طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۶۲ مطلب با موضوع «جنبش سبز مغز پسته‌ای» ثبت شده است

متن توافقنامه ایران و آمریکا، این‌بار در والیبال!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۵۷ ب.ظ | ۴ نظر

برگزاری موفق اجلاس ژنو سه و توافق کولاک ایران و چند بعلاوه چند، که موجب شد به همه دور هم خوش بگذرد و توافق برد-برد بدجور تحقق پیدا کند، اخباری مبنی بر ادامه این روند در سایر حوزه‌ها هم شنیده می‌شود. کشور دوست و برادر آمریکا (استکبار جهانی سابق) اعلام کرده است که در نظر دارد با عنایت به توافق صورت گرفته در ژنو، یکسری توافق‌های دیگر هم با ایران داشته باشد چون توافق قبلی خیلی حال داده است.

وزارت خارجه ایالات متحده به نمایندگی از ملت همیشه در صحنه آمریکا (یانکی‌های سابق) پیشنهاد برگزاری یکسری مذاکره فی‏مابین پیرامون مسابقات والیبال را مطرح کرده است. این وزارت خارجه گفته که با توجه به شکست مفتضحانه تیم ملی والیبال آمریکا در برابر ایران موجی از خشم و ناراحتی مردم آمریکا را در برگرفته و آنها از دولتمردان خود خواسته‌اند تا با ایران به توافقی در این زمینه دست یابد. مردم آمریکا اعتقاد دارند که این باخت خاطره دوتای 98 را زنده کرد!

در همین راستا قرار است بسته پیشنهادی زیر از سوی آمریکا به ایران تحویل داده شود و ایران هم فرصت دارد در مدت زمانی اندک نظر مثبت خود را اعلام کند. متن بسته پیشنهادی مذکور بدین شرح است:

 تعهدات آمریکا

کشور ابرقدرت بزرگ آمریکای کبیر بر اساس این توافق متعهد می‌شود زین پس در مسابقات والیبال ایران و آمریکا این اقدامات را انجام دهد:

1.       در همه ست‌ها در زمین بازی حاضر شود.

2.       تیم والیبال ایران را به رسمیت شناخته و از شلیک هرگونه گلوله به نقاطی از بدن بازیکنان ایرانی که خطر مرگ بالای 70 درصد ایجاد کند، خودداری نماید.

3.       هر کدام از بازیکنان آمریکا در هر ست فقط 5 فحش به بازیکنان ایران بدهند که تنها یکی از آنها شامل بستگان درجه یک بازیکنان ایرانی می‌شود!

4.       بازیکنان آمریکا تمام تلاش خود را برای گرفتن سرویس‌های بازیکنان ایرانی به کار خواهند بست اما این موضوع موجب نمی‌شود که بازیکنان ایرانی پررو شده و هی کاری کنند که بازیکنان آمریکا مجبور شوند همه تلاششان را بکار ببندند. بالاخره بخشی از تلاش آنها باید باقی بماند یا نه؟!

5.       دولت آمریکا متعهد می‌شود 5 توپ والیبال اصل را برای تمرین در اختیار ایران قرار دهد.

6.       دولت ایران می‌تواند در رده سنی نوجوانان و جوانان به پرورش والیبالیست بپردازد اما در رده بزرگسالان باید از اعضای تیم ملی چوگان و شمشیربازی برای مسابقات والیبال با آمریکا استفاده کند!

7.       دولت آمریکا متعهد می‌شود 8 عدد تور والیبال در اختیار ایران بگذارد و ایران اجازه دارد فقط این تورها را تعمیر کند و حق ساخت تور جدید نخواهد داشت. استفاده از تورهای ماهیگری بلا مانع است.

8.       دولت آمریکا یک عدد تلمبه نیمه اتوماتیک برای باد کردن توپهای والیبال در اختیار ایران قرار می‌دهد.

 

تعهدات ایران

کشور ایران بر اساس این توافق متعهد می‌شود زین پس در مسابقات والیبال ایران و آمریکا این اقدامات را انجام دهد:

1.       با سه نفر بازیکن درمیدان حاضر شود.

2.       یکی از بازیکنان باید از ناحیه هر دو چشم، یا دو بازیکن از ناحیه یک چشم نابینا باشند. دولت آمریکا برای نشان دادن حسن نیت خود دخالتی در اینکه چشم راست یا چپ این بازیکنان نابینا باشد انجام نمی‌دهد. همچنین دولت آمریکا حاضر است در راستای اقدامات انسان دوستانه خود مقداری دارو که بدون درد چشمها را کور می‌کند در اختیار ایران قرار دهد!

3.       دولت ایران متعهد می‌شود از بین علی پروین و فیروز کریمی یکی را برای هدایت تیم ملی والیبال خود انتخاب کند. در عوض دولت آمریکا اختیار استفاده از ولاسکو برای مربی گری در هر کدام از تیم های فوتبال را به خود ملت بزرگ ایران واگذار می‌کند.

4.       تیم والیبال ایران حق ندارد سه سرویس را پشت سر هم بگیرد و سرویسهای آمریکایی‌ها حداقل دو تا در میان باید بخوابند!

5.       قد بازیکنان ایران نباید بیشتر از 150 سانتی متر باشد.

6.       استفاده از هرگونه آب یا غذا توسط بازیکنان ایران در فاصله سه روز مانده به بازی، دوپینگ حساب شده  و بازیکن خاطی به استراحت اجباری در گوانتانامو محکوم می‌شود.

7.       دولت ایران متعهد می‌شود اجازه هر گونه بازدید از پادگان‌های نظامی خود را به دولت آمریکا بدهد. (این بند چون در توافق نامه هسته‌ای نیامده بود گفتیم اینجا بیاریم و مطمئنیم دولت ایران برای نشان دادن حسن نیست خود حتماً آن را خواهد پذیرفت)

 

دولت آمریکا در پایان کمتر بودن تعداد تعهدات ایران نسبت به آمریکا را همچنان نشانه حسن نیت خود دانسته و اضافه کرده است دیگه چی می‌خواید؟!

