طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

18 نویسنده به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدند!

م.ر سیخونکچی | جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۱ نظر

چاپ آخر/3

طنزهای روزانه بنده در خبرگزاری فارس به مناسبت نمایشگاه کتاب 



خبر/ 18 نویسنده به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدند!

مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد.

به گزارش چاپ آخر، دراین مراسم که با حضور پرشور شخصیتهای فرهنگی و غیرفرهنگی برگزار شد اگرچه تا ردیف هشتم اثری از یک نویسنده هم نبود. در عوض همه سخنرانان درباره اهمیت شان و جایگاه کتاب و نویسندگان سخن گفتند.

سخنران اول با تاکید بر اینکه کتاب چیز خوبی است گفت: تا وقتی که رسانه‌ها به اندازه فوتبالیست و بازیگر به کتاب و نویسنده اهمیت نمی‌دهند اوضاع همین است که هست!

سخنران دوم نیز با تاکید بر اینکه کتاب چیز خیلی خوبی است گفت: باید به جایی برسیم که نویسندگان نیز مانند فوتبالیستها ارج و قرب داشته باشند.

سخنران سوم با تاکید بر اینکه کتاب چیز خیلی خیلی خوبتری است این سوال را مطرح کرد: اصلاً چرا نویسندگان ما نباید مثل فوتبالیستها باشند؟

سخنران چهارم با تاکید بر اینکه آقا کتاب عجب چیز باحالیه، گفت: اصلاً واقعا جای تاسفه که در تیم‌های باشگاهی لیگ برتری حتی یک نویسنده هم حضور نداره!

در ادامه این مراسم پنج شش نفر دیگر هم سخنرانی کردند و در نهایت وزیر ورزش و جوانان قول داد که اعتبار لازم برای سهمیه سالانه یک دست شورت ورزشی رایگان برای نویسندگان در بودجه سال بعد در نظر گرفته شود.

گفتنی است کمی بعد از مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب، فهرست 18 نویسنده برتر برای حضور در اردوی آمادگی تیم ملی فوتبال جهت شرکت در بازیهای مقدماتی جام ملتهای آسیا اعلام شد. این افراد فردا صبح باید در هتل المپیک خود را به کادر فنی معرفی کنند!

 

معرفی کتاب/ واژه واژه شُر شُر

 

«واژه واژه شُر شُر» آخرین مجموعه شعر شاعر نسل جوان «روژا شیرین‌کوهی» است که در تیراژ 85 نسخه منتشر شده و از امروز در غرفه نشر «آسیاب بادی» در نمایشگاه کتاب عرضه خواهد شد.

شاعر در این کتاب که از 17 شعر سپید تشکیل شده سعی کرده است زبان نسل جوان باشد. شیرین کوهی در مصاحبه‌ای گفته بود: «خیلی خوشحالم که کتاب دارم». او تاکید کرده بود که مادر و پدرش هم خیلی خوشحال هستند.

شیرین کوهی پیش از این بخاطر یکی از شعرهای این کتاب –که در ادامه می‌خوانید- جایزه ادبی «شین» را از انجمن مبارزه با بیماریهای کلیوی دریافت کرده بود.

پاییز

         صدای ناله برگها زیر پای عابران

خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش

عابرها

        عجول

           مضطرب

به راستی

نزدیکترین دستشویی عمومی کجاست؟

 

 

مشاوره «چاپ آخر»

سوال: من تا حالا نمایشگاه کتاب نرفتم. امسال برای اولین بار می‌خوام برم. خیلی ذوق دارم. چند شبه از خوشحالی خوابم نبرده. نمی‌دونم چی میشه؟! چقدر پول بیارم؟ چی بپوشم؟ با چی بیام؟ باید ناشتا باشم یا میتونم صبحونه بخورم؟!

پاسخ: یه نفس عمیق بکشید! ببینید اتفاقی نیفتاده که! یه نمایشگاه کتابه هر سال برگزار میشه. چند میلیون آدم هم هر سال میان و میرن. انقدر خودتون رو اذیت نکنید! با این هیجان من میترسم از پله‌های مترو که بیرون بیاید و اولین تراکت تبلیغاتی رو بدن دستتون پس بفتید! اما در کل من پیشنهاد میکنم تنها نیاید. پول هم زیاد نیارید. صبح هم به اندازه کافی صبحونه بخورید که قندتون نیفته. ممکنه تو نمایشگاه خاله شادونه یا عموهای فیتیله‌ای رو هم ببینید، بنابراین آمادگیش رو داشته باشید که از خوشحالی غش نکنید. چون ممکنه اونجا موبایل آنتن نده، شماره تماس خانواده‌تون رو هم رو یه تیکه کاغذ بنویسید و بزارد تو جیبتون که اگر خدای نکرده اتفاقی براتون افتاد بتونن خانواده‌تون رو در جریان بزارن! باز هم میگم: در هر شرایطی خونسردی‌تون رو حفظ کنید!

