نگاهی به موفقیتهای بدون رانت فرزندان آقای هاشمی!
- ۰ نظر
- ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۰
ترجمه یک کتاب از انگلیسی به فارسی کار پرزحمتی است و اگر دقیق و روان انجام شده باشد، حتی قابل تقدیر هم هست. اما اگر آن کتاب انگلیسی خودش ترجمه یک کتاب فارسی بوده باشد آن موقع فقط قابل خنده است! یعنی یکی از عزیزان روشنفکر که برای خودش کلی در ترجمه شهرت دارد و از آن طرف یک ناشری که خیلی هم خود را حرفه ای می دانند، رفتهاند کتابی را که زبان اصلیاش فارسی بوده و به انگلیسی ترجمه شده است، دوباره از انگلیسی به فارسی ترجمه کردهاند! خدا خیرشان دهد، بالاخره از قدیم گفتهاند بیکاری فساد میآورد، چی از این بهتر؟
در همین راستا چند پیشنهاد دیگر به دوستان اهل فرهنگ روشنفکرمان ارائه میکنیم تا از بیکاری در بیایند:
1. دوبله! آقا دوبله را دست کم نگیرید. دوبله چه کم از ترجمه دارد؟ الحمدلله در این سالهایی که سینما وارد ایران شده است کلی فیلم به زبان فارسی تولید شده که اگر از همین الان شروع کنید، تا پنجاه شصت سال دیگر فیلم برای دوبله کردن دارید. اصلا لذتی که در دوبله از فارسی به فارسی وجود دارد، در هییچ دوبله ای نیست.
2. الان روشنفکرها سی سال است که هر سال دم عید، برای اولین بار بعد از سی سال فیلم گاو را در سینما نمایش میدهند و همیشه هم مورد استقبال مردم قرار میگیرند! یعنی اگر بر اساس اصل لانه کبوتری هم حساب کنیم، الان هر ایرانی باید سه بار فیلم گاو را در سینما دیده باشد، اما همینکه هر سال روشنفکرها این فیلم را (آن هم برای اولین بار) در سینما نشان میدهند، مردم هجوم میآورند ببینند این فیلم چی هست!
در همین راستا پیشنهاد میدهیم که بقیه فیلمها را در همین برنامه قرار دهند. مثلا هر سال فروردین ماه، فیلم هامون را برای اولین بار بعد از سی سال نمایش دهند، اردیبهشتها فیلم طعم گیلاس را برای اولین بار بعد از سی سال نمایش دهند و... همینطور بروند تا اسفند. کاری هم به سال تولید فیلم نداشته باشید، سی هم عدد جمع و جوری است و هم خوش تلفظ است. روی پوستر همه فیلمها بزنید اولین بار بعد از سی سال!
3. بروید فیلمهای هنر و تجربه را ببینید. الان فیلمهای هنر و تجربه هر کدام هفت هشت ماه روی پرده هستند و آخر سر هم نه بخاطر تمام شدن زمان اکرانشان، بلکه بخاطر خش افتادن سیدی دیگر بی خیال اکران میشوند و پایین میآیند! خب هر وقت بی کار شدید برید این فیلمها را ببینید. هم روشنفکری است، هم قضاوت نمیکند، هم در آنها کلی زل زدن به افق وجود دارد، دیگر چه میخواهید؟
الحمدلله انقدر هم استقبال از این فیلمها بالا است که دیگر مردم در آنها سر سندلی دعوا نمیکنند، سر ردیف دعوا میکنند! یکی میگوید این ردیف برای من است، آن یکی میگوید نه، خودم زودتر آمدم این ردیف برای من است. البته این دعواها غالبا با خیر خوشی تمام میشود چون افرادی که میروند هنر و تجربه ببینند همدیگر را به اسم میشناسند و بالاخره چشم تو چشم هستند!
4. من میگویم اگر این کارها را کردید و هنوز بعنوان یک روشنفکر ایرانی وقت خالی داشتید، به فعالیتهایتان بعد بین المللی بدهید. ایران همیشه برای یک روشنفکر کوچک بوده. ما ایرانی ها هیچوقت قدر شما روشنفکرها را ندانسته ایم. بروید و ما را در جهالت تنها بگذارید...
