طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۳۹ مطلب با موضوع «اقتصاد» ثبت شده است

مکن یارانه ام را قطع...

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ | ۰ نظر

فقیرم بی کسم بیچاره ام بیکار و بی عارم

ضعیفم ناتوانم مستحقم عاجزم خوارم


ذلیلم بی نوایم مستمندم پست و منفورم

مریضم روبه موتم دردمندم ناخوشم زارم


اسیرم مفلسم هیچم غریبم گشنه ام پوچم

حقیرم ضایعم درمانده ام بدبخت و بیمارم


گدایم بی نصیبم بی سوادم املم تندم

بدم افراطی ام لاتم شرورم قاطی ام هارم


فدایم جان نثارم چاکرم خاک کف پایم

غلامم نوکرم عبدم بدهکارم گرفتارم


تو را جان هرآنکس دوست داری میدهم سوگند

مکن یارانه ام را قطع خیلی آرزو دارم!


حسن ملکان


  • م.ر سیخونکچی

16 آذر، جلوی سلول بابک زنجانی!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۲ ب.ظ | ۰ نظر

- آقا این داره چی مینویسه از صبح سرش توی کاغذه؟ دفاعیاتشه؟

+ نه بابا... اونکه فعلا چند جلسه دادگاه مربوط بهش نیست.

- پس چیه هی مینویسه، خط میزنه، مینویسه؟

+متن سخنرانیش توی مراسم ۱۶ آذره.

- خل شده؟ این که فعلا توی زندونه. کی باورش میسه بابک زنجانی بشه سخنران ۱۶ آذر آخه؟

+ ۱۶ آذر امسال که نه، پونزده سال بعد!

- حالا پونزده سال بعد چرا؟

+ والا چی بگم... از صبح که شنیده کرباسچی رفته توی داشنگاه امیرکبیر و بعنوان سخنران مراسم ۱۶ آذر امسال سخنرانی کرده، اینم نشسته داره متن سخنرانی پونزده سال بعدش رو مینویسه!

- حق داره خداییش!

 

  • م.ر سیخونکچی
سلام. همانطور که می‌دونید، انتشار خبر توافق هسته‌ای باعث شد تا تعدادی از مردم به خیابان‌ها ریخته و اعلام شادی و پایکوبی کنند. برای دیدن و گفتگو با این افراد که حتما در این سالها بخاطر تحریمها روزهای سختی را پشت سر گذاشته بودند ساعاتی بعد از اعلام توافق به خیابانهای تهران رفتیم. از باقرشهر در جنوب شهرری شروع کردیم تا انگیزه خانواده‌های مستضعف محلات فقیر نشین تهران از شادی و پایکوبی رو بدونیم اما هرچقدر در باقرشهر گشتیم خبری از آنها نبود! آمدیم بالاتر در حوالی میدان راه‌آهن که معمولا پاتوق کاگران بیکار است تا بتوانیم حال و هوای این افراد که احتمالا بخاطر فشار تحریم‌ها بیکار شده بودند را بپرسیم اما آنجا هم خبری نبود. رفتیم بالاتر تا در حوالی چند داروخانه بزرگ و شبانه‌روزی تهران احساس بیمارانی که بخاطر تحریم‌ها بی‌دارو مانده بودند را بپرسیم اما در کمال تعجب در آنجا هم کسی شادی نمی‌کرد. اما از میدان ولیعصر که رفتیم بالا کم‌کم توانستیم این افراد را ببینیم. گفتگوی ما با چند تن از این شادی کنندگان را که در این سالها تحریم کمرشان را شکسته و زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار داده بود در ادامه می‌خوانید:
 
*
 
گفتگوی اول
 
خانمی سالخورده که شیرین هفتاد را رد کرده ، رفته بود روی کاپوت ماشین و مشغول حرکات موزون بود. بعد از چند دقیقه و در حینی که استراحت می‌کرد تا راند دوم را شروع کند فرصتی پیدا شد تا در حالی که نفس نفس می‌زد با او صحبت کنیم:
 
- سلام مادر
 
- سلام... مادر... جون...
 
- خسته نباشی مادر
 
- قربونت... برم... مادر... جون... مونده... نباشی
 
- میگم مثل اینکه شما خیلی از این توافق خوشحال هستید، درسته؟
 
- بله... چرا نباشم... مادرجون... تحریم‌ها پدرمون رو... درآورده... بود...
 
- پس شما هم از تحریم‌ها آسیب دیدید!
 
