طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۳۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

پس از مرخصی

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۷ ق.ظ | ۰ نظر

سلام.

یه چند روزی نبودم. احتمالا آخر هفته هم باز یه چند روزی نباشم. وگرنه اگر بودم و باشم حتما چیز جدیدی برای خواندن در این وبلاگ پیدا می کردید و خواهید کرد!

  • م.ر سیخونکچی

کشور را مناسب سازی می‌کنند!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ | ۱ نظر

امروز صبح تابلویی دیدم در این مایه‌ها: «دبیرخانه همانگی و پیگیری مناسب‌سازی کشور»! واقعا نفهمیدم در اینجا دقیقا برای مناسب کردن کشور چکار میکنند اما آنطور که از اسمش بر می‌آید باید همه نهادهای کشور زیر مجموعه آن باشند. آخه مناسب سازی هم شد اسم، شد کار؟! دقیقا چه کار می‌کنید برای مناسب سازی؟!

  • م.ر سیخونکچی

تخفیف پارک آبی نیوجرسی!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۸ ق.ظ | ۲ نظر

تیم مذاکره کننده ایرانی که به آمریکا رفته بود موفق شد در عوض یک شیء تاریخی که مال خودمان بود و دزدها برده بودند آمریکا را پس بگیرند. این موفقیت عظیم موجب شد موجی از شادی در تیم دیپلماسی دولت ایجاد شود. طرف آمریکایی هم که دید یک شیء تاریخی تا چه حد می‌تواند موجب خوشحالی شود، با ارائه منوی امتیازاتی که پس از این خواهد داد، سعی کرد تیم ایرانی را به مذاکره و دادن امتیاز تشویق کند. این لیست بدین شرح است.رزرو میز در بهترین جای رستوران مرکزی مک دونالد، در ازای بستن فردو.

ادامه مطلب با کلیک بر روی تیتر

  • م.ر سیخونکچی

آقای وزیر اقتصاد انصاف داشته باش!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

وزیر محترم اقتصاد گفته «گشایش مشکلات با رفع تحریم‌ها در کوتاه‌مدت خیالی باطل است». یعنی ایشون نمیدونم چرا اینر و رو به ما گفته. به نظرم باید پشتش رو میکرد به خبرنگارها و به سمت دیگه ای فریاد میزد. بالاخره نمیشه که خیالش واسه یکی دیگه باشه، باطلش واسه ما!

  • م.ر سیخونکچی

خنده در روز حذف استقلال از آسیا

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۳ ب.ظ | ۱ نظر
  • م.ر سیخونکچی

کفش سیندرلا در پاویون مهرآباد

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۲۸ ب.ظ | ۵ نظر

رئیس جمهور محترم بعد از اینکه دکمه قرمز رنگ قطع تماس را برروی گوشی تلفن فشار دادند سوار بر هواپیما به سمت میهن سرافراز پرواز کردند تا بعد از ورود به فرودگاه و خروج از پاویون، مورد استقبال جمعی از موافقان و مخالفان قرار بگیرند. البته موافقان و مخالفان هیچکدام کاری به دکمه قرمز رنگ نداشتند و بحثشان بیشتر درباره فشار دادن دکمه سبزرنگ برقراری تماس بود. حالا وسط این رنگ بازی، چشمان تیزبین شبکه بی‌بی‌سی لنگه کفشی را دید که که گویا به سمت کاروان رییس جمهور پرتاب شده است. بعد هم عده‌ای که به چشمان این شبکه بیشتر از چشمان خودشان اعتماد دارند قضیه لنگه کفش را دست گرفتند و تا جایی پیش رفتند که از زبان معاون اجتماعی محترم ناجا نوشتند: «در این ماجرا هر فردی که کفش نداشت باید دستگیر می‌شد»(ایسنا)

اصلاً چرا فقط کسانی که کفش نداشتند؟ ممکن است از آنجا که این کفش‌پرانی حتماً برنامه‌ریزی شده بوده و حداقل سه ماه و هشت روز و بیست و یک ساعت و خورده‌ای درباره آن فکر شده است، طرف یکی از کفشهایش را از خانه زده باشد زیر بغل و آورده باشد مهرآباد. بالاخره وقتی کار تا این حد برنامه‌ریزی شده باشد نمی‌شود که طرف فکر پابرهنه برگشتنش را نکند. می‌شود؟! بنابراین نه تنها هر کس که کفش نداشت، بلکه همه حاضران حتی آنها که کفش هم داشتند باید دستگیر می‌شدند.

از آن طرف از کجا معلوم طرف برای رد گم کنی مثلاً کفش پدر یا مادرش را نیاورده باشد؟ بنابراین علاوه بر همه حاضران، حتی خانواده آنها هم باید دستگیر می‌شدند.

تازه این که چیزی نیست. ممکن است کفش پرتاب کن ملعون برای اینکه بیشتر رد گم کند، یکی از کفشهای فامیلش را که در خانه‌شان جامانده بوده است، برداشته آورده و پرت کرده. بنابراین باید همه فامیل همه حاضران را هم دستگیر کرد.