  • م.ر سیخونکچی

خریت به نمایشگاه کتاب می‌رسد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ | ۱ نظر

 گفتگوی «چاپ آخر» با مدیره اداره کل آماردهی نمایشگاه کتاب

من نگران آینده هستم!

 

چاپ آخر: از اینکه وقتتون رو در اختیار ما قرار دادید ممنونم، البته ما تا پایان نمایشگاه باز هم مزاحم شما خواهیم شد.

مدیر: اختیار دارید، بشوید!

چاپ آخر: اگر امکان داره می‌خواستم پیش‌بینی‌تون رو از میزان بازدید کنندگان نمایشگاه امسال بدونم؟

مدیر: پیش بیینی میکنیم امسال 6 میلیون بازدید کننده داشته باشیم.

چاپ آخر: دلیل خاصی برای این پیش بینی هم دارید؟

مدیر: نه، اصلا! ما هر سال 20 درصد میزاریم رو آمار سال قبل! اینطوری هر سال شاهد افزایش علاقه مندان به کتابخوانی در کشور هستیم.

چاپ آخر: بنابراین هیچ نگرانی از بابت استقبال از نمایشگاه ندارید؟

مدیر: نخیر، هیچ سالی نداشتیم، امسال هم نداریم.

چاپ آخر: ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

مدیر: خواهش میکنم.

(- بیژن... آهای بیژن... همین آقا خبرنگاره رو هم جزو بازدید کننده‌های امسال بشمار...

- ولی آقا هنوز که نمایشگاه شروع نشده!

- حرف نزن.... بشمار!)

 

 

معرفی کتاب

«خریت» به نمایشگاه می‌رسد!

خبرنگار «چاپ آخر» خبرهایی از آماده شدن آخرین کتاب استاد منوچهر میرزاباشی اصل و انتشار آن در نمایشگاه کتاب بدست آورده است.

«خریت» نام آخرین اثر استاد میرزاباشی اصل است که در آخرین مراحل چاپ است و هرجور شده به نمایشگاه خواهد رسید.

نویسنده این کتاب که قهرمانی مسابقات کشوری خرپلیس را در کارنامه دارد در گفتگویی درباره دلیل نگارش این کتاب گفت: راستش وقتی دیدم کتاب بیشعوری انقدر فروخته به خودم گفتم این کمال خریته که به نوشتن چنین کتابی اقدام نکنم!

این کتاب طبیعتا از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که درونمایه آنها در یک جمله این است: «همه مردم یک خرِ درون دارند، باید این خر را شناخت تا بتوان از آن سواری گرفت.»

گفتنی است انتشارت «خرکیف» همراه هر نسخه از کتاب یک نشان –نشان خریت- هم به خریداران اهدا می‌کند که امکان نصب روی دیوار منزل، الصاق به لباس یا آویزان کردن از آینه خودرو در پشت آن تعبیه شده است.

 

مشاوره نمایشگاه

فلافل و بن کتاب

«چاپ آخر» این امکان را فراهم کرده است که بازدیدکنندگان از نمایشگاه کتاب سوالات خود را درباره مسائل مختلف نمایشگاه از کارشناسانش بپرسند و از زبان آنها پاسخ خود را بگیرند. شما هم از هر طریقی که به نظر خودتون میرسه میتونید سوالات خود را با بخش مشاوره نمایشگاه «چاپ آخر» در میان بگذارید.

سوال: سلام. ممنون که تریبونی شدید برای نسل ما! من دانشجویی هستم 21 ساله. 40 تومن برای ما بن کتاب نمایشگاه در نظر گرفتن. آخ شما بگو، 40 تومن هم پوله؟ الان هر کدوم از کتابای درسی من بالای 30 تومن قیمتشه. با این پول من چی میتونم بخرم. چهار روز دیگه هم امتحانام شروع میشه!

پاسخ: به نظر بنده شما برو کتابای درسیت رو از سال بالایی ها امانت بگیر. یه شب بری تو خوابگاه چرخ بزنی همه کتابات جور میشه. این بن رو هم ببر تو نمایشگاه آب کن! چهار پنج تومن دستت رو میگیره. برو یه فلافل دو نونه بزن حالش رو ببر. مشتری گیر نیاوردی من خودم سه تومن خریدارم!

  • م.ر سیخونکچی

مهران مدیری رو بگیرید!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ | ۰ نظر

رسانه‌ها نوشتند که جانبازی بخاطر جا ماندن یک لوله در مثانه‌اش که توسط جراح اتفاق افتاده بود، دو سال درد می‌کشیده است!(اینجا)

خواستم عرض کنم که تا مهران مدیری از کشور خارج نشده برن بگیرن پدرسوخته فلان فلان شده رو! مرد ناحسابی به اسم سریال طنز از صدا و سیما پول گرفته بود، بعد عین واقعیت رو توی در حاشیه ساخته بود! بگیریدش!

