طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

بعد از توافق ایران چطور به جام جهانی می‌رود؟!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۳۸ ب.ظ | ۲ نظر

علی آقای جنتی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی در دومین اجلاس سراسری مدیران کل فرهنگ و ارشاد استان ها گفته‌اند: «بعد از توافق اقبال عمومی به کشور زیاد شده است و رفت و آمدها نیز بیشتر شده است. قبل از توافق معاونین وزرا هم حاضر نبودند به کشور بیایند اما در حال حاضر خود وزرا می آیند و به کشورمان رفت و آمد می کنند، رفت و آمد توریست ها هم بسیار زیاد شده است و شاید تا یک سال دیگر ما هتل کافی برای توریست ها نداشته باشیم.» که خلاصه‌اش می‌شود اینکه «بعد توافق اینقدر توریست می‌آید که هتل‌ها جا نخواهند داشت».

ضمن تبریک این موفقیت به ایشان، بیان این نکته خالی از لطف نیست که در اجلاس سران کشورهای عضو پیمان عدم تعهد که سال ۹۱ در تهران برگزار شد و مقامات صد کشور از جمله ۳۰ رییس جمهوری، نخست وزیر و معاون رییس جمهور آمده بودند،  این مقامات احتمالا در حسینیه و مساجد اسکان داده شده و هتل‌ها خالی مانده بودند!

اما گذشته از این با توجه به این بیانات وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی بعید نیست سایر مقامات دولتی هم بعد از این، چنین جملاتی داشته باشند:

 وزیر آموزش و پرورش: بعد از توافق مدادها را هر چقدر تراش کنید تمام نمی‌شوند.

وزیر نیرو: بعد از توافق هرچقدر میخ توی پریز بکنید برق نمی‌گیردتان.

وزیر اطلاعات: بعد از توافق همه جاسوسها وقتی توی خیابان راه می‌روند ناخودآگاه بو می‌دهند.

وزیر بهداشت: بعد از توافق دیگر لازم نیست بعد از دستشویی دستتان را با آب و صابون بشویید، فوت می‌کنید تمیز می‌شود.

وزیر ارتباطات: بعد از توافق به ازای هر دقیقه تماس بین شهری مردم می‌توانند بیایند و ۶۶ ریال دستی از مخابرات بگیرند.

وزیر رفاه: بعد از توافق کودکان خیابانی سر چهارراه‌ها دستمال ابریشمی و جدول مندلیف می‌فروشند.

وزیر کشور: بعد از توافق هرچی پول کثیف در انتخابات‌ها بوده است تمیز می‌شود.

وزیر جهاد کشاورزی: بعد از توافق خیار هم بکاری هلو انجیری و کیوی عمل می‌آید.

وزیر علوم: بعد از توافق دانشجویان درس ریاضی۳ را بر می‌دارند اما امتحان ادبیات و تربیت بدنی می‌دهند.

وزیر امور خارجه: تعریف از خود...

وزیر اقتصاد: بعد از توافق جمشید بسم الله دلار فروشی را رها کرده و به تشک دوزی روی خواهد آورد.

وزیر دادگستری: بعد از توافق هم من نماد مبارزه با فسادم!

وزیر دفاع: بعد از توافق کودکان با هیچ محدودیتی برای ساخت موشک کاغذی روبرو نخواهند بود.

وزیر شهرسازی: قبل و بعد از توافق ندارد، مسکن مهر همیشه مزخرف است.

وزیر صنعت: بعد از توافق به لطف خدا هر ایرانی یک وارد کننده خواهد بود.

وزیر نفت: بعد از توافق اون دکل رو پیدا خواهیم کرد.

وزیر ورزش و جوانان: بعد از توافق از ایران یک تیم و از بقیه دنیا ۳۱ تیم به جام جهانی خواهند رفت.

  • م.ر سیخونکچی

استعداد طنزنویسی دارید؟!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۳۷ ب.ظ | ۲۶ نظر

اگر به حوزه طنز مکتوب علاقه دارید و استعداد نوشتن در این حوزه را در خود احساس میکنید، ذیل همین پست کامنت بگذارید.

انشاالله قرار است برنامه هایی برای شناسیایی استعداد و پرورش در این حوزه انجام شود.

  • م.ر سیخونکچی

نظر مجلس درباره توافق اعلام شد: بالاستیک را درست کنید!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ق.ظ | ۰ نظر

چند روز بعد از اینکه سخنگوی دولت درباره نقش مجلس در توافق هسته‌ای گفت «قرار نیست مجلس در این خصوص رای دهد و مرجعی که باید به این موضوع رسیدگی کند شورای عالی امنیت ملی است»، معاون حقوقی رییس جمهور هم گفت «دولت الزامی برای تصویب توافق‌نامه هسته ای در مجلس ندارد». از آنطرف هم همه ما می‌دانیم که مجلس خیلی جای مهمی است و دویست و نود و خرده‌ای نماینده مثل شیر آنجا نشسته‌اند تا نگذارند ذره‌ای به شان مجلس توهین شود. خلاصه اینکه باتوجه به اینکه مجلس جای مهمی است و با توجه به اینکه دولتی‌ها نظرشان درباره این جای مهم این است که در بالا خواندید و با توجه به اینکه امسال سال انتخابات مجلس هم هست و خیلی از نمایندگان حواسشان هست که با دولت در نیفتند، احتمالا نتیجه کار کارشناسی مجلس درباره توافق چیزی می‌شود در این مایه‌ها:

 

هیئت رئیسه محترم، نمایندگان و مردم شریف ایران

سلام

کسیون ویژه مجلس پس از چند روز بررسی دقیق و موشکافانه متن توافق وین، و با عنایت به جایگاه رفیع مجلس و همچنین توجه به دغدغه‌های دولت محترم که امسال محترم‌تر هم شده است، نهایتا موارد زیر را درباره اشکالاتی که در متن توافق وجود دارد اعلام می‌کند. باشد که با اصلاح این هفت مورد، از حیثیت، استقلال و تمامیت ارضی کشورمان حفاظت شود.