  • م.ر سیخونکچی

واکنش‌ها به عکس کری و اشتون در ژنو!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۵ ب.ظ | ۴ نظر

نمیدونم شما عکس زیر را دیده‌اید یا نه، اما اگر دیده‌اید که هیچ و اگر ندیده‌اید که... چی؟ ندیده‌اید؟ جداً می‌فرمایید؟ عجیب است! این عکس از مفاد توافقنامه ایران و پنج بعلاوه چند هم مهتر است. انقدر مهم که خیلی‌ها فکر می‌کنند اصلاً همه بهانه‌جویی‌های آمریکا از ایران در موضوع هسته‌ای و تلاش برای کشاندن ایران پای میز مذاکره، بخاطر رسیدن به این نقطه بوده! حتی خیلی‌های دیگر فکر می‌کنند اصل NPT هم به همین خاطر مطرح شده است و تا حالا همه سر کار بوده‌اند!

اگر جزو عکس ندیده‌ها هستید(یعنی عکس مذکور را ندیده‌اید!) ابتدا عکس را ببنید و بعد بروید بقیه مطلب را بخوانید. البته ما برای جلوگیری از تاثیرات مخرب این عکس سعی کرده‌ایم کمی آن را مغشوش کنیم!

به هر حال با توجه به این اتفاق ما خبرنگار خودمون رو فرستادیم سراغ چند تن از زنان مشهور تا نظرشان را درباره این رفتار دو کفتر عاشق مذکور جویا شود. اگر تا اینجا متوجه نشده‌اید لازم است تاکید کنیم که در حال مطالعه یک مطلب طنز هستید، نگید نگفتیم ها!

 

شیرین عبادی:

 چی بگم؟ زبونم قاصره! از وقتی عکس رو دیدم دارم یه سره اشک میریزم. نمیدونم انقدر آزادی، انقدر فرهیختگی، انقدر پیشرفت و انقدر تمدن چطوری تو یه آدم میتونه جمع بشه؟! دمت گرم کاترین جون!

تزیپی لیونی(وزیر خارجه سابق رژیم صهیونیستی که افشا کرده بود برای کسب اطلاعات با چند مقام عربی رابطه نامشروع برقرار کرده است):

 راستش این کارهای کاترین جلوی کارهایی که من می‌کردم یه جور امل بازیه! این راهی که اون داره میره ما خیلی ساله برگشتیم!

نعیمه اشراقی:

 چه جلافتا! من فقط میتونم درباره رنگی بودن لباس کاترین اشتون نظر بدم. هنوز درسام به اینجاها نرسیده!

وندی شرمن(عضو تیم مذاکره کننده آمریکا در ژنو):

 خدا بگم چی کارت کنه مرد! هی میگم این جان کری چرا تو این چند دوره مذاکرات اصرار داره بیاد ژنو! بهش میگم من هستم، کارها رو پیش می‌برم، میگه نه خودم باید از نزدیک حضور داشته باشم؛ پدر سوخته‌ی هیز!

مونیکا لوینسکی(کارمند کاخ سفید در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون که افشای رابطه‌اش با بیل کلینتون رسوایی به بار آورد):

 درد و بلای زن جان کری بخوره تو سر هیلاری کلینتون! یادتونه ورپریده سر ماجرای من و بیل چه الم شنگه‌ای به پا کرد؟ اما این زن جان کری، مادر مرده، یه کلمه هم حرف نزد؛ خدا شانس بده!

زهرا رهنورد:

وقتی مردم میشیگان داماد و فرزند خود را رها می‌کنند و بجای رامنی، به اوباما رای می‌دهند، طبیعی است که او هم انقدر گستاخ شود که چنین آدم بی‌حیایی را بعنوان وزیر امور خارجه انتخاب کند دیگر!

مامان دخمل بابا:

به به! پس به مردم بگید فعلاً لازم نیست بریزن تو خیابون! 

  • م.ر سیخونکچی

وضعیت غم‌انگیز دو خواهر که خیلی دوست دارند متفاوت باشند

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ | ۴ نظر
مجری: سلام بینندگان عزیز! از اینکه مسابقه متفاوت‌ترین‌ها رو برای دیدن انتخاب کردید ممنونیم. ما در این قسمت به سراغ دو خواهر رفتیم که علاقه عجیبی به متفاوت بودن دارند. این دو خواهر هر از گاهی با بیان خاطره یا نکاتی از زندگی شخصیشون اثبات کردند که برای دیده شدن حاضرند هر کاری بکنند.

اونا حاضرند هر چیزی بگن تا آدم‌های متفاوتی به نظر بیایند. این دو خواهر با اینکه منسوب به یکی از شخصیت‌های بزرگ و بسیار محترم هستند، اما شوق دیده شدن و متفاوت بودن باعث شده تا حرف‌هایی بزنند که گاهی آدم از شرم پاش به زمین می‌چسبه! مسابقه با حضورخواهرها «ن» و «ز» که فامیلشون هم «الف» هست رو ببینید تا متوجه بشید این بندگان خدا چقدر متفاوت هستند و کمبود دیده شدن با آدم چکار می‌تونه بکنه!

خب خانوما! اگر در ابتدا سلام و علیکی با بینندگان دارید بفرمایید تا بعد بریم سراغ اولین سؤال.

ز: خداحافظ!

مجری: گفتم سلام و علیک!

ز: من چون متفاوتم با خداحافظی شروع می‌کنم!

مجری: خدا سلامتی بده! خب... خانم «ن» شما بفرمایید.

ن: من چون متفاوت‌ترم حتی خداحافظی هم نمی‌کنم. فوتینا!

مجری: بله؛ خدا انشاالله هر دو را با هم سلامت بفرماید. اولین سؤال: انسان‌ها در خانه غالباً با پای برهنه یا حداکثر با دمپایی راه می‌روند، شما با چه چیزی راه می‌روید؟
ز: من با یک پوتین زرشکی با ساق یک متری راه می‌روم. انقدر کیف می‌ده!
ن: من راه نمی‌روم، چون متفاوت باید باشم همش قل می‌خورم!

سوال دوم: شما سوپ را با چه چیزی می‌خورید؟
ز: من سوپ را درون سرنگ ریخته و در رگ‌هایم تزریق می‌کنم!
ن: من با دریل ته کاسه را سوراخ کرده و بعد محتویات کاسه را درون ملاقه ریخته و بعد با نی درون آن فوت کرده و هنگامی که صدای قل‌قل آن بلند شد سوپ را دور می‌ریزم و نمی‌خورم. من خیلی متفاوتم، این را در مصاحبه‌هایم هم گفته‌ام!

