طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است


آقا جان من همان اولش هم گفتم این کار را نکنید. گفتم درست است که بچه‌های دبستانی حتماً تحلیل‌های جامعی درباره توافق هسته‌ای و تاثیرات آن بر اقتصاد ایران دارند، اما خب دبستانی هستند و ممکن است نتوانند نشانی دفتر ریاست جمهوری را درست بنویسند! همینطور هم شد. خیلی از آنها نشانی را اشتباه نوشته‌اند و پاسخ‌هایشان به پرسش مهر رییس‌جمهور بجای دفتر ایشان رسیده است به دست ما. برخی از پاسخ‌های آنها را در ادامه می‌خوانید. رییس جمهور محترم روز اول مهر ضمن حضور در یک دبستان پسرانه و در حضور دانش آموزان دبستانی (بخدا!) پرسیده بودند: «پس از توافق هسته ای فرصت های جدید پیش روی ما از نظر علمی ، فناوری ، محیط کار، اقتصاد و روابط با همسایگان و دنیا چیست؟»

 

بی‌شک توافق هسته‌ای گامی بلند در جهت است.

(رضا غلامی/ سوم دبستان)

 

طوافغ حسته‌ای خیلی چیز خوبی می‌باشد. ما هر شب با خانواده دور هم می‌نشینیم و درباره آن حرف می‌زنیم. پدر ما معتقد است که این خیلی چیز خوبی است و خدا کند بشود. ما همه قبل از خواب مسواک می‌زنیم.

(منوچهر خیابانی/ چهارم دبستان)

 

آقا اجازه! ما جیش داریم!

(اصغر/ دوم دبستان)

 

بر اساس کهن الگوهایی که بعد از جنگ جهان دوم در جهان مورد آزمایش قرار گرفت و جواب داد، پارامترهای اقتصادی در کنش با یکدیگر فضایی آکوستیک خلق می‌کنند که اجازه خروج آثار این کنشها از این فضا را نمی‌دهد. بنابراین طبیعی است که کاهش تعارض این کنش‌ها و میل دادن آنها از تضاد به سمت تنافر به ایجاد فضایی آرام خواهد انجامید. در این فضاست که اقتصاد شکوفا شده، رشد علمی شتاب گرفته، بسترهای فرهنگی ریشه دوانده و جامعه‌ای شاداب و بانشاط پدید می‌آید. از این رو توافق هسته‌ای خیلی خوب است.

(ساسان امین‌پناه/ اول دبستان)

 

من می‌دانم که توافق هسته‌ای هر چه که نباشد موجب افزایش شخصیت و حس خودباوری در بین کودکان این سرزمین خواهد شد، چون پریشب دکتر سعید زیباکلام و دکتر فؤاد ایزدی خانه ما بودند. همینکه آنها خواستند علیه توافق حرفی بزنند، پدرم با پشت دست خواباند توی دهانشان و گفت «ساکت شید بی‌سفادها، روم به دیفال چقدر حرف می‌زنید» و بعد رو کرد به سمت من و گفت: «شما بفرما عزیزم»! و من هم در محسنات توافق کلی حرف زدم و کلی احساس شخصیت و خودباوری کردم. ممنونم.

(کامبیز پیرداغی/ سوم دبستان)

 

ما خیلی توافق را دوست دارم. دیروز که با مسعود نشسته بودیم کنار جوب و نوشمک می‌خوردیم –آقا اجازه! مسعود یکسال از ما بزرگتر است و سوم دبستان است و از ما خیلی بیشتر درباره توافق چیز می‌داند- او گفت که اگر توافق بشود مشق‌ها خودشان نوشته می‌شوند. او گفت بعد از توافق بچه‌ها می‌توانند لای انگشت معلمها خودکار بگذارند. او گفت بعد از توافق فقط شنبه‌ها می‌رویم مدرسه و فقط هم زنگ ورزش داریم. او گفت بعد از توافق اگر به آقا فلافلی بگوییم نان اضافه بگذار فحش نمی‌دهد. او گفت بعد از توافق به همه بچه‌ها یک لاستیک دوچرخه می‌دهند که بدوند و با چوب آن را بچرخانند. آقا اجازه! مسعود خیلی چیزها درباره فواید توافق می‌داند. ما مسعود را خیلی دوست داریم. ما توافق را هم خیلی دوست داریم.

