با هم بچسبیم... به هم نچسبیم!
مدیونید اگر فکر کنید گفاگوهایی که در ادامه آمده ربطی به سخنان چند روز پیش رییس جمهور در جشن سالروز انتخابات 24 خرداد دارد! یعنی آدم عاقل مگر همچین فکرهای بیخودی میکند برای خودش؟!
روز- داخلی- واگن یکی مانده به آخر مترو!
خانم محترم: هوی... مردتیکه... بکش اونور خودتو دیگه!
آقای محترم: وا! این چه طرز صحبت کردنه خانم؟
خانم محترم: کوفت... چه لفظ قلم هم صحبت میکنه ایکبیری! یه بار دیگه بخوری به من جیغ میزنم ها!
آقای محترم: ای بابا! مثل اینکه شما پیام 24 خرداد رو درک نکردید ها... الان دوران چسبندگی بیشتره!
روز – داخلی – سالن همایشهای هر کدام از وزارتخانهها که شد، خیلی فرق نمیکند کدام باشد!
مجری: امروز اینجا جمع شدیم تا اولین روز از دوره جدید بازگشت ژنرالها به عرصه مدیریت اجرایی کشور را جشن بگیریم. من از ژنرال ]...[ دعوت میکنم که پشت تریبون قرار بگیرند و ما را به فیض برسانند.
ژنرال: من ممنونم...
حاضران در همایش: ژنرال مچکریم... ژنرال مچکریم...
ژنرال: راستش من گوشم کمی ضعیف شده... درست متوجه نمیشم چی میگید اما نقداً برای اینکه یک وقت مغبون نشم عرض میکنم که خودتونید!
حاضران در همایش: ژنرال خرتیم...ژنرال خرتیم...
ژنرال: خب دیگه... بس کنید... من نمیتونم تو این سن و سال سرپا وایسم که شما از این جلف بازیا در بیارید... بذارید دو کلوم حرف بزنم تا دهنم خشک نشده.. برم پی کارم بابا...
حاضران در همایش: ژنرال حرف بزن... ژنرال حرف بزن...
ژنرال: راستش من فقط خواستم بگم که دیگه از ما گذشته بود بخوایم بیایم مسئولیت قبول کنیم...
حاضران در همایش: ژنرال نوکرتیم... ژنرال نوکرتیم...
ژنرال: ای بابا... شما چرا خفه نمیشید؟.. آقا اینا رو از کجا آوردید... واسه همایشهای بعدی نیاریدشون ها!
حاضران در همایش: ژنرال بدبختمون نکن خفه میشیم... ژنرال بدبختمون نکن خفه میشیم...
ژنرال: خب حالا.... میگفتم که اگر حاضر شدیم بیایم اینجا بخاطر این بود که دوره، دوره چسبندگی و ما هم بد ندیدیم که تا جایی که امکان داره به میز بچسبیم...
حاضران در همایش: ژنرال چسبتیم... ژنرال چسبتیم....
ژنرال: ای مرگ... آخرین توصیهم هم به همه فعالان همه بخشها اینه که بیاید بجای اینکه هی به هم گیر بدیم و به هم بچسبیم، با هم بچسبیم به این همه فرصت و ظرفیت و میزی که در کشور وجود دارد!
روز- خارجی- روبروی بیگ بن لندن
مستر: های... مستر! جاست اِ مومنت!
جناب محترم: ها؟ جونم دادا؟
مستر: آر یو ایرانین؟
جناب محترم: پَ مال کوجام؟ نمیبینی فارسی حرف میزنم؟
مستر: بله.... من حواس نداشت... من را ببخشید..
جناب محترم: حالا بگو ببینیم چه دردته دادا؟!
مستر: من درد نداشت.... یعنی چند روزه که دیگر درد نداشت... جایش را امید گرفته!
جناب محترم: چرا دادا؟
مستر: بعد از انتخابات 24 خرداد شما... من الان سرشار از امید هست... خواست بگویم این انتخابات خیلی برای ما امید بخش بود...
جناب محترم: تو خیلی غلط کردی امید بخش شدی؟ مردک مگه نتیجه انتخابات ما چی بود که توی روباه پیر پر از امید شدی؟!
اول صبح – داخلی- ستاد تکریم همه حتی منتقدان و مخالفان
کارمند: جناب رییس امروز چی کارهایم؟
رییس: یه چند تا منتقد و مخالف رو قراره تکریم کنیم.
کارمند: اون که بله.. در این مدت دقیقا متوجه شدم کجا هستم. منظورم این بود که قراره کی رو، چگونه و تا کجا تکریم کنیم؟!
رییس: دیروز یک نفر بیسوادِ بیشناسنامهی لبوفروش یه مزخرفاتی درباره مذاکرات هستهای گفته، لطفا نامهش رو بزن تکریمش کنن!
کارمند: دیگه چی؟
رییس: یه متوهمِ بیکار هم درباره مسائل دینی و فرهنگی ابراز نگرانی کرده، ترتیبش رو بده با حفظ کرامت و احترام و متناسب با جایگاه طرف، توسط رسانهها عنایت بشه!
کارمند: اونم به چشم...
شب – داخلی- یه جایی شبیه میهمانی خانوادگی اما زیاد گیر ندید!
جوان محترم: تو چرا به صحنه آمدی و ثبت نام کردی؟
عالیجناب محترم: راستش چی بگم؟
جوان محترم: چرا از این شهر به آن شهر سفر می کنی؟
عالیجناب محترم: والّا...
جوان محترم: مگر کشور را نمی شناسی؟
عالیجناب محترم: اووووممممم...
جوان محترم: مگر نمی دانی مکانیزم صندوق رأی چگونه است؟
عالیجناب محترم: آخه....
جوان محترم: پس من با پاسخهای قانع کننده شما متنبه شده و در انتخابات حضوری پرشور به هم خواهم رساند. زنده باد اعتدال... زنده باد تدبیر... زنده باد تکریم... هورا چسبندگی!
- ۹۳/۰۳/۲۵
سلام.
قشنگ بود ولی به باحالی (الو...خاتمی هستم) نبود نوشته های اخیرتون.
من خیلی با اون حال کردم.
الان برگشتم دوباره خوندمش.
خیلی خندیدم. تا باشه از این طنزا