  • م.ر سیخونکچی

ساندویچ خوردن هم جزئی از کتابخوانی است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/ طنزهای روزانه درباره نمایشگاه کتاب-1

از روز گذشته، طنزهایی پیرامون نمایشگاه کتاب و با عنوان «چاپ آخر» بصورت روزانه می‌نویسم که در خبرگزاری فارس منتشر می‌شود. این اولینش است: 


در فاصله سه روز مانده به آغاز کار نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، آخرین جلسه شورای اجرایی نمایشگاه برگزار شد. در این جلسه که با حضور نمایندگان اصناف و گروه‌های مختلف حاضر در نمایشگاه منعقد گردید، درباره موضوعات مختلف اجرایی نمایشگاه بحث و تبادل نظر شد.

به گزارش خبرنگار قفسه پشتی، در ابتدای این جلسه معاون اجرایی نمایشگاه با تاکید بر اینکه کتاب یار خیلی مهربانی است از همه خواست که در برگزاری نمایشگاه کتاب مسئولان امر را یاری کنند.

در ادامه نماینده ساندویچی‌های حاضر در نمایشگاه با بیان اینکه همه ‌می‌دانند عقل سالم در بدن سالم است، از عدم افزایش 50 درصدی سهم غرفه‌های ساندویچی در نمایشگاه انتقاد کرد.

وی گفت: غرفه‌های ساندویچ فروشی از اولین دوره نمایشگاه حضوری فعال داشته‌اند و هیچگاه جامعه کتابخوان کشور را رها نکرده‌اند، تا جایی که نسل حاضر فکر می‌کنند ساندویچ خوردن بخشی از کتابخوانی است! اما عجیب است که به این بخش از نمایشگاه آنچنان که باید توجه نمی‌شود.

او افزود: مسئولان امر باید ترتیبی اتخاذ کنند که هر کدام از بازدیدکنندگان نمایشگاه هرلحظه که احساس گرسنگی کرد در کمترین زمان ممکن به یک ساندویچی دسترسی داشته باشد، اما الان متاسفانه حداقل باید 5 ثانیه راه طی کند تا به اولین ساندویچی برسد و این آمار از نظر جهانی اصلاً قابل قبول نیست!

وی در پایان از ارائه طرحی به وزارت ارشاد خبر داد که در صورت اجرایی شدن آن، از سال بعد در بین غرفه‌های انتشاراتی‌های نمایشگاه کتاب بصورت یک در میان، غرفه ساندویچ فروشی تعبیه خواهد شد!

نماینده آب معدنی فروشی‌های حاضر در نمایشگاه هم با بیان اینکه حرفهایش همان حرف نماینده ساندویچی‌های حاضر در نمایشگاه است، بعد از زدن یک سوت بلبلی در تایید وی، میکروفن را به نفر بغلی داد.

در ادامه این جلسه نماینده ناشران آموزشی و کمک آموزشی با تاکید بر اینکه قصد اطاله کلام را ندارد، گفت: روز گذشته با دوستان حاضر در نمایشگاه به این نتیجه رسیدیم که 5 درصد از زمان رادیو نمایشگاه را هم بی‌خیال شویم تا ناشران غیر آموزشی و غیر کمک آموزشی هم بتوانند از این امکان برای تبلیغ آثار خود استفاده کنند؛ سگ خورد!

نماینده کاغذ باطله ‌جمع‌کن‌های حاضر در نمایشگاه هم در سخنان خود با بیان اینکه «کلش چند؟!» از روند کاهش توزیع تبلیغات و تراکت‌های کاغذی در نمایشگاه ابراز نگرانی کرد و تهدید کرد اگر این روند ادامه پیدا کند این شرکت از سال بعد در نمایشگاه حضور نخواهد داشت!

نمایندگان غرفه‌های «بازاریابی دستگاه سبزی خردکن سه تیغه»، «فروش اینترنت پر سرعت»، «فروش سیم‌کارت یکی بخر، دو تا ببر»، «فروش عروسک سه کاره»، «پیش ثبت نام کلاسهای کنکور چهار سال بعد»، «خرید اقساطی وانت از شرکت لیزینگ مهسا خودرو» و... نیز از جمله حاضران در این جلسه بودند که به بیان دغدغه‌های خود برای بهتر برگزار شدن نمایشگاه پرداختند.

گفتنی است به علت ضیق وقت و فرارسیدن زمان نهار، نوبت به نماینده ناشران عمومی حاضر در نمایشگاه برای سخن گفتن نرسید!

  • م.ر سیخونکچی

چند انتخاب هوشمندانه برای خودکشی!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

گزارش روزانه حضور یک سراپا تقصیر در جشنواره فجر


این طنز را برای مجله نقد سینما نوشته بودم که اهیرا منتشر شده و روی دکه آمده است.