۱. طلق و شیرازه توافق از دو رنگ متفاوت انتخاب شده است که باعث خستگی چشم خواننده شده و از علاقه او به مطالعه کل متن می‌کاهد. لذا ضروری است که با انتخاب رنگهای یکسان این مهم رعایت شود. دفتر فنی «گیتی نشر» که کیفیت طلق و شیرازه‌هایش به تایید مرکز پژوهشهای مجلس رسیده است جهت خرید طلق و شیرازه یکرنگ معرفی می‌گردد. (نشانی و ساعات کار دفتر فنی در پیوست یک آمده است. در تماس اول گفته شود از طرف منوچهر طاقباز می‌آیید)

۲. فونت، فاصله خطوط و حاشیه‌های در نظر گرفته شده برای توافق بیش از اندازه مورد نیاز بزرگ هستند و همین امر در تقابل با سیاستهای کلان نظام در حوزه اقتصاد مقاومتی است. لازم است که با کوچکتر کردن آنها از مصرف کاغذ بیشتر و قطع درختان و نابودی جنگل‌ها جلوگیری شود. کمسیون محیط زیست مجلس ملزم است رعایت این مهم در توافق احتمالی را پیگیری کرده و گزارش را به صحن علنی مجلس تحویل دهد.

۳. در صفحه اول عبارت بسم الله الرحمن الرحیم با فونت نستعلیق نوشته شود تا نشان دهنده تمدن کهن ایران اسلامی باشد. هم اکنون با فونت بی‌میترا نوشته شده است که شایسته نیست.

۴. در فهرست، ردیف ۲۳، شماره صفحه درج نشده است. درج شود.

۵. در صفحه ۷۴ ترجمه فارسی توافق، عبارت «موشک‌های بالستیک» به اشتباه «موشک‌های بالاستیک» درج شده است. ضروری است دقت شود اگر در متن انگلیسی هم کلمه «Balestic» به صورت «Balastic» آمده سریعاً اصلاح شود چرا که بر اساس استعلام کمسیون از مرکز پژوهشهای مجلس در مواد اولیه و ساختمان ۹۶ درصد موشکها لاستیک بکار رفته است و این اشتباه تایپی می‌تواند موجب بسط یَدِ طرف مقابل برای جلوگیری از فعالیت پیرامون این ۹۶ درصد بشود و صنعت دفاعی کشور آسیب ببیند.

۵. در صفحه ۳۴، ذیل بند مربوط به مسیر تصویب توافق در کشورهای دو طرف مذاکره، خط پنجم، عبارت «مجلس شورای اسلامی» درج شده است. ضروری است برای حفظ شان مجلس این عبارت به عبارت «مجلس محترم شورای اسلامی» تغییر یابد.

۶. متاسفانه در هیچ کجای توافق عبارتی مبنی بر سفر هیئتی از سوی کمسیون امنیت ملی مجلس به اروپا و آمریکا برای نظارت بر اجرای توافق توسط طرف غربی ذکر نشده است. ضروری است تمهیدات لازم برای سفر این هیئت بصورت حداقل هر شش ماه یکبار با احتساب حق ماموریت در نظر گرفته شود تا از رعایت حقوق حقه ملت ایران اطمینان حاصل شود. بالاخره دوستان به یه امیدی اومدن کمسیون امنیت ملی دیگه بابا، وگرنه میرفتن کمسیون اصل نود!

۷. صفحات ۱۲۶ و ۱۲۷ بعلت بد برش خوردن کاغذ‌ها به هم چسبیده‌اند، رسیدگی شود.

  • م.ر سیخونکچی

شب یازده فروردین طرف امریکایی با اطلاع از اینکه طرف ایرانی مصمم است بیانیه لوزان را سریع به جمع بندی برساند و خود برای مراسم سیزده بدر راهی ایران شود، سعی میکند طرف ایرانی را تحت فشار قرار دهد. به همین منظور اقای مونیز وزیر انرژی امریکا با یک عدد از این لیزرها هست که بچه ها بازی میکنند، هی روی چشم اعضای ایرانی نور انداخته و سعی داشته علاوه بر به رخ کشیدن توان لیزری امریکا تمرکز تیم ایرانی را هم از بین ببرد. انصافا به قیافه مونیز هم می‌آید اهل اینکارها باشد! آقای ظریف تیم ایرانی را که بدجوری کفری شده بودند به آرامش دعوت کرده و خلاف تصور آمریکایی‌ها هیچ عجله‌ای برای جمع‌بندی مذاکرات از خود نشان نمی‌دهد و مذاکرات را به فردا هم می‌کشاند.

گروه طنز رجانیوز - محمدرضا شهبازی: آقای علاءالدین بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی گفته است:

«در یکی از جلسات مذاکرات هسته‌ای میان تیم مذاکره‌کننده کشورمان با مقامات آمریکایی که وزرای خارجه دو کشور حضور داشته‌اند، سنگینی مباحث به حدی می‌رسد که جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در واکنش به ایستادگی تیم مذاکره‌کننده ایرانی بر اصول و خطوط قرمز خود، به حدی عصبانی می‌شود که دو دست خود را محکم بر روی میز می‌کوبد. در پی این اقدام وزیر خارجه آمریکا، خودکاری که جلوی وی بود، به سمت سید عباس عراقچی عضو تیم کمانه می‌کند که عراقچی نیز در پاسخ به این واکنش کری،‌ بلافاصله خودکار را برداشته و به سمت این مقام ارشد تیم آمریکایی پرتاب می‌کند و این عمل باعث می‌شود که به قولی تیم آمریکایی حساب کار دستش بیاید. پس از این اتفاقات و در پایان نشست جان کری به طرف اعضای مذاکره‌کننده کشورمان می‌آید و از آنها عذرخواهی کرده و اعلام کرده که تعمدی در انجام این کار نداشته است. اینگونه اتفاقات که تنها بخش کوچکی از آن رسانه‌ای شده نشان‌دهنده زحمات اعضای تیم‌مذاکره‌کننده هسته‌ای در نشان دادن اقتدار جمهوری اسلامی است.»

ما که این چند خط را خواندیم انقدر تحت تاثیر قرار گرفتیم که گفتیم چرا «تنها بخش کوچکی از آن رسانه‌ای شده» است؟ بنابراین ما هم بخش کوچکی دیگر از آن را رسانه‌ای می‌کنیم:

*

یکبار در مذاکرات اقای کری خطاب به طرف ایرانی از واژه فریبکار استفاده میکند که در پاسخ آقای ظریف طرف آمریکایی را شارلاتان خطاب میکند. طرف امریکایی میخواهد جواب بدهد که تیم ایرانی دستهای خود را سریع و بصورت همزمان بیرون آورده و کف دستها را به طرف کری گرفته و با هم میگویند «آینه خدا»! هماهنگی و سرعت عمل تیم مذاکره کننده ایرانی موجب میشود که از آن به بعد طرف مقابل هر توهینی که میکند به خودشان برگردد که جای تقدیر دارد.