- معلومه مادر جون... من خودم فکر می‌کنی... اون بالا داشتم چکار میکردم... والا من الان چند سال کمرم لقوه گرفته... داروش پیدا نمیشه که... بیست و چهار ساعته کمرم دور خودش میپرخه... اگر تحریم نبود داروش رو میخوردم انقدر کمرم هی تکون نمیخورد مادر جون... بخدا زشته برای من تو این سن و سال... اما چه کنم که تحریم نذاشت یه قرص وارد این کشور بشه...
 
- عجب... که اینطور...
 
- آره مادر جون... من خودم قربونی تحریمم... شرمنده پسرم دیگه باید برم... دوباره لقوه‌م عود کرد!
 
 
 
گفتگوی دوم
 
دختری جوان -به چشم خواهری پنجه آفتاب- در میان جمعیت مشغول شادمانی حاصل از توافق بود. با او هم کمی صحبت کردیم:
 
- سلام خانم محترم
 
- سلللللام
 
(خانم محترم مشغول صحبت با موبایلش است و اصلاً حواسش با ما نیست: آره دیگه... جای دکمه‌هاش دونه الماسه، نه بابا پولم کجا بود، ۱۶۰ میلیونه... فیکش رو گرفتم ۱۸ میلیون؛ چشم مونا دراومده بود... چی؟ خاک تو سرت کنم، اینکه آنتن دهی‌ش مهم نیست...)
 
- ببخشید خانم...
 
- ای بابا....وای... شما از تی‌وی هستید؟ سوسن... مریلا... آنا... بیاید از تی‌وی اومدن!
 
(سوسن، مریلا و آنا می‌آیند)
 
- بله... مثل اینکه شما خانوما خیلی از اینکه توافق شده خوشحالید، درسته؟
 
- اوه... یس... یعنی مای گاد شاهده تا حالا انقدر هپی نبودیم.
 
- یعنی برداشته شدن تحریم‌ها انقدر براتون خوشحال کننده‌س؟
 
- وات نو... چرا نه... من خودم قربونی تحریمم... این فرندهام هم از من قربانی تر!
 
- جداً؟ تحریمها به شما چه ضرر اقتصادی زده مگه؟
 
- وای... تو چرا آندراستند نمیکنی جوجو! مگه همه چیز اقتصاده؟ چرا همه چیز رو شما مانی می‌بینید؟ مگه حتماً باید ضرر مالی خورده باشیم؟ یک کم نگاه انسانی داشته باشید!ما قربانیان فرهنگی تحریمیم!
 
- متوجه نمی‌شم!
 
- از بس که کریزی هستی! من دیگه تایم ندارم باید برم... اووو لالّا! بچه‌ها فرهاد رو می‌ببینید؟ اومدم هانی...
 
(یک نفر از میان سوسن، مریلا و آنا: آدم قربانی فرهنگی تحریم هم می‌خواد باشه مثل این بیتا باشه، پورشه فرهاد رو دیدید؟ اونوقت شانس من او منوچهر ایکبیریه که سه سال ماشینش همون بی‌ام‌و قدیمیه‌س!
 
یکی دیگه از میان سوسن، مریلا و آنا: حالا ولش کن... فکر کن! اپل استور میزنن تو علاءالدین!)
 
 
 
گفتگوی سوم
 
پسری بیست و سه چهار ساله در حالی که سرش را از یک ماشین مدل بالا بیرون آورده در حال خوشحالی کردن به مناسبت توافق است. با او گپ می‌زنیم:
 
- سلام آقا... حالتون خوبه؟
 
- توپ توپ...
 
- چرا؟
 
- آقا تحریما برداشته شد، کار و کاسبی خوب میشه...
 
- پس شما هم جزو اونایی هستید که تحریم کار و کاسبی‌شون رو خراب کرده بود. شما هم جزو کارگرهای بیکار هستید؟
 
- بیکار بیکار که نه... تا چهار سال قبل ما یه پامون اینور بود یه پامون اونور... تایلند، پاتایا، آنتالیا... می‌رفتیم... دیرین دیرین... آره و اینا، برگشتنی هم چهار تا خرت و پرت می‌آوردیم  زندگیمون می‌چرخید... اما الان خیلی زور بزنیم یکی در میون باید بریم همین کیش و قشم و... اما خوب میشه ایشالا آقا... خوب میشه... دیگه خوب میشه... بیکاری تموم شد! هورا!
 
 
 
گفتگوی چهارم
 
مردی جا افتاده، حدودا پنجاه ساله در میان جمعیت می‌چرخد و کاغذهایی را بین آنها پخش می‌کند.
 
- سلام قربان
 
- سلام جوون.
 
