طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۶۴ مطلب با موضوع «روشنفکری» ثبت شده است

بصورت غیرمنتظره‌ای بهاره رهنما کتابخوانی نمی‌کند!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ب.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/ 5

«چاپ آخر» یکجور روزنامه است. روزنامه جمع و جوری که در آن گفگو و خبر و... را درباره نمایشگاه کتاب می‌توانید بخوانید. البته این روزنامه یک کم شوخ و شنگ است و زبانش با بقیه روزنامه‌ها فرق دارد. پنجمین شماره از «چاپ آخر» را در سومین روز از نمایشگاه کتاب امسال بخوانید:

 

 

خبر/ بصورت غیرمنتظره‌ای بهاره رهنما کتابخوانی نمی‌کند!

مسئول ستاد برنامه‌های جالب بیست و هستمین نمایگاه کتاب تهران از نهایی شدن فهرست بازیگران، هنرمندان و ورزشکارانی که قرار است در نمایشگاه کتابخوانی کنند خبر داد.

وی گفت: مثل همیشه در راستای جالب کردن نمایشگاه کتاب برای عموم مردم قرار است تعدادی از بازیگران، هنرمندان و ورزشکاران با حضور در نمایشگاه بصورت بلند بلند کتابخوانی کنند.

او دعوت از همون پسره که تو همه نمایشگاه‌ها میاد روپایی می‌زنه رو هم از دیگر برنامه‌های این ستاد دانست!

این مقام مسئول درباره فایده کتابخوانی هنرمندان و بازیگران و ورزشکاران در نمایشگاه گفت: با توجه به اینکه اکثر بازدیدکنندگان نمایشگاه از سواد خواندن و نوشتن برخوردار نیستند، این برنامه‌های کتابخوانی به آنها کمک می‌کند که بفهمند تو کتابها چه چیزی نوشته شده است!

وی در پایان و بعد از خواندن اسامی این فهرست کتابخوانان، چند بار فهرست را از بالا تا پایین مرور و در نهایت خودش هم از اینکه نام «بهاره رهنما» در بین این افراد نیست تعجب کرد!

 

 

گفتگوی «چاپ آخر» با مسئول کمیته «هر سال بهتر از پارسال» نمایشگاه کتاب

با بلیط فروشی مخالفم اما برای سال بعد کلی فرغون تدارک دیده‌ایم!

چاپ آخر: سلام. با تشکر از شما. بفرمایید که برای بهبود روند برگزاری نمایشگاه در سال بعد چه تمهیدی اندیشیده‌اید؟

مسئول: بله. عرض کنم که ما در این راستا به طرح‌های گوناگونی فکر کردیم که هدفمند کردن مخاطبان و استفاده از ظرفیت میلیونی آنها از این جمله است؟

چاپ آخر: یعنی قصد دارید همون طرح قدیمی بلیط فروشی رو اجرا کنید؟

مسئول: نخیر. ببینید من اساساً با بلیط فروشی مخالفم، در عوض برای سال بعد تعداد کافی فرغون، استامبولی، ماله و شاغول سفارش داده‌ایم!

چاپ آخر: که چی بشه؟

مسئول: بله. عرض کنم که ما دیدیم الان وزارت ارشاد هر سال چند میلیارد داره برای مصلی اجاره میده، از اونور هم این مصلی هنوز که هنوزه درست نشده، خب ما میتونیم از ظرفیت این 5 میلیون بازدید کننده برای ساخت مصلی استفاده کنیم، دیگه اجاره هم نمیدیم!

چاپ آخر: بیشتر توضیح میدید؟

مسئول: بله. ما همزمان با شروع نمایشگاه میگیم شهرداری بیاد چند کمپرسی آجر خالی کنه در مبادی ورودی، بعد دست هر کدوم از بازدیدکنندگان یه فرغون میدیم آجرها رو بیارن تا توی مصلی، این راه رو که دارن میان، حالا یه فرغون هم بیارن! بعد هم به کف پای یه عده ماله رو میبنیدم که همینطور که راه میرن...