بله، میگفتم؛ بین المللی بشوید. یعنی مثلا از انگلیسی به انگلیسی ترجمه کنید! از فرانسوی به فرانسوی و... . برای مثال دنکیشوت را به اسپانیایی ترجمه کنید. بعد هم روی جلد کتاب بزرگ بزنید «اولین ترجمه اسپانیایی دن کیشوت منتشر شد». باور کنید میگیرد ها! تازه دروغ هم نگفتهاید
بعد از اینکه روزنامه آفتاب یزد در یادداشتی محبوبیت مرحوم سلحشور را «دستوری» خواند و سریال «یوسف پیامبر» را ضعیف دانست، ما رفتیم سراغ تنی چند از بینندگان دستوری این سریال در نقاط مختلف دنیا تا از آنها دلیل اینکه چرا پای این سریال مینشینند را بپرسیم:
مصر
-سلام قربان، ببخشید شما چرا سریال یوسف پیامبر را میبینید؟
+سلام، چون اون مبارکِ بیهمه چیز دستور داده بود همه این سریال رو ببینن و اگر کسی نبینه حسابی مجازات میشه.
-یعنی مبارک شده عامل جمهوری اسلامی؟
-بله، اتفاقا چون در برخورد با کسانی که یوسف رو نمیدیدن مماشات کرد، جمهوری اسلامی برش داشت!
-خب الان که مبارک دیگه رفته، چرا دوباره دارید تکرار سریال رو میبینید؟
+نخیر آقاجون… ما از اون خانواده هاش نیستیم که تا دیکتاتورمون از قدرت برکنار شه دیگه ازش حساب نبریم!
لبنان
-سلام، ببخشید میخواستم بدونم شما چرا سریال یوسف پیامبر رو میبینید؟
+گوشِت رو بیار نزدیک… راستش سید حسن نصرالله دستور داده همه باید توی این ساعت بشینن یوسف پیامبر رو ببینن.
-خب اگر نبینید چی میشه؟
+همه مون رو میکشه! یوسف که شروع میشه، خودش شخصاً میاد بالا سر همه لبنانی ها وای میسته تا سریال تموم بشه.
-بالا سر همه که نمیتونه خودش وایسه!
+چرا… میتونه… از اینا هیچی بعید نیست! رضاخان رو هم همین نصرالله کشت!
سریلانکا
-ای بابا… شما هم یوسف پیامبر میبینید؟
+پس چی؟ ببرها خانوادهام رو گروگان گرفتن و گفتن اگر یوسف رو نبینم اونا رو میکشن!
-آخه مگه ببر آدم گروگان میگیره، اونا فوق فوقش آدم رو میخورن!
+ببرهای تامیل رو میگم! یه گروه تروریستیه.
-آهان… حالا یوسف تموم شه آزادشون میکنه؟
+آره، اما دوباره فردا شب تا میخواد یوسف شروع بشه میاد گروگان میگیره! کار هر شبشونه.
-خب چرا از دستشون فرار نمیکنید تا فردا شب؟
+وقت نمیشه که! آخه تا خانواده میان خونه، میشینیم فیلمهای عباس کیارستمی رو میبینیم، بعد یه دفعه میبینیم دوباره فردا شب شب شده و ببرها اومدن دم در دارن زنگ میزنن!
-یعنی انقدر عاشق فیلمهای کیارستمی هستید؟ هر شب میشینید چند تاش رو پشت سر هم میبینید؟
+نه بابا… تا ۵ دقیقه ش رو میبینیم خوابمون میبیره! الان من زخم بستر گرفتم… ببین! اگه با بچه های بالا در ارتباطی بگو خواهشا به این ببرها بگن واسه فیلمای کیارستمی هم آدم بدزدن، بلکه مجبوری هم شده بشینیم ببینیم آخر این فیلمش چی میشه!
کره جنوبی
-شما هم که دارید یوسف میبینید… نکنه شما رو هم جمهوری اسلامی مجبور کرده؟
+نه، ما رو دولت خودمون مجبور کرده؟
-چرا آخه؟ دیگه به دولت کره جنوبی چه ربطی داره؟ یعنی سلحشور اونا رو هم خریده؟!
+نه… این یه معامله بوده، قرار شده جمهوری اسلامی مردمش رو مجبور کنه بشینن سریالهای کره ای مثل جومونگ رو ببینن، عوضش اینا هم ما رو مجبور کنن یوسف ببینیم!
ایران
-بعله دیگه… وقتی جمهوری اسلامی مردم بقیه کشورها رو مجبور کرده یوسف ببینن، معلومه که زورش به شماها هم میرسه دیگه…
+نخیر… ما خودمون نشستیم داریم یوسف میبینیم.
-یعنی خودتون با میل و رغبت نشستید پای این سریال؟
+با میل و رغبت که نه… از سر ناچاری.