- شما هم از توافق خوشحالید؟
 
- بله آقا... بلکه این توافق باعث بشه تبادلات آکادمیک بیشتر بشه و سطح علمی مملکت بره بالا و این جونا هم یک کم سوادشون بیشتر بشه. آقا تحریمها بدجور سطح سواد جوونای مملکت رو آورده بود پایین.
 
- برای همین دارید پیام تبریک پخش میکنید؟
 
- پیام تبریک؟ نه آقا جان... من این حکایت خر برفت و خر برفت مولوی رو کپی گرفتم دارم پخش میکنم بین این بنده‌های خدا بلکه متوجه بشن اصل این حکایت چیه و این خربرفتی که دارن میگن اصلاً به ضررشونه. اینا یعنی یه دفعه هم این حکایت رو نخوندن؟ پس تو دانشگاه چی درس میدن به اینا؟! آخه الان وقت خر برفت خوندنه؟ آدم به خودش فحش میده؟!
 
*
 
بله، همانطور که مشاهده کردید کسانی که در این سالها بیشترین ضربه رو از تحریمها خورده بودن، در صف اول پایکوبی بخاطر انعقاد توافق هستند.
  • م.ر سیخونکچی

اطلاع بی‌واسطه وزیر هزار میلیاردی از جیب مردم!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ | ۰ نظر

جناب رییس جمهور محترم همین چند روز پیش فرموده‌اند آنها که می‌گویند تحریم مهم نیست از جیب مردم خبر ندارند. من تا این را شنیدم در فکر فرو رفتم که بالاخره نمی‌شود که حرف رییس جمهور درست نباشد. بالاخره ایشان برای خودشان کلی رییس جمهور هستند و با حفظ سمت رییس دولت راستگویان هم هستند و بنابراین هر چیزی که می‌گویند عین حق و حقیقت است. بعد گفتم پس چطور است که این دولت تا این حد از جیب مردم با خبر است و بقیه نیستند.

یک چیزی که همان اول به ذهنم رسید این بود که آدم برای اینکه از جیب یک کسی باخبر باشد باید دستش در جیب او باشد! همین الان شما اگر دستت را بکنی در جیب بغل دستی و یه دور بچرخانی می‌توانی بفهمی که در جیبش چه خبر است؛ اما خب این که از ساحت دولت بدور است. مگر ممکن است دولت دست کرده باشد در جیب مردم و از این طریق فهمیده باشد که در جیبشان چه خبر است؟ خیر آقا! حالا گیرم یارانه‌ها را چهار روز دیر داده باشند و یکدفعه بنزین را تک‌نرخی (گران نه، تک نرخی!) کرده باشند، اینکه دلیل نمی‌شود.

بعد گفتم حالا شاید لازم نباشد دست هم کنی در جیب کسی و همین که یک نگاهی بندازی کافی باشد. اما باز هم زبانم را گاز گرفتم که لال شو مردک! مگر میشود دولت محترم جیب خلق الله را دید زده باشد؟ نخیر جانم، نمی‌شود؛ امکان ندارد!

دیگر مانده بودم پس دولت محترم چطور انقدر با اطمینان ادعا می‌کند که از جیب مردم با خبر است که یکدفعه چیزی یادم آمد و این سوال برایم حل شد. الان برای شما هم عرض میکنم:

ببینید شما هرچقدر با کارگر و کارمند و باغبان و آبدارچی و نظافتچی و نگهبان و... بیشتر سر و کار داشته باشی طبیعتاً حال روز آنها هم بیشتر دستت می‌آید دیگر. مگر نه؟ خب الان در این دولت برای نمونه فقط یک فقره وزیر هزار میلیاردی وجود دارد که بیست و خرده‌ای شرکت دارد. هر شرکت این بنده خدا حتماً چند تا نگهبان، چند تا آبدارچی، چند تا نظافتچی، چند ده تا کارمند و خلاصه کلی دفتر و دستک دارد. بنابراین طبیعی است که این بنده خدا چندین برابر ما با قشر ضعیف جامعه ارتباط داشته باشد و حال و روزشان را بداند!

الحمدلله، ماشاءالله، چشمم کف پاش از این وزیرها و مدیرها هم که در این دولت کم نیست. تا دلتان بخواهد میلیاردر و کارخانه‌دار و شرکت‌دار و فعال بخش خصوصی مشغول خدمت بی‌منت به مردم در این دولت هستند.

برای یک مثال دیگر عرض کنم که از قدیم گفته‌اند مسئول‌دفتر از همه به یک مدیر نزدیکتر است؛ خب الان هم که مسئول‌دفتر رییس جمهور عزیز خودش فعال بخش خصوصی و رییس اتاق بازرگانی بوده است و کلی کارگر و کارمند و حسابدار و آبدارچی و... زیر دستش بوده‌اند و سالیان درازی ارتباط بی‌واسطه با جیب مردم داشته است! طبیعی است که این بنده خدا هر روز احوال جیب این بنده خداها را می‌گذارد کف دست رییس جمهور دیگر!