سوال سوم: با یک سطل رنگ چکار می‌کنید؟
ز: می‌پاشم در جامعه! باید رنگ را پاشید در جامعه!
ن: ته کاسه سوپ سؤال بالا رو که سوراخ شده بود با سیمان پر می‌کنم. بعد رنگ را داخل آن ریخته و با قاشق می‌خورم. به جون مادرم من خیلی متفاوتم!

سوال چهارم: چطور سوار یک دستگاه خودرو می‌شوید؟
ز: از آنجا که من به شدت معتقد به آزادی زنان در جامعه هستم، هیچ‌وقت سوار یک خودرو سرپوشیده نمی‌شوم، اما اگر خودروی مورد نظر شما سرباز باشد، ابتدا درون یک منجنیق رفته و بعد کش آن را پاره کرده و از بالا تالاپی درون خودرو می‌افتم. به این متفاوتی!
ن: من قرمه سبزی دوست دارم!!

مجری: چه ربطی داشت؟
ن: همین دیگه. این بی‌ربطی متفاوت‌ترین جوابیه که ممکنه به ذهن کسی برسه. هلاک این تفاوت خودمم!

سوال پنجم: شما که انقدر متفاوتید به نظرتون متفاوت‌ترین آدم کشور کیه؟
ز: اگر می‌گفتید نابغه‌ترین که می‌گفتم مهستی و هایده! اما چون گفتید متفاوت‌ترین باید بگم خودم که این دو نفر رو نابغه‌ترین می‌دونم.

ن: به نظر من همین خواهرم سرکار خانم «ز». چون به نظرم کسی که با وجود من و حتی در حضور من خودش رو متفاوت‌ترین بدونه حتماً آدم متفاوتیه! البته مشکلی نداره که ایشون خودش رو متفاوت‌ترین آدم کشور بدونه چون من متفاوت‌ترین آدم جهانم!

ششمین و آخرین سؤال: به نظر شما متفاوت‌ترین تیپ چیه؟
ز: چادر سر کردن همراه با آرایش غلیظ که مواد آرایشی همچین از صورتت چکه کنه و از لنز دوربین عکاس‌ها تراوش کنه بیرون!
ن: واقعاً عجیبه. من با اینکه حتی از خواهرم هم متفاوت‌ترم، ولی نمی‌تونم جوابی جز این بدم. نظر من هم همینه!

مجری: خیلی خب. بینندگان عزیز امیدوارم که با دیدن این مسابقه متوجه شده باشید که سلامتی چه نعمت بزرگیه! خواهشمندیم با ارسال پیامک نظر خودتون رو درباره اینکه کدام یکی از این دو خواهر متفاوت‌ترین بودند برای ما بفرستید. همچنین در انتهای پیامک هم اگر یک روانپزشک خوب سراغ دارید معرفی کنید، خدا از بزرگی کمتون نکنه!
  • م.ر سیخونکچی

حاج‌آقا سفارش خاطره و خواب‌هم قبول می‌کنند؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۸ ب.ظ | ۵ نظر

سایت یکی از آقایان اقدام به انشتارات خاطرات ایشان می‌کند. این اقدام چنان در فضای جامعه بازتاب داشته که حالا دیگر همه مردم از ماجرا خبر دارند. مخصوصاً ماجرای خاطراتی که ایشان از امام(ره) نقل کرده‌اند. به همین مناسبت یکی از عوامل نقوذی ما با سروخ به بخش کامنت‌های این سایت توانست تعدادی از نظرات مردمی را از آنجا خارج کند. آنچه در ادامه می‌آید تنها بخشی از نظراتی است که مردم پای خاطرات و خواب‌های صاحب سایت در آن سایت گذاشته‌اند:

 ***

سلام. خوبید؟ می‌خواستم ببینم خاطره سفارشی هم قبول می‌کنید؟ هر چی هم هزینه‌اش باشه می‌دیم ها! البته می‌دونم که حرف از هزینه و پول زدن پیش حاج آقاتون یه جور بی‌ادبیه، اما گفتم همین اولش بگم که یه وقت فکر نکنید ما از اون مفت خوراش هستیم! خلاصه اگر جوابتون مثبت بود، خبرم کنید. بوس!

منیژه

*

آقا ما چند روز دیگه یه همایش داریم با عنوان «نقش توسعه جنگل‌ها در بهبود روان‌پریشی قزل‌آلاهای خالدار»، راستش هرچقدر دنبال یه جمله خوب گشتیم که بزنیم روی بنر ورودی، چیزی پیدا نکردیم. می‌خواستیم ببینیم ایشون در اینباره خوابی، خاطره‌ای، توصیه‌ای، موافقتی، چیزی از کسی ندارند که ما استفاده کنیم؟ خدا خیرتون بده.

دکتر بهبود/ مسئول دبیرخانه دائمی همایش‌های نقش توسعه یک چیز در بهبود یک چیز دیگر.

*

درود. بنده چند سالی هست که مشغول پژوهش درباره خواب هستم. یکی از زیرشاخه‌های پژوهشی‌ام نقش خوردن تنقلات مثل بادام و پسته در دیدن خواب و رویا است. می‌خواستم اگر امکانش باشه یه وقتی تنظیم کنید من با رئیستون یه صحبتی هرچند کوتاه داشته باشم.

پروفسور مرادیان‌پورنژاد از دانشگاه آزاد واحد جاسب

*

سلام مشتی. من الان چند شبه تا خرخره دارم می‌خورم و می‌خوابم اما دریغ از سه ثانیه خواب حتی با کیفیت 2 مگا پیکسل. می‌خواستم ببینم این حاجی شما شبا چی میخوره که هی پشت هم خواب می‌بینه؟ خداییش تک خوری خوب نیست ها! به ما بدبخت بیچاره ها هم بدید بخوریم بلکه یه خوابی دیدیم. غلامم!

غلام

*

سلام عسیسم. من می‌خواستم برم تو سایت حاج خانوم پیغام بذارم اما سایتش رو پیدا نکردم، مجبور شدم بیام اینجا. از ایشون بپرسید اگر این خوابها دروغ بود بریزیم تو خیابون یا نه؟ لطفاً زودِ زود بهم خبرش رو بدید چون بچه‌ها دارن میرن شمال، می‌خوام ببینم اگر خبری نیست من هم با هاشون برم.