 

روز اول

روز اول جشنواره فجر در برج میلاد با فیلم «قول» شروع شد. اگرچه اصحاب هنر و رسانه بدون هیچگونه قضاوتی به دیدن این فیلم نشستند اما همینها چند روز بعد اعتقاد داشتند انتخاب این فیلم بعنوان فیلم افتتاحیه جشنواره حکایت از صداقت مسئولان جشنواره داشته است چراکه آنها می‌خواستند از همان روز اول مخاطبان بدانند قرار است چه فیلمهایی ببنید و کلا اگر خوششان نمی‌آید ده روز وقت خودشان را تلف نکنند! اما از آنجاکه اصحاب هنر و رسانه معمولا کمی پررو هستند، مسئولان جشنواره فیلم «ناهید» را برای سانس ساعت دو انتخاب کردند. درسانس ساعت 4 مسئولان با بیان اینکه پررویی هم حدی دارد فیلم «ارغوان» را به نمایش گذاشتند. مسئولان جشنواره اعتقاد داشتند که اگر درخت هم پای این فیلم بنشیند بعد از 20 دقیقه پا در میاورد و فرار  میکند اما اصحاب هنر و رسانه نشستند و همراه با گاز زدن صندلی‌ها تا انتهایش را دیدند.


با نمایش دو فیلم «بوفالو» و «این سیب هم برای تو» در سانسهای بعدی روز اول، مسئولان جشنواره مطمئن شدند که غذای مفتی کاخ جشنواره کار خودش را کرده است و هر مزخرفی هم که در برج میلاد نمایش داده شود، این مردم بی‌خیال جشنواره نمی‌شوند؛ پس با خیال راحت رفتند بخوابند تا برای برگزاری روز دوم آماده شوند.


روز دوم


«خداحافظی طولانی» ساعت ده صبح روز دوم نمایش داده شد که انصافاً برای احترام به سبک زندگی اصحاب هنر و رسانه که معمولا تا ده و یازده صبح خواب هستند، انتخاب هوشمندانه‌ای به نظر می‌رسید. اما نمایش «چهارشنبه 19 اردیبهشت » در سانس ساعت 14 چرت بعد از نهار تماشاگرها را پاره کرد. ساعت 16 «حکایت عاشقی» پخش شد تا مشخص شود که کیومرث پوراحد با ساختن «پنجاه قدم آخر» حالا دیگر به یک ژانر در سینما تبدیل شده است و حالا خیلی از فیلمسازان برای ساخت فیلم در این ژانر پشت درهای نهادها و انجمن‌های مربوط به دفاع مقدس صف می‌کشند!


ساعت 19 فیلم «خانه دختر» پخش شد. مخاطبان ترجیح دادند خودشان را بزنند به آن راه و مثلاً فکر کنند که این فیلم درباره تاثیرات زیاده‌روی در بازی‌های کامپیوتری بر سلامت بند انگشتان است! آخر شب هم فیلم «موقت» نمایش داده شد که خب، شد دیگر!


روز سوم


اگر اهالی کاخ جشنواره می‌دانستند که در بقیه سانسهای روز سوم قرار است چه فیلمهایی ببینند، مطمئنا از دیدن فیلم «مرگ ماهی» در سانس اول این روز ذوق مرگ می‌شدند. اما چون نمی‌دانستند ذوق مرگ که نشدند هیچ، کلی هم توی ذوقشان خورد. یک نفر که ظاهرا بیشتر از همه توی ذوقش خورده بود پرسید: «آقا کسی یادشه دقیقاً چی شد که روح الله حجازی کارگردان مهمی شد؟!»


سانس بعد از نهار به نمایش فیلم «احتمال باران اسیدی» اختصاص داشت اما اینکه خود «احتمال باران اسیدی» به چی اختصاص داشت تا انتهای فیلم هم مشخص نشد! در سانس بعد «شکاف» اکران شد که در آن کلی آدم سر یکدیگر فریاد می‌زدند و ما فهمیدیم خیلی با هم مشکل داشته‌اند. اما فیلم «تگرگ و آفتاب» که پخش شد ما فهمیدیم صادق هدایت اصلاً هم با دین و مذهب و مردم مشکل نداشته است چون اگر داشت که از روی داستان داش آکل‌ش فیلم دفاع مقدسی نمی‌ساختند!


مسئولان جشنواره چون دیدند هنوز سه چهار نفر بعد از تماشای این فیلمها در روز سوم خودشان را از بالای برج میلاد پایین ننداخته‌اند، در آخرین سانس این روز «جزیره رنگین» آقای سینایی را نمایش دادند و بعد به آخرین نفری که می‌رفت خودش را پایین بیاندازد گفتند: «قربون دستت رفتنی چراغهای برج  رو هم خاموش کن»!


روز چهارم


معمولا جشنواره‌ها در روز چهارم با شگفتی آغاز می‌شوند اما جشنواره فجر در روز چهارم با «دوران عاشقی» شروع شد! البته بعدا که هیئت داوران این فیلم را در چندین رشته نامزد سیمرغ کردند معلوم شد شگفتی یکجورهایی در یکجای این فیلم مستتر بوده است!


