طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۱۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

عیددیدنی با اعمال شاقه

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۵۹ ب.ظ | ۱ نظر

یا چگونه به یک رسم باستانی گند بزنیم!

 

خب! صد سال به این سال‌ها!به میمنت و مبارکی سال نو آمد و حالا خانواده‌ها به فکر دید و بازدید هستند.به همین بهانه مطلب طنز این شماره را به موضوع دید و بازدید اختصاص داده‌ایم تا نیشگونی بگیریم از خودمان که با برخی رفتار‌ها، این رسم خوب را پرزحمت کرده‌ایم.در ادامه ساعت شمار کارهای یک خانواده را که قرار است بروند عید دیدنی می‌بینید.

 

ساعت ۸

مادر خانواده که خودش از ۵ صبح بیدار است، برای دوازدهمین بار سعی می‌کند بقیه را بیدار کند. بقیه هم برای دوازدهمین بار پتو را بیشتر می‌کشند روی سرشان!

ساعت ۹

مادر، پسر هفت ساله را کشان کشان از زیر پتو می‌کشد بیرون و می‌اندازد داخل حمام. بر‌می‌گردد و از دختر ۱۳ ساله خانواده نیشگون می‌گیرد. دختر که تا سقف می‌پرد، خیال مادر هم راحت می‌شود که دیگر خوابش هم پریده! مادر انقدر تجربه دارد که بداند پدر خانواده با این حربه‌ها بلند نخواهد شد، فعلا بیدار کردن او را از برنامه حذف می‌کند!

ساعت ۱۰

مادر برای سومین بار پسر را کیسه می‌کشد و با گفتن این جملات سعی می‌کند سوزش پوست او را التیام ببخشد: «قربونت برم، بزار قشنگ بسابمت می‌ریم اونجا کثیف نباشی!» دختر که تازه از سقف جدا شده، داخل آشپزخانه دارد صبحانه می‌خورد. پدر بالاخره تسلیم غرغرهای مادر شده و با خاراندن گوش، آمادگی خود را برای بیدار شدن اعلام می‌کند.

ساعت ۱۱

پسر که شباهت عجیبی به سرخپوست‌ها پیدا کرده دارد صبحانه می‌خورد. دختر میان کوهی از لباس‌ها نشسته و دارد از بین ۲۷ دست لباسش دست به گزینش می‌زند. پدر بالاخره از دستشویی بیرون می‌آید!

ساعت 12:30

پدر صبحانه نخورده می‌رود بیرون تا کت و شلوارش را از اتوشویی بگیرد. مادر هم پسر را می‌فرستد تا از اعظم خانم سرویس طلایش را قرض بگیرد. دختر با تلاش فراوان توانسته از میان ۲۷ دست لباس یکی را حذف کند، و حالا مانده بین ۲۶ دست باقی‌مانده کدام را بپوشد! مادر دارد کم‌کم وارد موضوع کادو می‌شود!

ساعت ۱۴

مادر دختر را از میان لباس‌ها بیرون می‌کشد و می‌فرستد سفره نهار را بیاندازد. دختر با آخرین نگاهی که به لباس‌ها می‌اندازد مشخص می‌کند فوق فوقش توانسته یک لباس دیگر را هم حذف کند! پسر سرویس طلا را یواشکی روی کابینت گذاشته و خیلی شیک و مجلسی می‌پیچاند و می‌رود بیرون پیش رفقایش. پدر کت و شلوار را می‌پوشد تا تاییدیه نهایی را بگیرد. مادر بعد از اینکه توانایی فنی صاحب اتوشویی را بخاطر اینکه زیر بغل کت خط اتو ندارد زیر سوال می‌برد، ناچاراً لباس را تایید می‌کند.

ساعت ۱۵

خانواده غذا می‌خورند. دختر هر چند دقیقه یکبار قطره اشکی را که گوشه چشمش جمع شده با دست می‌گیرد! پسر با سر و وضع خاکی وارد خانه می‌شود. مادر لقمه غذا را پایین گذاشته و در حالی که به حمام خیره شده است، می‌پرسد: «اون کیسه رو من کجا گذاشتم؟!»

ساعت ۱۶

پسر از حمام در می‌آید. پسر مثل شیشه شده و اگر خوب دقت کنید از این طرف، آن طرفش معلوم است! دختر در میان لباس‌ها دارد گریه می‌کند. پدر جلوی تلویزیون ولو شده و در حالی که آجیل می‌خورد، فیلم سینمایی می‌بیند. مادر چندین جعبه پیتزاخوری، بستنی خوری و...را جلوی خودش گذاشته و سعی می‌کند از میان آن‌ها یکی را برای هدیه بردن انتخاب کند. آخر سر هم از ترس اینکه یکی از آن‌ها را خود آن خانواده هدیه داده و با دو سه واسطه رسیده باشد به آن‌ها، بی‌خیال می‌شود.

