طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

بقیه چه جور چیزهایی را از نمایشگاه کتاب می‌خرند؟

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ | ۰ نظر

نمایشگاه کتاب و طنزهای روزانه بنده در اینباره در خبرگزاری فارس هم تمام شد اما متاسفانه همه اش را اینجا بازنشر نداده بودم. این هشتمین شماره «چاپ آخر» است. تا دوازده ادامه داشته که هر کدام را در یک روز میگذارم انشاالله.



تحلیل خبر/ موشکافی از یک تیتر عجیب!

بقیه چه جور چیزهایی را از نمایشگاه کتاب می‌خرند؟

 

خبرگزاری کتاب ایران از قول یکی از نمایندگان شناخته شده مجلس که به بازدید از نمایشگاه کتاب تهران آمده بود تیتر زد: «کتاب‌های مورد نیازم را از نمایشگاه تهیه می‌کنم».

این تیتر موجب شد که ما به زوایای مختلف این امر دقت کنیم و تحلیلهایی را برای درک اهمیت این جمله ارائه کنیم. چون بالاخره خود این بنده خدا که انصافا از چهره‌های فرهنگیه و اهل کتاب، اما اینکه این رسانه چنین تیتری رو انتخاب کرده حتما دلایلی داره از جمله:

1. بقیه مردم چیزهای دیگر مورد نیازشان را از نمایشگاه کتاب تهیه می‌کنند. چیزهایی مثل اسکاچ، اتو بخار، رینگ اسپرت پراید، آنتن، زیر سیگاری و... .

2. بقیه مردم کتابهایی که مورد نیازشان نیست را از نمایشگاه کتاب تهیه می‌کنند و بعد وقتی رسیدند خانه آنها را میریزند دور.

3. بقیه مردم کتابهای مورد نیازشان را از جاهای دیگر تهیه می‌کنند و می‌روند می‌گذارند خانه، و بعد می‌آیند نمایشگاه!

 

 

 

ابتکارهای پیشنهادی به نامزدهای مجلس برای تبلیغ در نمایشگاه کتاب

همه جور رمان بفرما داخل!

 

با نزدیک شدن به روزهای پایانی نمایشگاه کتاب، مخصوصاً سه روز پایانی که تقریباً تعطیل هم هستند، تعدادی از نامزدهای نمایندگی مجلس سعی دارند که به حضور در نمایشگاه برای خود تبلیغ کنند. و البته که با توجه به در پیش بودنانتخابات مجلس، انصافاً هم نمیشه از این قشر خدوم انتظار داشت که چنین جمعیت انبوهی را از دست بدهند.

در همین راستا چند پیشنهاد داریم به این نامزدهای نمایندگی مجلس تا با استفاده از این روشهای ابتکاری و متناسب با فضای نمایشگاه کتاب برای خود تبلیغ کنند:

- نامزدها میتونن برن تو بخش کودک و نوجوان و هر کدوم دو سه تا بچه رو تقبل کنن و به خانواده‌شون قول بدن هر شب برن براشون قبل از خواب قصه بخونن(منظور برای بچه‌هاس!). با این کار باری از دوش والدین برداشته میشه که حتما روشون نخواهد شد به این بنده خدا رای ندن.

- کمک به جابجایی کتابها که انصافا کار پر زحمتی هست برای غرفه داران میتونه نامزدها رو تو دل غرفه دارها جا کنه.

- توزیع بن کتاب هم که دیگه خز و خیل ترین کار ممکنه اما هنوز به سهم خودش جوب میده!

- نامزدهای نمایندگی می‌تونن مثل دادزنهای خیابان انقلاب سر راهروها بایستند و برای غرفه‌ها مشتری جمع کنند. مثلا می‌توانند داد بزنند: «عشقی، جنایی، خانوادگی، پلیسی، تخیلی... همه جور رمان بفرما داخل!»

- خیلی از کتابهای نمایشگاه بعلت اینکه هول هولکی چاپ شده‌اند، اشکالاتی دارند. مثل خوب برش نخوردن لبه کاغذها و چسبیدن دو صفحه به هم. این نامزدها می‌توانند این صفحات را برای مردم از جدا کنند، خرجش هم یک کاتر است.

 

الو... چاپ آخر:

- سلام داداش... من سال آخر دکترا هستم. الان 11 ساله میام نمایشگاه و کتابای درسیم رو میخرم و میرم. امروز که اومدم برگشتنی یکی گفت تو نمایشگاه بخش کتابای غیر درسی مثل شعر و رمان و از اینجور چیزا هم هست؛ راسته؟ جداً هست؟(منوچهر/ 32 ساله)

- سلام خواستم از همین تریبون به آقا صالحی، معاون وزیر ارشاد عرض کنم که بنده از فردا قصد دارم اعتصاب غذا کنم، اونم خشک و تر با هم! یا یه جعبه شیرینی میگری دستت میای ازم دلجویی میکنی یا اعتصاب میکنم. یعنی چی که غرفه من رو بستن؟ من همه‌ش هشت تا کتاب یه انتشارات دیگه رو به اسم خودم منتشر کرده بودم، چند تا آمار غیرواقعی هم درباره کتابام داده بودم. اینا دلیل بستن غرفه‌س؟ پا شو بیا تا اعتصاب نکردم. همین. (شاهرخ خز/ 51 ساله)

- آقا من چند بار زنگ زدم پرسیدم، جواب نمیدید چرا؟ حتما لازم داریم دیگه! خاله شادونه کی میاد نمایشگاه؟! (مامان بهمن، 6 ساله (بازم ذکر کنید که خود بهمن 6 سالشه!))

- کاری، باری؟ میگن امسال اسقبال کمتر بوده از نمایشگاه. میخواید بیام فضای نمایشگاه رو گرم کنم؟ میگم من بلدم صدای اردک در بیارم، با کی باید هماهنگ کنم؟ (سعید/ 21 ساله)


  • م.ر سیخونکچی

گزارش مردمی درباره یک اعتصاب غذا: حالا چرا خشک؟!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ق.ظ | ۰ نظر

گزارش مردمی درباره یک اعتصاب غذا:

حالا چرا خشک!

 

دیروز رسانه‌ها خبر دادند که مهدی خزعلی اعلام کرده است در اعتراض به پلمپ شدن غرفه‌اش در نمایشگاه کتاب قصد دارد در نمایشگاه اعتصاب غذای خشک کند. به همین مناسبت خبرنگار «چاپ آخر» به میان بازدیدکنندگان نمایشگاه رفته و نظر آنها را درباره این اقدام مهدی خزعلی جویا شده است:

خانم جوانی که خود را خاطره معرفی کرد: واقعا از ایشون ممنونم که تو این وضعیت کمبود آب، به فکر محیط زیست بودن و بصورت خشک اعتصاب غذا کردن. واقعا همه باید دست به دست هم بدیم آب رو برای نسلهای آینده حفظ کنیم!

مردی چهارشونه و عضلانی به نام بهروز: حالا چرا خشک؟! بخار که بهتره! بعدشم که بپری تو جکوزی سرد دیگه توپ توپ میشه بدنت. به این عموم بگو بیاد باشگاه داداشت بهروز، سه سوته روبراش میکنم، خشک که نمیشه!

دختری شانزده هفده ساله که همراه همکلاسی‌هایش به نمایشگاه آمده بود: وا... تو رو خدا؟ بازیگره؟ خواننده چی؟ فوتبالیت هم نیست؟ جدی؟ پس به درک! انقدر اعتصاب کنه تا بمیره!