-ولی آخه چرا؟
+راستش ما الان سه چهار ساله که توی این ساعت میخوایم با خانواده بریم فیلمهای هنر و تجربه رو ببینیم اما رژیم کاری کرده که عدل توی این ساعت اونا اکران نمیشن. خواستیم بریم گالری، دیدیم رژیم گالری ها رو توی این ساعت تعطیل کرده. خواستیم بریم توی کافه بشینیم شیکمیلک بخوریم و درباره رگههای پست مدرنیسم در آثار صادق هدایت حرف بزنیم، دیدیم رژیم کافه ها رو هم توی این ساعت میبنده. خواستیم بریم توی پارک آب و آتش به هم آب بپاشیم دیدیم توی این ساعت رژیم آبها رو قطع کرده! خلاصه هر کاری خواستیم بکنیم دیدیم نمیشه الا اینکه بشینیم یوسف ببینیم. رژیم اگر راست میگه اون کارها رو نکنه ببینه بازم کسی میشینه پای این سریال یا نه… والا!
بعضی ها همچین که دهن باز میکنند همینطور دُر و گوهر میریزد بیرون! بعد هم ملت همینطور صف میکشند که در و گوهرها را جمع کنند. الان هم آقای میرهادی قرهسیدرومیانی که نماینده مجلس هستند در گفتگو با خبرگزاری مجلس از کم لطفی صدا و سیما نسبت به عباس کیارستمی انتقاد کرده و و هشدار داده اند که اکنون که او بیمار است فرصت جبران کوتاهی ها است! در بیانات ایشان جملاتی وجود دارد که حیف است لابلای بقیه حرفهای ایشان گم شود. این جملات جان میدهند برای اینکه تقطیع شوند و در توییتر منتشر شوند. اما یکی از آنها خیلی کولاک است. جمله مزبور و کامنتهای پای آن جمله را در ادامه میخوانید:
جمله: «کیارستمی ششمین کارگردان بزرگ دنیا است.»
کوئنتین تارانتینو: داداش شما شمردی؟
کیومرث پور احمد: من به نفع جوونترها میرم کنار!
برادران کوئن: توی آمارت ما رو دو تا حساب کردی یا یدونه؟
لئوناردو دی کاپریو: خواستم بگم من اگرچه بازیگر هستم و به همین دلیل هم اخیرا اسکار گرفتم، اما دوران دانشجوییم یه فیلم کوتاه هم ساختم، اگر امکان داره من رو هم در رده بندی تون بیارید استاد. بودن توی رده بندی شما به صد تا اسکار می ارزه.
حسین پناهی: صدای پای تو... در یک عصر دل انگیز بهاری... همچون چای داغی است که یک نفس هورت میکشیم...
هومن سیدی: من اگر جزو 5 تای اول باشم، مقامم رو به رییس جمهور روحانی تقدیم میکنم!
المیرا: اطلاع از تورهای لحظه آخری، چارترهای نصف قیمت در صفحه المیرا جون... فالو کنید.
حجت الله ایوبی: احسنت، سینما به دوستی، رفاقت، خیرخواهی و آزاداندیشی نیاز دارد و این کامنتها نشان از این امر دارد. آینده سینما را روشن میبینم.
مانی حقیقی: همه تون اسکولید بابا!
عباس کیارستمی: آقا دمت گرم، ولی شما که داشتی میگفتی، خب میگفتی کیارستمی سومین کارگردان دنیاس. چی میشد؟
مارتین اسکورسیزی: من خواهش میکنم در رتبه بندی تون تجدید نظر کنید قربان. من فیلمهای قبلیم خیلی بهتر از فیلمهای اخیرم هستند. با تشکر، دوست دار شما مارتین.
رسول صدر عاملی: من میگم بیاید همدیگه رو قضاوت نکنیم!
آلفرد هیچکاک: والا تا ما زنده بودیم از رتبه بندی و این قرتی بازیا خبری نبود. بازم دمش گرم مسعود فراستی که یه تنه نمیذاره ما فراموش بشیم. در ضمن سلطان فقط علی پروین!
تسای مینگ لیانگ: خواستم بگم که اگر من توی لیستت نباشم اصلا اعتراضی نخواهم داشت، همه اسم دارن، ما هم اسم داریم... والا! تسای هستم، یک فیلمساز، از تایوان.
همایون شجریان: حال بابا خوب نیست... آقای قرهسیدرومیانی، منتظر رتبه بندی شما در حوزه موسیقی هستیم.