ساعت ۱۷

پدر غرولند کنان همراه مادر می‌روند بیرون تا کادو بخرند. دختر می‌گوید که اگر می‌شود او هم بیاید تا لباس بخرد. مادر چپ چپ نگاهش می‌کند. پسر با موبایل بازی می‌کند. مادر او را به صندلی بسته تا بیرون نرود و خودش را کثیف نکند؛ فقط دستهای پسر آزاد است!

ساعت ۱۸

پدر و مادر برمی‌گردند. مادر پسر را باز می‌کند، پسر می‌دود و می‌رود دستشویی! دختر با ذوق‌زدگی اعلام می‌کند که توانسته روسری مورد نظرش را انتخاب کند و آن را نشان می‌دهد. مادر می‌گوید قشنگ نیست! دختر دوباره می‌نشیند میان لباس‌ها! پدر سریع زیرشلوارش را می‌پوشد و می‌رود باغچه را آب بدهد. پدر‌ها اینجور موقع‌ها رسالتی عجیب برای انجام اینجور کار‌ها روی دوش خود احساس می‌کنند! مادر به کمک دختر می‌رود و همینجوری دستش را می‌کند بین لباس‌ها چند تا را بیرون می‌کشد. دختر می‌رود می‌پوشد و مشکل حل می‌شود.

ساعت ۱۹

همه لباس پوشیده، از خانه می‌زنند بیرون. ماشین پنچر است! پدر کتش را در می‌آورد و چرخ را تعوض می‌کند. بقیه لباسهای پدر کثیف می‌شود. برمی‌گردد داخل و‌‌ همان لباس معمولی همیشگی‌اش را می‌پوشد. دختر به مادر می‌گوید: «حالا که وقت هست، من برم اون شال قرمزه رو بپوشم؟!»

ساعت ۲۰

همه در خانه میزبان نشسته‌اند. پسر میزبان هم به طرز عجیبی از این طرف، آنطرفش مشخص است! دختر میزبان هم چشمانش سرخ است!ناگهان تلفن پدر زنگ می‌زند. پدر بعد از صحبت با گوشی می‌گوید که فردا شب آقا جعفر‌اینا می‌آیند خانه‌شان عید دیدنی. پوست پسر می‌سوزد. دختر پقی می‌زند زیر گریه و مادر هم به سرویس طلای منیره خانم، جاریِ عمهٔ همسایه بغلی فکر می‌کند!



این مطلب برای نشریه قدر نوشته شده است.

  • م.ر سیخونکچی

کدام کلمه کژتابی دارد؟

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ | ۰ نظر

«عضو کمیسیون قضایی مجلس شورای اسلامی گفت: وزارت اطلاعات گزارشی در خصوص فعالیت‌های مهدی هاشمی در انگلستان ارائه می‌دهد که پس از مدتی این گزارش پس گرفته می‌شود، باید از وزیر فعلی اطلاعات بپرسیم که چرا این اتفاق افتاده است.»

به نظر شما در عبارت بالا کدام کلمه کژتابی دارد؟

1. نامعلوم!

2. گزینه یک

3. همه موارد!

  • م.ر سیخونکچی
مزایده دو باشگاه استقلال و پیروزی برای دومین بار هم به دلیل نداشتن مشتری لغو شد. به همین دلیل پیشنهاد می‌شود سازمان خصوصی‌سازی امتیازات ویژه ذیل را بصورت اشانتیون روی این دو باشگاه بگذارد شاید روی زمین نماندند و کسی پیدا شد آنها را بخرد:
 
۱. سازمان خصوصی‌سازی موظف می‌شود ظرف حداکثر یک ماه بالاخره معلوم کند نام این باشگاه پیروزی است یا پرسپولیس!
 
۲. سازمان خصوصی‌سازی ضمانت می‌کند در آینده بیش از یک عضو هیئت مدیره باشگاه پیروزی بصورت همزمان در زندان نباشند! خداییش ضایع است دیگر الان دو نفر با هم در زندان هستند! اگر هم به دلایلی لازم شد بیش از یک عضوشان برود زندان، امیررضا خادم بعنوان نماینده تام الاختیار وزیر ورزش در امور پرسپولیس و استقلال بجای نفر دوم می‌رود زندان. قول می‌دهد!
 
۳. سازمان خصوصی‌سازی قول می‌دهد نظر مثبت امیر قلعه‌نویی را جلب کند تا حتی در صورت رفتن او از استقلال، «علی» برای حفاظت از سایر مربیان باشگاه در نشستهای خبری در استقلال بماند!!!
 