خانمی میانسال در حالی که دست پسرش را گرفته بود و روی زمین میکشید: اعتصاب کرده؟ جداً؟ خدا خیرت بده آقا آدرسشو میدی؟... بیای پسرم... بیا بریم اون عمو رو نشونت بدم به حرف بابا مامانش گوش نکرده، هی گریه کرده، هی اذیتشون کرده، هی گفته اینو می‌خوام اونو می‌خوام... بیا حالا ببین چی شده! تو هم من رو انقدر اذیت کنی مثل اون میشی ها! آفرین گلم...

پسر جوانی که توی این هوا شال گردن انداخته بود: نترسین نترسین، ما همه با هم هستیم!

مردی جا افتاده که خود را غلام، 52 ساله معرفی کرد: آقا همه‌اش تقصیر شهرداریه. نمیرسه به محله‌ها. امکانات نیست، وسایل تفریح نیست، جوونا نمیتونن اوقات فراغتشون رو پر کنن. نتیجه‌ش هم میشه همین بنده‌خدا که برای پر کردن اوقات فراغتش ماهی سه بار اغتصاب غذا میکنه!

 

خاقانی

معرفی کتاب/ «خقن»؛ خاقانی به انتخاب کیارستمی در نمایشگاه!

کتاب «خقن» شامل انتخابهای فیلمساز شهیر کشورمان از اشعار «خاقانی» رونمایی شد.

«عباس کیارستمی» که پیش از این کتابهایی شامل گزیده‌های از اشعار حافظ و سعدی را منتشر کرده بود، در جدیدترین کتاب خود به انتخاب اشعاری از خاقانی دست زده است.

کیارستمی درباره نحوه انتخاب این ابیات گفت: هیچ معیار خاصی نداشتم. بلکه دیوان خاقانی را برداشتم و ابیاتش را یکی در میان انتخاب کردم و هر کدام را در یک صفحه گذاشتم و چاپ کردم. به همین دلیل هم اسم کتاب را گذاشتم خقن، یعنی حروف اسم خاقانی بصورت یکی در میان!

وی از انتشار جلد دوم این کتاب به نام «اای» در نمایشگاه سال بعد خبر داد و گفت: جلد دوم این کتاب شامل آن یکی ابیات دیوان خاقانی بصورت یکی در میان خواهد بود!

عباس کیارستمی در بخشی از جلسه رونمایی این کتاب گفت: اگر می‌دونستم میشه تو حوزه کتاب اینجوری نون خورد غلط میکردم فیلمساز بشم!

این فیلمساز مطرح ایرانی در پاسخ به این سوال که آیا برنامه‌ای هم برای سایر شاعران کهن پارسی گوی دارد یا نه سکوت کرده و از پشت عینک دودی چپ چپ به خبرنگاران نگاه کرد.

گفتنی است کتاب «خقن» را انتشارات «کیار» در 725 صفحه و با قیمت 48 هزار تومان و تیراژ 300 نسخه منتشر کرده است.

 

 

مشاوره «چاپ آخر»:

سوال: سلام. بنده مادری هستم 34 ساله که دو فرزند دختر و پسر به سنهای 13 و 9 ساله دارم. دیروز رفته بودیم نمایشگاه برای بچه‌ها کتاب بخریم. هرچقدر گشتیم جز کتابهای ترجمه‌ای چیزی ندیدم. میشه من رو راهنمایی کنید که چی کار باید بکنم؟

پاسخ: البته نه اینکه نباشه، اما خب واقعا کتابهای داستان داخلی برای نوجوانان کمه. به همین خاطر من به شما پیشنهاد میدم همون کتابهای کدوی قلقله زن، بزک زنگوله پا و... رو بخرید و با کمی تغییر در داستان آنها که باورپذیرشون کنه، برای فرزندان نوجوانتون بخونید. مثلا بجای اینکه بگید پیرزنه رفت تو کدو، بگید رفت توی بشکه و قل خورد. بجای اینکه بگید گرگ و پلنگ و شیر راهش رو بستن، بگید داعش راهش رو بست. با اینگونه تغییرات می‌تونید کتابهای مناسب را برای فرزندانتون بسازید!

  • م.ر سیخونکچی

آخه شوالیه با ساندویچ یه نونه سیر میشه؟

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ق.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/6

«چاپ آخر» یکجور روزنامه است. روزنامه جمع و جوری که در آن گفگو و خبر و... را درباره نمایشگاه کتاب می‌توانید بخوانید. البته این روزنامه یک کم شوخ و شنگ است و زبانش با بقیه روزنامه‌ها فرق دارد. ششمین شماره از «چاپ آخر» را در پنجمین روز از نمایشگاه کتاب امسال در خبرگزاری فارس  بخوانید:

 

خبر/ وزیر ارشاد سر شوخی را باز کرد!

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه بازدید از نمایشگاه کتاب با یک عضو نهضت آزادی گفتگو کرد.

به گزارش «چاپ آخر» وزیر ارشاد در این دیدار سرپایی گفت: «من به شما ارادت دارم».

عضو سالخورده نهضت آزادی هم در پاسخ گفت: «ببین خودت سر شوخی رو باز کردی ها»!

گفتنی است وزیر ارشاد بعد از شنیدن این جمله به سرعت از محل متواری شد!

 

 

گفتگوی «چاپ آخر» با پیرمرد سیبیلوی معترض:

آخه شوالیه با ساندویچ یه نونه سیر میشه؟

 

دیروز داشتیم تو نمایشگاه راه می‌رفتیم که دیدیم چند نفر نشستن کف سالن و دارن به یه چیزی اعتراض میکنن. رفتیم ببینیم حرفشون چیه؟

چاپ آخر: سلام پدر جان، کی اذیتتون کرده؟! چرا اینجا نشستید؟

پیرمرد معترض: چرا نداره که! امثال ما همیشه در طول 2500 سال حیات این رژیم محترم بودیم اما نمیدونم چرا چند وقته به ما توجهی نمیشه؟

2500 سال؟ شرمنده، خبر ندارید انقلاب شده؟

جون من؟ کِی؟

الان 37 ساله!

نه بابا! یعنی رضاخان رفت؟

نه آقا جان. اونکه 70 ساله رفته، پسرش رو میگم، محمدرضا، اونم رفته. مردم انقلاب کردن!

عجب...

پس معلومه ماشالا سنتون هم زیاده ها، چند سالتونه پدر جان؟

من تا هشتادش رو شمردم، بقیه‌ش دیگه از دستم در رفت!

آخر نگفتید مشکلتون چیه؟

خب چرا ما رو اذیت میکنن. من جای پدرجدشونم... با کسی کاری نداریم که. واسه خودمون سیبیل میذاریم، سیگار میکشیم... چرا راحتمون نمی‌ذارن؟

کی شما رو اذیت کرده؟ دولت؟ وزارت ارشاد؟

نه بابا... اینا که خوبن... جدیدا هم خیلی خوب شدن... خود وزیر اومد نشست بغل دستم من هی سیگار کشیدم فوت کردم تو صورتش... هیچی هم نگفت!

پس کی؟

همینا دیگه... غذای درست و حسابی بهمون نمیدن، سیگار اضافی می‌خوایم نمیدن، میگیم یه دون آددامس کمه، بزارید دو تا دوتا بجوییم قبول نمیکنن...

کیا اینکارها رو میکنن؟

الان من سه ماهه میگم یکی رو بفرستید روتختیم رو بشوره، گوش نمیدن...

ای بابا... کیا پدر جان؟ کیا؟

همینا دیگه... همینا که اونجا پرچمشون هست...

پرچم فرانسه رو میگید؟

آره دیگه... همون که بالاش آبیه... اذیتمون میکنن...

همون فرانسه هستش.

حالا هر چی... هر چند وقت یه بار میان یکی از ما رو میبرن تو خونه شون...

سفارتشون...

