چه بابای خوبی!
از امروز در بولتن روزانه روزنامه جوان در جشنواره فجر که در برج میلاد توزیع میشود، طنز مینویسم. این اولیش است!
(باجه اطلاعات سالن همایشهای برج میلاد؛ آقا و خانمی محترم که واقعا هیچ گناهی ندارند مسئول باجه هستند! در روزهایی که جشنواره فجر در اینجا برقرار است و فیلمها برای اهالی مطبوعات و رسانه و خیلی افراد دیگر به نمایش در میآید، اتفاقاتی پیرامون این باجه رقم میخورد که برخی از آنها را قرار است در این ستون ببینید؛ ضمنا مطمئن باشید که این اتفاقات را در جایی غیر از اینجا نخواهید دید، حتی دور و بر خود باجه اطلاعات مذکور!)
1
دینگ... دینگ... هم اکنون فیش پذیرایی در قسمت مربوطه توزیع میشود، خواهشمند است با توجه به اینکه اینجا سالن اصحاب هنر و رسانه است، فیش را تحویل بگیرید... دینگ... دینگ...
- سلام آقا...
- سلام. خوش آمدید... چه کمکی میتونم بکنم؟
- قسمت مردونه کجاس؟
- قسمت مردونه؟... آهان... سرویش بهداشتی آقایان پایین پله ها...
- نه... منظورم این نبود. خود سالن اصلی مردونه کجاس؟
- متوجه نمیشم قربان... قسمت مردونهی چی؟
- قسمت مردونهی جشنواره دیگه!
- مردونه و زنونه نداره که قربان... عه... جسارته اما میدونید که الان اینجا چه خبره؟
- جشنواره مد و لباسه دیگه! من اومدم تو فکر کردم اینجا قسمت زنونهشه... گفتم حتما مردونه هم داره!
2
دینگ... دینگ... به اطلاع همه حضار میرساند نشست خبری فیلم ]...[ هم اکنون در حال برگزاری است. لطف کنید یه چهار پنج نفر برید بشینید، سالن خالیه، خیلی ضایس نامردا!
- سلام خانم!
- سلام. بفرمایید در خدمتم.
- شما شمارهای، آدرسی، ایمیلی از این بابای فیلم «قول» ندارید؟
- نخیر متاسفانه...
- پس چطور اطلاعاتی هستید آخه!
- من شرمندهام جداً!
- خیلی حیف شد... دیدی؟ بچهاش زد یه بچهدیگهای رو به کشتن داد، باباهه یه سیلی هم نزد در گوشش، نشست براش شعر خوند. گفتم یه شمارهای چیزی گیر بیاریم آشنا شیم ببینیم ما رو به فرزندی قبول میکنه!
3
دینگ... دینگ... حضار محترم شرمنده! سانسها قاطی شده، زمان نمایش فیلمها رفته تو هم دیگه! راستش ما فکر میکردیم از اینهمه فیلم 90 دقیقهای لااقل یکیش تو 75 دقیقه تموم میشه، اما نشد لاکردار! عجالتا این یکی دو روز رو خودتون حدس بزنید هر فیلمی کی شروع میشه تا ایشالا درستش کنیم... دینگ... دینگ
- سلام خانم... این کتابچههای «هنر و تجربه» تموم شد؟
- سلام... نخیر.. این زیر گذاشتیم. میخواید؟
- بله... یه ده پونزده تا لطف کنید.
- زیاد نیست؟
- نه که حالا صف کشیدن براش! کسی نمیبره که. کل فیلماش رو سه هزار نفر نرفتن ببینن، حالا مجلهاش رو میان ببرن؟!
4
دینگ... دینگ... پسربچهای سه ساله گم شده. هر کی پیدا کرد از بالای برج بندازه پایین؛ اینجا جای بچهاس آخه؟ مردم کی میخوان رعایت کنن پس؟ والّا بخدا!
- سلام خانم.
- سلام... در خدمتم.
- این کارت منه، تو کار رنگ و قلمو و بوم نقاشی هستم.
- موفق باشید... چه کاری از من بر میاد؟
- بیزحمت این رو برسونید خدمت کارگردانهای فیلم «ارغوان»، بفرمایید حاضرم وسائل نقاشی رو با تخفیف تقدیمشون کنم. قسطی هم میدم! اینطوری دیگه لازم نیست روی پرده سینما نقاشی کنن!
5
دینگ... دینگ... حرف خاصی نداشتم. کسی گم نشده؟ کسی با کسی کار نداره؟ ماشین پراید گوجهای راه کسی رو نبسته؟ دینگ... دینگ...
- سلام آقا...
- سلام. بفرمایید.
- آقا اینجا چیزی نمیفروشن؟
- نخیر قربان...
- مشمبا هم نمیدن؟
- نخیر متاسفانه...
- اون پسره هم نمیاد دو ساعت روپایی بزنه؟
- بعید میدونم!
- پس این چه جشنوارهای شد؟ جمعش کنید بابا!
- ۹۳/۱۱/۱۳
شما که به هر حال واسه اونجا دارین مطلب مینویسین بهتره
بیشتر به این تیپ و قیافه و حجاب مجاب این انسانهای اولیه گیر بدین تا مسائل دیگه.