تازه اینها که چیزی نیست! رییس‌جمهور اگر بخواهد خیلی بدبین باشد و حرف این وزیرها و مدیرها را همینجوری قبول نکند، دیگر نمی‌تواند به کلی از خویشاوندانش که در نهاد ریاست جمهوری مشغول خدمت هستند و الحمدلله وضعشان هم خوب است بی‌اعتماد باشد که! یعنی می‌خواهم بگویم هرجور نگاه کنی اطراف این دولت پر است از آدم پولدار و میلیاردر که سالیان سال از صمیم قلب اوضاع جیب مردم دستش بوده است! پس اگر رییس جمهور آن حرف را میزند هیچکس حق ندارد چپ چپ نگاه کند!

 

  • م.ر سیخونکچی

رابطه جالب بین تورم و قیمت بنزین و خودکشی پنگوئن‌ها!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر

آقای محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت در برنامه تلویزیونی تاکید کرد که قطعا افزایش قیمت بنزین به افزایش قیمت کالاها نخواهد انجامید. ما اولش فکر میکردیم اینطور نیست اما بعد که دیدیم ایشان با این اعتماد بنفس این را می‌گویند، رفیتم با چند نفر صحبت کردیم ببینیم آیا واقعا اینطور است، دیدیم بله اینطور است:

 

۱

- سلام. ببخشید می‌خواستم بدونم به نظر شما افزایش قیمت بنزین به افزایش قیمت کالاها خواهد انجامید؟

- بنزین؟

- بله... بنزین، همون که میریزن تو باک.

- باک؟

- باک ماشین! در داره، بنزین رو میریزن توش تا ماشین راه بره؟

- ماشین؟

- ماشین دیگه... میشینن توش، بار میزنن روش...

- هان؟

- هیچی... ممنون.

- چی؟

-...

 

۲

- سلام قربان. میخواستم ببینم شما بعنوان یه راننده تاکسی با توجه به افزایش قیمت بنزین کرایه‌ها رو هم افزایش میدید یا نه؟

- سلام. عرض کنم که نخیر... چرا افزایش؟ ما وقتی بنزین گرون میشه کرایه‌ها رو کاهش میدیم؟!

- جداً؟ آخه چرا؟

- همینطوری محض تنوع! دور هم دیگه با مسافرا می‌خندیم. تا حالا افزایش دادیم چی شد؟! گفتیم حالا کاهش بدیم! کی به کیه؟!

- ممنون... من پیاده میشم... چقدر تقدیم کنم؟

- تقدیم کنی؟ زکی! بیا این هزار تومن رو هم دستی بگیر... مسیرت طولانی بود شد هزار تومن. قبل از گرون شدن بنزین برای این مسیر ۵۰۰ تومن میدادیم به مسافر، الان هزار تومن میدیم!

 

۳

- سلام آقا... میخواستم ببینم شما که بقالی دارید با افزایش قیمت بنزین تا حالا شاهد افزایش قیمت اجناس بودید یا نه؟

- سلام. عرض کنم که اصلاً.

- چرا؟

- چرا نداره! برای چی باید گرون بشه. ربطی نداره خب!

- پس به چی ربط داره؟

- تعداد پنگوئنهایی که هر سال تو قطب خودکشی میکنن!

- جداً؟ جالبه! چطور؟

- مثلا هفته پیش گفتن ۲۷۳ تا پنگوئن خودکشی کردن، ۵۰ تومن رفت رو قیمت کنسرو لوبیا چیتی، بعد از سه ساعت گفتن یکیشون رو تو اورژانس شوک دادن، برگشته، ۱۰ تومن قیمتش اومد پایین. به بنزین ربطی نداره!

- ممنون... لطف میکنید یه بسته دستمال کاغذی بدید...

- بفرمایید... ۳۷۰۰ تومن میشه.

- عه... پریروز خریدم ۳۶۰۰!

- خدا اموات شما رو هم بیامرزه، اون پنگوئنه عمرش به دنیا نبود، دیروز تموم کرد!

  • م.ر سیخونکچی

اصلاً نباید جدی می‌گرفتن!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر

وزیر محترم کشور که مدتهای مدیدی روی بحث ورود پولهای کثیف به سیاست مانور داده بود رفته مجلس و در جواب سوال نمایندگان گفته حرف من بد منعکس شده و من اصلاً منظورم این نبوده و... .