آره همون... میبرن اونجا میگن تو شوالیه‌ای... بعد هم میارن دم در یه ساندویچ الویه میدن میگن بخور برو... خب لااقل نون اضافه بزارن ما سیر شیم دیگه! با ساندویچ یه نونه آدم عادی هم سیر نمیشه چه برسه به شوالیه!

خب شما چرا میرید؟

چی کار کنیم پسر جان... پیر شدیم دیگه... دیگه حال نوشتن که نداریم... نسل جوون هم که دیگه خیلی کتبامون رو نمیخره... مجبوریم الویه بخوریم دیگه!

پس اینطور... من با اجازه‌تون برم...

ببین آشنا نداری بهشون بگی واسه ما نون اضافه بزارن؟

نه پدر جان.

ببین بهشون بگو ما که چند ساله همه کار کردیم براشون... گفتن کانون نویسندگانتون باید از الان نق بزنه، زدیم... گفتن فحش بدید به قصاص و... دادیم، گفتن علیه جنگ بنویسید، نوشتیم... خداییش حالا یه نون ساندویچی چیزیه که دریغ میکنن؟!

 

معرفی کتاب/ «چراغها رو هر کی خاموش کرد، کرد»

آخرین اثر نویسنده معاصر «مهسا مملی» بعد از چندین سال مجوز گرفته و در نمایشگاه امسال توزیع شده است.

مملی در این کتاب 8 داستان را گرد هم آورده و در سبکی نوین به مخاطب ادبیات امروز تقدیم کرده است. داستانهای این کتاب همگی درباره عشق هستند، یعنی در واقع زیادی درباره عشق هستند!

مملی پیش از این پیش‌بینی کرده بود که این کتاب با استقبال فراوانی از سوی صنف زنان خیابانی مواجه شود. به همین دلیل هم نشر «چاه» که انتشار این کتاب را بعهده داشته است اعلام کرده که این کتاب را در نمایشگاه با تخفیف 50 درصد دراختیار اعضای فعال این صنف قرار خواهد داد!

همچنین این نویسنده از ترجمه این کتاب به زبان تایلندی در آینده نزدیک خبر داده بود!

گفتنی است سخنگوی وزارت ارشاد درباره دلایل اعطای مجوز نشر به این کتاب اعلام کرده بود: راستش هیچکدوم از ممیزهای ما روشون نمیشد این کتاب رو تا ته بخونن. 2 سال دنبال یه ممیز پررو گشتیم اما پیدا نکردیم. آخر سر هم گفتیم مجوز بدیم بره پی کارش.

در صفحه 26 این کتاب می‌خوانیم:

«...»

ولش کن اصلاً!

 

 

خبر «چاپ آخر» تایید شد: فرغون‌ها در راهند

در شماره پنج «چاپ آخر» از تصمیم وزارت ارشاد برای استفاده از ظرفیت 5 میلیون بازدید کننده نمایشگاه کتاب برای تکمیل ساختمان مصلی خبر دادیم و گفتیم که وزارت ارشاد قصد دارد به دست هر کدام از این 5 میلیون یک فرغون آجر یا دو کیسه گچ یا یک کیسه سیمان یا... بدهد که با خود از درب ورودی تا شبستان اصلی بیاورند تا ضمن صرفه جویی در هزینه کارگر، کار ساخت مصلی هم تمام شود.

حالا امروز رسانه‌ها نوشتند سرویس‌دهی مینی‌بوس‌هایی که وظیفه حمل بازدیدکنندگان را داشتند متوقف شده است.

اگرچه برخی مسئولین از اختلاف بین حامی مالی نمایشگاه و مسئولین نمایشگاه به عنوان دلیل این امر خبر دادند، اما شنیده‌های خبرنگار چاپ آخر حاکی است که نخیر! دلیل همان است که چاپ آخر گفته بود و به زودی فرغونها هم می‌آیند!

  • م.ر سیخونکچی

بصورت غیرمنتظره‌ای بهاره رهنما کتابخوانی نمی‌کند!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ب.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/ 5

«چاپ آخر» یکجور روزنامه است. روزنامه جمع و جوری که در آن گفگو و خبر و... را درباره نمایشگاه کتاب می‌توانید بخوانید. البته این روزنامه یک کم شوخ و شنگ است و زبانش با بقیه روزنامه‌ها فرق دارد. پنجمین شماره از «چاپ آخر» را در سومین روز از نمایشگاه کتاب امسال بخوانید:

 

 

خبر/ بصورت غیرمنتظره‌ای بهاره رهنما کتابخوانی نمی‌کند!

مسئول ستاد برنامه‌های جالب بیست و هستمین نمایگاه کتاب تهران از نهایی شدن فهرست بازیگران، هنرمندان و ورزشکارانی که قرار است در نمایشگاه کتابخوانی کنند خبر داد.

وی گفت: مثل همیشه در راستای جالب کردن نمایشگاه کتاب برای عموم مردم قرار است تعدادی از بازیگران، هنرمندان و ورزشکاران با حضور در نمایشگاه بصورت بلند بلند کتابخوانی کنند.

او دعوت از همون پسره که تو همه نمایشگاه‌ها میاد روپایی می‌زنه رو هم از دیگر برنامه‌های این ستاد دانست!

این مقام مسئول درباره فایده کتابخوانی هنرمندان و بازیگران و ورزشکاران در نمایشگاه گفت: با توجه به اینکه اکثر بازدیدکنندگان نمایشگاه از سواد خواندن و نوشتن برخوردار نیستند، این برنامه‌های کتابخوانی به آنها کمک می‌کند که بفهمند تو کتابها چه چیزی نوشته شده است!

وی در پایان و بعد از خواندن اسامی این فهرست کتابخوانان، چند بار فهرست را از بالا تا پایین مرور و در نهایت خودش هم از اینکه نام «بهاره رهنما» در بین این افراد نیست تعجب کرد!

 

 

گفتگوی «چاپ آخر» با مسئول کمیته «هر سال بهتر از پارسال» نمایشگاه کتاب

با بلیط فروشی مخالفم اما برای سال بعد کلی فرغون تدارک دیده‌ایم!

چاپ آخر: سلام. با تشکر از شما. بفرمایید که برای بهبود روند برگزاری نمایشگاه در سال بعد چه تمهیدی اندیشیده‌اید؟

مسئول: بله. عرض کنم که ما در این راستا به طرح‌های گوناگونی فکر کردیم که هدفمند کردن مخاطبان و استفاده از ظرفیت میلیونی آنها از این جمله است؟

چاپ آخر: یعنی قصد دارید همون طرح قدیمی بلیط فروشی رو اجرا کنید؟

مسئول: نخیر. ببینید من اساساً با بلیط فروشی مخالفم، در عوض برای سال بعد تعداد کافی فرغون، استامبولی، ماله و شاغول سفارش داده‌ایم!

چاپ آخر: که چی بشه؟

مسئول: بله. عرض کنم که ما دیدیم الان وزارت ارشاد هر سال چند میلیارد داره برای مصلی اجاره میده، از اونور هم این مصلی هنوز که هنوزه درست نشده، خب ما میتونیم از ظرفیت این 5 میلیون بازدید کننده برای ساخت مصلی استفاده کنیم، دیگه اجاره هم نمیدیم!

چاپ آخر: بیشتر توضیح میدید؟

مسئول: بله. ما همزمان با شروع نمایشگاه میگیم شهرداری بیاد چند کمپرسی آجر خالی کنه در مبادی ورودی، بعد دست هر کدوم از بازدیدکنندگان یه فرغون میدیم آجرها رو بیارن تا توی مصلی، این راه رو که دارن میان، حالا یه فرغون هم بیارن! بعد هم به کف پای یه عده ماله رو میبنیدم که همینطور که راه میرن...