چاپ آخر: بعد از اتمام کار ساخت مصلی برنامه‌تون چیه؟

مسئول: انشاالله کار ساخت اتوبان تهران شمال رو به عهده میگیریم. هر کدوم از این 5 میلیون نفر ده متر غلطک رو روی آسفالتا راه ببرن جاده ساخته میشه دیگه!

چاپ آخر: بله ممنون. با اجازه تون من رفتم!

مسئول: کجا؟ کجا آقاجون... پسر نذار دست خالی بره، هوی پسر! اون دو تا کیسه سیمان رو بزار رو دوشش ببره!

 

 

الو... چاپ آخر؟!

شما هم می‌توانید پیامهای خودتان را برای چاپ در بخش «الو... چاپ آخر؟!» برای ما بفرستید:

- سلام... می‌خواستم از برگزار کنندگان نمایشگاه کتاب تشکر کنم، فقط سیب زمینی سرخ کرده‌هاش رو زیادی می‌زارن تو روغن بمونه، بعضی‌هاش سوخته بود! / فریبا، 19 ساله

- آقا من اومده بودم کتاب ترانه‌های شهرام شپره رو بخرم نبود! کتابای دو سه تا از اون خواننده‌های در پیت لس‌آنجلسی بود ها، ولی این نبود. پس چی شد پیام 24 خرداد؟! / پوریا، 59 ساله

- سلام... ببخشید خاله شادونه کی میاد نمایشگاه؟ / مامان بهمن، 6 ساله (طبیعتا خود بهمن 6 سالشه!)

- داداش ما قلیون شارژیمون رو بیاریم یا نه؟ دم در گیر ندن یه وقت نادخ بشه؟! / هوشنگ، 26 ساله

 

  • م.ر سیخونکچی

مصلی مناسب نمایشگاه نیست چون سقفش خیلی بلند است!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ | ۰ نظر
چاپ آخر/4
طنزهای روزانه بنده درباره نمایشگاه کتاب در خبرگزاری فارس

 



گفتگوی «چاپ آخر» با یک کارشناس کتاب و کتابخوانی خیلی روشنفکر:

مصلی مناسب نمایشگاه نیست چون سقفش خیلی بلند است!

 

چاپ آخر: سلام و تشکر بابت اینکه وقتتون رو در اختیار ما قرار دادید. به نظر شما مکان مصلی برای برگزاری نمایشگاه مناسب است؟

کارشناس روشنفکر: خواهش میکنم. نخیر به هیچ وجه.

چاپ آخر: چرا؟

کارشناس روشنفکر: ببینید من از ساعات اولیه آغاز بکار نمایشگاه اینجا وایسادم و دارم سیگار میکشم. چند نفر از دوستانم هم در جاهای دیگه دارند همین کار رو انجام میدن، اما شما کوچکترین اثری از دودگرفتگی می‌بینید؟!

چاپ آخر: خب نه، اما چه ربطی داره؟

کارشناس روشنفکر: همین دیگه. سقف مصلی انقدر بلنده که شما هرچقدر هم اینجا سیگار بکشید امکان نداره فضا رو دود بگیره...

چاپ آخر: من متوجه نشدم...

کارشناس روشنفکر: اجازه بدید. تازه فقط اینکه نیست. اینجا انقدر نورگیره که اشعه آفتاب از هزار طرف وارد میشه...

چاپ آخر: خب روزه دیگه. آفتاب دراومده، ماه رفته خونه‌شون!

کارشناس روشنفکر: باشه آقا! روز باشه... مسئولین باید به فکر باشن. الان اینجا اصلاً فضای کتابخوانی مهیا نیست... نه تاریکه، نه دود گرفته... ما عمری تو کافه‌های کتاب خوندیم که اونطوری بوده!

چاپ آخر: آهان، از اون نظر...

کارشناس روشنفکر: بله پس چی؟ البته من به بچه‌های کافه گفتم یه سه چهار تا لاستیک بیارن آتیش بزنیم... خدا بخواد تا فردا شرایط برای کتابخوانی مهیا میشه!

 

خبر/ نرم افزار نمایشگاه کتاب رسید

نرم افزار نمایشگاه کتاب همزمان با افتتاح این دوره از نمایشگاه رونمایی شد.