*

یکبار که جلسات خیلی حساس شده و تا پاسی از شب طول کشیده بود، یکی از اعضای تیم ایرانی احتیاج به قضای حاجت پیدا میکند اما طرف امریکایی میگوید که هرگونه بیرون رفتن از محل مذاکرات را به معنی ترک مذاکرات میداند و اگر این اتفاق بیفتد مذاکرات از نظر آنها تمام شده است. در اینجا آقای ظریف آن عضو تیم ایرانی را به صبر دعوت کرده و چیزی در گوش او و سایر اعضا میگوید. جلسه ادامه پیدا کرده و تمام میشود. تیم ایرانی در این لحظه بصورت هماهنگ و سریع بلند شده و به دستشویی رفته و همه دستشویی های وی‌آی‌پی مردانه هتل کوبورگ را اشغال میکنند و تا سه ساعت آن تو میمانند. کری که بدجور دستشویی داشته هی پشت در دستشویی این پا و آن پا کرده و از تیم ایرانی میخواهد که یکی از دستشویی ها را خالی کنند اما این اتفاق نمی افتد. کری که داشته خودش را خیس می‌کرده مجبور میشود با لباس مبدل زنانه به یکی از دستشویی های زنانه برود. البته موگرینی و شرمن دو طرف راهروی منتهی به دستشویی کشیک میداده‌اند و مراقب بوده‌اند که این اتفاق رسانه ای نشود اما فردای آن روز یک رسانه اتریشی تیتر میزند کری در دستشویی زنانه! این هوشمندی و سرعت عمل مسیر مذاکرات را تغییر میدهد تا جایی که بعد از آن هر کدام از اعضای تیم ایرانی هر وقت دوست داشه است می توانسته برود دستشویی و کری هم هیچ چیز نمیگفته.

*

شب یازده فروردین طرف امریکایی با اطلاع از اینکه طرف ایرانی مصمم است بیانیه لوزان را سریع به جمع بندی برساند و خود برای مراسم سیزده بدر راهی ایران شود، سعی میکند طرف ایرانی را تحت فشار قرار دهد. به همین منظور اقای مونیز وزیر انرژی امریکا با یک عدد از این لیزرها هست که بچه ها بازی میکنند، هی روی چشم اعضای ایرانی نور انداخته و سعی داشته علاوه بر به رخ کشیدن توان لیزری امریکا تمرکز تیم ایرانی را هم از بین ببرد. انصافا به قیافه مونیز هم می‌آید اهل اینکارها باشد! آقای ظریف تیم ایرانی را که بدجوری کفری شده بودند به آرامش دعوت کرده و خلاف تصور آمریکایی‌ها هیچ عجله‌ای برای جمع‌بندی مذاکرات از خود نشان نمی‌دهد و مذاکرات را به فردا هم می‌کشاند.

فردا با شروع مذاکرات آقای تخت‌روانچی یک ردیف عقب‌تر می‌نشیند و از میانه مذاکرات با لوله‌خودکار و قلقلی دستمال کاغذی هی فوت می‌کند و می‌زند توی صورت تیم آمریکایی. این ضربات تا انتهای مذاکرات ادامه پیدا می‌کند تا جایی که صورت اعضای طرف مقابل تماماً تُفی می‌شود! استفاده هوشمندانه طرف ایرانی از وسایل پرتابی بومی ایرانی اعتقاد آنها به توان دفاعی داخل را نشان داده و علاوه بر اینکه تمرکز طرف امریکایی را به هم می‌ریزد، کلِ مونیز را هم می‌خواباند و باعث می‌شود که دیگر قدرت لیزری خود را به رخ قدرت موشکی ایران نکشد.

  • م.ر سیخونکچی

بالاخره اعضای هیئت دولت به مناطق سیل زده رفتند!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ق.ظ | ۰ نظر

با گذشت بیش از یک هفته از سیل خسارت‌بار و هولناک شهرهای شمالی کشور به یکباره اعضای هیئت دولت پشت سر هم و فرت و فرت به سمت مناطق سیل زده راهی شدند.

به گزارش سایت خبری «جوجو دوست» در حالی که عدم حضور اعضای هیئت دولت در مناطق سل زده جهت نظارت بر نحوه امدادرسانی موجب انتقاداتی شده بود، از امروز ناگهان سفر وزیران و معاونان رییس جمهور به این مناطق آغاز شد. رییس سازمان محیط زیست در حالی که یک پلاستیک دستش بود و زباله‌ها را جمع می‌کرد در جمع تعدادی از عاشقان محیط زیست گفت: «بخدا من خبر نداشتم، به من گفتند یه تعدادی آدم مرده و چند نفر هم مفقود هستن. اگر زودتر اون عکس رو دیده بودم و میدونستم اینجوری هم شده زودتر می‌اومدم. بخدا!»

وزیر ارتباطات نیز در سفر جداگانه‌ای ایجاد یک خط ارتباطی مستقیم بین تمام مناطقی که ممکن است در صد سال آینده در آنها سیل بیاید، با سازمان دامپزشکی را ضروری خواند و اظهار امیدواری کرد این خط ارتباطی از محل آزادسازی پولهای بلوکه شده ایران پس از توافق ژنو راه اندازی خواهد شد.

وزیر راه و شهر سازی هم گفت: مسکن مهر مزخرف است. راههای کشور مزخرف است. امنیت مزخرف است. امدادرسانی مزخرف است. خود مزخرف هم مزخرف است.

وی که برای لحظه‌ای نفس گرفتن سکوت کرده و جرعه‌ای آب می‌خورد ادامه داد: اَه... این آب هم که مزخرف است. ما باید در جهت تامین مسکنی ایمن برای همه جانداران تلاش کنیم که اگر نکنیم خیلی مزخرف است!

وزیر نفت نیز در سفر به مناطق سیل زده از گم شدن هزارمتر از رشته‌کوه البرز خبر داد و گفت سوراخ ایجاد شده در همین هزارمتر باعث شد که آب سر ریز شود و بیاید مردم را بکشد. او تاکید کرد که حالا مردم که مهم نیست، نفت میفروشیم پول خون‌شون رو میدیم، اما این اتفاقی که برای عزیز دلمون افتاده واقعا ناراحت کننده‌اس!

وزیر علوم نیز وجود بورسیه‌های غیرقانونی را موجب مدرک گرفتن افراد نااهل در رشته‌های مربوط به حفاظت از جانواران دانست و تاکید کرد هر جانوری که اینطور می‌میرد سندی است بر اینکه یک نفر با بورسیه غیر قانونی پشت میز دانشگاه نشسته است!