چاپ آخر: بعد از اتمام کار ساخت مصلی برنامه‌تون چیه؟

مسئول: انشاالله کار ساخت اتوبان تهران شمال رو به عهده میگیریم. هر کدوم از این 5 میلیون نفر ده متر غلطک رو روی آسفالتا راه ببرن جاده ساخته میشه دیگه!

چاپ آخر: بله ممنون. با اجازه تون من رفتم!

مسئول: کجا؟ کجا آقاجون... پسر نذار دست خالی بره، هوی پسر! اون دو تا کیسه سیمان رو بزار رو دوشش ببره!

 

 

الو... چاپ آخر؟!

شما هم می‌توانید پیامهای خودتان را برای چاپ در بخش «الو... چاپ آخر؟!» برای ما بفرستید:

- سلام... می‌خواستم از برگزار کنندگان نمایشگاه کتاب تشکر کنم، فقط سیب زمینی سرخ کرده‌هاش رو زیادی می‌زارن تو روغن بمونه، بعضی‌هاش سوخته بود! / فریبا، 19 ساله

- آقا من اومده بودم کتاب ترانه‌های شهرام شپره رو بخرم نبود! کتابای دو سه تا از اون خواننده‌های در پیت لس‌آنجلسی بود ها، ولی این نبود. پس چی شد پیام 24 خرداد؟! / پوریا، 59 ساله

- سلام... ببخشید خاله شادونه کی میاد نمایشگاه؟ / مامان بهمن، 6 ساله (طبیعتا خود بهمن 6 سالشه!)

- داداش ما قلیون شارژیمون رو بیاریم یا نه؟ دم در گیر ندن یه وقت نادخ بشه؟! / هوشنگ، 26 ساله

 

  • م.ر سیخونکچی

مصلی مناسب نمایشگاه نیست چون سقفش خیلی بلند است!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ | ۰ نظر
چاپ آخر/4
طنزهای روزانه بنده درباره نمایشگاه کتاب در خبرگزاری فارس

 



گفتگوی «چاپ آخر» با یک کارشناس کتاب و کتابخوانی خیلی روشنفکر:

مصلی مناسب نمایشگاه نیست چون سقفش خیلی بلند است!

 

چاپ آخر: سلام و تشکر بابت اینکه وقتتون رو در اختیار ما قرار دادید. به نظر شما مکان مصلی برای برگزاری نمایشگاه مناسب است؟

کارشناس روشنفکر: خواهش میکنم. نخیر به هیچ وجه.

چاپ آخر: چرا؟

کارشناس روشنفکر: ببینید من از ساعات اولیه آغاز بکار نمایشگاه اینجا وایسادم و دارم سیگار میکشم. چند نفر از دوستانم هم در جاهای دیگه دارند همین کار رو انجام میدن، اما شما کوچکترین اثری از دودگرفتگی می‌بینید؟!

چاپ آخر: خب نه، اما چه ربطی داره؟

کارشناس روشنفکر: همین دیگه. سقف مصلی انقدر بلنده که شما هرچقدر هم اینجا سیگار بکشید امکان نداره فضا رو دود بگیره...

چاپ آخر: من متوجه نشدم...

کارشناس روشنفکر: اجازه بدید. تازه فقط اینکه نیست. اینجا انقدر نورگیره که اشعه آفتاب از هزار طرف وارد میشه...

چاپ آخر: خب روزه دیگه. آفتاب دراومده، ماه رفته خونه‌شون!

کارشناس روشنفکر: باشه آقا! روز باشه... مسئولین باید به فکر باشن. الان اینجا اصلاً فضای کتابخوانی مهیا نیست... نه تاریکه، نه دود گرفته... ما عمری تو کافه‌های کتاب خوندیم که اونطوری بوده!

چاپ آخر: آهان، از اون نظر...

کارشناس روشنفکر: بله پس چی؟ البته من به بچه‌های کافه گفتم یه سه چهار تا لاستیک بیارن آتیش بزنیم... خدا بخواد تا فردا شرایط برای کتابخوانی مهیا میشه!

 

خبر/ نرم افزار نمایشگاه کتاب رسید

نرم افزار نمایشگاه کتاب همزمان با افتتاح این دوره از نمایشگاه رونمایی شد.

به گزارش چاپ آخر، در این نرم افزار که هر سال رونمایی می‌شود اطلاعات مفیدی مانند اینکه نمایشگاه در مصلی برگزار می‌شود، ناشران عمومی در شبستان مصلی هستند، دو ایستگاه مترو نزدیک مصلی است و... تعبیه شده است. علاقه مندان برای کسب اطلاعات جزئی‌تر باید شخصا به نمایشگاه تشریف آورده و در اونجا از این و اون سوال کنند!

همچنین در این نرم افزار سخنان بزرگان جهان درباره اهمیت کتاب، 200 شعر که در آنها کلمه کتاب به کار رفته است و همچنین اطلاعات عمومی مفیدی مانند طول بلندترین پل دنیا، سنگین ترین کیک تولد دنیا و بزرگترین سیب زمینی به عمل آمده در دنیا وجود دارد.

وجود یک بازی با محوریت کتاب و کتابخوانی هم از ویژگی‌های نرم‌افزار امسال است. در این بازی شما بعنوان یک نویسنده باید سعی کند هر جوری شده با حق التالیف کتابتان امورات زندگی خود را بگذرانید.

معاونت فرهنگی وزارت ارشاد قول داده است به برندگان این بازی 5 هزار تومان بن خرید کتاب اهدا کند. 

 

 

مشاوره «چاپ آخر»

سوال: سلام. بنده داموری ساموتا هستم از ژاپن. یک شرکت تولید رباتهای انسان نما دارم. می‌خواستم ببینم در نمایشگاه کتاب شما برای شرکت بنده امکان فعالیت هست؟

پاسخ: راستش اگر شرکت تولید دستگاه واکس اتوماتیک داشتید خیلی راحت‌تر میشد برایتان یک کاری در نمایشگاه کتاب دست و پا کرد. اما عارضم که... بعله... یعنی... آهان! اگر شما لطف کنید در رباتهاتون امکان سوال پرسیدن پیرامون کتاب و کتابخوانی و سر تکان دادن همراه با لبخند در هنگام شنیدن پاسخ اون سوالها رو هم تعبیه کنید، احتمالا مسئولان بخش سرای اهل قلم نمایشگاه برای پر کردن صندلی‌های سالنشون میتونن با شما همکاری کنن!

  • م.ر سیخونکچی

18 نویسنده به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدند!

م.ر سیخونکچی | جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۱ نظر

چاپ آخر/3

طنزهای روزانه بنده در خبرگزاری فارس به مناسبت نمایشگاه کتاب 



خبر/ 18 نویسنده به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدند!

مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد.

به گزارش چاپ آخر، دراین مراسم که با حضور پرشور شخصیتهای فرهنگی و غیرفرهنگی برگزار شد اگرچه تا ردیف هشتم اثری از یک نویسنده هم نبود. در عوض همه سخنرانان درباره اهمیت شان و جایگاه کتاب و نویسندگان سخن گفتند.

سخنران اول با تاکید بر اینکه کتاب چیز خوبی است گفت: تا وقتی که رسانه‌ها به اندازه فوتبالیست و بازیگر به کتاب و نویسنده اهمیت نمی‌دهند اوضاع همین است که هست!

سخنران دوم نیز با تاکید بر اینکه کتاب چیز خیلی خوبی است گفت: باید به جایی برسیم که نویسندگان نیز مانند فوتبالیستها ارج و قرب داشته باشند.