به گزارش چاپ آخر، در این نرم افزار که هر سال رونمایی می‌شود اطلاعات مفیدی مانند اینکه نمایشگاه در مصلی برگزار می‌شود، ناشران عمومی در شبستان مصلی هستند، دو ایستگاه مترو نزدیک مصلی است و... تعبیه شده است. علاقه مندان برای کسب اطلاعات جزئی‌تر باید شخصا به نمایشگاه تشریف آورده و در اونجا از این و اون سوال کنند!

همچنین در این نرم افزار سخنان بزرگان جهان درباره اهمیت کتاب، 200 شعر که در آنها کلمه کتاب به کار رفته است و همچنین اطلاعات عمومی مفیدی مانند طول بلندترین پل دنیا، سنگین ترین کیک تولد دنیا و بزرگترین سیب زمینی به عمل آمده در دنیا وجود دارد.

وجود یک بازی با محوریت کتاب و کتابخوانی هم از ویژگی‌های نرم‌افزار امسال است. در این بازی شما بعنوان یک نویسنده باید سعی کند هر جوری شده با حق التالیف کتابتان امورات زندگی خود را بگذرانید.

معاونت فرهنگی وزارت ارشاد قول داده است به برندگان این بازی 5 هزار تومان بن خرید کتاب اهدا کند. 

 

 

مشاوره «چاپ آخر»

سوال: سلام. بنده داموری ساموتا هستم از ژاپن. یک شرکت تولید رباتهای انسان نما دارم. می‌خواستم ببینم در نمایشگاه کتاب شما برای شرکت بنده امکان فعالیت هست؟

پاسخ: راستش اگر شرکت تولید دستگاه واکس اتوماتیک داشتید خیلی راحت‌تر میشد برایتان یک کاری در نمایشگاه کتاب دست و پا کرد. اما عارضم که... بعله... یعنی... آهان! اگر شما لطف کنید در رباتهاتون امکان سوال پرسیدن پیرامون کتاب و کتابخوانی و سر تکان دادن همراه با لبخند در هنگام شنیدن پاسخ اون سوالها رو هم تعبیه کنید، احتمالا مسئولان بخش سرای اهل قلم نمایشگاه برای پر کردن صندلی‌های سالنشون میتونن با شما همکاری کنن!

  • م.ر سیخونکچی

18 نویسنده به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدند!

م.ر سیخونکچی | جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۱ نظر

چاپ آخر/3

طنزهای روزانه بنده در خبرگزاری فارس به مناسبت نمایشگاه کتاب 



خبر/ 18 نویسنده به اردوی تیم ملی فوتبال دعوت شدند!

مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد.

به گزارش چاپ آخر، دراین مراسم که با حضور پرشور شخصیتهای فرهنگی و غیرفرهنگی برگزار شد اگرچه تا ردیف هشتم اثری از یک نویسنده هم نبود. در عوض همه سخنرانان درباره اهمیت شان و جایگاه کتاب و نویسندگان سخن گفتند.

سخنران اول با تاکید بر اینکه کتاب چیز خوبی است گفت: تا وقتی که رسانه‌ها به اندازه فوتبالیست و بازیگر به کتاب و نویسنده اهمیت نمی‌دهند اوضاع همین است که هست!

سخنران دوم نیز با تاکید بر اینکه کتاب چیز خیلی خوبی است گفت: باید به جایی برسیم که نویسندگان نیز مانند فوتبالیستها ارج و قرب داشته باشند.

سخنران سوم با تاکید بر اینکه کتاب چیز خیلی خیلی خوبتری است این سوال را مطرح کرد: اصلاً چرا نویسندگان ما نباید مثل فوتبالیستها باشند؟

سخنران چهارم با تاکید بر اینکه آقا کتاب عجب چیز باحالیه، گفت: اصلاً واقعا جای تاسفه که در تیم‌های باشگاهی لیگ برتری حتی یک نویسنده هم حضور نداره!