۴. سازمان خصوصی‌سازی تلاش می‌کند با انعقاد قراردادی دو طرفه با پلیس بین الملل هر گونه زدن بیشتر از ۵ گل به استقلال در کلیه نقاط دنیا را ممنوع اعلام کند!
 
۵. سازمان خصوصی‌سازی تضمین می‌کند طی حداقل ۱۵ سال آینده هر کدام از بازیکنان پرسپولیس که توانستند در یک بازی سه گل به استقلال بزنند، حداقل برای سه هفته قرار دادشان تمدید شود و مثل ایمون زاید از باشگاه نروند!
 
۶. سازمان خصوصی‌سازی ضمن زنده نگه داشتن یاد پایان رأفت و سهراب انتظاری موظف می‌شود هر طور شده بازیکنان مطرح پرسپولیس را حداقل برای دو فصل متوالی روی جلد نشریات و در سطح اول فوتبال کشور نگه دارد. 
 
۷. سازمان خصوصی سازی فحش می‌گذارد اگر کسی یکبار دیگر حاجی فتح الله زاده را بعنوان مدیرعامل استقلال پیشنهاد دهد! لااقل بگذارید یک فصل او مطرح نباشد!
 
۸. سازمان خصوصی‌سازی با همکاری سازمان لیگ تضمین می‌کنند استقلال تحت هیچ شرایطی به دسته یک و پرسپولیس به نیمه دوم جدول سقوط نکنند!
 
۹. سازمان خصوصی سازی همینجوری یک ستاره به پرسپولیس می‌دهد تا روی پیراهنشان نصب کنند تا الکی مثلاً آنها هم قهرمان آسیا شده‌اند!
 
۱۰. سازمان خصوصی سازی با همکاری دپارتمان داوری تضمین می‌کنند هر وقت استقلال از پرسپولیس دو هیچ جلو افتاد داور همانجا سوت پایان بازی را بزند!
 
۱۱. سازمان خصوصی سازی تا ۲۰ سال هزینه گرفتن آزمایش ایدز، هپاتیت، آرتروز خروسی، کوتاه‌تر بودن یک پا از آن یکی به اندازه بیست سانت و... از بازیکنان خارجی در شرف پیوستن به استقلال و پیروزی را تقبل می‌کند تا بیش از این بازیکنان ایدزی و هپاتیتی و معلول در پاچه این دو تیم نرود!
 
۱۲. سازمان خصوصی سازی قول می‌دهد بازی‌های بین دو تیم حداقل سه تا در میان برنده داشته باشد!
 
۱۳. سازمان خصوصی سازی با کتک هم شده دکتر صدر را مجبور خواهد کرد بعد از هر بازی استقلال و پیروزی با هر تیمی بیاید و یک ساعت با شور و هیجان درباره کیفیت بازی و و اینکه نسبت فوتبال با زندگی مثل نسبت شبنم صبحگاهی با زردچوبه هندی است صحبت کند.
 
۱۴. سازمان خصوصی سازی صدا و سیما را مجبور خواهد کرد بعد از هر گلی که بازیکنان دو تیم می‌زنند دوربینها را برای دو دقیقه خواموش کند تا بازیکنان با خیالی آسوده خوشحالی کنند!
 
۱۵. اگرچه سخت است، اگرچه خداوکیلی خیلی سخت است، اما سازمان خصوصی سازی تمام توان رسانه‌ای خود را بکار خواهد بست تا کاری کند مردم باور کنند این بازیکنی که مثل یوزپلنگ دارد وسط زمین می‌دود، واقعا بخاطر قطع نخاع از خدمت معاف شده و کارت معافیتش هیچ مشکلی ندارد! بلکه یک کم فشار روانی از روی بازیکنان دو تیم برداشته شود!
 
پیشنهاد ویژه:
سازمان خصوصی سازی علاوه بر همه اینها در یک اشانتیون ویژه، هفت بسته شش تایی آب معدنی، ۱۰ توپ دولایه فوتبال، ۱۵ متر باند پزشکی با دو تا گاز استریل، یک بابا مغازه ۱۲ متری نبش ظهیرالاسلام (جهتاجارخ دادن و تامین مخارج باشگاه!)، چهار تا بیلبیلک نشانه گذاری جهت استفاده در تمرین، دو عدد کلمن (در سایزهای مختلف) و ۱۱ تا شورت ورزشی نیز می‌گذارد روی این دو تیم. بازیکنان ذخیره می‌توانند شورت بازیکنان اصلی را بپوشند! بیاید بخرید دیگه بابا!
  • م.ر سیخونکچی
فکر می‌کنید اگر فیلمسازان ایرانی به چالش آب یخ می‌پیوستند، چطوری آب سرد روی خودشون می‌ریختند؟ بنده فکر میکنم اینجوری:

مسعود کیمیایی

هوا تاریک است. باران به شدت می‌بارد. اگرچه لوکیشن در وسط شهر قرار دارد اما هر چند دقیقه یکبار صدای زوزه شغال شنیده می‌شود. نوری قرمز رنگ بصورت منقطع و به تناوب صحنه را روشن می‌کند، مشخص است که بیرون از کادر یک چراغ راهنمایی قرار دارد! مسعود خان کیمیایی روی پله‌ای موزائیکی نشسته است. با صدایی خسته و خش‌دار می‌گوید: پسر! بریز اون سطل آبو تا شاید شهری که تا گردن تو لجن نامردی و نالوطی‌گری فرو رفته یک کم شسته بشه!