سخنران سوم با تاکید بر اینکه کتاب چیز خیلی خیلی خوبتری است این سوال را مطرح کرد: اصلاً چرا نویسندگان ما نباید مثل فوتبالیستها باشند؟

سخنران چهارم با تاکید بر اینکه آقا کتاب عجب چیز باحالیه، گفت: اصلاً واقعا جای تاسفه که در تیم‌های باشگاهی لیگ برتری حتی یک نویسنده هم حضور نداره!

در ادامه این مراسم پنج شش نفر دیگر هم سخنرانی کردند و در نهایت وزیر ورزش و جوانان قول داد که اعتبار لازم برای سهمیه سالانه یک دست شورت ورزشی رایگان برای نویسندگان در بودجه سال بعد در نظر گرفته شود.

گفتنی است کمی بعد از مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب، فهرست 18 نویسنده برتر برای حضور در اردوی آمادگی تیم ملی فوتبال جهت شرکت در بازیهای مقدماتی جام ملتهای آسیا اعلام شد. این افراد فردا صبح باید در هتل المپیک خود را به کادر فنی معرفی کنند!

 

معرفی کتاب/ واژه واژه شُر شُر

 

«واژه واژه شُر شُر» آخرین مجموعه شعر شاعر نسل جوان «روژا شیرین‌کوهی» است که در تیراژ 85 نسخه منتشر شده و از امروز در غرفه نشر «آسیاب بادی» در نمایشگاه کتاب عرضه خواهد شد.

شاعر در این کتاب که از 17 شعر سپید تشکیل شده سعی کرده است زبان نسل جوان باشد. شیرین کوهی در مصاحبه‌ای گفته بود: «خیلی خوشحالم که کتاب دارم». او تاکید کرده بود که مادر و پدرش هم خیلی خوشحال هستند.

شیرین کوهی پیش از این بخاطر یکی از شعرهای این کتاب –که در ادامه می‌خوانید- جایزه ادبی «شین» را از انجمن مبارزه با بیماریهای کلیوی دریافت کرده بود.

پاییز

         صدای ناله برگها زیر پای عابران

خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش

عابرها

        عجول

           مضطرب

به راستی

نزدیکترین دستشویی عمومی کجاست؟

 

 

مشاوره «چاپ آخر»

سوال: من تا حالا نمایشگاه کتاب نرفتم. امسال برای اولین بار می‌خوام برم. خیلی ذوق دارم. چند شبه از خوشحالی خوابم نبرده. نمی‌دونم چی میشه؟! چقدر پول بیارم؟ چی بپوشم؟ با چی بیام؟ باید ناشتا باشم یا میتونم صبحونه بخورم؟!

پاسخ: یه نفس عمیق بکشید! ببینید اتفاقی نیفتاده که! یه نمایشگاه کتابه هر سال برگزار میشه. چند میلیون آدم هم هر سال میان و میرن. انقدر خودتون رو اذیت نکنید! با این هیجان من میترسم از پله‌های مترو که بیرون بیاید و اولین تراکت تبلیغاتی رو بدن دستتون پس بفتید! اما در کل من پیشنهاد میکنم تنها نیاید. پول هم زیاد نیارید. صبح هم به اندازه کافی صبحونه بخورید که قندتون نیفته. ممکنه تو نمایشگاه خاله شادونه یا عموهای فیتیله‌ای رو هم ببینید، بنابراین آمادگیش رو داشته باشید که از خوشحالی غش نکنید. چون ممکنه اونجا موبایل آنتن نده، شماره تماس خانواده‌تون رو هم رو یه تیکه کاغذ بنویسید و بزارد تو جیبتون که اگر خدای نکرده اتفاقی براتون افتاد بتونن خانواده‌تون رو در جریان بزارن! باز هم میگم: در هر شرایطی خونسردی‌تون رو حفظ کنید!

  • م.ر سیخونکچی

خریت به نمایشگاه کتاب می‌رسد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ | ۱ نظر

 گفتگوی «چاپ آخر» با مدیره اداره کل آماردهی نمایشگاه کتاب

من نگران آینده هستم!

 

چاپ آخر: از اینکه وقتتون رو در اختیار ما قرار دادید ممنونم، البته ما تا پایان نمایشگاه باز هم مزاحم شما خواهیم شد.

مدیر: اختیار دارید، بشوید!

چاپ آخر: اگر امکان داره می‌خواستم پیش‌بینی‌تون رو از میزان بازدید کنندگان نمایشگاه امسال بدونم؟

مدیر: پیش بیینی میکنیم امسال 6 میلیون بازدید کننده داشته باشیم.

چاپ آخر: دلیل خاصی برای این پیش بینی هم دارید؟

مدیر: نه، اصلا! ما هر سال 20 درصد میزاریم رو آمار سال قبل! اینطوری هر سال شاهد افزایش علاقه مندان به کتابخوانی در کشور هستیم.

چاپ آخر: بنابراین هیچ نگرانی از بابت استقبال از نمایشگاه ندارید؟

مدیر: نخیر، هیچ سالی نداشتیم، امسال هم نداریم.

چاپ آخر: ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

مدیر: خواهش میکنم.

(- بیژن... آهای بیژن... همین آقا خبرنگاره رو هم جزو بازدید کننده‌های امسال بشمار...

- ولی آقا هنوز که نمایشگاه شروع نشده!

- حرف نزن.... بشمار!)

 

 

معرفی کتاب

«خریت» به نمایشگاه می‌رسد!

خبرنگار «چاپ آخر» خبرهایی از آماده شدن آخرین کتاب استاد منوچهر میرزاباشی اصل و انتشار آن در نمایشگاه کتاب بدست آورده است.

«خریت» نام آخرین اثر استاد میرزاباشی اصل است که در آخرین مراحل چاپ است و هرجور شده به نمایشگاه خواهد رسید.

نویسنده این کتاب که قهرمانی مسابقات کشوری خرپلیس را در کارنامه دارد در گفتگویی درباره دلیل نگارش این کتاب گفت: راستش وقتی دیدم کتاب بیشعوری انقدر فروخته به خودم گفتم این کمال خریته که به نوشتن چنین کتابی اقدام نکنم!

این کتاب طبیعتا از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که درونمایه آنها در یک جمله این است: «همه مردم یک خرِ درون دارند، باید این خر را شناخت تا بتوان از آن سواری گرفت.»

گفتنی است انتشارت «خرکیف» همراه هر نسخه از کتاب یک نشان –نشان خریت- هم به خریداران اهدا می‌کند که امکان نصب روی دیوار منزل، الصاق به لباس یا آویزان کردن از آینه خودرو در پشت آن تعبیه شده است.

 

مشاوره نمایشگاه

فلافل و بن کتاب

«چاپ آخر» این امکان را فراهم کرده است که بازدیدکنندگان از نمایشگاه کتاب سوالات خود را درباره مسائل مختلف نمایشگاه از کارشناسانش بپرسند و از زبان آنها پاسخ خود را بگیرند. شما هم از هر طریقی که به نظر خودتون میرسه میتونید سوالات خود را با بخش مشاوره نمایشگاه «چاپ آخر» در میان بگذارید.

سوال: سلام. ممنون که تریبونی شدید برای نسل ما! من دانشجویی هستم 21 ساله. 40 تومن برای ما بن کتاب نمایشگاه در نظر گرفتن. آخ شما بگو، 40 تومن هم پوله؟ الان هر کدوم از کتابای درسی من بالای 30 تومن قیمتشه. با این پول من چی میتونم بخرم. چهار روز دیگه هم امتحانام شروع میشه!