پرفسور سمیعی: رتبه در فیلمی که تو میسازی نیست، رتبه در نگاهی است که با آن به جهان مینگری.
دیوید لینچ: آی حال میده میبینم دارید واسه رتبه دو به بعد با هم دعوا میکنید... آی حال میده!
عباس کیارستمی: راستی داداش از این به بعد به کسی نگو فیلمساز جشنواره ای... اونجا که گفتی «کیارستمی هنرمندی جهانی و جشنواره ای است» رو میگم، از دیروز ملت دارن بهم میخندن، دمت گرم.
حسین نوش آبادی: آره... منتظرید من هم یه موضع گیری کنم زرتی فردا تکذیبش کنید؟ من موچم!
استیون اسپیلبرگ: میرهادی جون، قربونت 5 تای اول رو هم مشخص میکردی دیگه... دیدی دعوا شد... همینو میخواستی؟
کوروش و پرفسور سمیعی و حسین پناهی کم بود حالا استاد علیرضا افتخاری هم اضافه شده است به کسانی که جملات مختلفی از آنها نقل میشود. این روزها فضای مجازی پر شده است از نقل قولهایی از علیرضا افتخاری که در آنها دارد به بدبختیهایی که بعد از روبورسی با احمدی نژاد سرش آمده اشاره میکند. مثل این:
«مدتها کلاه می گذاشتم و برای خرید به این ور و آن ور می رفتم. می رفتم فرودگاه، حدفاصل ۱۰ متری من را مردم خالی می کردند. دوستان، دیگر مرا به مهمانی های خود راه نمی داند... من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد وگفت : بابا نکن... سوپر مارکت محل به من جنس نمی فروخت.آرایشگر محل می گفت وقتی شما روی این صندلی می نشینید دیگر هیچ کس به مغازه من نمی آید.»
با این شیب ملایمی که دارد این نقل قولها پخش میشود هیچ بعید نیست چند وقت دیگر این چیزها هم از قول استاد افتخاری پخش شود:
*
کار به جایی رسید که دیگر هیچ پمپ بنزینی به من بنزین نمیداد. مجبور شدم با اتوبوس رفت و آمد کنم. هر اتوبوسی که سوارش میشدم دیگر مردم سوار آن نمیشدند. کمکم دیگر همه اتوبوسهای اصفهان خالی حرکت میکردند. شهرداری مجبور شد هی اتوبوس جدید که من توی آن ننشسته باشم وارد ناوگان شهری کند. اینطوری ناوگان حمل و نقل عمومی اصفهان نو شد!
به میمنت و مبارکی وعده رییس جمهور محبوب برای حل صد روزه مشکلات کشور محقق شد (حالا یه چند روز اینور و اونور که فرقی ندارد، گیرم هشتصد روز!) و همین روزهاست که با اجرای برجام دیگه مشکلی برای ما نماند جز همین اشتباه بودن رنگ آبی و قرمز شیرهای دستشویی. اولین نشانههای رفع مشکلات را هم میتوانید با ارائه مجوز واردات اتومبیل شورلت از امریکا ببینید. این مجوز در حالی صادر شده است که چند وقت پیش دولت یک بخشنامه داد و واردات حدود 270 قلم کالا از آمریکا رو ممنوع کرد. البته چون شورلت و کلا اتومبیل در آن لیست نبود، وارداتش مشکلی ندارد. شاید میپرسید که اگر شورلت که یکی از نمادهای صنعت و حتی فرهنگ آمریکا است توی آن لیست نبوده، پس چه چیزهایی بوده است؟ ما هم مثل شما این سوال را داشتیم ولی بعد از اینکه رفتیم و آن لیست را دیدیم کاملا متوجه شدیم که چرا باید واردات شورلت آزاد باشد اما واردات آن چیزها ممنوع.
مثلا در آن لیست واردات «قرهقاط» ممنوع شده است! تازه نه خود قرهقاط، که آب قرهقاط! البته من دقیقا نمیدانم این قرهقاط چه چیزی هست که حالا واردات آبش ممنوع شده است، اما چند روز است که بسیار نگران آن افرادی هستم که عادت داشتند صبحها کنار تخم مرغ آبپز و بربری و پنیر لیقوان آب قرهقاط هم بخورند اما نمیتوانند!
در این لیست همچنین ذکر شده که واردات آبگوشت هم از آمریکا ممنوع است! فکرش را بکن! آبگوشت! دیگر نمیتوانیم آبگوشت آمریکایی بخوریم... حیف و دوصد دریغ!