وزیر ارشاد نیز در این سفر از برخورد با رسانه‌هایی که مانع انتشار تصویر این فاجعه دردناک شده بودند خبر داد.

وزیر دادگستری نیز در حاشیه یکی از رودخانه‌های شمالی گفت: همین رودخونه تا دیروز صداش رو برای مردم بلند میکرد اما با پیگیری‌های ما الان ببینید چطور آروم و ساکت سر جاش نشسته؟ او همچنین تاکید کرد با تک تک قطراتی که موجب پدید آمدن این حادثه هولناک شده و جان این موجود ارزشمند را گرفته است برخورد قانونی خواهد شد.  سایر اعضای هیئت دولت نیز در سفرهای جداگانه به مناطق سیل زده بر اینکه سیل چیز بدی است و نباید بیاید تاکید کردند!

گفتنی است این سفرها بعد از یک هفته و در پی آن آغاز شد که لاشه یک قلاده سگ در حاشیه یکی از رودخانه‌ها پیدا شد و انتشار تصاویر آن در فضای مجازی دل دوست‌داران محیط زیست را آزرد! یکی از کاربران فضای مجازی با انتشار این عکس در زیر آن نوشته بود من هم یک سگ هستم!

روز گذشته نیز سخنگوی دولت با تاکید بر اینکه قیمت لبنیات افزایش پیدا نخواهد کرد در نشست خبری خود گفته بود که انتشار این تصویر و واکنش کاربران فضای مجازی باعث شده بود تا رییس سازمان محیط زیست خروشیده و همه اعضای هیئت دولت را مجاب کند لااقل بعد از یک هفته یک سری به مناطق سیل زده بزنند.

  • م.ر سیخونکچی


*

معاوضه آموزشی صفر ۱۲ منهتن با پادگانی در کرج یا افسریه

فوری

بعلت بیمار بودن یکی از اعضای خانواده و لزوم مراقبت از او

 

||سرباز صفر- منوچهر شادباش||

 

*

چند کیسه خون از سفر اخیر آقای فابیوس به ایران جا مانده است

متقاضیان درخواستهای خود را به وزارت خارجه ارسال فرمایند

گفتنی است طبق بررسی‌ها کیسه‌های خون از وجود ویروس ایدز پاک هستند اما چون احتمال وجود ویروس هپاتیت وجود دارد، همراه کیسه‌ها یک عدد واکسن هپاتیت هم بصورت رایگان اهدا میشود، سگ خور!

 

||سازمان اجرای توافق وین/ ستاد استیفای حقوق پایمال شده ایرانیان که تا حالا از تحریم متضرر شده بودند/کمیته بهداشت و درمان و دارو و آمپول و پماد||

 

*

آموزش حرکات موزون با رعایت شئونات توسط سرکار خانم جنیفر لوپز

ویژه بانوان

(افراد ترنسکچوال با ارائه گواهی از پزشکی قانونی می‌توانند در کلاس شرکت کرده ولی باید با یک چشم برنامه را ببینند!)

زمان: روزهای زوج از هشت صبح تا ۷ شب یه کله!

مکان: سالن اجتماعات لانه جاسوسی

 

||معاونت هنرهای تجسمی(!) هنرمندان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی||

 

*

سه عدد هسته آلبالو گم شده است

از یابنده تقاضا میشود فوراً آنها را معدوم که اگر به دست اعضای شورای امنیت باشد به همین بهانه تحریمها را برمی‌گردانند!

 

||واحد حراست مجمع حقوقدانان و کارشناسان مجری توافق وین، (جامعه حقوقدانان و کارشناسان مذاکره کننده سابق)||

 

*

فروشی

اقساطی

زیر قیمت بازار

زیر قیمت خرید

یک دست کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید یقه دیپلمات

هر کی پایه‌س فردا هفت صبح بیاد جلوی گیت۳ فرودگاه، پرواز آنتالیا، با زیرپراهن رکابی و شلوارک و عینک دودی وایسادم. تو رو خدا زود بیاید که از پرواز نمونم. مرسی.

 

||منوچ خوشگله (دکتر عاقبت اندیش سابق، معاونت پژوهشهای راهبردیِ مرکز اندیشه‌های راستینِ ستاد مبارزه با تهاجم فرهنگی و غیر فرهنگی جفتش)

 

*

دبیرخانه همایش «جایگاه زرشک در اقتصاد پس از تحریم» اعلام می‌کند

فراخوان مقاله در موضوعات:

- بیماری‌های مزمن اقتصاد ایران

- ساختارهای غلط اقتصادی با طول درمان بالا

- چرا دوباره فقط بیست درصد مشکلات اقتصادی به تحریم‌ها ربط داشت؟

- نقش صدا و سیما در بالابردن انتظارات اقتصادی مردم پس از برداشته شدن تحریم‌ها

- تحریم، زرشک، دلار هزار تومانی

پژوهشگران مقالات خود را به نشانی تهران، وزارت اقتصاد و دارایی، سمت راست، دبیرخانه همایش ارسال کنند.

 

||دبیرخانه همایش جایگاه زرشک در اقتصاد پس از تحریم||

 

*

تعداد محدودی مجوز واردات اعطا می‌شود

متقاضیان صاحب صلاحیت درخواستهای خود را در حداکثر سه خط و با فونت بزرگ به روابط عمومی وزارت صنعت، معدن و تجارت ارسال کنند.

نمودار درختی صلاحیت را ضمیمه درخواست کنید!