پاسخ: به نظر بنده شما برو کتابای درسیت رو از سال بالایی ها امانت بگیر. یه شب بری تو خوابگاه چرخ بزنی همه کتابات جور میشه. این بن رو هم ببر تو نمایشگاه آب کن! چهار پنج تومن دستت رو میگیره. برو یه فلافل دو نونه بزن حالش رو ببر. مشتری گیر نیاوردی من خودم سه تومن خریدارم!

  • م.ر سیخونکچی

ساندویچ خوردن هم جزئی از کتابخوانی است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/ طنزهای روزانه درباره نمایشگاه کتاب-1

از روز گذشته، طنزهایی پیرامون نمایشگاه کتاب و با عنوان «چاپ آخر» بصورت روزانه می‌نویسم که در خبرگزاری فارس منتشر می‌شود. این اولینش است: 


در فاصله سه روز مانده به آغاز کار نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، آخرین جلسه شورای اجرایی نمایشگاه برگزار شد. در این جلسه که با حضور نمایندگان اصناف و گروه‌های مختلف حاضر در نمایشگاه منعقد گردید، درباره موضوعات مختلف اجرایی نمایشگاه بحث و تبادل نظر شد.

به گزارش خبرنگار قفسه پشتی، در ابتدای این جلسه معاون اجرایی نمایشگاه با تاکید بر اینکه کتاب یار خیلی مهربانی است از همه خواست که در برگزاری نمایشگاه کتاب مسئولان امر را یاری کنند.

در ادامه نماینده ساندویچی‌های حاضر در نمایشگاه با بیان اینکه همه ‌می‌دانند عقل سالم در بدن سالم است، از عدم افزایش 50 درصدی سهم غرفه‌های ساندویچی در نمایشگاه انتقاد کرد.

وی گفت: غرفه‌های ساندویچ فروشی از اولین دوره نمایشگاه حضوری فعال داشته‌اند و هیچگاه جامعه کتابخوان کشور را رها نکرده‌اند، تا جایی که نسل حاضر فکر می‌کنند ساندویچ خوردن بخشی از کتابخوانی است! اما عجیب است که به این بخش از نمایشگاه آنچنان که باید توجه نمی‌شود.

او افزود: مسئولان امر باید ترتیبی اتخاذ کنند که هر کدام از بازدیدکنندگان نمایشگاه هرلحظه که احساس گرسنگی کرد در کمترین زمان ممکن به یک ساندویچی دسترسی داشته باشد، اما الان متاسفانه حداقل باید 5 ثانیه راه طی کند تا به اولین ساندویچی برسد و این آمار از نظر جهانی اصلاً قابل قبول نیست!

وی در پایان از ارائه طرحی به وزارت ارشاد خبر داد که در صورت اجرایی شدن آن، از سال بعد در بین غرفه‌های انتشاراتی‌های نمایشگاه کتاب بصورت یک در میان، غرفه ساندویچ فروشی تعبیه خواهد شد!

نماینده آب معدنی فروشی‌های حاضر در نمایشگاه هم با بیان اینکه حرفهایش همان حرف نماینده ساندویچی‌های حاضر در نمایشگاه است، بعد از زدن یک سوت بلبلی در تایید وی، میکروفن را به نفر بغلی داد.

در ادامه این جلسه نماینده ناشران آموزشی و کمک آموزشی با تاکید بر اینکه قصد اطاله کلام را ندارد، گفت: روز گذشته با دوستان حاضر در نمایشگاه به این نتیجه رسیدیم که 5 درصد از زمان رادیو نمایشگاه را هم بی‌خیال شویم تا ناشران غیر آموزشی و غیر کمک آموزشی هم بتوانند از این امکان برای تبلیغ آثار خود استفاده کنند؛ سگ خورد!

نماینده کاغذ باطله ‌جمع‌کن‌های حاضر در نمایشگاه هم در سخنان خود با بیان اینکه «کلش چند؟!» از روند کاهش توزیع تبلیغات و تراکت‌های کاغذی در نمایشگاه ابراز نگرانی کرد و تهدید کرد اگر این روند ادامه پیدا کند این شرکت از سال بعد در نمایشگاه حضور نخواهد داشت!

نمایندگان غرفه‌های «بازاریابی دستگاه سبزی خردکن سه تیغه»، «فروش اینترنت پر سرعت»، «فروش سیم‌کارت یکی بخر، دو تا ببر»، «فروش عروسک سه کاره»، «پیش ثبت نام کلاسهای کنکور چهار سال بعد»، «خرید اقساطی وانت از شرکت لیزینگ مهسا خودرو» و... نیز از جمله حاضران در این جلسه بودند که به بیان دغدغه‌های خود برای بهتر برگزار شدن نمایشگاه پرداختند.

گفتنی است به علت ضیق وقت و فرارسیدن زمان نهار، نوبت به نماینده ناشران عمومی حاضر در نمایشگاه برای سخن گفتن نرسید!

  • م.ر سیخونکچی

چند انتخاب هوشمندانه برای خودکشی!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

گزارش روزانه حضور یک سراپا تقصیر در جشنواره فجر


این طنز را برای مجله نقد سینما نوشته بودم که اهیرا منتشر شده و روی دکه آمده است.

 

روز اول

روز اول جشنواره فجر در برج میلاد با فیلم «قول» شروع شد. اگرچه اصحاب هنر و رسانه بدون هیچگونه قضاوتی به دیدن این فیلم نشستند اما همینها چند روز بعد اعتقاد داشتند انتخاب این فیلم بعنوان فیلم افتتاحیه جشنواره حکایت از صداقت مسئولان جشنواره داشته است چراکه آنها می‌خواستند از همان روز اول مخاطبان بدانند قرار است چه فیلمهایی ببنید و کلا اگر خوششان نمی‌آید ده روز وقت خودشان را تلف نکنند! اما از آنجاکه اصحاب هنر و رسانه معمولا کمی پررو هستند، مسئولان جشنواره فیلم «ناهید» را برای سانس ساعت دو انتخاب کردند. درسانس ساعت 4 مسئولان با بیان اینکه پررویی هم حدی دارد فیلم «ارغوان» را به نمایش گذاشتند. مسئولان جشنواره اعتقاد داشتند که اگر درخت هم پای این فیلم بنشیند بعد از 20 دقیقه پا در میاورد و فرار  میکند اما اصحاب هنر و رسانه نشستند و همراه با گاز زدن صندلی‌ها تا انتهایش را دیدند.


با نمایش دو فیلم «بوفالو» و «این سیب هم برای تو» در سانسهای بعدی روز اول، مسئولان جشنواره مطمئن شدند که غذای مفتی کاخ جشنواره کار خودش را کرده است و هر مزخرفی هم که در برج میلاد نمایش داده شود، این مردم بی‌خیال جشنواره نمی‌شوند؛ پس با خیال راحت رفتند بخوابند تا برای برگزاری روز دوم آماده شوند.


روز دوم


«خداحافظی طولانی» ساعت ده صبح روز دوم نمایش داده شد که انصافاً برای احترام به سبک زندگی اصحاب هنر و رسانه که معمولا تا ده و یازده صبح خواب هستند، انتخاب هوشمندانه‌ای به نظر می‌رسید. اما نمایش «چهارشنبه 19 اردیبهشت » در سانس ساعت 14 چرت بعد از نهار تماشاگرها را پاره کرد. ساعت 16 «حکایت عاشقی» پخش شد تا مشخص شود که کیومرث پوراحد با ساختن «پنجاه قدم آخر» حالا دیگر به یک ژانر در سینما تبدیل شده است و حالا خیلی از فیلمسازان برای ساخت فیلم در این ژانر پشت درهای نهادها و انجمن‌های مربوط به دفاع مقدس صف می‌کشند!