ساعت 14 فیلم «بدون مرز» نمایش داده شد. این فیلم همانقدر که پر از دغدغه و تعهد بود، از دیالوگ خالی بود به همین دلیل هم تا دقیقه ده و یازده فیلم تماشاگرها از اینکه چرا باید پسربچه‌ای به این نازی که دارد در فیلم بازی می‌کند لال باشد، گریه می‌کردند! در سانس بعد «عصر یخبندان» نمایش داده شد که متاسفانه فیلمی قصه‌گو، جذاب، نمکی و آموزنده بود. مسئولان رسیدگی کنند لطفاً!


در دو سانس انتهایی «تا آمدن احمد» و «داره صبح میشه» پخش شدند که بدینوسیله تشکر کرده و برای همگان آرزوی توفیق مسئلت داریم.


روز پنجم


مردم از دیدن «رخ دیوانه» در اولین سانس روز پنجم خوششان آمد. مسئولان جشنواره هم که اعتقاد داشتند چه معنی دارد آدم انقدر هی خوشش بیاید؟ بنابراین فیلمهای «دو»، «بهمن»، «اعترافات ذهن خطرناک من» و «یحیی سکوت نکرد» را در سانسهای بعدی این روز پخش کردند.


در فیلم دو، سهیلا گلستانی ثابت کرد که حالا چه کاری است، آدم همان بازیگر بماند چه عیبی دارد؟ و پرویز پرستویی در این فیلم هم بار دیگر یک زنی را که از شوهر صیغه‌ای‌اش باردار بود برداشت برد درمانگاه!


اما «بهمن»! اما بهمن! آخ آخ آخ... نمیدانم شما هم تا حالا جای فیلم دیدنتان انقدر درد گرفته است یا نه؟! اما بهمن! در واقع بهمن با تماشاگرها کاری کرد که ملت موقع دیدن «اعترافات ذهن خطرناک من»با آغوش باز منتظر بودند زامبی‌های توی فیلم از پرده سینما بیرون بیایند و آنها را بخورند و بدینوسیله تماشاگران را از دیدن فیلمهایی چون بهمن رهایی بخشند. اما از آنجا که زامبی‌های فیلم از زامبی‌های آمریکایی الگوبرداری شده بودند، علاقه‌ای به خوردن ایرانی‌ها نداشتند و رفتند!


روز ششم


مسئولان جشنواره در روز ششم کمی به مغز و اعصاب مخاطبان استراحت دادند و سه فیلم «ماهی سیاه کوچولو»، «من دیه‌گو مارادونا هستم» و «کوچه بی‌نام» را اکران کردند. ما هم به شما استراحت میدهیم و می‌رویم سراغ روز هفتم. مدیونید اگر فکر کنید چون نگارنده فیلمهای این روز را ندیده است دارد از این روز می‌گذرد!


روز هفتم


«مزار شریف» فیلم شریفی بود که البته ما با دیدن روایت قهرمان بی‌عرضه و چلمن آن فهمیدیم طالبان آدمهای خیلی خشنی بودند که با نوار کاست هم مشکل داشتند. بعد از این هم رفتیم فیلم «آزادی مشروط» را دیدیم که در آن یک نوجوان عاصی و شورشگر ظرف ده دقیقه صحبت با یک بازپرس آگاهی هدایت میشود.


«شیفت شب» فیلم بعدی روز هفتم بود که در آن یک حسابدار با سابقه که وضع مالی خودش و خانواده‌اش نسبتاً توپ است، برای جبران بدهی‌اش از میان همه راه‌های ممکن می‌رود سراغ موش‌کشی شبانه در خیابان‌های تهران. نیکی کریمی در این فیلم می‌خواست به ما بفهماند که چه راه‌های خلاقانه‌ای در این مملکت برای پولدار شدن وجود دارد و ما نمی‌دانیم. طبق حساب و کتاب ما اگر شهرداری موشی یک میلیون حساب کند، ده روزه بدهی پانصد میلیونی طرف صاف می‌شود.


«شرفناز» و «پدر آن دیگری» را هم در حالی در روز هفتم دیدیم که همه‌اش فکرمان مشغول این بود که اگر تهران پلنگ داشت و ما شبها می‌رفتیم شکار پلنگ، دیگر لازم نبود برای دو زار ده شاهی حق التحریر هی طنز بنویسیم!


روز هشتم


کمال تبریزی قبل از نمایش «طعم شیرین خیال» روی سن رفت و سعی کرد به ما القا کند فیلمش خیلی فیلم حساس و جذاب و خوبی است. ما هم که فیلم را می‌دیدیم هی به خودمان القا کردیم که فیلم او فیلم حساس و جذاب و خوبی است. اما القا نشدیم که نشدیم از بس آدمهای القا نشویی هستیم. اما بعد که «در دنیای تو ساعت چند است» را دیدیم با کمال میل القا شدیم که زبان فرانسوی زبان دوم حداقل نصف مردم بندرانزلی است و در آن شهر به هر بچه چهار سال به بالا برسی بجای «سلام، چطوری عمو جان؟» باید بگویی «بونژو موسیو»، و او هم که دارد پنیر فرانسوی سق می‌زند و درباره برج ایفلی که دیشب در خواب دیده برای ژان –اسم رفیقش ژان است دیگر!- تعریف می‌کند، به شما می‌گوید: «کا وا»!