سوسی

*

 با عرض سلام و تحیت بخاطر اعیاد پیش رو و ماضی و همچنین تقدیم تسلیت جهت مصیبت‌های وارد شده یا مصیبت‌هایی که در آینده وارد خواهد شد. اینجانب چندین خاطره ناب دارم که به هر کسی تعریف میکنم آی می‌خنده... یعنی آی می‌خنده ها! لذا از آن مقام محترم استدعا دارم با مرور خاطرات بنده اگر آنها را درخورنقل یافتند، نسبت به انتشار آنها اقدام فرمایند. بنده مطمئنم با وجاهتی که ایشان دارند این خاطرات از خطر خنیده شدن و حذف شدن مصون خواهند ماند. گفتنی‌ست بنده در این امر هیچ طمع مالی نداشته و حتی اصراری هم به ذکر نام خویش ندارم. ایشان می‌توانند تمام خاطرات را به نام خود بزنند. به پیوست متن خاطرات همراه با یک نامه انتقالی پسرم در دانشگاه آزاد که اشتباهی در بین خاطرات قرار گرفته است تقدیم می‌شود. حالا دیگر هرچه کرمتان است!

فریبرز منتظری

*

سلام. یه چند جلد دفتر خاطرات رو دست ما باد کرده. شما که دستتون تو کاره می‌تونید آبش کنید؟ سودش هم فیفتی- فیفتی!

منوچ

  • م.ر سیخونکچی

متن بازپرسی از یک متهم به پوشیدن شلوار جین منتشر شد!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۴ ق.ظ | ۱۰ نظر

در حاشیه افشاگری نخست وزیر رژیم صهیونیستی درباره خفقان در ایران


 

نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در گفتگو با شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی‌ برای نشان دادن عمق خفقان در ایران گفت: اگر مردم ایران آزاد بودند شلوار جین می‌پوشیدند! افشاگری او درباره ممنوعیت پوشیدن شلوار جین در ایران موجب شد تا یکی از ایرانی‌هایی که بخاطر پوشیدن شلوار جین دستگیر، شکنجه و در نهایت اعدام شده بود، بخشی از متن بازپرسی صورت گرفته از خود را منتشر کند.

*

- خودتان را معرفی کنید.

- مازیار نتانیاپور هستم، 27 ساله.


- خب تا همینجا بخاطر اسمت به سه بار اعدام محکوم هستی اما حالا برویم سر جرم اصلیت. از کی و کجا اقدام به جین پوشیدن کردی؟

- راستش تقریباً یک سال پیش بود، در عمق دویست متری کویر لوت اولین شلوار جین عمرم رو پوشیدم!


- بیشتر توضیح بده، در عمق 200 متری کویر لوت دقیقاً چه غلطی می‌کردی؟!

- ما یک انجمن تشکیل داده بودیم. برای اینکه مقدمات جین پوشیدن رو فراهم کنیم، حدود پنج سال قبل با جعل برخی مدارک اینطور جلوه دادیم که در قسمتی از کویر لوت طلا وجود دارد. بعد هم موافقت اصولی برای حفر چاهی دویست متری رو کسب کردیم. چاه که حفر شد از بین هفت نفری که عضو ارشد انجمن بودند قرعه کشی کردیم و قرعه به نام من افتاد که برم در عمق دویست متری و برای چند لحظه شلوار جین رو بپوشم!


- مطمئناً هیچ فکر نمی‌کردی که ما متوجه بشیم؛ نه؟

- همینطوره. طبق اطلاعاتی که سازمان‌های جاسوسی سیا و موساد در اختیار ما گذاشته بودن، رادارهای جین یاب شما نمی‌تونستن عمق بیشتر از 150 متر رو ردیابی کنند، ما به خیال خودمون 50 متر هم محکم‌کاری کرده بودیم!


- بعد از تو، اون چاه چی شد؟

- بعنوان کارگاه عملی برای اعضای ارشد انجمن مورد استفاده قرار می‌گرفت. بچه‌ها بعد از سه سال آموزش تئوری جین پوشیدن، به داخل چاه می‌رفتن تا بصورت عملی اون رو امتحان کنن.


- سخت ترین بخش آموزش‌هاتون چی بود؟

- سخت ترین قسمت بستن زیپ بود.


- طبق بازرسی‌های انجام گرفته، دو دست شلوار جین از شما کشف شده و این نشون می‌ده که تو در جین پوشیدن تنها نبودی!

- اون هم مال خودمه.


- ولی یکی از اونها یک شماره بزرگتره و نمیتونه برای تو باشه.

- نه... اون رو هم خود من می‌پوشیدم.


-بیشتر توضیح بده.

- در واقع من چون عقده‌ای شده بودم برای اینکه در این عمر کوتاه زندگی فانی بتونم هرچه بیشتر جین بپوشم، شلوار جین‌هام رو روی هم دیگه می‌پوشیدم. طبیعتاً اونی که رو می‌پوشیدم باید یک شماره بزرگتر می‌بود.


- جین‌ها رو از کجا تهیه می‌کردی؟

- جین‌ها با هشتاد و نه واسطه از اسرائیل وارد می‌شد. اینطور که من شنیدم ننه جون نتانیاهو شخصاً اونها رو دوخته بود!


- از خونه تو متنی دستنویس کشف شده که نشون میده برنامه‌هایی هم برای نسل‌های بعدی داشتید، درسته؟

- بله متاسفانه، پشیمونم!


- اون برنامه‌ها رو شرح بده.

- ما قصد داشتیم با نفوذ در آموزش و پرورش، افراد سمپاتمون رو بعنوان معلم نقاشی وارد مدارس ابتدایی کنیم.


- چرا معلم نقاشی؟

- این معلم‌ها قرار بود در کلاس‌های نقاشی به بچه‌ها بگن که شلوار شخصیت‌های نقاشی‌هاشون رو آبی کنن. می‌خواستیم اینطوری نسل آینده رو آماده پوشیدن شلوار جین کنیم!


- ولی طبق استعلام‌های ما هیچگونه مداد رنگیِ آبی رنگی در کشور موجود نیست.

- بله، کمیته لجستیک انجمن در جنگل‌های شمال مشغول قطع درختان و ساخت مداد رنگی آبی هستند. طبق برآوردهای ما از سال آینده می‌تونستیم سالانه 50 عدد مداد رنگی آبی توزیع کنیم!