خواست عرض کنم که بابا جون اصلا نباید این بنده خدا رو جدی میگرفتید. ایشون کلا حساب و جبر و.. ایناش ضعیفه. یه بار هم قبل از انتخابات 88 بصورت کاملا اتفاقی گفت یک میلیارد دلار پول نفت گم شده که بعد از انتخابات اومد گفت نه، پیدا شده!

به همین خاطر ایشون هر وقت حرف از پول و تعداد و این چیزا زد خیلی جدیش نگیرید!

  • م.ر سیخونکچی

موضوع انشاء: آخه چرا انقدر دوست دارید در آینده دکتر شوید؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ب.ظ | ۳ نظر
بنام خدای سرای بهشت
پزشک آفرینِ سلامت سرشت
 
ما از خیلی وقت پیش دوست داشتیم وقتی بزرگ شدیم دکتر بشویم. چون دکتر بودن خیلی خوب است. آدم خیلی پول در می‌آورد. پول درآوردن هم خیلی خوب است. بعد تازه آدم اگر دکتر شود هیچکس نمی‌تواند بهش چیزی بگوید. اینکه کسی نتواند به آدم چیزی بگوید هم خیلی خوب است. من همیشه دوست داشتم آدم پولداری باشم که هیچکس نتواند بهم چیزی بگوید. به همین خاطر اول دوست داشتم م.ه بشوم! اما بعد که بزرگتر شدم دیدم دکتر شدن از م.ه شدن هم، هم پولدارتر است هم هیچکس نمی‌تواند به آدم چیزی بگویدتر! بخاطر همین از اون روز به بعد دیگر به پدرم که نتوانسته مثل پدر م.ه باشد چپ چپ نگاه نمی‌کنم. چون تا قبل از آن چون می‌خواستم م.ه بشوم همیشه به پدرم چپ چپ نگاه می‌کردم چون فهمیده بودم من هرچقدر هم تلاش بکنم که م.ه بشوم، اما تا وقتی پدرم تلاش نکند مثل پدر م.ه بشود هیچم فایده ندارد، و آدم اگر فقط خودش م.ه باشد و پدرش مثل پدر م.ه نباشد نه خیلی پولدار می‌شود و نه هیچکس نتواند به او چیزی بگوید می‌شود.
 
اما چند وقتی است که دیگر اصلاً هم غصه نمیخورم و وقتی که پدرم میگوید کنترل تلویزیون رو وردار بیار ایشه نمیکنم و غر نمی‌زنم چون از این به بعد می‌خواهم دکتر بشوم و برای دکتر شدن دیگر لازم نیست آدم پدرش مثل پدر م.ه باشد. البته یکبار که این را به آقای رضایی –آقا اجازه! آقای رضایی معلم ورزشمان است- گفتم با بند سوت زد توی سرمان که بچه جان تو اگرپدرت مثل پدر م.ه باشد روزی صد تا دکتر جلوی پایت لنگ می‌اندازند! البته من نفهمیدم لنگ انداختن یعنی چه اما من باز هم دوست دارم دکتر بشوم.
 
یکبار توی روزنامه‌هایی که مامان با آنها شیشه را پاک می‌کرد خواندم که الان بعضی دکترها ماهی هفتاد هشتاد میلیون پول در می‌آورند. بعضی هایشان هم بیشتر در می‌آورند. من حساب کردم دیدم اگر پدرم پنج سال هر چی پول در می‌آورد را بدهد به مامانم تا جمع کند و ما هم هی برویم خونه دایی رضا و عمه منیژه و باباجان و خاله منصوره غذا بخوریم و لباسهای کوچک شده بچه‌های آنها را بپوشیم و یکجوری هم از زیر کمکهای داوطلبانه به مدرسه در برویم و خلاصه یعنی مامانمان همه پولهای بابا را جمع کند، تازه به اندازه یک ماه دکترها پول‌دار می‌شویم. بعد تازه دکترها هم که توی این پنج سال هی ننشسته‌اند جلوی تلویزیون که، خب آنها هم باز یک ماه دیگر کار می‌کنند و باز بابای ما باید 5 سال کار کند و باز ما پنج سال دیگر برویم خانه دایی رضا و عمه منیژه و خاله منصوره. بعد گیرم اینها 5 سال دیگر هم راهمان دادند، دیگر که نمی‌شود باز هم 5 سال بصورت داوطلبانه به مدرسه کمک نکرد، آقای ناظم پدرمان را در می‌آورد!
 