(سیامک بی‌طرف/ دوم دبستان)

  • م.ر سیخونکچی

خیلی هم اتفاقی!... دوشواری هم نداره

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ | ۱ نظر

آقا ما از ساختمون وزارت خارجه اومدیم بیرون، بدجور تو فکر بودیم، همینطور قدم زنان خیابون 30 تیر و فردوسی رو رد کردیم و رسیدیم توپخونه... تاکسی‌ها اونجا داد میزدن... یهو به خودمون اومدیم دیدیم اتفاقی نشستیم تو تاکسی و تاکسی هم داره میره.. گفتیم کجا میری داداش؟ گفت ببینیم چی اتفاق میفته... باز رفتم تو فکر... به خودم اومدم دیدم رسیدیم فرودگاه! گفتم داداش اینجا کجاس، گفت بابا من تاکسی فرودگاهم دیگه، دیدم راست میگه، بصورت اتفاقی بجای تاکسی های داخل شهر سوار تاکسی های فرودگاه شدم. آقا گفتیم دیگه شده دیگه، رفتم دم یه باجه یه تاکسی بگیرم برگردم اما نگو بصورت اتفاقی اینجا باجه فروش بلیط هواپیماس نه تاکسی! آقا یهو اتفاقی طرف بلیط نیویورک گذاشت دست ما و ما هم اتفاقی سوار هواپیما شدیم و اتفاقی دیدیم ای بابا... حاج حسن هم اونجاس و خلاصه اتفاقی اتفاقی رفتیم نیویورک!
آقا دیدیم اونجا کاملا اتفاقی نشست سازمان ملله. به حاج حسن گفتم حالا که اتفاق اومدیم اینجا برو بالا تو هم یه سخنرانی بکن. آقا رفت و اتفاقی سخنرانیش هم گرفت! دیدیم ای بابا! رییس جمهور آمریکا هم اتفاقی سخنرانی داره! خلاصه سخنرانی ها تموم شد و داشتیم برمیگشتیم که اتفاقی رفتیم تو یه راهرویی که اتفاقی اوباما هم اومده بود توی اون راهرو! اتفاقا راهروهای سازمان ملل رو یه جور ساختن که اگر دو نفر بصورت اتفاقی از روبرو بیان چاره ای ندارن جز اینکه اتفاقی با هم روبرو بشن و اتفاقی دست بدن! ما هم اتفاقی دست دادیم دیگه. حالا چرا با وزیر امور خارجه عربستان مثلا اتفاقی روبرو نشدیم اتفاقه دیگه!
به حاج حسن گفتم حاجی! ما تا اینجا اتفاقی اومدیم و پولی نداریم باهاش برگردیم؟ گفت بگو بخاطر حادثه اتفاقی منا ما هم اتفاقا داریم سفر رو نیمه تمام میذاریم، هزینه برگشت رو فاکتور کن برای بعثه رهبری!! دیدم آقا حاج حسن اتفاقا اینبار چه حرف خوبی زد...