اما در «نزدیکتر» خانواده مرکزی فیلم که کلی بحران و بدبختی داشتند آخرش سر و سامان گرفتند و به آرامش رسیدند و ما به همین دلیل درباره این فیلم چیزی نمی‌گوییم. چه معنی دارد یک فیلم پایانش باز که نباشد هیچ، آرامش هم داشته باشد؟!


آخرین فیلم این روز هم «روز مبادا» بود. نکند فکر کرده‌اید چون این مطلب طنز است قرار است درباره این فیلم حرف بزنیم؟ واقعا که!


روز نهم


آتش نشانی طی یک نامه رسمی اعلام کرده بود که دیگر توان مراجعه به برج میلاد و نجات دادن کسانی که میخواهند خودشان را به پایین پرت کنندندارد. نه اینکه نخواد؛ نه! واقعیتش این است که دیگر انقدر نیرو ندارد! بنابراین مسئولان جشنواره هم «ایران برگر» را در روز نهم نمایش دادند تا آتش نشانها هم کمی استراحت کنند و خداییش هم جواب داد!


بعد آتش نشانی نامه زد که آقا دیگر داریم بی‌کار می‌شویم، به همین خاطر هم «جامه دران» نمایش داده شد! بعد دوباره آتش نشانی نامه زد و نتیجتاً انیمیشن «شاهزاده روم» اکران شد. بعدش هم که مسئولان جشنواره از این نامه نگاری‌ها خسته شده بودند «ابوزینب»را نمایش دادند که تاثیری در افزایش یا کاهش خودکشی نداشت! تازه یک فیلم هم این وسط پخش شد به نام «مردی که اسب شد» که اگر مسئولان آتش نشانی خبر دار می‌شدند خودشان می‌آمدند برج میلاد را از بیخ آتش می‌زدند و خلاص!


روز دهم


در حالی که خداحافظی با نهار و شام رایگان جشنواره و چایی و کیک عصرهایش مهمترین دغدغه ما بود رفتیم و «روباه» را دیدیم و کمی از درد خداحافظی‌مان با جشنواره کاسته شد. «چاقی» هم ای بدک نبود اما دوباره که یاد شام و نهار و عصرانه از دست رفته افتادیم، حالمان گرفته شد و بی خیال دو فیلم باقی‌مانده یعنی «فرار از قلعه رودخان» و «مبارک» شدیم.

  • م.ر سیخونکچی

آقاشون تغییر شغل دادن!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۲ ب.ظ | ۱ نظر
رسانه‌ها نوشتند که خانم ابتکار که رییس سازمان حفاظت از محیط زیست هم هستند به خارجی‌ها مجوز شکار حیوانات در شرف انقراض را داده‌اند تا بیایند در ایران و از شکار این حیوانات حالش را ببرند!
فکر کنم آقاشون تغییر شغل دادن  و از کار واردات بنزین زدن تو کار واردات گردشگر. طبیعیه که تو این کار هم خانم ابتکار یار و یاور آقاشون باشن دیگه!
  • م.ر سیخونکچی
بعد که بهتان می‌گویند بی‌سواد ناراحت می‌شوید! خب بی‌سوادید دیگر. حتما رییس جمهور محترم خودش باید زبان باز کند و گوشه‌ای از مبانی فعالیتهای دولت را بیان کند تا دوزاری‌تان بیفتد؟ حتما ایشان باید بگوید که سیاست دولت بر اساس «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» است تا از عمق ادبی و عرفانی سیاستهای دولت سر در بیاورید؟
اصلاً حالا که اینجور شد بخش دیگری از سیاستهای دولت را بر اساس اشعار شعرای پارسی‌گوی بیان می‌کنیم تا بیش از پیش سرافکنده شوید:
 
چرایی انتخاب کلید بعنوان نماد انتخاباتی:
 
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر «کلید»
(فردوسی)
 
 
چرا بعد از صد روز مشکلات مردم از بیخ حل نشد:
 
چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد «کلید»
(فردوسی)
 
 
چرا دولت به سخنان منتقدان «بی‌سواد» پاسخی نمی‌دهد و از دستشان عصبانی است:
 
به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!
که از خطت مرا محروم کرد این «بی‌سوادی‌ها»
(هلالی جغتایی)
 
 
چرا آنچه مرقوم داشته بودند با آنچه اتفاق افتاده بود یک کم –فقط یک کم ها!- تفاوت داشت:
 
در مجلس «مذاکره» علمست مونسم
در منزل محاوره فضلست رهبرم
(انوری)
 
 
چرا در مذاکرات و گفتگو با آمریکا می‌خندند:
 
بدیدند و با «خنده» پیش آمدند
که دو «دشمن» از بخت خویش آمدند
(فردوسی)
 
 
چرا در تعطیلات نوروزی کیش بعنوان مقصد سفر انتخاب می‌شود:
 
برون رفت با ویژه‌گردان خویش
که با او یکی بودشان رای و «کیش»
(فردوسی)
 
 
چرا سوییس و ژنو برای مذاکرات انتخاب می‌شود؟ اصلا می‌دانید توافق ژنو یعنی چه؟!
 