 

|| اداره رونق واردات وزارت صنعت، معدن و تجارت، شهرام.ج ||

  • م.ر سیخونکچی
سلام. همانطور که می‌دونید، انتشار خبر توافق هسته‌ای باعث شد تا تعدادی از مردم به خیابان‌ها ریخته و اعلام شادی و پایکوبی کنند. برای دیدن و گفتگو با این افراد که حتما در این سالها بخاطر تحریمها روزهای سختی را پشت سر گذاشته بودند ساعاتی بعد از اعلام توافق به خیابانهای تهران رفتیم. از باقرشهر در جنوب شهرری شروع کردیم تا انگیزه خانواده‌های مستضعف محلات فقیر نشین تهران از شادی و پایکوبی رو بدونیم اما هرچقدر در باقرشهر گشتیم خبری از آنها نبود! آمدیم بالاتر در حوالی میدان راه‌آهن که معمولا پاتوق کاگران بیکار است تا بتوانیم حال و هوای این افراد که احتمالا بخاطر فشار تحریم‌ها بیکار شده بودند را بپرسیم اما آنجا هم خبری نبود. رفتیم بالاتر تا در حوالی چند داروخانه بزرگ و شبانه‌روزی تهران احساس بیمارانی که بخاطر تحریم‌ها بی‌دارو مانده بودند را بپرسیم اما در کمال تعجب در آنجا هم کسی شادی نمی‌کرد. اما از میدان ولیعصر که رفتیم بالا کم‌کم توانستیم این افراد را ببینیم. گفتگوی ما با چند تن از این شادی کنندگان را که در این سالها تحریم کمرشان را شکسته و زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار داده بود در ادامه می‌خوانید:
 
*
 
گفتگوی اول
 
خانمی سالخورده که شیرین هفتاد را رد کرده ، رفته بود روی کاپوت ماشین و مشغول حرکات موزون بود. بعد از چند دقیقه و در حینی که استراحت می‌کرد تا راند دوم را شروع کند فرصتی پیدا شد تا در حالی که نفس نفس می‌زد با او صحبت کنیم:
 
- سلام مادر
 
- سلام... مادر... جون...
 
- خسته نباشی مادر
 
- قربونت... برم... مادر... جون... مونده... نباشی
 
- میگم مثل اینکه شما خیلی از این توافق خوشحال هستید، درسته؟
 
- بله... چرا نباشم... مادرجون... تحریم‌ها پدرمون رو... درآورده... بود...
 
- پس شما هم از تحریم‌ها آسیب دیدید!
 
- معلومه مادر جون... من خودم فکر می‌کنی... اون بالا داشتم چکار میکردم... والا من الان چند سال کمرم لقوه گرفته... داروش پیدا نمیشه که... بیست و چهار ساعته کمرم دور خودش میپرخه... اگر تحریم نبود داروش رو میخوردم انقدر کمرم هی تکون نمیخورد مادر جون... بخدا زشته برای من تو این سن و سال... اما چه کنم که تحریم نذاشت یه قرص وارد این کشور بشه...
 
- عجب... که اینطور...
 
- آره مادر جون... من خودم قربونی تحریمم... شرمنده پسرم دیگه باید برم... دوباره لقوه‌م عود کرد!
 
 
 
گفتگوی دوم
 
دختری جوان -به چشم خواهری پنجه آفتاب- در میان جمعیت مشغول شادمانی حاصل از توافق بود. با او هم کمی صحبت کردیم:
 
- سلام خانم محترم
 
- سلللللام
 
(خانم محترم مشغول صحبت با موبایلش است و اصلاً حواسش با ما نیست: آره دیگه... جای دکمه‌هاش دونه الماسه، نه بابا پولم کجا بود، ۱۶۰ میلیونه... فیکش رو گرفتم ۱۸ میلیون؛ چشم مونا دراومده بود... چی؟ خاک تو سرت کنم، اینکه آنتن دهی‌ش مهم نیست...)
 
- ببخشید خانم...
 
- ای بابا....وای... شما از تی‌وی هستید؟ سوسن... مریلا... آنا... بیاید از تی‌وی اومدن!
 
(سوسن، مریلا و آنا می‌آیند)
 
- بله... مثل اینکه شما خانوما خیلی از اینکه توافق شده خوشحالید، درسته؟
 
- اوه... یس... یعنی مای گاد شاهده تا حالا انقدر هپی نبودیم.
 
- یعنی برداشته شدن تحریم‌ها انقدر براتون خوشحال کننده‌س؟
 
- وات نو... چرا نه... من خودم قربونی تحریمم... این فرندهام هم از من قربانی تر!
 
- جداً؟ تحریمها به شما چه ضرر اقتصادی زده مگه؟
 
- وای... تو چرا آندراستند نمیکنی جوجو! مگه همه چیز اقتصاده؟ چرا همه چیز رو شما مانی می‌بینید؟ مگه حتماً باید ضرر مالی خورده باشیم؟ یک کم نگاه انسانی داشته باشید!ما قربانیان فرهنگی تحریمیم!
 
- متوجه نمی‌شم!
 
- از بس که کریزی هستی! من دیگه تایم ندارم باید برم... اووو لالّا! بچه‌ها فرهاد رو می‌ببینید؟ اومدم هانی...
 
(یک نفر از میان سوسن، مریلا و آنا: آدم قربانی فرهنگی تحریم هم می‌خواد باشه مثل این بیتا باشه، پورشه فرهاد رو دیدید؟ اونوقت شانس من او منوچهر ایکبیریه که سه سال ماشینش همون بی‌ام‌و قدیمیه‌س!
 
یکی دیگه از میان سوسن، مریلا و آنا: حالا ولش کن... فکر کن! اپل استور میزنن تو علاءالدین!)
 
 
 
گفتگوی سوم
 
پسری بیست و سه چهار ساله در حالی که سرش را از یک ماشین مدل بالا بیرون آورده در حال خوشحالی کردن به مناسبت توافق است. با او گپ می‌زنیم:
 
- سلام آقا... حالتون خوبه؟
 
- توپ توپ...
 
- چرا؟
 
- آقا تحریما برداشته شد، کار و کاسبی خوب میشه...
 
- پس شما هم جزو اونایی هستید که تحریم کار و کاسبی‌شون رو خراب کرده بود. شما هم جزو کارگرهای بیکار هستید؟
 
- بیکار بیکار که نه... تا چهار سال قبل ما یه پامون اینور بود یه پامون اونور... تایلند، پاتایا، آنتالیا... می‌رفتیم... دیرین دیرین... آره و اینا، برگشتنی هم چهار تا خرت و پرت می‌آوردیم  زندگیمون می‌چرخید... اما الان خیلی زور بزنیم یکی در میون باید بریم همین کیش و قشم و... اما خوب میشه ایشالا آقا... خوب میشه... دیگه خوب میشه... بیکاری تموم شد! هورا!
 
 
 
گفتگوی چهارم
 
مردی جا افتاده، حدودا پنجاه ساله در میان جمعیت می‌چرخد و کاغذهایی را بین آنها پخش می‌کند.
 
- سلام قربان
 
- سلام جوون.
 
- شما هم از توافق خوشحالید؟
 
- بله آقا... بلکه این توافق باعث بشه تبادلات آکادمیک بیشتر بشه و سطح علمی مملکت بره بالا و این جونا هم یک کم سوادشون بیشتر بشه. آقا تحریمها بدجور سطح سواد جوونای مملکت رو آورده بود پایین.
 