تازه اینها که هیچ چیزی نیست. مهم این است که هیچکس هم نمی‌تواند به دکترها چیزی بگوید. نه به همه‌شان، به یک کمشان هم نمی‌تواند چیزی بگوید. تا بخواهی حرف بزنی میریزند و تجمع می‌کنند و به پدرشان که اسمش نظام پزشکی است می‌گویند همچین بزند توی سرت که نفهمی از کجا خوردی و مثلا اگر فیلم ساخته باشی درباره آنها به پدرشان می‌گویند که نذارد فیلمت کامل پخش شود. یعنی پدر دکترها از پدر م.ه هم زورش بیشتر است به همین خاطر هم من دوست دارم بزرگ که شدم دکتر بشوم تا به مردم جامعه‌ام خدمت کنم!
  • م.ر سیخونکچی
مزایده دو باشگاه استقلال و پیروزی برای دومین بار هم به دلیل نداشتن مشتری لغو شد. به همین دلیل پیشنهاد می‌شود سازمان خصوصی‌سازی امتیازات ویژه ذیل را بصورت اشانتیون روی این دو باشگاه بگذارد شاید روی زمین نماندند و کسی پیدا شد آنها را بخرد:
 
۱. سازمان خصوصی‌سازی موظف می‌شود ظرف حداکثر یک ماه بالاخره معلوم کند نام این باشگاه پیروزی است یا پرسپولیس!
 
۲. سازمان خصوصی‌سازی ضمانت می‌کند در آینده بیش از یک عضو هیئت مدیره باشگاه پیروزی بصورت همزمان در زندان نباشند! خداییش ضایع است دیگر الان دو نفر با هم در زندان هستند! اگر هم به دلایلی لازم شد بیش از یک عضوشان برود زندان، امیررضا خادم بعنوان نماینده تام الاختیار وزیر ورزش در امور پرسپولیس و استقلال بجای نفر دوم می‌رود زندان. قول می‌دهد!
 
۳. سازمان خصوصی‌سازی قول می‌دهد نظر مثبت امیر قلعه‌نویی را جلب کند تا حتی در صورت رفتن او از استقلال، «علی» برای حفاظت از سایر مربیان باشگاه در نشستهای خبری در استقلال بماند!!!
 
۴. سازمان خصوصی‌سازی تلاش می‌کند با انعقاد قراردادی دو طرفه با پلیس بین الملل هر گونه زدن بیشتر از ۵ گل به استقلال در کلیه نقاط دنیا را ممنوع اعلام کند!
 
۵. سازمان خصوصی‌سازی تضمین می‌کند طی حداقل ۱۵ سال آینده هر کدام از بازیکنان پرسپولیس که توانستند در یک بازی سه گل به استقلال بزنند، حداقل برای سه هفته قرار دادشان تمدید شود و مثل ایمون زاید از باشگاه نروند!
 
۶. سازمان خصوصی‌سازی ضمن زنده نگه داشتن یاد پایان رأفت و سهراب انتظاری موظف می‌شود هر طور شده بازیکنان مطرح پرسپولیس را حداقل برای دو فصل متوالی روی جلد نشریات و در سطح اول فوتبال کشور نگه دارد. 
 
۷. سازمان خصوصی سازی فحش می‌گذارد اگر کسی یکبار دیگر حاجی فتح الله زاده را بعنوان مدیرعامل استقلال پیشنهاد دهد! لااقل بگذارید یک فصل او مطرح نباشد!
 
۸. سازمان خصوصی‌سازی با همکاری سازمان لیگ تضمین می‌کنند استقلال تحت هیچ شرایطی به دسته یک و پرسپولیس به نیمه دوم جدول سقوط نکنند!
 
۹. سازمان خصوصی سازی همینجوری یک ستاره به پرسپولیس می‌دهد تا روی پیراهنشان نصب کنند تا الکی مثلاً آنها هم قهرمان آسیا شده‌اند!
 
۱۰. سازمان خصوصی سازی با همکاری دپارتمان داوری تضمین می‌کنند هر وقت استقلال از پرسپولیس دو هیچ جلو افتاد داور همانجا سوت پایان بازی را بزند!
 
۱۱. سازمان خصوصی سازی تا ۲۰ سال هزینه گرفتن آزمایش ایدز، هپاتیت، آرتروز خروسی، کوتاه‌تر بودن یک پا از آن یکی به اندازه بیست سانت و... از بازیکنان خارجی در شرف پیوستن به استقلال و پیروزی را تقبل می‌کند تا بیش از این بازیکنان ایدزی و هپاتیتی و معلول در پاچه این دو تیم نرود!
 
۱۲. سازمان خصوصی سازی قول می‌دهد بازی‌های بین دو تیم حداقل سه تا در میان برنده داشته باشد!
 