ای آقا شما چقدر ساده‌اید! از این جماعت با برنامه‌ریزی کفش پرت کن هیچ بعید نیست حتی از این هم بیشتر رد گم کنند. طبق اخبار واصله از کانال‌های خبر زیرزمینی، در 72 ساعت پیش از بازگشت رئیس جمهور، حداقل 178 میهمانی و مراسم، اعم از حنابندان، پاتختی، ختنه سوران، بله بران، جهاز بران، حموم ده، ختم و... بعلت کمبود جا در خانه میزبان، در خانه همسایه طبقه پایین یا همسایه طبقه بالای میزبان با رعایت تفکیک محرم و نامحرم برگزار شده است. هیچ بعید نیست کسی که کفش را پرتاب کرده است، یکی از همان 178 همسابه طبقه بالا یا طبقه پایین باشد که یک لنگه کفش از میهمانان همسایه را دزدیده و برای این عمل شنیع مورد استفاده قرار داده اشت. بنابراین علاوه بر همه حضار و خانواده و فامیل آنها، باید همه همسایه‌های طبقه بالا و پایین به همراه همه اقوام همسایه‌های بالا و پایین را هم دستگیر کرد.

تازه اینکه چیزی نیست...

بعلت کاهش زحمت برای برادران عزیز ناجا و... تا همین جا بس می‌کنیم و دیگر سایر افرادی که باید برای رسیدن به عامل جنایت انجام شود را برنمی‌شمریم. اما ذکر این نکته لازم است که همه این افراد بعد از دستگیر شدن مانند ماجرای سیندرلا باید به صف شوند و یکی یکی کفش را بپوشند تا هر کس کفش به پایش خورد معلوم شود و از طریق او کفش پرتاب کن مذکور شناسایی گردد.

راستی اصلاً از کجا معلوم فرد کفش پرتاب کن کفش دو سال پیش یکی را برنداشته باشد؟ بنابراین حتی اگر کفش به پای کسی هم نخورد دلیلی بر بی‌گناهی او نمی‌شود. پس باید...

اصلا آقا همه را بگیرید برود پی کارش دیگر خسته‌مان کردید! یک چیز یادم رفت. میگم حاللا خود اون لنگه کفش رو کسی دیده؟!

  • م.ر سیخونکچی

اگه بچه خوبی باشیم

م.ر سیخونکچی | جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ب.ظ | ۲ نظر
  • م.ر سیخونکچی

من لاس وگاس باقلوا را دوست دارم

م.ر سیخونکچی | جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۰ ب.ظ | ۱ نظر

من دیو شهر قصه‌ها را دوست دارم!

زنجیرو بند اشقیا را دوست دارم!
 
آن کس که پای چشم من نیلی شد از او
آن کس که زد تیر جفا را دوست دارم!
 
آن کس که ناموس مرا دزدیده، ایضاً
آن کس که کشته بچه ها را دوست دارم!
ادامه مطلب با کلیک روی تیتر
  • م.ر سیخونکچی

شبها کمتر پسته بخورید

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ | ۲ نظر

شبها کمتر پسته بخورید تا هم با وجدان راحت تری بخوابید و هم اینکه خواب نبینید. جدی می‌گم! رونوشت به انواع اشکال هندسی از جمله استوانه و رفقا.

  • م.ر سیخونکچی

من با مرگ بر آمریکا موافق نبودم همچنان که...

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۶ ب.ظ | ۳ نظر

با شعار مرگ بر آمریکا موافق نبوده ایشان. یعنی می‌گوید کلاً با حرفهای تند موافق نبوده است. حرفی نیست، بالاخره آدمیزاد مختار است که با یکسری چیزها موافق باشد و با یکسری چیزها هم مخالف. از ما که کاری بر نمی‌آید. فقط می‌توانیم دعا کنیم انشاالله هر کس با هر چیزی که موافق بوده است محشور شود! آمین.

اما امیدواریم هر کس که الان دارد خاطرات سی چهل سال پیشش را می‌نویسد سی چهل سال دیگر، خاطرات این روزهایشان را هم بنویسد، و احتمالا از سایر چیزهایی هم که موافقش نبوده بگوید. مثلاً:

 

*

من با شلوغ کاری موافق نبودم. به دخمل هم گفتم. موافق نبودم برود وسط معرکه. اما گفت گرسنه‌ام، دلم قار و قور می‌کند. در یخچال هم چیزی نداشتیم. گفتم پس لااقل زنگ بزن ساندویچت را بیاورند دم در! قبول نکرد، گفت من دودی و تنوری دوست دارم، باید خودم آنجا باشم بگویم حرارتش چقدر باشد، می‌ترسم درست نپزد!

*

من با ریختن در خیابان موافق نبودم. اما عیال است دیگر! وقتی که گفت دیگر نمی‌شد کاریش کرد. خدا لعنت کند آنها را که روی پله از عیال آدم سوال می‎پرسند...

*

من با پولشویی موافق نبودم. به او هم گفتم. گفتم پول به اندازه کافی هست، اگر کثیف شد بریز دور، تمیزش را بردار! گفت مگر نشنیدی النزافت من العیمان! گفتم برو همان پولت را بشور نمی‌خواهد برای من حدیث بخوانی!

*

من با جنگ موافق نبودم. باعث شد از بچه‌هایم دور بیفتم. شاید اگر جنگ نبود همینجا درس می‌خواندند! 

  • م.ر سیخونکچی