نهادهای فرهنگی اینطوری از درمان احمد عزیزی حمایت می‌کنند!
ظاهرا روند درمانی احمد عزیزی شاعر شناخته شده و متعهد کشورمان در حالی ادامه دارد که خانواده وی برای تامین هزینه‌های درمان او با مشکل مواجه هستند و نهادهای مسئول هم هیچ کمکی به آنها نمی‌کنند. برای پی بردن به تلاشهای این نهادهای مسئول در این رابطه با روابط عمومی آنها تماس گرفتیم:
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
- سلام... روابط عمومی وزارت ارشاد؟
- بفرمایید عسیسم!
- ببخشید من میخواستم درباره اقدامات وزارت ارشاد برای تامین هزینه های درمانی آقای احمد عزیزی سوال بپرسم...
- وای، خدا مرگم بده... خدادا عزیزی طوریش شده؟!
- خدادا عزیزی نه، احمد عزیزی...
- ای بابا... من نمیدونم خداداد مگه چه بدی‌ای داشت رفته اسمش رو عوض کرده گذاشته احمد...
- نخیر، عرض کردم ، احمد عزیزی... شاعر هستن...
- تو رو خدا؟! همین دیگه... فکر کرده اسمش رو بزاره احمد شاعر میشه! دیده بودیم فوتبالیستها خواننده بشن اما شاعر دیگه نوبره والّا!
- نخیر خانم! احمد عزیزی با خداداد عزیزی فرق داره، ایشون از اول شاعر بودن...
- اِوا! چه افاده‌ها... هنوز دو تا شعر نگفته میگه من فوتبالیست هم نبودم...
- بابا ایشون اوشون نیست...
- حالا هر چی... والّا من که خبر ندارم، بزارید آقای وزیر تشریف بیارن، من میپرسم بهتون خبر میدم. ولی نمیدونم آخه فوتبالیستها چه ربطی به وزارت ارشا دارن بخدا!
- عوووفففف... حالا کی میان آقای وزیر؟
- نمیدونم که... رفتن ملاقات آقای دولت آبادی... ظاهرا تو حموم سر خوردن، شست پاشون دچار کوفتگی موضعی شده، آقای وزیر با معاون فرهنگی و تیم پزشکی رفتن برای عیادت...
بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان
- سلام عرض میکنم... روابط عمومی بنیاد ادبیاته؟
- سلام. ببین گلم اسم ما رو باید کامل بگی، بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، این قدم اول در تکریم ادبیات این سرزمینه کهن با تاریخچه‌ای به قدمت...
- بله... بله... حق با شماست. من مزاحمتون شدم ببینم آیا بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان برنامه‌ای برای حمایت از روند درمانی آقای احمد عزیزی داره؟
- تا حالا که نداشتیم...
- بعد از این چی؟
- راستش تا سه ماه دیگه برنامه‌مون پره، بعد از اون انشاالله چشم، یه فکری برای ایشون میکنیم.
- ولی وضعیت ایشون اورژانسیه، نمیشه یک کم زودتر...
- نه گلم... واقعا وقتمون پره... هفته بعد قراره نویسنده‌ها رو ببریم پارک آبی، کلی بلیط نیم بها گرفیتم، بندازیم عقب باطل میشه! هفته بعدش شاعرها رو قراره ببریم پارک ارم، الان سه شبه که معاون حقوقی بنیاد میره تو صف رنجر میخوابه که نوبت بگیره برای شاعرها... بعدش هم انشاالله قراره یه تور جلبک نوردی بزاریم برای نویسندگان... دو تا برنامه کویر نوردی هم تا تابستون تموم نشده باید بزاریم که عقبیم! برای زمستون هم برف بازی داریم....
- ممنون، مزاحمتون نمیشم...
- خواهش میکنم گلم... راستی اتوبوس دربستی آشنا نداری تا پارک آبی ارزون ببره ما رو؟!
- نخیر...
- مایو چی؟ مایو اضافه نداری قرض بدی؟!
- ...