۱۳. سازمان خصوصی سازی با کتک هم شده دکتر صدر را مجبور خواهد کرد بعد از هر بازی استقلال و پیروزی با هر تیمی بیاید و یک ساعت با شور و هیجان درباره کیفیت بازی و و اینکه نسبت فوتبال با زندگی مثل نسبت شبنم صبحگاهی با زردچوبه هندی است صحبت کند.
 
۱۴. سازمان خصوصی سازی صدا و سیما را مجبور خواهد کرد بعد از هر گلی که بازیکنان دو تیم می‌زنند دوربینها را برای دو دقیقه خواموش کند تا بازیکنان با خیالی آسوده خوشحالی کنند!
 
۱۵. اگرچه سخت است، اگرچه خداوکیلی خیلی سخت است، اما سازمان خصوصی سازی تمام توان رسانه‌ای خود را بکار خواهد بست تا کاری کند مردم باور کنند این بازیکنی که مثل یوزپلنگ دارد وسط زمین می‌دود، واقعا بخاطر قطع نخاع از خدمت معاف شده و کارت معافیتش هیچ مشکلی ندارد! بلکه یک کم فشار روانی از روی بازیکنان دو تیم برداشته شود!
 
پیشنهاد ویژه:
سازمان خصوصی سازی علاوه بر همه اینها در یک اشانتیون ویژه، هفت بسته شش تایی آب معدنی، ۱۰ توپ دولایه فوتبال، ۱۵ متر باند پزشکی با دو تا گاز استریل، یک بابا مغازه ۱۲ متری نبش ظهیرالاسلام (جهتاجارخ دادن و تامین مخارج باشگاه!)، چهار تا بیلبیلک نشانه گذاری جهت استفاده در تمرین، دو عدد کلمن (در سایزهای مختلف) و ۱۱ تا شورت ورزشی نیز می‌گذارد روی این دو تیم. بازیکنان ذخیره می‌توانند شورت بازیکنان اصلی را بپوشند! بیاید بخرید دیگه بابا!
  • م.ر سیخونکچی

چگونه هزینه‌های شب عید را کنترل کنیم؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر

خود این سوال جای سوال داره؟ مگه مدیریت کردن هزینه‌های شب عید در این روزها کار سختی است؟ یعنی واقعاً در شرایطی که رییس جمهور فرموده تورم صفر شده است، کاری آسانتر از مدیریت کردن هزینه‌ها در شب عید وجود دارد؟ یاللعجب از این مردم که حتی با تورم صفر هم نمی‌توانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند! نکند انتظار دارند تورم منفی شوند و صبح به صبح بروند دم درِ بانک مرکزی و یه چیزی دستی از آقای سیف بگیرند، تا بتوانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند؟ خب وقتی با تورم صفر هم از این کار عاجزید بفهمید که مشکل از شماست دیگه؟ ای بابا...

 
من می‌خواستم همان بند بالا را بنویسم و بروم با تورم صفر هزینه‌هایم را مدیریت کنم، اما بنده خدایی گفت حالا چه میشه‌کرد؛ بالاخره یک عده معدودی هم هستند که عقل معاش ندارند و حتی با تورم صفر هم نمی‌توانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند، جرم که نکرده‌اند، اونها هم آدمنند و... خلاصه انقدر از این حرفها زد که دلم سوخت و گفتم به ارائه راهکارهام ادامه بدم.
 
مهمترین راهکار اینه که به راهکاری که وزیر محترم جهاد و کشاورزی ارائه کرده عمل کنند. آقای محمود حجتی در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره گران شدن قیمت مرغ تا کیلویی هشت هزار تومان گفته بود: «مردم مرغ هشت تومنی نخرن»!
 
حالا من علامت تعجب گذاشتم و جمله تمام شد اما شما به این سادگی از کنارش رد نشید. در همین یک جمله به اندازه کل قابوسنامه حکمت نهفته است! یعنی انقدر حکمت نهفته است که هیچ بعید نیست از سال بعد بجای بخشهایی از قابوسنامه همین یک جمله را هی توی کتابهای درسی دانش‌آموزان بگذارند. حالا حکمتش به کنار، اگر این کار را بکنند دعای دانش آموزان هم می‌رود پشت دولت و دولت محترم در کم کردن تورم هی موفقیتش بیشتر می‌شود. خب خدا وکیلی هم حفظ کردن اسم صاحب جمله یعنی «محمود حجتی» خیلی آسان‌تر از حفظ کردن نام صاحب قابوسنامه یعنی «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار» است دیگه و کار دانش آموزان هم برای امتحانات ادبیات راحتتر میشود. خود ما از سه روز قبل از امتحان ادبیات وقت می‌گذاشتیم و تا سر جلسه تازه می‌توانستیم تا وشمگیرش را حفظ کنیم! اما اگر آقای حجتی زمان تحصیل ما هم از این حرفها زده بود و جملاتش را در کتاب ادبیات در بخش ادبیات تعلیمی می‌آوردند، سه دقیقه قبل از امتحان کتاب را باز می‌کردیم و نمره‌مان هم بیست می‌شد...
 