عباس کیارستمی

موسیقی وجود ندارد. هر چند دقیقه یکبار فقط یک صدای دینگ می‌آید. دو هزار و سیصد و نود و یک فریم عکس از سطل‌های مختلف در طرح‌ها و رنگ‌های گوناگون پشت سر هم نشان داده می‌شوند. در پایان عباس کیارستمی در حالی که خیس است پشت به دوربین از کادر خارج می‌شود. او وقتی ما نمی‌دیدیمش خودش را خیس کرده بوده است!

حسین فرحبخش

غیر از فرحبخش، دو نفر دیگر هم در کادر هستند. یک نفر با ته ریشی معقول و یقه‌ای بسته و پیراهنی سفید بعنوان نماد یک طیف اجتماعی و مذهبی که وجود سه خودکار آبی، مشکی و سبز بصورت همزمان در جیب پیراهن او ثابت میکند از مدیران دولتی است؛ و نفر دوم با موهایی بلند، عینکی دودی، تی‌شرتی بنفش رنک بعنوان نماد طیفی دیگر که وجود روزنامه‌ای لوله شده در دست او نشان می‌دهد او روشنفکر است! فرحبخش در وسط این دو نفر نشسته است. درست لحظه‌ای که فرحبخش می‌خواهد سطل آب را بلند کرده و روی خود بریزد، بانویی به چشم خواهری زیبا و با آرایشی مثال زدنی در کادر ظاهر شده و آن دو نفر در حالی که او را یکجوری نگاه می‌کنند همراهش از کادر خارج می‌شوند. فرحبخش در حالی که ناگهان صدای جیغی به گوش می‌رسد، سطل آب را روی خودش خالی می‌کند! ما در گوشه کادر یک حوله میبینیم که فرحبخش از پیش آماده کرده بود تا سریع خودش را خشک کند و بعد برود این فیلم را بعنوان یک فیلم کوتاه سیاسی به مدیران قالب کند.

مسعود دهنمکی

ما چیز زیادی نمی‌بینیم جز چند باریکه نور رنگارنگ که هی به دوربینی که کادرش کج است می‌تابند. گویا دهنمکی حتی در این صحنه هم دنبال امتحان کردن جدیدترین تکنیکهای نرم افزار افتر افکت بوده است! آخر سر هم مردم هجوم می‌آورند و سطل آب چپه می‌شود روی او!

اصغر فرهادی

اصغر فرهادی روی یک چهارپایه نشسته است. کادر شلوغ است. افراد زیادی پشت سر او در رفت و آمدند. از بی‌حجاب بودن برخی از آنها می‌توان فهمید که لوکیشن در خارج از ایران است. فرهادی سطل را بر می‌دارد تا روی خودش خالی کند اما ناگهان یکنفر از پشت می‌گوید: نریز! یخ نیست، داغه! یکی دیگر داد می‌زند: دروغ میگه، یخه یخه! دیگری در حال رد شدن می‌گوید: اصلا آب نیست که یخ باشه یا داغ، نوشابه‌س! یکی دیگر داد می‌زند: دوغه… دوغ بدون گاز؛ تازه دوغ برای معده هم کمتر ضرر داره! یکی دیگر سریع می‌گوید: اصلاً از کجا معلوم توش مایع باشه؟ توش گاز هلیومه!!!

بهت را در چهره فرهادی می‌توان دید! قبل از اینکه فرهادی تصمیم بگیرد بالاخره سطل را خالی کند یا نه، و در حالی که او دارد عمیقاً به اینکه حقیقت چیست و چه کسی دروغ می‌گوید فکر می‌کند، دوربین چرخیده و قطاری را نشان می‌دهد که با سرعت در حال دور شدن است. طبیعتا قطار در این موقع یک بوق هم می‌زند.