ساعت 19 فیلم «خانه دختر» پخش شد. مخاطبان ترجیح دادند خودشان را بزنند به آن راه و مثلاً فکر کنند که این فیلم درباره تاثیرات زیاده‌روی در بازی‌های کامپیوتری بر سلامت بند انگشتان است! آخر شب هم فیلم «موقت» نمایش داده شد که خب، شد دیگر!


روز سوم


اگر اهالی کاخ جشنواره می‌دانستند که در بقیه سانسهای روز سوم قرار است چه فیلمهایی ببینند، مطمئنا از دیدن فیلم «مرگ ماهی» در سانس اول این روز ذوق مرگ می‌شدند. اما چون نمی‌دانستند ذوق مرگ که نشدند هیچ، کلی هم توی ذوقشان خورد. یک نفر که ظاهرا بیشتر از همه توی ذوقش خورده بود پرسید: «آقا کسی یادشه دقیقاً چی شد که روح الله حجازی کارگردان مهمی شد؟!»


سانس بعد از نهار به نمایش فیلم «احتمال باران اسیدی» اختصاص داشت اما اینکه خود «احتمال باران اسیدی» به چی اختصاص داشت تا انتهای فیلم هم مشخص نشد! در سانس بعد «شکاف» اکران شد که در آن کلی آدم سر یکدیگر فریاد می‌زدند و ما فهمیدیم خیلی با هم مشکل داشته‌اند. اما فیلم «تگرگ و آفتاب» که پخش شد ما فهمیدیم صادق هدایت اصلاً هم با دین و مذهب و مردم مشکل نداشته است چون اگر داشت که از روی داستان داش آکل‌ش فیلم دفاع مقدسی نمی‌ساختند!


مسئولان جشنواره چون دیدند هنوز سه چهار نفر بعد از تماشای این فیلمها در روز سوم خودشان را از بالای برج میلاد پایین ننداخته‌اند، در آخرین سانس این روز «جزیره رنگین» آقای سینایی را نمایش دادند و بعد به آخرین نفری که می‌رفت خودش را پایین بیاندازد گفتند: «قربون دستت رفتنی چراغهای برج  رو هم خاموش کن»!


روز چهارم


معمولا جشنواره‌ها در روز چهارم با شگفتی آغاز می‌شوند اما جشنواره فجر در روز چهارم با «دوران عاشقی» شروع شد! البته بعدا که هیئت داوران این فیلم را در چندین رشته نامزد سیمرغ کردند معلوم شد شگفتی یکجورهایی در یکجای این فیلم مستتر بوده است!


ساعت 14 فیلم «بدون مرز» نمایش داده شد. این فیلم همانقدر که پر از دغدغه و تعهد بود، از دیالوگ خالی بود به همین دلیل هم تا دقیقه ده و یازده فیلم تماشاگرها از اینکه چرا باید پسربچه‌ای به این نازی که دارد در فیلم بازی می‌کند لال باشد، گریه می‌کردند! در سانس بعد «عصر یخبندان» نمایش داده شد که متاسفانه فیلمی قصه‌گو، جذاب، نمکی و آموزنده بود. مسئولان رسیدگی کنند لطفاً!


در دو سانس انتهایی «تا آمدن احمد» و «داره صبح میشه» پخش شدند که بدینوسیله تشکر کرده و برای همگان آرزوی توفیق مسئلت داریم.


روز پنجم


مردم از دیدن «رخ دیوانه» در اولین سانس روز پنجم خوششان آمد. مسئولان جشنواره هم که اعتقاد داشتند چه معنی دارد آدم انقدر هی خوشش بیاید؟ بنابراین فیلمهای «دو»، «بهمن»، «اعترافات ذهن خطرناک من» و «یحیی سکوت نکرد» را در سانسهای بعدی این روز پخش کردند.


در فیلم دو، سهیلا گلستانی ثابت کرد که حالا چه کاری است، آدم همان بازیگر بماند چه عیبی دارد؟ و پرویز پرستویی در این فیلم هم بار دیگر یک زنی را که از شوهر صیغه‌ای‌اش باردار بود برداشت برد درمانگاه!


اما «بهمن»! اما بهمن! آخ آخ آخ... نمیدانم شما هم تا حالا جای فیلم دیدنتان انقدر درد گرفته است یا نه؟! اما بهمن! در واقع بهمن با تماشاگرها کاری کرد که ملت موقع دیدن «اعترافات ذهن خطرناک من»با آغوش باز منتظر بودند زامبی‌های توی فیلم از پرده سینما بیرون بیایند و آنها را بخورند و بدینوسیله تماشاگران را از دیدن فیلمهایی چون بهمن رهایی بخشند. اما از آنجا که زامبی‌های فیلم از زامبی‌های آمریکایی الگوبرداری شده بودند، علاقه‌ای به خوردن ایرانی‌ها نداشتند و رفتند!


روز ششم


مسئولان جشنواره در روز ششم کمی به مغز و اعصاب مخاطبان استراحت دادند و سه فیلم «ماهی سیاه کوچولو»، «من دیه‌گو مارادونا هستم» و «کوچه بی‌نام» را اکران کردند. ما هم به شما استراحت میدهیم و می‌رویم سراغ روز هفتم. مدیونید اگر فکر کنید چون نگارنده فیلمهای این روز را ندیده است دارد از این روز می‌گذرد!


روز هفتم


«مزار شریف» فیلم شریفی بود که البته ما با دیدن روایت قهرمان بی‌عرضه و چلمن آن فهمیدیم طالبان آدمهای خیلی خشنی بودند که با نوار کاست هم مشکل داشتند. بعد از این هم رفتیم فیلم «آزادی مشروط» را دیدیم که در آن یک نوجوان عاصی و شورشگر ظرف ده دقیقه صحبت با یک بازپرس آگاهی هدایت میشود.


«شیفت شب» فیلم بعدی روز هفتم بود که در آن یک حسابدار با سابقه که وضع مالی خودش و خانواده‌اش نسبتاً توپ است، برای جبران بدهی‌اش از میان همه راه‌های ممکن می‌رود سراغ موش‌کشی شبانه در خیابان‌های تهران. نیکی کریمی در این فیلم می‌خواست به ما بفهماند که چه راه‌های خلاقانه‌ای در این مملکت برای پولدار شدن وجود دارد و ما نمی‌دانیم. طبق حساب و کتاب ما اگر شهرداری موشی یک میلیون حساب کند، ده روزه بدهی پانصد میلیونی طرف صاف می‌شود.


«شرفناز» و «پدر آن دیگری» را هم در حالی در روز هفتم دیدیم که همه‌اش فکرمان مشغول این بود که اگر تهران پلنگ داشت و ما شبها می‌رفتیم شکار پلنگ، دیگر لازم نبود برای دو زار ده شاهی حق التحریر هی طنز بنویسیم!


روز هشتم


کمال تبریزی قبل از نمایش «طعم شیرین خیال» روی سن رفت و سعی کرد به ما القا کند فیلمش خیلی فیلم حساس و جذاب و خوبی است. ما هم که فیلم را می‌دیدیم هی به خودمان القا کردیم که فیلم او فیلم حساس و جذاب و خوبی است. اما القا نشدیم که نشدیم از بس آدمهای القا نشویی هستیم. اما بعد که «در دنیای تو ساعت چند است» را دیدیم با کمال میل القا شدیم که زبان فرانسوی زبان دوم حداقل نصف مردم بندرانزلی است و در آن شهر به هر بچه چهار سال به بالا برسی بجای «سلام، چطوری عمو جان؟» باید بگویی «بونژو موسیو»، و او هم که دارد پنیر فرانسوی سق می‌زند و درباره برج ایفلی که دیشب در خواب دیده برای ژان –اسم رفیقش ژان است دیگر!- تعریف می‌کند، به شما می‌گوید: «کا وا»!