- چرا انقدر کم؟

- چون به دلیل نبود تکنولوژی اره برقی در ایران مجبور بودیم با سمباده درختان رو قطع کنیم!


- تکنولوژی ساخت مداد رنگی آبی رو از کجا بدست آوردید؟

- همزمان با تلاش برای کسب موافقت اصولی زدن چاه در کویر لوت، سه نفر هم در قالب تور تفریحی به خارج رفتن و در فرانسه آموزش تولید مداد رنگی آبی دیدن! شخص سارکوزی سه بار جلوی اونها شلوار جینش رو درآورد و پوشید تا بچه‌ها دقیقاً با نحوه عملکرد شلوار جین آشنا بشن!


- روی یکی از شلوار جین‌های کشف شده از تو، سه تا خراش وجود داره، در اینباره چه حرفی داری بزنی؟

- نه...تو رو خدا نه... این اتهام رو دیگه به من نچسبونید. هرچی بگید قبول میکنم اما شلوار جین پاره رو نه... ای خدا....


- خب... خودت رو کنترل کن!

- به من رحم کنید. اون خراشها عمدی نبوده. یکبار که داشتم از چاه پایین می‌رفتم ایجاد شده بود. بخدا من حتی به ذهنم هم نمی‌رسید که شلوارم رو چاک بدم!


- به هر حال تا همینجا هم جرم تو سنگینه....


*

جین پوش مد نظر بخاطر صدمات روحی ناشی از اعدام شدن، فقط تا اینجای ماجرا را یادش مانده است.

  • م.ر سیخونکچی

رقیب برای خاطرات آقای...

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ | ۳ نظر

این مطلب را بیش از یکسال پیش نوشته بودم. وقتی که جلد جدید خاطرات آقای «بابا»! منتشر شده بود. حالا که آقای بابا باز هم شروع کردند به خاطره در کردن از خودشان و هی پشت سر هم میگویند امام این را گفت، آن را گفت، بد ندیدم باز هم اینجا منتشرش کنم.



پریروز

هوا تاریک بود که خوابیدم. من خواب بودم اما فکر کنم در تمام مدتی که خوابیده بودم ساعت اتاقم کار کرده بود. این را صبح وقتی که بیدار شدم فهمیدم. چون موقع خواب عقربه ها ساعت دوازده را نشان می داد اما وقتی بیدار شدم هشت بود! از بچه ها پرسیدم نکند یکی از شما ساعت را جلو کشیده باشد؟ بالاتفاق منکر شدند و گفتند الان چند سال است که ساعتها کار می کنند و جلو می روند. قبول کردم!

صبحانه چای خوردم. یک عدد تفاله چای روی سطح آن شناور بود که هرچقدر با انگشت زدم فرو نرفت و هی بالا می آمد. اعصابم خورد شد. چایی را نصفه کاره گذاشتم و شیر خوردم. شیرش سفید بود. تعجب کردم، خواستم از بچه ها بپرسم که دیدم نیستند. زنگ زدم از تهران بپرسم. خطها شلوغ بود. به بچه ها گفتم از وزیر مخابرات دلیل شلوغی خطها را سوال کنند.

 

دیروز

دیشب راحت نخوابیده بودم و خیلی خسته بودم ولی برای نماز پا شدم. بعد از نماز خوابم نبرد، نشستم بسکتبال نوین نگاه کردم. چه میکنه این «شکیل»! بچه ها نزدیک ساعت نه بیدار شدند. با هم صبحانه خوردیم. چای خوردیم. نان را تکه میکردم و پنیر را با چاقو میمالیدم روش. بچه ها با قاشق چای خوری پنیر را میمالیدند روش. یکی از آنها هم اصلا پنیر نمی خورد که بخواهد با چاقو یا قاشق چای خوری پنیر را بمالد روش. من نمی دانم چرا پنیرها را جوری نمی سازند که لازم نباشد برای مالیدن آن روی نان از چیزی استفاده کنیم؟ گفتم از وزیر بازرگانی پیگیری کنند!

همین موقع یادم افتاد که گفتم بودم از وزیر مخابرات پیگیری کنند شلوغی خطوط  را. از بچه ها پرسیدم؛ گفتند چون خط شلوغ بوده موفق به تماس با وزیر مخابرات نشده اند. کمی دلم شکست! بعد از صبحانه نهار خوردیم. بعدش هم شام. بینش چند لیوان آب خورده بودم. لیوان را میگیرم زیر شیر آب تا پر شود. وقتی پر شد باید شیر را ببندم. بستم. وقتی آب خوردم دیگر آبی در لیوان نبود. لیوان خالی را گذاشتم در جایی که لیوانهای خالی را میگذارند. قبل از من دیگران هم کلی لیوان خالی را بعد از خوردن آبشان گذاشته بودند در همانجا که لیوانهای خالی را بعد از خودن آبشان می گذارند. نمیدانم اینهمه آب را چه کسی خورده است؟!

 

امروز

نهار املت داشتیم. نمیدانم من وقتی گشنه می شوم نهار می خوریم یا وقتی نهار می خوریم گشنه می شوم. خواستم به بچه ها بگویم از وزیر بهداشت پیگیری کنند که بچه ها زودتر گفتند هنوز خطها شلوغ است. نهار را با قاشق می خورم. در این یک مورد بچه ها با من هم نظر هستند و هیچ کس از چاقو استفاده نمی کند. چند سال است آنها را زیر نظر دارم اما هیچ وقت ندیدم املت را با چاقو بخورند. خدا را شکر بچه های خلفی از آب در آمده اند. جونگولی های بابا!

بعد از نهار خواستم آب بخورم. پرید در گلویم. سرفه کردم. دستگاه شوک برقی آوردند. خدا را شکر عملیات احیا انجام شد و من به زندگی برگشتم. بچه ها گفتند از تهران زنگ زدند و گفتند خبر برگشت من به زندگی موجی از خوشحالی را در دل مردم ایجاد کرده. گفتم خب وقتی زنگ زده بودند می گفتید سوالهایم را از وزرا بپرسند. گفتند خط ها یکدفعه دوباره شلوغ شده است!