- برای همین دارید پیام تبریک پخش میکنید؟
 
- پیام تبریک؟ نه آقا جان... من این حکایت خر برفت و خر برفت مولوی رو کپی گرفتم دارم پخش میکنم بین این بنده‌های خدا بلکه متوجه بشن اصل این حکایت چیه و این خربرفتی که دارن میگن اصلاً به ضررشونه. اینا یعنی یه دفعه هم این حکایت رو نخوندن؟ پس تو دانشگاه چی درس میدن به اینا؟! آخه الان وقت خر برفت خوندنه؟ آدم به خودش فحش میده؟!
 
*
 
بله، همانطور که مشاهده کردید کسانی که در این سالها بیشترین ضربه رو از تحریمها خورده بودن، در صف اول پایکوبی بخاطر انعقاد توافق هستند.
  • م.ر سیخونکچی

چگونه از امتحانات سربلند بیرون بیاییم

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ | ۱ نظر


اکثر اهل فن اعتقاد دارند که برای سربلندی در امتحانات باید از روزها قبل امتحان فکر امتحان بود و درس خواند و... خلاصه امتحان که تمام شد، دیگر کاری نمیشود کرد. اما شما این را خیلی جدی نگیرید، هرچند که اگر اهل جدی گرفتن آن بودید که الان اینطور با دقت این سطور را نمی‌خواندید!

خلاصه اینکه ما برای اینکه حرف تکراری نزده باشیم و مثل بقیه درباره مدیریت زمان و پیش مطالعه و تکنیکهای تست زنی و... راهکار نداده باشیم، می‌خواهیم راهکارهایی برای سربلند بیرون آمدن از امتحانات، البته برای انجام بعد از امتحان ذکر کنیم. قبلش گفته باشیم که این راهکارها با محوریت دانشجویان نوشته شده هرچند که برخی از آنها ممکن است بکار دانش اموزان هم بیاید.

 

استاد هم آدم است، باور کنید

به قیافه اخمو، جدی، با جذبه و علمی اساتید خیلی توجه نکنید. آنها هم آدم هستند. قلب دارند، روح دارند، احساس دارند و بالاخره ممکن است تحت تاثیر اینها قرار بگیرند و عقلشان را زیر پا بگذارند. پس هیچ استادی را بهاه اینکه «این دیگه عمراً نمره بده» کنار نگذارید و بعد از پایان امتحانات بی‌خیالش نشوید. حتی گاهاً دیده شده آنها که به نظر عبوس‌تر و سخت‌تر می‌رسیدند زودتر نرم شده‌اند!

 

از پشت برگه امتحان استفاده کنید

وقتی همه دارند روی برگه امتحانی پاسخ سوالات را می‌نویسند، شما برگه را برگدانید و پشت آن مشغول نوشتن شوید. از بدبختی‌هایتان بگویید. البته دروغ لازم نیست بگویید. همه ما بالاخره در زندگی‌مان درصدی بدبختی داریم! همانها را پر رنگ کنید و با آب و تاب توضیح دهید. چنان سوزناک این بدبختی‌ها را شرح دهید که دل سنگ هم برایتان آب شود. فکر کنید دارید فیلمنامه یک فیلم هندی را می‌نویسید.

 

تیم نمره گیری درست کنید

از قدیم گفته‌اند کار گروهی همیشه بهتر جواب می‌دهد. پس شما هم با چند تا از دانشجوها که مثل خودتان هستند گروه نمره‌گیری تشکیل دهید و هر کدام بروید و برای دیگری با استاد حرف بزنید و نمره بگیرید. مثلاً شما بروید برای دوستان از استاد سیالات نمره بگیرید، و او را هم بفرتسدی برای شما از استاد ادبیات نمره بگیرد. بالاخره اساتید وقتی ببینند شما خودتان در این معامله ذی‌نفع نیستید احتمال اینکه راه بیایند بیشتر است.

 

چی خیال کردید؟

همانطور که گفتیم استاد هم آدم است و آدم غیر از قلب و احساس و... یک چیز دیگر هم دارد و آن حافظه است! بالاخره هرچقدر هم احساسات استاد غلیان کند و پا بر روی عقلش بگذارد، بعید است بتواند باور کند که شما تا حالا درست در روز امتحان سه بار عزادار پدر شدید و حداقل دو بار در سوگ مادر نشسته‌اید! اگر می‌خواهید پدر، مادر، برادر، خواهر و کل فک و فامیلتان را بخاطر چند نمره ناقابل بفرستید آن دنیا، لااقل یک جدول درست کنید تا معلوم شود کدامشان را برای پاس کردن ریاضی 2 کشته‌اید، کدامشان را برای عروض و قافیه، کدامشان را برای شیمی آلی و...!

 

 پشتکار داشته باشید

کار شما با نامه‌نگاری تمام نمی‌شود. از فردای امتحان سیریش استاد شوید. حتی اگر تمام ترم را هم پایتان به دانشگاه نرسیده، این دو هفته بعد از امتحانات را از صبح خروس خوان تا بوق سگ در دانشگاه باشید! اصلا لحاف و تشک ببرید و جلوی اتاق استاد بخوابید. از هر فرصتی برای آویزان شدن به استاد و عجز و لابه استفاده کنید. اصلاً به اینکه چه چیزی بگویید فکر نکنید. در واقع اصلا لازم نیست چیزی بگویید. فقط ناله کنیید! ضجه بزنید! صدایی شبیه گربه‌ای که پونز توی پایش رفته در بیاورید! مثل گوزنی که شاخش توی درخت گیر کرده زوزه بکشید! از لباس استاد آویزان شوید و بگذارید توی راهروهای دانشگاه کشیده شوید. چند بار که این کار را کنید حتما نمره قبولی را می‌گیرید.

 

محدوده عملیات را گسترش دهید

خود را به محیط دانشگاه محدود نکنید. اگر بعد از چند روز ماندن پشت در اتاق استاد نمره نگرفتید جل و پلاستان را جمع کنید و هرطور شده آدرسی، شماره تلفنی، چیزی از خانه استاد گیر بیاورید.

حالا لحاف و تشکتان را ببرید و جلوی خانه استاد بیاندازید. اینبار به زن و بچه استاد التماس کنید. آنها را شفیع قرار دهید تا برایتان وساطتت کنند. اگر جواب نداد آبرو ریزی کنید(به شرطی که دیگر در ادامه دوران تحصیل با آن استاد درس نداشته باشید!) داد بزنید. خودتان را در بکوبید و فریاد بکشید... برای حفظ آبرویشان هم که شده نمره‌تان را می‌دهند!