ملک جهان چون «سویس» باغ ندارد
لالهٔ باغ سویس داغ ندارد
یک دل افسرده در تمام «ژنو» نیست
یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد
(ملک الشعرای بهار)
 
 
چرا از رکود رد شدیم و خودمان خبر نداریم:
 
هر جان که می‌گریزد از فقر و نیستی
نحسی بود گریزان از دولت و سعود
آن خاک تیره تا نشد از خویشتن فنا
نی در فزایش آمد و نی رست از «رکود»
(مولوی)
 
 
چرا تورم بهمن ماه صفر شد ولی از شدت خوشحالی کسی نتوانست آن را حس کند:
 
«حسن» خودرای «تورم» می کند از سایه خویش
چون ترا رام به «تدبیر» توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش از آن است که «تحریر» توانم کردن
(صائب تبریزی)
 
 
چرا حسین آقای فریدون همه کاره شده است:
 
«فریدون» چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
(فردوسی)
 
 
چرا در دولت قدیم همه کاسب تحریم بودند و کسانی که با وعده برداشتن تحریم رای آوردند کاسب تحریم نیستند اصلاً هم:
 
چون همی خواستی گرفت احرام
چه نیت کردی اندر آن «تحریم»؟
جمله برخود حرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار قدیم؟
(ناصرخسرو)
 
 
چرا رنگ بنفش بعنوان رنگ ستاد انتخاباتی انتخاب شده بود:
 
هم آنگه یکی اژدهافش درفش
پدید آمد و گشت گیتی «بنفش»
(فردوسی)
 
 
چرا ظریف؟ کلاً چرا؟
 
دایما تر و جوانیم و لطیف
تازه و شیرین و خندان و «ظریف»
(مولوی)
 
 
چرا به خنده هم اکتفا نکرده و قهقهه می‌زنند:
 
کبکان بی‌آزار که بر کوه بلندند
بی‌«قهقهه» یک بار ندیدم که بخندند
(منوچهری)
 
 
منتقدان چرا انقدر گیر می‌دهند:
 
چاه را تو خانه‌ای بینی لطیف
دام را تو دانه‌ای بینی «ظریف»
(مولوی)
 
 
واقعا منقدان هم حرفهایی می‌زنند ها!
 
«عقل» به یک گوشه نشستن گرفت
ساغر می «قهقهه» آغاز کرد
(مولوی)
 
 
چرا مذاکرات تمام نمی‌شود:؟ اصلاً چرا با این وضعیت باید تمام شود؟! شما بودید تمام می‌کردید؟! نه؛ خدایی تمام می‌کردید؟
 
ساقی «ظریف» و باده لطیف و زمان شریف
مجلس چو چرخ روشن و دلدار مه وشست
(مولوی)


اینم خیلی نمیشه توضیح داد! ولی کلاً شعر با مسماییه؛ عجب شعری!

لولیئی گفت با پسر، هشدار
تا که خود را چو من سمر سازی
بر سر «استوانه» رقص کنی
وز بر ریسمان گذر سازی
خوبشتن را به قوت تعلیم
حکمفرمای شیرنر سازی
(ملک الشعرای بهار)
  • م.ر سیخونکچی

به رسمیت شناختن حق مشق شب!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر

جناب دکتر صالحی درباره دستاوردهای بیانیه لوزان در تلویزیون فرمودند که ما در مفهوم سانتریفیوژ هیچ محدودیتی نداریم و در وسایل تولید غنی سازی محدودیت داریم. در همین راستا زین پس معلمان عزیز آزاد هستند که هرچقدر دلشان میخواست به بچه ها بگویند از روی کلمه سانتریفیوژ بنویسند، صد بار، دویست بار، شش هزار بار و... هیچ محدودیتی نداریم!

  • م.ر سیخونکچی

«دمپایی خیس نباشه چک کن»؛ پست جدید در ریاست جمهوری!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ | ۲ نظر
آقای حسن کامران، نماینده مجلس و عضو هیئت نظارت بر سفرهای خارجی کارکنان دولت در سخنانی ضمن انتقاد از سفرهای غیرضروری مسئولان به خارج از کشور، از حضور یک نفر برای تست کردن غذای رییس جمهور و حصول اطمینان نسبت به مسموم نبودن آن در همراهان رییس جمهور خبر داده است.(اینجا)
 
در همین راستا بنده تعداد دیگری از پستهایی که می‌تواند در نهاد ریاست جمهوری تعبیه شود را پیشنهاد می‌دهم. با مرور این پستها خواهید دید که نهاد ریاست جمهوری چقدر ساده زیست و متواضع است که تنها به رسم «پیشمرگ» داشتن حکومتهای پادشاهی اکتفا کرده است و از این قبیل پستها هنوز ندارد!
 