رخشان بنی اعتماد

اتاق تاریک است. چراغی بالای سر بنی اعتماد شبیه چراغهای اتاق بازجویی تکان می‌خورد. سایه مردی که دارد به فردی شلاق می‌زند پشت سر بنی‌اعتماد روی دیوار افتاده است. بنی‌اعتماد قبل از ریختن آب روی خودش می‌خواهد جمله‌ای بگوید: «من قبل از ریختن این آب، از همه شما یه سوال دارم، آهای آزاد اندیشها، روشنفکران، فعالان حقوق بشر…»، جمله بنی‌اعتماد نیمه‌کاره می‌ماند چون مردی که دارد شلاق می‌زند داد می‌زند: «بگو چرا تو فتنه بودی» و فرد شلاق خور می‌گوید: «چون کار نیست!». بنی‌اعتماد می‌آید دوباره سوالش را مطرح کند که باز آن مرد می‌پرسد: «چرا پرچم امام حسین رو آتیش زدید» و آن فرد می‌گوید: «بخاطر اینکه وضع جامعه خرابه، پول نداشتم شارژ دو تومنی موبایل بخرم». این گفتگوها ادامه پیدا میکند تا اینکه مرد از نفس می‌افتد. در این زمان بنی‌اعتماد سوالش را کامل می‌پرسد: «من قبل از ریختن این آب، از همه شما یه سوال دارم، آهای آزاد اندیشها، روشنفکران، فعالان حقوق بشر می‌پرسیم که رستوران خوب تو ابوظبی و ونیز سراغ دارید؟» و بعد آب را روی خودش می‌ریزد!

  • م.ر سیخونکچی

صدا و سیما دیگه نفوذ نداره!

م.ر سیخونکچی | جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۰۵ ب.ظ | ۰ نظر

بانوان ایرانی قریب شش سال است که هر شب دارند جومونگ و یانگوم و سوسانو و و سرنوشت من و خلاصه سریال کره ای میبینند. اما هنوز یاد نگرفته اند که وقتی همسرشان صدایشان کرد، بیایند دو زانو بنشینند جلویش و دستهایشان را بگذارند روی پا و همینطور که به زمین زل زده اند با صدایی لرزان بگویند: "بله سرور من ..."

واقعا که صدا و سیما نفوذش را از دست داده است ...!

  • م.ر سیخونکچی

چگونه یک فیلم خیلی روشنفکرانه بسازیم؟!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۲۸ ب.ظ | ۰ نظر

 ده روز صبح و شب فیلم دیدن در جشنواره فجر حداقل فایده‌اش این بود که شخص بنده با معیارهای فیلم فاخر، روشنفکرانه و جهانی آشنا شدم. اما از آنجا که من از ان آدمهایی که هیچ چیز به دیگران یاد ندهند نیستم، در ادامه به همه شما یاد میدهم که چطور فیلم بسازید تا در جشنواره فجر حلوا حلوایش کنند و شما را به چشم یک فیلمساز آینده‌دار که به طرز عجیبی «آنِ» فیلمسازی در چشمهایش وجود دارد، نگاه کنند:

1412412

  1. 1. هر هفت هشت ده صفحه از فیلمنامه را که نوشتید، یک صفحه را خالی بگذارید. می‌توانید بعد از نوشتن فیلمنامه و قبل از سیمی کردن آن لای صفحاتش این صفحات خالی را بگذارید. موقع فیلمبرداری هم که به صفحات خالی رسیدید، به بازیگرها بگویید در هر حالتی هستند همانطور بمانند و شما یک دقیقه همینطور فیلم بگیرید!
  2. 2. از صداهایی مثل صدای ساعت شماته‌دار، زوزه گرگ، صدای باد، خش خش برگهای پاییزی زیر پای رهگذران، کودکی خیابانی که در تصویر نیست اما صدایش هست که دارد به یک نفر التماس می‌کند آدامس بخرد، سیفون کشیده شده توالت فرنگی (دقت کنید توالتش فرنگی باشد چون مخاطب باهوش معاصر حتما فرق صدای سیفون توالت فرنگی با صدای سیفون توالت ایرانی را می‌فهمد!)، موشی که بیرون از کادر دارد یک چیزی را می‌جود، غار غار کلاغ و… خیلی در فیلمتان استفاده کنید. کاری نداشته باشید که در نقاط مرکزی تهران گرگ کجا بود که صدای زوزه‌اش بیاید! شما استفاده کنید!
  3. 3. خیلی درباره تنهایی انسان معاصر فیلم بسازید، خیلی!
  4. 4. حتما در چند صحنه بازیگرنقش اولتان (طبیعتا بازیگر نقش اول مرد) را زیر دوش آب نشان دهید! در همین جشنواره امسال ملت تواسنتند لخت اساتیدی چون شمس لنگرودی، پرویز پرستویی و… را با رعایت خطوط قرمز ببینند.
  5. 5. دیگر راه رفتن بازیگر اصلی در دل شب و در وسط پارک‌وی در حالی که در پس زمینه چراغ راهنمایی چشمک می‌زند، قدیمی شده است. به چیزهای جدید برای نشان دادن افسردگی بازیگرتان فکر کنید.
  6. 6. یکی از تیتراژهای اول و آخر را به زیر آب اختصاص دهید. اولویت با این است که دوربین هی از آب بیاید بیرون و هی برود داخل و بعد که آمد بیرون صدای بیرون پخش شود، وقتی هم که رفت داخل صدای قل قل آب پخش شود!
  7. 7. جوری فیلمنامه را بنویسید که نقش اولتان (اینبار مرد بود یا زن فرق ندارد) رو به دریا کلی سیگار بکشد. یادتان باشد ته سیگارهایی که قبلا کشیده و ریخته روی زمین حتما در کادر باشند. اگر پول تا دریا رفتن نداشتید، بالکن هم خوب است.
  8. 8. اگر فیلمنامه را نوشتید و دیدید ده پانزده صفحه هنوز جا دارید، چند تا از بازیگرها را بگویید هی رو به دوربین بیایند! یعنی هی راه بیایند و دوربین هم همینطور عقب برود. اگر باران هم ببارد و آب از سر و کولشان چکه کند که دیگر روشنفکرانه روشنفکرانه است. بعد هم اسم فیلمتان را بگذارید، مردی که اسب شد، زنی که بز شد، مخاطبی که خر شد یا یک چیزی در این مایه ها!
  9. 9. فیلمنامه را که نوشتید، همینطور هفت هشت برگ را بصورت تصادفی از جاهای مختلفش بکشید بیرون و بندازید دور. نگذارید مخاطب دقیقا بفهمد قضیه چیست و داستان از چه قرار است!
  10. 10. حتما سه چهار شخصیت را به نیت اینکه یکجایی از فیلم بمیرند، وارد فیلمنامه کنید. مبادا همه شخصیتها تا آخر فیلم زنده باشند ها!