 

مثل بچه آدم درس بخوانید

اگر نشد مطمئن باشید که از این استاد دیگر جز با درس خواندن نمیشود نمره گرفت. پس بروید و درس او را برای ترم بعد بگیرید و مثل بچه آدم درس بخوانید! آفرین بچه‌های خوب!



این مطلب در نشریه قدر منتشر شده است

  • م.ر سیخونکچی

قصه ها چطور مجوز اکران گرفت؟!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

برای پی بردن به جواب سوال بالا رفتیم سراغ آبدارچی سازمان سینمایی که اون شب تا دیر وقت مونده بود تو سازمان. ایشون شرح ماوقع رو اینطوری تعریف کرده:

RakhshanBanietemadAPSA2014

آقا ایوبی اون شب به من گفتن بیشتر بمون. خیلی کم پیش اومده که بگن بیشتر بمون، اما هر وقت گفتن ما هم گفتیم چشم و موندیم. اما اون شب نمیشد بمونیم. گفتم آقا ما مهمون داریم، گفتن حرف نباشه. گفتم چشم. ساعت یازده شده بود که آقا ایوبی صدام زد و گفت برو کل ساختمون رو بگرد مطمئن شو کسی نباشه. رفتم و گشتم و اومدم گفتم آقا کسی نیست. گفت هیشکی؟ گفتم هیشکی. گفت توالتا رَم گشتی؟ گفتم گشتم آقا. گفت برو درِ ساختمون رو یک کم باز بزار. گفتم واسه چی آقا، ساعت یازده و نیمه؟ گفت تو کاریت نباشه. گفتم چشم.

رفتم و در رو باز گزاشتم و برگشتم. بعد گفت بیا تو اتاق در رو از پشت قفل کن. راستش ترسیده بودم. گفتم آقا واسه چی؟ آقا ایوبی یه نگاه انداخت که آقا کم مونده بود خودم رو خیس کنم، آخه آقا ایوبی خیلی نگاش پر ابهته! چند دقیقه نگذشته بود که صدای قدمهای یکی از راهرو اومد. بعد هم اومد آروم زد به در. تق... تق... تق... به آقا ایوبی نگاه کردم. آب دهنش رو قورت داد. منم چیز دیگه رو قورت دادم! بعد بهم گفت برو پشت در بگو کیه؟ رفتم و گفتم. بعد اومدم به آقا ایوبی گفتم آقا میگه شام قرمه سبزی نداشتیم، ماکارونی آوردم فقط یک کم ته گرفته!

آقا ایوبی گفت در رو باز کن. گفتم ما که سفارش غذا ندادیم! گفت انقدر حرف نزن، در رو باز کن، اسم رمز بود! خلاصه آقا ما رفتیم در رو باز کردیم. یه آقایی اومد تو. انگار اصلاً ما رو ندید؛ رو به آقا ایوبی گفت حجت! امشب اومدم کار رو تموم کنیم! آقا ایوبی گفت مطمئنی حالا. حتما باید امشب تمومش کنیم؟! اون آقاهه گفت ببین حجت، من حرفی ندارم، میخوای میرم اما این رخشان این چیزا حالیش نیست ها! دیدی که دفعه پیش گفت از مادر زاده نشده و از این حرفها، یه کاری نکن دوباره دهنش رو باز کنه و بد و بیراه بارت کنه دیگه بابا!

آقا ایوبی گفت باشه ولی آخه ما صبح جلسه شورای صنفی نمایش گذاشتیم و فیلما رو پخش کردیم تو گروه‌ها. نمیشه که، چی کار کنیم خب؟

آقاهه کاغذاش رو برداشت و چرخید سمت در و گفت باشه! عیبی نداره، من میرم میگم رخشان خودش بیاد!

آقا ایوبی پرید دست آقاهه رو گرفت و گفت: نه تو رو خدا. بهش نگو! خودم یه کاریش میکنم.

آقا ایوبی رفت نشست پشت میزش و سرش رو گرفت بین دستاش و هی با خودش میگفت چی کار کنم؟ چی کار کنم؟...

اون آقاهه گفت خب یه گروه سینمایی اضافه کن! آقا ایوبی سرش رو بلند کرد و گفت بابا آخه نمیشه که بخاطر یه فیلم یه گروه سینمایی درست کنیم، مردم چی میگن؟!

آقاهه دوباره وسایلاش رو برداشت که بره و گفت اصلاً به من چه، من میرم میگم رخشان بیاد! آقا ایوبی باز دوید و دستش رو گرفت. آقا ایوبی گفت: باشه...اصلا یه گروه اضافه میکنیم. آره... یه گروه به گروههای سینمایی اضافه میکنیم، کی به کیه... فقط نذار رخشان بیاد!

آقا ما گرخیده بودیم حسابی! گفتم آقا ما میشه بریم؟ اون آقاهه یه نگاه به من کرد و بعد یه نگاه به آقا ایوبی انداخت. آقا ایوبی گفت خودیه، دهنش قرصه! دوباره گفتم آقا ما بریم؟ بعد اون آقاهه گفت ولی خیلی وز وز میکنه! آقا ایوبی چرخید سمت من و گفت: برو، در رو هم پشت سرت ببند. گفتم چشم. اومدم برم اون آقاهه گفت مواظب باش کسی تعقیبت نکنه؛ گفتم چشم. دو سه قدم که رفتم دوباره اون آقاهه گفت بیبین! اگر از ماجرای امشب چیزی بگی تیکه بزرگت گوشت میشه، حالیته؟ گفتم بللل...للللله، چشم. آقا تا اومدم بیرون در رو پشت سرم بستم و دویدم. اما وسط راهروها خودم رو خیس کردم آقا. ترسیده بودم. همه جا کثیف شد. نمیدونم آخه چرا باید از اینجور کارها کنن که اینطوری گند بخوره به سازمان سینمایی و بوی گندش همه جا رو برداره. بعدا فهمیدم که اون شب اومده بودن قرار داد اکران فیلم قصه ها رو ببندن!