«دمپایی خیس نباشه» چک کن
وظیفه این شخص این است که قبول از ورود رییس جمهور به دستشویی، پاهای خود را درون دمپایی‌های دستشویی کند تا اطمینان حاصل شود نفر قبلی داخل دمپایی‌ها را خیس نکرده است! مسئولیت این فرد وقتی رییس جمهور بخواهند با جوراب به دستشویی بروند دوچندان اهمیت پیدا می‌کند!
 
«این قرمز و آبیش درسته یا نه» چک کن
وظیفه خطیر حصول اطمینان نسبت به درست بودن رنگ قرمز و آبی شیرهای دستشویی بعهده این شخص است تا خدای نکرده... . البته وظیفه این فرد را همان «دمپایی خیس نباشه» چک کن نیز می‌توانست بعهده بگیرد اما با توجه به اصرار دولت مبنی بر دوشغله نبودن افراد، لازم است که فرد انجام دهنده این دو مسئولیت متفاوت باشند.
 
«سر و ته خیار کدومه» چک کن
این شخص وظیفه دارد هنگامی که رییس محترم جمهور میل به خوردن خیار پیدا کردند، یک طرف خیار را گاز بزنند تا خدای نکرده رییس جمهور قسمت تلخ خیار را نخورده و مزاجشان مکدر نشود. طبیعی است اگر طرف گاز زده شده تلخ بود، رییس جمهور مابقی خیار را میل می‌فرمایند اما اگر شیرین بود آن خیار سریعاً امحا شده و خیار دیگری امتحان می‌شود.
 
«جُکش خنده داره یا نه» چک کن
این شخص وظیفه دارد جُکهایی که افراد مختلف می‌خواهند برای رییس جمهور تعریف کنند را شنیده و میزان خنده‌دار بودن یا یخ بودن آنها را بسنجد تا خدای نکرده شنیدن جکهای بی‌مزه خاطر شخص اول اجرایی مملکت را مکدر نکند و در روحیه ایشان در شرایط حساس کنونی اثر منفی نگذارد.
 
«آبش چقدر سرده» چک کن
این فرد هنگامی که رییس جمهور محترم قصد استفاده از استخر را دارند، نوک پای خود را درون آب استخر کرده تا میزان سردی آب مشخص شود. البته یک نفر «آبش چقدر گرمه» چک کن هم در کنار جکوزی تعبیه شده است که وظیفه‌اش کاملا عکس این فرد است و نباید این دو نفر را با هم اشتباه گرفت وگرنه عواقبش بعهده اشتباه گیرنده است!
 
«خامه‌ش نزنه بیرون» چک کن
این فرد مسئول است که قبل از خوردن شیرینی خامه‌ای توسط رییس جمهور، چند عدد از شیرینی خامه‌ای ها را با سرعت و نیروهای مختلف گاز بزند تا مشخص شود این شیرینی‌ها دربرابر چه مقدار از فشار آرواره مقاوم بوده و بر اثر چه مقدار فشار خامه‌اش بیرون می‌زند و آبروی شیرینی خورنده را می‌برد. طبیعتا این پست از آنجا که با آبروی مملکت در ارتباط است از اهمیت ویژه ای برخوردار است!
*
پستهایی مانند «این اجاق گازه فندکش سالمه» چک کن، «قفل این در کدوم وری باز میشه» چک کن، «هسته زردآلو یا بادوم شیرینه یا تلخ» چک کن، «رو این صندلیه بشینی پشتت عرق میکنه یا نه» چک کن، «الان کیش هواش بهتره یا شمال» چک کن، «این آدم بزرگ واقعاً اهل همین شهره که من دارم توش سخنرانی میکنه یا نه» چک کن و... نیز در اولیتهای بعدی هستند که البته ضرورتشان بعلت صرفه جویی در وقت رییس جمهور و همچنین اهمیت حفظ شان و امنیت وی بر کسی پوشیده نیست.
 
  • م.ر سیخونکچی

اصلاً نباید جدی می‌گرفتن!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر

وزیر محترم کشور که مدتهای مدیدی روی بحث ورود پولهای کثیف به سیاست مانور داده بود رفته مجلس و در جواب سوال نمایندگان گفته حرف من بد منعکس شده و من اصلاً منظورم این نبوده و... .

خواست عرض کنم که بابا جون اصلا نباید این بنده خدا رو جدی میگرفتید. ایشون کلا حساب و جبر و.. ایناش ضعیفه. یه بار هم قبل از انتخابات 88 بصورت کاملا اتفاقی گفت یک میلیارد دلار پول نفت گم شده که بعد از انتخابات اومد گفت نه، پیدا شده!

به همین خاطر ایشون هر وقت حرف از پول و تعداد و این چیزا زد خیلی جدیش نگیرید!

  • م.ر سیخونکچی