*

اگر همه این کارها را کردید و موقع اکران فیلم بیش از هفت هشت نفر درون سالن سینما بودند، با عوامل فیلم بهشان حمله کنید و با نانچیکو و پنجه بوکس بندازیدشان بیرون. این مردم عادت دارند با استقبال از فیلمها گند بزنند به ژست روشنفکرانه فیلمها! یعنی چی که مردم میروند سینما!

  • م.ر سیخونکچی

چگونه هزینه‌های شب عید را کنترل کنیم؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر

خود این سوال جای سوال داره؟ مگه مدیریت کردن هزینه‌های شب عید در این روزها کار سختی است؟ یعنی واقعاً در شرایطی که رییس جمهور فرموده تورم صفر شده است، کاری آسانتر از مدیریت کردن هزینه‌ها در شب عید وجود دارد؟ یاللعجب از این مردم که حتی با تورم صفر هم نمی‌توانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند! نکند انتظار دارند تورم منفی شوند و صبح به صبح بروند دم درِ بانک مرکزی و یه چیزی دستی از آقای سیف بگیرند، تا بتوانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند؟ خب وقتی با تورم صفر هم از این کار عاجزید بفهمید که مشکل از شماست دیگه؟ ای بابا...

 
من می‌خواستم همان بند بالا را بنویسم و بروم با تورم صفر هزینه‌هایم را مدیریت کنم، اما بنده خدایی گفت حالا چه میشه‌کرد؛ بالاخره یک عده معدودی هم هستند که عقل معاش ندارند و حتی با تورم صفر هم نمی‌توانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند، جرم که نکرده‌اند، اونها هم آدمنند و... خلاصه انقدر از این حرفها زد که دلم سوخت و گفتم به ارائه راهکارهام ادامه بدم.
 
مهمترین راهکار اینه که به راهکاری که وزیر محترم جهاد و کشاورزی ارائه کرده عمل کنند. آقای محمود حجتی در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره گران شدن قیمت مرغ تا کیلویی هشت هزار تومان گفته بود: «مردم مرغ هشت تومنی نخرن»!
 
حالا من علامت تعجب گذاشتم و جمله تمام شد اما شما به این سادگی از کنارش رد نشید. در همین یک جمله به اندازه کل قابوسنامه حکمت نهفته است! یعنی انقدر حکمت نهفته است که هیچ بعید نیست از سال بعد بجای بخشهایی از قابوسنامه همین یک جمله را هی توی کتابهای درسی دانش‌آموزان بگذارند. حالا حکمتش به کنار، اگر این کار را بکنند دعای دانش آموزان هم می‌رود پشت دولت و دولت محترم در کم کردن تورم هی موفقیتش بیشتر می‌شود. خب خدا وکیلی هم حفظ کردن اسم صاحب جمله یعنی «محمود حجتی» خیلی آسان‌تر از حفظ کردن نام صاحب قابوسنامه یعنی «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار» است دیگه و کار دانش آموزان هم برای امتحانات ادبیات راحتتر میشود. خود ما از سه روز قبل از امتحان ادبیات وقت می‌گذاشتیم و تا سر جلسه تازه می‌توانستیم تا وشمگیرش را حفظ کنیم! اما اگر آقای حجتی زمان تحصیل ما هم از این حرفها زده بود و جملاتش را در کتاب ادبیات در بخش ادبیات تعلیمی می‌آوردند، سه دقیقه قبل از امتحان کتاب را باز می‌کردیم و نمره‌مان هم بیست می‌شد...
 