 

فردا

هوا فردا خوب است. این را هواشناسی گفته است. انقدر دوست دارم هوا خوب نباشد تا بگویم زنگ بزنند و بپرسند چرا دقت نمی کنند در پیش بینی هوا! ولی حیف که احتمالا فردا هم خط شلوغ خواهد بود. با بچه ها قرار گذاشته ایم فردا شام بخوریم. 42 سال است هر روز داریم این قرار را می گذاریم و به آن عمل می کنیم. من خیلی دوست دارم به قرارهایم عمل کنم.

فردا قرار است کمی هم اسب سواری کنیم. برای اسب سواری باید سوار اسب شد. در این صورت است که اسب پایین و انسان روی آن قرار می گیرد. اسب با بز فرق دارد. بز هم با سوسک فرق دارد. سوسک دو تا شاخک دارد اما بز از دماغش آب می چکد. اما اسب با هر دوی اینها فرق دارد چون قدش بلند است. باید دقت کنم تا این موارد را حتما بنویسم تا در تاریخ ثبت شود وگرنه ممکن است بعدها یکی اشتباهی سوار سوسک شود تا با دمپایی بکوبد بر سر بز!

  • م.ر سیخونکچی

تاثیر گفتگوی روحانی و اوباما برقیمت دلار+جدول

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۵۳ ب.ظ | ۵ نظر

پرزیدنت روحانی و رییس‌جمهور اوباما دقایقی چند (آخرش چند؟!) با یکدیگر بصورت تلفنی گفتگو کردند. طبق خبرهای موثق بعد از این دیدار صرافی‌های لاس وگاس، لس‌آنجلس، میشیگان و حتی آلکاتراز مملو از آمریکایی‌هایی است که برای خرید ریال به آنها هجوم آورده‌اند. حتی گفته می‌شود وزیر اقتصاد آمریکا گفته که مردم سرمایه‌هایشان را از بخش مسکن خارج کرده و به بازار ارز منتقل کرده‌اند. یعنی تا این حد دلار داره میاد پایین!


اما در همین بازار خودمان هم ظاهراً بازار ارز تکانی خورده است و تا این لحظه دلار دویست تومان کشیده پایین. شاهدان عینی گزارش داده‌اند که اگر صد تومان دیگر هم بکشد پایین قول می‌دهند قضیه هواپیمای مسافربری و ناو وینست را هم فراموش کنند!


برای تحلیل واکنش بازار ارز نسبت به این گفتگو ابتدا بخشی از گفتگو را با هم خوانده و سپس به میکروتحلیل آن می‌پردازیم. طبیعتا برای اینکه مشخص نشود چه کسی زنگ زده بوده، مکالمه از میانه‌های گفتگو شرح داده شده است.

 

اوباما: چطوری حسن جون؟

روحانی: قربونت برم باراک.

اوباما: ای بابا... تو دیگه بهم بگو حسین. اینجوری راحت ترم.

روحانی: چشم عزیزم. تو خوبی حسین؟

اوباما: با تو حرف میزنم بهتر هم میشم!

روحانی: ای جوووووون. فدات بشم.

اوباما: میگما... خیلی خوشحالم بالاخره تونستیم با هم حرف بزنیم. اگه بدون صحبت نیویورک رو ترک میکردی ازت ناراحت می‌شدم.

روحانی: روم سیاه... مجبور بودم بخاطر گروههای فشار بذارم دقیقه نود.

اوباما: میگم حالا کی همدیگه رو ببینیم؟

روحانی: نباید عجله کنیم. بذار ببینیم بابت همین گفتگو چه واکنشی نشون می‌دن.

اوباما: تو رو خدا نگو؛ دلم ریش میشه. نکنه اتفاق بدی برات بیفته؟ اگه طوریت بشه من خودم رو نمی‌بخشم!

روحانی: به دلت بد راه نده... بچه‌ها حواسشون به همه چیز هست.

اوباما: میگم بالاخره این سوریه رو چکار می‌کنی؟

روحانی: چه میدونم والّا... میدونی؟ این قضیه خیلی هم دست من نیست.

اوباما: نگووووو...

روحانی: خیلی هم بی‌تاثیر نیستم. بهتر از اون تدارکاتچی هستم بابا.

اوباما: اونو که نگو... بنده خدا خیلی ساده بود.

روحانی: حالا یه کاری برات می‌کنم.

اوباما: خدا خیرت بده، بدجور تو گل گیر کردم.

روحانی: درت میارم باراک جون.

اوباما: بازم که گفتی باراک! اینطوری فکر می‌کنم دوستم نداری ها!

روحانی: از دهنم در رفت حسین. به دل نگیر. کاری نداری؟

اوباما: تو قطع کن.

روحانی: نه... تو قطع کن.

اوباما: تو قطع کن دیگه!

روحانی: اصلا یک دو سه میگیم با هم قطع می‌کنیم!

روحانی و اوباما: یک.. دو.. سه...

 

راهنمای جدول

+: افزایش

-: کاهش

O: بازار در انتظار

J: بازار می‌خندد

 

عبارت

تغییر قیمت(تومان)

چطوری حسن جون؟

 

+23

قربونت برم

 

+31

اینجوری راحت ترم

 

+2

عزیزم

 

+12

با تو حرف میزنم بهتر هم میشم!

 

+52

ای جوووووون. فدات بشم

 

+124

ازت ناراحت می‌شدم

 

-86

گروههای فشار

 

-186

کی همدیگه رو ببینیم؟

 

O

نباید عجله کنیم

 

O

دلم ریش میشه

 

-15

نکنه اتفاق بدی برات بیفته

 

O

اگه طوریت بشه من خودم رو نمی‌بخشم

 

-75

بچه‌ها حواسشون به همه چیز هست

 

J

میگم بالاخره این سوریه رو چکار می‌کنی؟

 

O

این قضیه خیلی هم دست من نیست

 

-47

خیلی هم بی‌تاثیر نیستم

 

OJ

بهتر از اون تدارکاتچی هستم بابا

 

JJJ

بنده خدا خیلی ساده بود

 

J

حالا یه کاری برات می‌کنم

 

+115

خدا خیرت بده

 

+2

بدجور تو گل گیر کردم

 

-16

درت میارم باراک جون

 

+28

اینطوری فکر می‌کنم دوستم نداری ها!

 

-17

به دل نگیر

 

+53

اصلا یک دو سه میگیم با هم قطع می‌کنیم!