  • م.ر سیخونکچی
البته بخش زیادی از سینمای ایران خیلی وقت است که قید سوژه‌های مردمی و واقعی برامده از متن جامعه را زده است، اما خب! هنوز خیلی‌ها امیدوار هستند که این بخش از سینما هم به حوادث و اتفاقاتی چون تشییع ۲۷۰ شهید دفاع مقدس واکنش نشان دهند و از دل این حادثه بزرگ و سوژه‌های زیادی که در دل آن وجود دارد، یکی را برای فیلمسازی انتخاب کنند. اما زهی خیال باطل! سینمای روشنفکری ما انقدر سرش به چیزهای دیگر گرم است که عمراً حال و حوصله پرداختن به این سوژه‌ها را ندارد. اصلاً فکر میکنید حالا اگر خورشید از غرب طلوع کند و آب سربالا رود و یکی از این سینماگران یخواهد از این سوژه فیلمی بسازد چه خواهد ساخت؟ شاید چیزی شبیه آنچه در زیر می‌آید:

رخشان بنی‌اعتماد

یک راننده که تاکسی پیکان درب و داغانی دارد در مسیر شوش-بهارستان مسافرکشی می‌کند. او در شوش یک کارمند بازنشسته که حق بیمه‌اش را خورده‌اند سوار می‌کند. کمی جلوتر یک مادر پیر و فرتوت که پسرش بخاطر قتل در آستانه قصاص است هم سوار می‌شود. نفر بعدی که سوار می‌شود یک دختر جوان است که بخاطر استفاده از سرنگ چینی ایدز گرفته است(جدیدا ایدز با سرنگ چینی هم منتقل میشود!)، نفر چهارم یک کارگر بیکار است که بخاطر تحریمها کارخانه‌شان تعطیل شده و او بیکار شده است. دیگر ماشین جا ندارد، اما کارگردان به مسافرها می‌گوید جمع‌تر بنشینند تا یک بیمار سرطانی هم که بخاطر گران بودن داروها پول دوا و درمان ندارد سوار شود! مسافرها در طول مسیر بدبختی‌های خود را بصورت رنگی تعریف می‌کنند.

ماشین در بهارستان می‌ایستد. همه پیاده می‌شوند. مراسم تشییع شهداست. ناگهان راننده یک شال سبز در می‌آورد و برای تبرک به بالا خودروی حامل تابوتها می‌اندازد. شال که تبرک می‌شود، راننده و مسافرها ان را رشته رشته کرده و به مچ دست خود می‌بندند و در تصاویری اسلوموشن در جهات مختلف شهر پراکنده میشوند!

محمدمهدی عسگرپور

(مشاور فیلمنامه: کمال تبریزی)

مراسم تشییع شهداست. خیل جمعیت اگرچه در ظاهر درحال تشییع هستند ولی در واقع آمده‌اند که از خیابان باغ سپهسالار کفش و کیف زنانه بخرند و از آب میوه‌های میدان بهارستان بخورند و از سعدی لوستر بخرند و… خلاصه همه در جهالت خود غرق‌اند! فقط در این میان یک نفر است که چشمش باز شده و واقعاً آدم درستی است و نماد آدم واصل عارف است، که این یک نفر هم رسما اسکول است و ریش قرمز بلند دارد و کچل است و لباس گشاد آستین بلند تنش است و لکنت دارد و مردم هرچقدر فحشش می‌دهند و از جیبش پول بر میدارند او هیچ چیز نمیگوید و فقط سرش را ۱۵ درجه کج کرده و یک جور ابلهانه‌ای به آنها دقت می‌کند. در تمام شهر فقط همین آدم، عارف است!

اصغر فرهادی

یکی از این شهدا وقتی رفته جبهه نامزد داشته است. بعد که مفقود میشود نامزدش با مردی دیگر ازدواج میکند. حالا نامزدش میخواهد بیاد تشییع اما شوهرش که طبیعتا یک ریشوی غیرتی است نمیگذارد. بعد معلوم میشود همین شوهر اتفاقا اون نامزد سابق زنش را در جبهه تنها گذاشته و وقتی زخمی شده بوده است نیاوردتش عقب. بعدتر معلوم میشود که این شوهر دومی اصلا رفته بوده جبهه که رقیب عشقیش را که همین شهید باشد بکشد! الان هم این آقا در یکی از ادارات دولتی مدیر است و یقه پیراهن سفیدش را هم تا خرتناق می‌بندد!…

مسعود کیمیایی

روز تشییع است. دور خودرویهای حامل تابوتها شلوغ است. مردها چسبیده‌اند به خودرو ها. زنی که چادر گلدار به سر دارد و موهایش هم بیرون است می‌خواهد برود جلو اما نمی‌تواند. در واقع راه را برایش باز نمی‌کنند. در این موقع مردی با پیراهن سفید و کت و شلوار مشکی و کفش نوک‌تیز ورنی (البته ما کفشش را بخاطر جمعیت نمی‌بینیم اما حتما همچین کفشی پایش است!) که نقشش را پولاد کیمیایی بازی می‌کند فریاد می‌کشد! او جلو می‌آید و راه را برای آن زن باز می‌کند و بعد هم می‌رود بالای خودرو و سخنرانی مفصلی درباره جوانمردی و مردانگی انجام می‌دهد. یک چراغ چشمک زن هم در بک گراند دارد چشمک می‌زند!

عباس کیارستمی

دوربین روی زنی که سرش را از پنجره بیرون کرده و دارد مراسم را از درون ساختمانی مشرف به میدان بهارستان می‌بیند، زوم کرده است. نود دقیقه همینطور صورت این زن فیلمبرداری شده و پخش می‌شود. بعد از نود دقیقه تیتراژ می‌آید. این فیلم نخل طلای کن را می‌گیرد.

کیانوش عیاری

فیلم با نمایی از میدان بهارستان در روز تشییع آغاز می‌شود. در میان حاضران چند نفر از هم می‌پرسند که سوسن چرا نیامده است؟ دوربین از اینجا می‌رود به خانه سوسن. سوسن در واقع دختر جوانی است که بخاطر سوءظن‌های پدر و برادر و عموی غیرتی و ریشو و سنتی‌اش به طرز فجیعی کشته شده و در آشپزخانه دفن شده است. ادامه فیلم روایت قتل فجیع سوسن است. دو دقیقه ابتدایی فیلم مربوط به میدان بهارستان و صحنه تشییع بوده و ۸۸ دقیقه بقیه به ماجرای سوسن می‌پردازد. هیچ بعید نیست انجمن سینمای دفاع مقدس بابت همان دو دقیقه کل بودجه فیلم را هم بدهد!

*

با این وصف هنوز هم امیدوارید سینمای ایران آنچنان که باید به موضوعاتی اینچنینی بپردازد؟ همان بهتر که نپردازد!

  • م.ر سیخونکچی