خلاصه اینکه اگه همه مردم به توصیه آقای حجتی گوش کنن و «نخرن» به راحتی میتونن هزینه‌هاشون رو مدیریت کنن. اصلاً اگر کسی ماست و پنیر و میوه و آجیل و مرغ و گوشت و برنج و نان و شیر و دوغ و حبوبات و لباس و... نخره اصلاً دیگه شب عیدی هزینه‌ای براش می‌مونه که بخواد مدیریت کنه؟!
 
خداوکیلی دم آقای حجتی گرم که یک تنه به عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار و سایر رفقای اسم طولانی‌اش ثابت کرد هنوز هم تو ایران آدم حکیم مثل ریگ ریخته و اصلاً هم آدم برای اینکه خیلی حکیم باشد و همین که دهان باز میکند درّ و گهر بپاشد بیرون لازم نیست اسمش سخت باشد!
  • م.ر سیخونکچی

یه قل دو قل بازی کردن داماد وزیر صنعت با پول بیت المال

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ب.ظ | ۰ نظر

این طنز نیست واقعیت است. اما گفتم اینجا بزارم ببینید از طنز روزگار کیا شدن مسئول تو این دولت:

برخورد نماینده دولت در اکسپو با یک رسانه خبری:



متن کامل مصاحبه:

معماری نیوز: سلام علیکم

محبعلی: سلام

معماری نیوز: جناب آقای محبعلی؟

محبعلی: بفرمایید

معماری نیوز: حال شما چطوره؟ خوبین؟ من سلطانی هستم. سردبیر سایت خبری معماری نیوز

محبعلی: خوب...

معماری نیوز: خوبید انشااله؟ رسیدن بخیر

محبعلی: سلامت باشید

معماری نیوز: سوال داشتم خدمتتون آقای محبعلی. وضعیت اکسپو در چه وضعیتی هست؟

محبعلی: شما که نوشتین هر چی که میخاستین

معماری نیوز: ما چیزهایی که میدونستیم رو نوشتیم

محبعلی: از کجا میدونستی؟

معماری نیوز: خدا منابع آگاه رو حفظ کنه. اخبار میرسه دیگه.

محبعلی: پس برو از همون منابع بگیر اطلاعاتت رو

معماری نیوز: آخه شما اونجا تشریف داشتین. منابع ما که نبودن اونجا

محبعلی: پس چرا نوشتین اگه میدونین درست نبوده؟

معماری نیوز: نه. نمیگم درست نبوده. شما تنها سفر کرده بودین. برای همین میپرسم اونجا وضعی

چطور بوده و از شما کسب خبر کنیم

محبعلی: خوب به منابعتون بگین برن اونجا خبردار بشن

معماری نیوز: به هر حال شما مامور شدین دیگه. درسته؟ باید به هر حال گزارش بدین از عملکردتون

محبعلی: من به تو گزارش بدم؟

معماری نیوز: نه. به من که نباید گزارش بدین. به افکار عمومی باید گزارش بدین

محبعلی: من نباید گزارش بدم

معماری نیوز: شما نباید گزارش بدید؟

محبعلی: نه

معماری نیوز: آخه یه سفر شخصی که نبوده/

محبعلی: من به مافوقم گزارش میدم و هر کاری که مافوقم بخاد و صلاح بدونه ایشون انجام میده

معماری نیوز: آخه یه بحثی هم هست، این منافع ملی هست و ما فوق شما هم تا حدودی اختارات دارن که بتونن.....

محبعلی: تو اگه منافع ملی رو میفهمیدی، هر چرت و پرتی که بهت گفتن رو نمی نوشتی بچه جون. فهمیدی؟

معماری نیوز: شما از وزارت نفت مامور شدین به وزارت صنعت. درسته؟

محبعلی: به توچه اصلا؟

معماری نیوز: بحث به تو چه نیست. شما باید پاسخگو باشین الان به رسانه ها

محبعلی: نه نیستم. اصلا به توچه؟

معماری نیوز: میدونید که همه مصاحبه هایی که ما و خبرنگارا میکنن داره ضبط میشه. و الفاظی هم که شما دارین به کار میبرین در شان نماینده دولت نیست که رفته برای پیگیری یک پروژه ملی

محبعلی: من الان باید با تو حرف بزنم؟

معماری نیوز: من شما خطاب میکنم شما رو. شما نمی تونی تو بگین

محبعلی: من باید با تو حرف بزنم؟

معماری نیوز: بله شما با رسانه مجبورید که حرف بزنید

محبعلی: تو غلط کردی که همچین چیزی میگی

معماری نیوز: دارین توهین میکنین آقای محبعلی. درسته؟

محبعلی: هر چی

معماری نیوز: شما به یک خبرنگار دارین توهین میکنین.