 

J OJ OJ

 مجموع

-0-

 

  • م.ر سیخونکچی

پرسشنامه عضویت در یک حزب اصلاح طلب!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۵۴ ب.ظ | ۲ نظر

بعداز ماجرای رای یک عضو اصلاح طلب شورای شهر به نامزد اصولگرای شهرداری تهران، خبر رسید که عضو مذکور از چند جمع اصلاح طلبانه اخراج شده است. البته اینکه آیا چنین کاری درست بوده است یا نه را نمی‌دانیم. یعنی اصلا به ما چه ربطی دارد، آگاهان و کارشناسان حقوق می‌گیرند برای تبیین همینجور مسائل دیگر؛ حالا به من چه که بخواهم تحلیل کنم، اصلا مگر به من چقدر حقوق می‌دهند...

بگذریم. خلاصه بعد از این ماجرا پرسشنامه عضویت در یکی از احزاب اصلاح طلب به بیرون درز کرده است که در راستای گردش آزاد اطلاعات تقدیم خوانندگان می‌شود. گویا هر کس که بخواهد عضو این احزاب شود باید چنین چیزی را پر کند.

 

الف/ علایق شخصی

1. با توجه به اینکه طبق آخرین نظرسنجی بین شورای مرکزی حزب مشخص شده است اکثریت قاطع اعطا علاقه دارند خیار را با پوست بخورند، شما چه میوه‌ای را دوست دارید با پوست بخورید؟


2. اگر همه اعضای شورای مرکزی در یک روز گرم تابستانی با بارانی و چکمه بیرون بیایند، شما بین کتپشن چرم قهوی و اورکت پوست سمور کدام را انتخاب می‌کنید؟


3. بین تویوتا کمری که دبیرکل حزب سوار می‌شود و بنز کوپه که قائم مقام وی برای مسافرت‌های خارج از شهر از آن استفاده می‌کنید، دوست دارید حسرت داشتن کدام خودرو را بخورید؟!

 

ب/ پایبندی تشکیلاتی

1. با توجه به اینکه دبیرکل حزب سابقه آب آلبالو فروشی را بعنوان اولین فعالیت مدنی در کارنامه دارد، شما روزی چند لیوان فعالیت مدنی می‌خورید؟


2. در آخرین مجمع عمومی حزب تصویب شد که برای افزایش کارآیی اعضا، هیچ کدام از آنها تا قبل از 40 سالگی فرزند نداشته باشند. با توجه به این امکر شما بین سپردن فرزندتان به پرورشگاه، رها کردنش در خیابان و سپردن وی به شاخه دانش آموزی حزب جهت کار در خیابان و تحصیل در آمد برای حزب، کدام را انتخاب می‌کنید.

 

ج/ سوالات چهار گزینه‌ای

1. به نظر شما دلیل اصلی شکست نازیسم و برچیده شدن این حزب چه بود؟

الف) خطای تشکیلاتی اعضا

ب) خطای بزرگ تشکیلاتی اعضا

ج) خیانت اعضا به آرمان حزب

د) خیانت اعضا به رهبری حزب


2. فرض کنید سه روز است که هیچ چیز نخورده‌اید و از گشنگی مشرف به موت هستید. در این زمان یک پیاله ماست برای شما می‌آورند. در همین حال رهبری حزب که جلویش مقدار معتنابهی غذا از مرغ و شیشلیک و کوفته و قورمه سبزی و بیف استراگانف و... وجود دارد، هوس ماست می‌کند. شما چکار می‌کنید؟

الف) ماست را خورده و بعد بخاطر این جنایت خودکشی می‌کنید

ب) ماست را به رهبری حزب داده و بعد سرخوش از این انجام وظیفه قبل از اینکه از گرسنگی بمیرید از خوشحالی سکته می‌کنید

ج) ماست را به رهبری حزب داده و در حالی که لبخند می‌زنید از گرسنگی نفله می‌شود

د) ماست را خورده و بعد این فکر می‌کنید که من چرا چنین غلطی کرده و این (...) را خوردم!


3. با توجه به اینکه «زنده باد مخالف من» شعار حزب ماست، چه خبر؟!

الف) من خوبم، شما خوبی؟

ب) کنتور هست خدمتتان؟

ج) آخرین باری که شرم کردید دقیقاً کی بود؟

د) با حیا یک جمله بسازید و به آن عمل کنید.


  • م.ر سیخونکچی

آن مرد که می‌گفت آن ممه را لولو خورد رفته است!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ | ۴ نظر

وزرای محترم دولت یازدهم دست در دست هم داده‌اند به مهر و دارند وارد شبکه‌های اجتماعی می‌شوند. طبق خبرهایی هم که شخص بنده‌ی سیخونکچی از اکناف عالم دارم(و اسنادش هم موجود است) همین دیپلماسی عمومی بکارگرفته شده توسط این عزیزان اصلاً محاسبات جهان را چنان به هم ریخته است که نگو. حتی یک بنده خدایی می‌گفت که کریستیانو رونالدو تحت تاثیر همین دیپلماسی عمومی پایش را کرده است در یک کفش که من دیگر با شورت فوتبال بازی نمی‌کنم و الّا و بلّا باید پیژامه برایم بیاورید! خلاصه اینکه همین دیگه، دنیا را ریخته‌اند بهم با این دیپلماسی عمومی‌شان.

اما از آنطرف یکی از این عزیزان هم در صفحه خود نوشته بود «آن مرد که هلوکاست را انکار می‌کرد رفته است». این بنده خدا چنان با اعتماد بنفس این را نوشته بود که سازمان بازرسی کل کشور دست بکار شده است ببیند آیا این بنده خدا با جناب ملک الموت زد و بندی کرده است و آن جناب به وی تضمین داده است که حالاحالاها  نخواهد رفت یا نه! چون بالاخره اگر کسی بداند که خودش هم روزی خواهد رفت اینطور حرف نمی‌زند که. بگذریم.

در همین راستا(خدا این درهمین راستا را از ما نگیرد که هر جا کم می‌آوریم و می‌خواهیم دو تا چیز بی‌ربط را به هم ربط دهیم از آن استفاده می‌کنیم!) در ادامه جملات مشابهی که احتمالا سایر مسئولان دولت یازدهم در شبکه‌های اجتماعی خواهنهد نوشت را با هم حدس می‌زنیم.