سازمان فرهنگی رسانه‌ای اوج
- الو... روابط عمومی سازمان فرهنگی رسانه‌ای اوج؟
- جان؟
- سازمان اوجه؟
- چی؟ صدات نمیاد؟
- اوج... سازمان اوج رو گرفتم؟
- اوج گرفتی؟ چی میگی برادر؟
- میگم اونجا سازمان اوجه؟ روابط عمومیش...
- روابط عمومی کی تو اوجه؟ الو... بلندتر حرف بزن اخوی...
- بابا اوج...
- اشتباه گرفتی اخوی... باباخانی داریم اما بابااوجی نداریم...
- الو...
- الو...
خانه شاعران ایران
- سلام، با روابط عمومی خانه شاعران کار داشتم...
- منم با خیلی‌ها کار دارم، زنگ میزنم به شما بگم مگه؟ هر هر هر...!
- جان؟
- هیچی بابا شوخی کردم، کارت چیه جیگر؟!
- میخواستم ببینم خانه شاعران برای آقای احمد عزیزی و هزینه درمانشون کاری کرده؟
- فعلا که نه ولی زمان مناقصه‌ش اعلام بشه حتما شرکت میکنیم!
- مناقصه چی؟
- هزینه درمانشون دیگه... مطمئن باشید از ما ارزون‌تر پیدا نمیکنید! نصف جاهای دیگه پول میگیریم. دو ماهه هم تحویل میدیم!
- چی رو؟
- کتابا رو دیگه!
- کتاب چیه؟ هزینه درمان آقای عزیزی رو میگم، تو بیمارستانه الان...
- وای خدا مرگم بده! بیمارستانه؟ نمیره یه وقت... بزار ببینم باهاش چند جلد قرارداد داریم... ای خدا...
- با کی قرارداد دارید؟
- با همین آقای عزیزی دیگه... بزارید ببینم... الان میگم... والا انقدر سرمون شلوغ شده... ای خدا...
- خانم محترم.... یه لحظه دقت کنید. با ایشون قرارداد ندارید.
- نداریم؟
- نخیر.
- وای... داشتم میمردم... راستش ما یه پروژه هشتصد جلدی گرفتیم از وزارت ارشاد... هشتصد جلد کتاب شاعران.... الان هم بچه ها اونور نشستن همینطور دارن شعر میگن هشتصد جلد رو پر کنن... گفتم نکنه ایشون هم قرار بوده چند جلد رو پر کنه... خدا رو شکر... حالا امرتون چیه؟
- هیچی... ولش کنید... مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
- چقدر قشنگ! همین رو بیاید کشش میدیم یه قرارداد 10 جلدی میبندیم با ارشاد...
حوزه هنری
- سلام عرض شد، روابط عمومی حوزه هنری؟
- سلام علیکم... بفرمایید.
- میخواستم از اقدامات حوزه هنری برای حمایت از روند درمانی آقای احمد عزیزی بپرسم.
- بپرسید، اشکالی نداره!
- خب پرسیدم دیگه... بفرمایید!
- آهان... بله... عرض کنم که همانطور که میدونید حوزه هنری بعنوان یگانه پرچمدار هنر انقلابی در نوک پیکان حمله به تهاجم فرهنگی دشمنان عنود انقلاب است و به تنهایی بار جهاد در این عرصه مهم را به دوش...
- بله، متوجهم اما میخواستم بدونم مشخصا برای تامین هزینه های درمانی احمد عزیزی...
- عجله نکنید برادر من، به اون هم میرسیم. عرض میکردم که حوزه هنری را می‌توان تنها نهادی دانست که متوجه اهمیت هنر در کارزار مواجهه با دشمن پلید ایران اسلامی شده است و تاییدات مقام‌های بلند مرتبه نظام به خوبی گواه این است که هر چه کار خوب است واس ماس و بقیه جمله گی ول معطل هستند و شاید...
(نیم ساعت بعد...)
- شارژ تلفن همراه شما یکدقیقه دیگر به پایان میرسد!
(یک دقیقه دیگر)
- بیب... بیب... بیب...
