شعر طنز/ خسته ام از سیاست لبخند
از پس یک بهار اجباری!
زنده شد خاطرات تکراری
محور هر شرارتیم انگار؛
هر چه بخشش کنی تو خرواری!
آن زمستان ِ رفته را عشق است
آمدی با بهار دشواری
خسته ام از سیاست لبخند
هوس گریه کرده ام...آری!
تو به جز خنده، بعدِ هر تحقیر!
دیپلماسی بهتری داری؟!
مثل کبکی که عاشق برف است
سر خوشی با بیان انکاری!!
غرق در فکر ارتباطی؟... نه؟
خواب خوش در لباس بیداری
خط قرمز کشیده است آقا(روحی فداه)
پای خود را جلو تو نگذاری!
یادت آور سه رنگ پرچم را
حرمت سرخ آن نگه داری
ح.م
- ۹۲/۱۱/۰۷