 

رئیس جمهور محترم: آن مرد که داس داشت رفته است، من کمباین دارم!

وزیر راه و شهرسازی: آن مرد که مسکن مهر می‌ساخت رفته است، چادر مسافرتی اجاره‌ای در ابعاد مختلف موجود است!

وزیر کار و امور اجتماعی: آن مرد کجا رفته است؟! برای ما امنیتی‌ها هیچکس هیچوقت از دیدمان خارج نمی‌شود!

وزیر اقتصاد: آن مرد که همه تورم‌ها بخاطر بی‌لیاقتی او بود رفته است، از اینجا به بعد تورم بخاطر ساختارهای اقتصادی ایران است، گفته باشم!

وزیر دادگستری: دقیقاً نمی‌دونم کی رفته اما مهم اینه که من بازم هستم و حتی در این دولت هم تونستم پست بگیرم!

وزیر صنعت معدن تجارت: آن مرد که گرانی‌ها زیر سرش بود رفته است، نقداً قیمت تخم مرغ را بچسب!

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: آن مرد که «لاله» می‌ساخت رفته است، دیدی تو همین چند روز با چند تا مصاحبه چطور حال فوفولا رو گرفتم؟ بالاخره هرچی نباشه خون جنتی تو رگامه دیگه!

رییس دفتر رئیس جمهور: آن مرد که می‌گفت آن ممه را لولو خورد رفته است، جون مادرتان به لولو هم بگید بره، ما دیگه ممه نداریم!

وزیر کشور: آن مرد که با رئیس مجلس در می‌افتاد رفته است، جانم... جانم... چشم قربان... کدوم استان؟ حتماً... پاراف کرده‌ام سریع انجام شود... بله، حتماً؛ خیالتان راحت باشد!

وزیر نفت: ببینید آن مرد رفته است؟ خدا وکیلی رفته است؟ خب پس به مِهدی بابا بگویید بیاید!

  • م.ر سیخونکچی

دندانه کلید روحانی مشخص شد،بقیه‌اش چی؟!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ | ۶ نظر

 البته شما این را بگذارید پای تواضع ایشان، وگرنه ایشان کجا، دندانه کلید شدن کجا؟! ایشان بقدری در جریان اصلاحات آدم تاثیرگذاری هستند که تا حالا به تنهایی کلی درباره خیانت‌های این جریان به کشور و انقلاب اعتراف کرده‌اند! حالا انصاف است شخصیتی با چنین سابقه‌ای فقط دندانه باشد؟

البته چون خود آقای حجاریان در گفتگو با روزنامه بهار گفته‌اند «حاضریم دندانه کلید ایشان باشیم»، دیگر ما دستمان بسته است. خوب شاید خودشان دندانه دوست دارند وگرنه به ما بود حداقل ایشان را بعنوان جاسوییچی استفاده می‌کردیم!

علی ای حال و با توجه به این فرمایش جناب حجاریان، بد نیست حدس بزنیم کلید جناب روحانی چه چیزهایی دیگری هم نیاز دارد تا سایر دوستان اصلاح‌طلب هم از بی‌کاری دربیایند و بعد از دندانه شدن آقای حجاریان، به این پست‌ها گمارده شوند.

1

خب هر کلیدی در وهله اول جا کلیدی لازم دارد. یکی از نقش‌های جاکلیدی این است که کلیدهای مختلف را کنار هم نگه می‌دارد. جا کلیدی‌ها هم غالبا حلقه‌هایی دایره‌ای شکل هستند. اصلا هیچ تا حالا به این فکر کرده بودید که اگر چند تا جا کلیدی را روی هم بگذارید استوانه شکل می‌گیرد؟! خب برعکس این هم می‌شود دیگر. یعنی هر جا کلیدی برای خودش یک استوانه کوچک است.

حالا اگر جناب استوانه نمی‌توانند نقش جاکلیدی را بازی کنند و محذوریت دارند، می‌شود از چند استوانه کوچک بعنوان جا کلیدی سود جست. فقط باید هر چند وقت یکبار بهشان مرخصی داد یه تک پا تشریف ببرند دادگاه و برگردند. دادگاه هم که حالا حالاها ادامه خواهد داشت! بعله...

2

کلید بعد از دندانه و جا کلیدی، یک نیاز اساسی دیگر هم دارد. برای هر کلیدی باید سریع یک کلید زاپاس تهیه کرد. بالاخره کار است دیگر، دیدی افتاد و گم شد. حالا چه خاکی به سرمان بریزیم. اصلا ما هیچی، آقای روحانی چکار کنند بدون کلید؟ اصلا آقای روحانی هم هیچی، آقای حجاریان برود دندانه کدام کلید بشود بنده خدا؟!

پس باید هرچه سریعتر برای کلید آقای روحانی زاپاس درست شود. بنابراین از انجا که مهمترین بخش هر کلیدی هم دندانه‌های ان است، جناب حجاریان لطف کنند و در اولین فرصت سایز خود را بدهند به نزدیکترین کلیدساز تا در اسرع وقت از روی سایز ایشان دندانه‌های کلید زاپاس طراحی شود.

3

آقاجان اصلاً هر کلیدی کار اصلی‌اش چیست؟ باز کردن قفل است دیگر. البته آقای روحانی که گفته بودند آمده‌اند با کلیدشان قفلهای زندگی مردم را باز کنند؛ خدا خیرشان بدهد. اما بالاخره این دندانه ها هستند که باید در قفل بچرخند دیگر.

حالا اگر آقای روحانی اجازه بدهند افرادی مثل حجاریان دندانه‌های کلیدشان بشوند(آخی... فکر کن! طرف می‌خواهد دندانه شود، کار سختی است ها بخدا!) بعید است دیگر این دندانه‌ها در قفل زندگی مردم بچرخند و این قفل را باز کنند. آنوقت است که باید دنبال یک قفل دیگر هم برای کلید گشت.

البته پیدا کردن قفل جدید خیلی هم سخت نیست. اینهمه ضد انقلاب خارج نشین، چند تا فتنه گر داخلی گوگوری مگوری، غارتگر بیت المال و.. بالاخره اینها هم در زندگی‌شان کلی قفل دارند. آقای حجاریان می‌تواند در قفل‌های آنها بچرخد. بچرخد تا بچرخیم!

  • م.ر سیخونکچی