اما در «نزدیکتر» خانواده مرکزی فیلم که کلی بحران و بدبختی داشتند آخرش سر و سامان گرفتند و به آرامش رسیدند و ما به همین دلیل درباره این فیلم چیزی نمی‌گوییم. چه معنی دارد یک فیلم پایانش باز که نباشد هیچ، آرامش هم داشته باشد؟!


آخرین فیلم این روز هم «روز مبادا» بود. نکند فکر کرده‌اید چون این مطلب طنز است قرار است درباره این فیلم حرف بزنیم؟ واقعا که!


روز نهم


آتش نشانی طی یک نامه رسمی اعلام کرده بود که دیگر توان مراجعه به برج میلاد و نجات دادن کسانی که میخواهند خودشان را به پایین پرت کنندندارد. نه اینکه نخواد؛ نه! واقعیتش این است که دیگر انقدر نیرو ندارد! بنابراین مسئولان جشنواره هم «ایران برگر» را در روز نهم نمایش دادند تا آتش نشانها هم کمی استراحت کنند و خداییش هم جواب داد!


بعد آتش نشانی نامه زد که آقا دیگر داریم بی‌کار می‌شویم، به همین خاطر هم «جامه دران» نمایش داده شد! بعد دوباره آتش نشانی نامه زد و نتیجتاً انیمیشن «شاهزاده روم» اکران شد. بعدش هم که مسئولان جشنواره از این نامه نگاری‌ها خسته شده بودند «ابوزینب»را نمایش دادند که تاثیری در افزایش یا کاهش خودکشی نداشت! تازه یک فیلم هم این وسط پخش شد به نام «مردی که اسب شد» که اگر مسئولان آتش نشانی خبر دار می‌شدند خودشان می‌آمدند برج میلاد را از بیخ آتش می‌زدند و خلاص!


روز دهم


در حالی که خداحافظی با نهار و شام رایگان جشنواره و چایی و کیک عصرهایش مهمترین دغدغه ما بود رفتیم و «روباه» را دیدیم و کمی از درد خداحافظی‌مان با جشنواره کاسته شد. «چاقی» هم ای بدک نبود اما دوباره که یاد شام و نهار و عصرانه از دست رفته افتادیم، حالمان گرفته شد و بی خیال دو فیلم باقی‌مانده یعنی «فرار از قلعه رودخان» و «مبارک» شدیم.

  • م.ر سیخونکچی
بعد که بهتان می‌گویند بی‌سواد ناراحت می‌شوید! خب بی‌سوادید دیگر. حتما رییس جمهور محترم خودش باید زبان باز کند و گوشه‌ای از مبانی فعالیتهای دولت را بیان کند تا دوزاری‌تان بیفتد؟ حتما ایشان باید بگوید که سیاست دولت بر اساس «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» است تا از عمق ادبی و عرفانی سیاستهای دولت سر در بیاورید؟
اصلاً حالا که اینجور شد بخش دیگری از سیاستهای دولت را بر اساس اشعار شعرای پارسی‌گوی بیان می‌کنیم تا بیش از پیش سرافکنده شوید:
 
چرایی انتخاب کلید بعنوان نماد انتخاباتی:
 
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر «کلید»
(فردوسی)
 
 
چرا بعد از صد روز مشکلات مردم از بیخ حل نشد:
 
چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد «کلید»
(فردوسی)
 
 
چرا دولت به سخنان منتقدان «بی‌سواد» پاسخی نمی‌دهد و از دستشان عصبانی است:
 
به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!
که از خطت مرا محروم کرد این «بی‌سوادی‌ها»
(هلالی جغتایی)
 
 
چرا آنچه مرقوم داشته بودند با آنچه اتفاق افتاده بود یک کم –فقط یک کم ها!- تفاوت داشت:
 
در مجلس «مذاکره» علمست مونسم
در منزل محاوره فضلست رهبرم
(انوری)
 
 
چرا در مذاکرات و گفتگو با آمریکا می‌خندند:
 
بدیدند و با «خنده» پیش آمدند
که دو «دشمن» از بخت خویش آمدند
(فردوسی)
 
 
چرا در تعطیلات نوروزی کیش بعنوان مقصد سفر انتخاب می‌شود:
 
برون رفت با ویژه‌گردان خویش
که با او یکی بودشان رای و «کیش»
(فردوسی)
 
 
چرا سوییس و ژنو برای مذاکرات انتخاب می‌شود؟ اصلا می‌دانید توافق ژنو یعنی چه؟!
 
ملک جهان چون «سویس» باغ ندارد
لالهٔ باغ سویس داغ ندارد
یک دل افسرده در تمام «ژنو» نیست
یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد
(ملک الشعرای بهار)
 
 
چرا از رکود رد شدیم و خودمان خبر نداریم:
 
هر جان که می‌گریزد از فقر و نیستی
نحسی بود گریزان از دولت و سعود
آن خاک تیره تا نشد از خویشتن فنا
نی در فزایش آمد و نی رست از «رکود»
(مولوی)
 
 
چرا تورم بهمن ماه صفر شد ولی از شدت خوشحالی کسی نتوانست آن را حس کند:
 
«حسن» خودرای «تورم» می کند از سایه خویش
چون ترا رام به «تدبیر» توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش از آن است که «تحریر» توانم کردن
(صائب تبریزی)
 
 
چرا حسین آقای فریدون همه کاره شده است:
 
«فریدون» چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
(فردوسی)
 
 
چرا در دولت قدیم همه کاسب تحریم بودند و کسانی که با وعده برداشتن تحریم رای آوردند کاسب تحریم نیستند اصلاً هم:
 
چون همی خواستی گرفت احرام
چه نیت کردی اندر آن «تحریم»؟
جمله برخود حرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار قدیم؟
(ناصرخسرو)
 
 
چرا رنگ بنفش بعنوان رنگ ستاد انتخاباتی انتخاب شده بود:
 
هم آنگه یکی اژدهافش درفش
پدید آمد و گشت گیتی «بنفش»
(فردوسی)
 
 
چرا ظریف؟ کلاً چرا؟
 
دایما تر و جوانیم و لطیف
تازه و شیرین و خندان و «ظریف»
(مولوی)
 
 
چرا به خنده هم اکتفا نکرده و قهقهه می‌زنند:
 
کبکان بی‌آزار که بر کوه بلندند
بی‌«قهقهه» یک بار ندیدم که بخندند
(منوچهری)
 
 
منتقدان چرا انقدر گیر می‌دهند:
 
چاه را تو خانه‌ای بینی لطیف
دام را تو دانه‌ای بینی «ظریف»
(مولوی)
 
 
واقعا منقدان هم حرفهایی می‌زنند ها!
 
«عقل» به یک گوشه نشستن گرفت
ساغر می «قهقهه» آغاز کرد
(مولوی)
 
 
چرا مذاکرات تمام نمی‌شود:؟ اصلاً چرا با این وضعیت باید تمام شود؟! شما بودید تمام می‌کردید؟! نه؛ خدایی تمام می‌کردید؟
 
ساقی «ظریف» و باده لطیف و زمان شریف
مجلس چو چرخ روشن و دلدار مه وشست
(مولوی)


اینم خیلی نمیشه توضیح داد! ولی کلاً شعر با مسماییه؛ عجب شعری!

لولیئی گفت با پسر، هشدار
تا که خود را چو من سمر سازی
بر سر «استوانه» رقص کنی
وز بر ریسمان گذر سازی
خوبشتن را به قوت تعلیم
حکمفرمای شیرنر سازی
(ملک الشعرای بهار)
  • م.ر سیخونکچی