  • م.ر سیخونکچی

بدآموزی های پخش مشروح کمسیون برجام!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ق.ظ | ۱ نظر

۱

میگن یه بچه‌ی پولداری بود، باباش و مامانش همه جوره دستش رو باز گذاشتن، پول ریختن به پاش، امکانات ریختن، مدرسه خوب بردنش، براش معلم خصوصی گرفتن و خلاصه هیچی براش کم نذاشتن. اونم هی میگفت اگر فلان چیز رو برام بخرید یا فلان کار رو بکنید عوضش تو آینده باعث افتخارتون میشم. بابا ننه هه هم گوش میدادن. اقا زد و ده دوازده سال بعد پسره شد یه معتاد عملی و یه بار تو نشءگی زد چهار نفر رو کشت. یه روز تو ساعت ملاقات زندان باباش بهش گفت اینهمه امکانات و پول رو ریختم به پات آخرش شدی یه عملی قاتل، مگه قرار نبود برامون افتخار کسب کنی؟!

پسره میدونی چی جواب داد؟ گفت ببین اگر این کارا رو نکرده بودی چقدر آدم ناجورتری شد بودم!

میگن باباهه از ملاقات که اومد بیرون رفت جلوی صدا و سیما خودش رو در اعتراض به بداموزی های پخش جلسات کمسیون برجام آتش زد!

 

۲

میگن یه ناظم مدرسه ابتدایی بود که هر چی سر صف به بچه‌ها می‌گفت ساکت، کسی گوش نمی‌کرد. این هرچقدر داد می‌زد، تهدید می‌کرد، خواهش می‌کرد، می‌گفت هر کی ساکت نشه باید پدرش رو فردا بیاره مدرسه، بچه‌ها انگار نه انگار.

یه روز که ناظم نشسته بود توی دفتر مدرسه و زانوهاش رو بغل کرده بود و گریه می‌کرد، یکی از بچه های دوم دبستان اومد دست گذاشت روی شونه‌های ناظم و گفت: گریه نکن مرد! این بچه‌ها از وقتی جلسات کمسیون برجام رو دیدن دیگه فهمیدن که وسط حرف همدیگه پریدن و جیغ و داد کردن و به حرف ناظم گوش ندادن کار بدی نیست!

میگن ناظم فردای اون روز رفته جلوی صدا و سیما خودش رو در اعتراض به محدودیت سنی نداشتن دیدن کمسیون برجام آتش زده!

 

۳

میگن یه بنده خدایی بود که یکی که تو جلسات برجام حضور داره رو بهترین گزینه برای ریاست جمهوری می‌دونست. بعد از دیدن چند جلسه از این جلسات رفت خودش رو جلوی صدا و سیما آتش نزد چون اعتقاد داشت خودکشی حرومه!

 

۴

 میگن ساکنین واحدهای یه آپارتمان به یه نفر گفتن نامزد مدیریت ساختمون نمیشی؟

گفت از کجا معلوم رای بیارم؟

گفتن یه کاری میکنیم رای بیاری.

گفت چطوری؟

گفتن کاری نداره که، به آقا بهروز نعمتی نماینده اسدآباد میگیم تو رو هم با خودش ببره تو کمسیون، هی بپر وسط حرف بقیه و داد و بیداد کن، معروف میشی مردم هم فکر میکنن چه آدم فعالی هستی، بهت رای میدن!

میگن این بنده خدا هم رفت جلوی صدا و سیاما آتیش روشن کرد سی چهل تا بلال پخت داد به مسئولان صدا و سیما تا صحنه‌های داد زدنش رو نشون بدن بلکه مردم فکر کنن چقدر آدم فعالی هست بهش رای بدن!

 

پ.ن: هنگام نوشتن این مطلب خبری منتشر شد مبنی بر اینکه ریاست مجلس شورای اسلامی از ادامه پخش مشروح جلسات آتی کمسیون برجام از تلویزیون جلوگیری کرده.

  • م.ر سیخونکچی

عزت رفته آمریکا!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر

آقا... روحانی اینهمه عزتی که به پاسپورت ایرانی برگردونده رو کجا قایم کرده خسیس؟ یک کمش رو بیارید بدید به این وزیر ارشاد بلکه بهش ویزا بدن بره عربستان... از صبح سرپاس بنده خدا... خدا خیرتون بده!

  • م.ر سیخونکچی