محبعلی: به دورغ هایی که نوشتین؛ برو ادامه بده

معماری نیوز: به هر حال ما کل اسناد رو منتشر نکردیم. ما منتظر شدیم که شما برگردین...

محبعلی: همه رو منتشر کن

معماری نیوز: اگر آقای نعمت زاده نسبت فامیلی با شما نداشتن این مسئولیت دوباره به شما داده میشد؟

محبعلی: همه رو برو منتشر کن

معماری نیوز: سوال دارم میپرسم از خدمتتون. چون میخایم منتشر کنیم

محبعلی: همه رو برو منتشر کن

معماری نیوز: عرضم یه چیز دیگه است. چون شما از وزارت نفت مامور شدین

محبعلی: همه رو برو منتشر کن

معماری نیوز: میخام بدونم شما صلاحیت خودتون رومیتونین تایید کنید که برای اکسپو ایران بعنوان مدیر اجرایی.....

محبعلی: تو میخای تشخیص بدی؟

معماری نیوز: نه من دارم از شما میپرسم

محبعلی: تو چقدر سواد داری؟

معماری نیوز: من آدم بیسوادی هستم

محبعلی: من فوق لیسانس شهرسازی ام. لیسانس معماری ام.

معماری نیوز: پس تو وزارت نفت اونوقت سمتتون چی بوده؟

محبعلی: اونجا «یه غل دو غل» بازی میکردم

معماری نیوز: پس با این سابقه شما میتونید اکسپو رو مدیریت کنین؟

محبعلی: آره دیگه. تو اکسپو هم «یه قل دو قل» بازی میکنم.

معماری نیوز: پس آبروی کشور میره درسته؟

محبعلی: برو گم شو بابا. تو اگه آبرو میفهمی اون چرت و پرت ها  و دروغ ها رو نمی نوشتی. اگه یه مقدار وطن پرست بودی میومدی اول از خودم میپرسیدی بعد مینوشتی.

معماری نیوز: ماموریت شما 8 روز بود. ما منتظر موندیم که شما بیاین. اما مدت زیادی شما اونجا موندین.

محبعلی: صبر میکردی. هیچ اتفاقی نمی افتاد

معماری نیوز: الان این اطلاع رسانی شده. شما باید برای افکار عمومی جواب بدید. درسته؟

محبعلی: تو الان کار خودتو کردی دیگه. اطلاعت رو رسوندی دیگه. من پاسخ نمیخام بدم.

معماری نیوز: آهان. پس پاسخگو نیستید شما؟

محبعلی: نه. اون چیزایی که شما نوشتید من پاسخ نمیدم.

معماری نیوز: ما یه تعداد سوال دیگه هم داریم. چطور میشه خدمت برسیم و حضورا اینا رو بپرسیم از خدمتتون؟

محبعلی: نه من وقتش رو ندارم

معماری نیوز: آخه نمیشه که. شما پروژه ملی دستتون هست. نمیشه پاسخ ندید که.... 

محبعلی بدون خداحافظی تلفن را قطع کرد...


منبع: http://memarinews.com/vdchwqni.23nxqdftt2.html

  • م.ر سیخونکچی

سلطنت طلبها رو دنبال کنید

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ | ۰ نظر

آقا از من میشنوید چند تا از این ضد انقلابها (ترجیحا سلطنت طلب باشن) رو تو صفحات اجتماعی دنبال کنید. صبح به صبح که میرید مطالبشون رو میخونید روحتون تازه میشه. موجودات جالبی هستن بخدا. در آستانه بهار امتحان کنید!

  • م.ر سیخونکچی

خانه سالمندان مفتکی!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ق.ظ | ۰ نظر

یکی از دوستان میگفت و خوب هم میگفت. گفت این کارگزارانی‌ها بچه‌های اولشون که به سن سربازی رسید، بحث خرید سربازی رو راه انداختن. الان هم که بچه های دومشون ده سال از سربازیشون گذشته بحث خرید غیبت سربازی رو! با این حساب از همین الان میشه فهمید که احتمالا چند سال دیگه، یهویی مجلس طرح رایگان شدن مهدکودک ها، و بعدتر رایگان شدن خانه سالمندان رو تصویب خواهد کرد.

این کارگزارانی‌ها کی تموم میشن راحت شیم؟!

  • م.ر سیخونکچی