خلاصه اینکه اگه همه مردم به توصیه آقای حجتی گوش کنن و «نخرن» به راحتی میتونن هزینه‌هاشون رو مدیریت کنن. اصلاً اگر کسی ماست و پنیر و میوه و آجیل و مرغ و گوشت و برنج و نان و شیر و دوغ و حبوبات و لباس و... نخره اصلاً دیگه شب عیدی هزینه‌ای براش می‌مونه که بخواد مدیریت کنه؟!
 
خداوکیلی دم آقای حجتی گرم که یک تنه به عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار و سایر رفقای اسم طولانی‌اش ثابت کرد هنوز هم تو ایران آدم حکیم مثل ریگ ریخته و اصلاً هم آدم برای اینکه خیلی حکیم باشد و همین که دهان باز میکند درّ و گهر بپاشد بیرون لازم نیست اسمش سخت باشد!
  • م.ر سیخونکچی

بانک مرکزی بدجور به وظایف خودش عمل می‌کند!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ق.ظ | ۰ نظر
یکی از نماینده‌های مجلس چند روز پیش گفته بود که مقدار قابل توجهی از پولهای آزاد شده توافق ژنو با «چمدان» از کشور خارج شده است. خبرنگاری هم همین موضوع را از آقای سیف، رییس بانک مرکزی پرسیده است. طبق روایت سایت شبکه خبر(اینجا)، حاصل این سوال و جواب این بوده است:
 
خبرنگار: آیا بانک مرکزی خروج چمدانی ارزهای توافق ژنو ازکشورمان را تائید می‌کند یا خیر؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند.
خبرنگار: آیا خروج این ارزها در راستای تعادل بازار بوده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
 
اگر این خبرنگار و سایر خبرنگارها و حتی سایر افرادی که خبرنگار هم نیستند بیشتر از این گیر می‌دادند و در آن روز سوالهای دیگری هم می‌پرسیدند احتمالاً چنین اتفاقاتی می‌افتاد:
 
روز – داخلی- ادامه جلسه پرسش و پاسخ
 
خبرنگار: آیا بانک مرکزی خروج چمدانی ارزهای توافق ژنو ازکشورمان را تائید می‌کند یا خیر؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: با زنبیل خارج شده است؟!
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: با زنبیل وارد شده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: زنبیل و ساک و چمدان و بقچه نکته انحرافی قضیه بوده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: موفق باشید!
آقای سیف: حتماً بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
 
روز – خارجی – دمِ درِ بانک مرکزی
 
عابر پیاده ‌(در حالی که به خودش می‌پیچید): آقا ببخشید سرویس بهداشتی کدوم وره؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
عابر پیاده(در حالی که بیشتر به خودش می‌پیچید): چی؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
عابر پیاده(در حالی که قرمز شده است): آقا مسخره بازی در نیار... ریخت!
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
عابر پیاده: (در حالی که دیگر به خود نمیپیچد!): بیا... دیدی ریخت!
آقای سیف: گفتم که بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
 
 
روز – خارجی – جلوی پارکینگ خانه
 
خانم (خانمی میانسال در حالی که دست پسر کوچکی را در دست دارد): ببخشید آقا ساعت چنده؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
خانم: چنده؟
آقای سیف: بانک مرکزی بدجور به وظایف خود عمل می‌کند!
خانم (در حالی که دارد دست پسرش را می‌کشد و می‌دود تا زودتر دور شود): وا... خدا مرگم بده... ببین گرونی چه به روز مردم آورده... پس چی میگفتن تورم صفر شده؟!
 
شب – داخلی – پذیرایی
 
پسر: بابا مدیرمون گفته فردا دویست هزار تومن بیاریم مدرسه واسه حق برنامه‌های فوق العاده در زنگ تفریح. خودمم ۵۰ تومن لازم دارم.
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
پسر: ببین بابا من مثل اون خبرنگارها نیستم اینطوری بپیچونیم ها!
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
پسر: من هم باشم مدیرمون اونطوری نیست! حالا خروج اونهمه پول رو پیچوندی و چیزی نگفتی اما مدیرمون این دویست تومن رو از حلقومت میکشه بیرون... خود دانی...
 
  • م.ر سیخونکچی