در ادامه این مراسم پنج شش نفر دیگر هم سخنرانی کردند و در نهایت وزیر ورزش و جوانان قول داد که اعتبار لازم برای سهمیه سالانه یک دست شورت ورزشی رایگان برای نویسندگان در بودجه سال بعد در نظر گرفته شود.

گفتنی است کمی بعد از مراسم افتتاحیه نمایشگاه کتاب، فهرست 18 نویسنده برتر برای حضور در اردوی آمادگی تیم ملی فوتبال جهت شرکت در بازیهای مقدماتی جام ملتهای آسیا اعلام شد. این افراد فردا صبح باید در هتل المپیک خود را به کادر فنی معرفی کنند!

 

معرفی کتاب/ واژه واژه شُر شُر

 

«واژه واژه شُر شُر» آخرین مجموعه شعر شاعر نسل جوان «روژا شیرین‌کوهی» است که در تیراژ 85 نسخه منتشر شده و از امروز در غرفه نشر «آسیاب بادی» در نمایشگاه کتاب عرضه خواهد شد.

شاعر در این کتاب که از 17 شعر سپید تشکیل شده سعی کرده است زبان نسل جوان باشد. شیرین کوهی در مصاحبه‌ای گفته بود: «خیلی خوشحالم که کتاب دارم». او تاکید کرده بود که مادر و پدرش هم خیلی خوشحال هستند.

شیرین کوهی پیش از این بخاطر یکی از شعرهای این کتاب –که در ادامه می‌خوانید- جایزه ادبی «شین» را از انجمن مبارزه با بیماریهای کلیوی دریافت کرده بود.

پاییز

         صدای ناله برگها زیر پای عابران

خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش خش

عابرها

        عجول

           مضطرب

به راستی

نزدیکترین دستشویی عمومی کجاست؟

 

 

مشاوره «چاپ آخر»

سوال: من تا حالا نمایشگاه کتاب نرفتم. امسال برای اولین بار می‌خوام برم. خیلی ذوق دارم. چند شبه از خوشحالی خوابم نبرده. نمی‌دونم چی میشه؟! چقدر پول بیارم؟ چی بپوشم؟ با چی بیام؟ باید ناشتا باشم یا میتونم صبحونه بخورم؟!

پاسخ: یه نفس عمیق بکشید! ببینید اتفاقی نیفتاده که! یه نمایشگاه کتابه هر سال برگزار میشه. چند میلیون آدم هم هر سال میان و میرن. انقدر خودتون رو اذیت نکنید! با این هیجان من میترسم از پله‌های مترو که بیرون بیاید و اولین تراکت تبلیغاتی رو بدن دستتون پس بفتید! اما در کل من پیشنهاد میکنم تنها نیاید. پول هم زیاد نیارید. صبح هم به اندازه کافی صبحونه بخورید که قندتون نیفته. ممکنه تو نمایشگاه خاله شادونه یا عموهای فیتیله‌ای رو هم ببینید، بنابراین آمادگیش رو داشته باشید که از خوشحالی غش نکنید. چون ممکنه اونجا موبایل آنتن نده، شماره تماس خانواده‌تون رو هم رو یه تیکه کاغذ بنویسید و بزارد تو جیبتون که اگر خدای نکرده اتفاقی براتون افتاد بتونن خانواده‌تون رو در جریان بزارن! باز هم میگم: در هر شرایطی خونسردی‌تون رو حفظ کنید!

  • م.ر سیخونکچی

خریت به نمایشگاه کتاب می‌رسد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ | ۱ نظر

 گفتگوی «چاپ آخر» با مدیره اداره کل آماردهی نمایشگاه کتاب

من نگران آینده هستم!

 

چاپ آخر: از اینکه وقتتون رو در اختیار ما قرار دادید ممنونم، البته ما تا پایان نمایشگاه باز هم مزاحم شما خواهیم شد.

مدیر: اختیار دارید، بشوید!

چاپ آخر: اگر امکان داره می‌خواستم پیش‌بینی‌تون رو از میزان بازدید کنندگان نمایشگاه امسال بدونم؟

مدیر: پیش بیینی میکنیم امسال 6 میلیون بازدید کننده داشته باشیم.

چاپ آخر: دلیل خاصی برای این پیش بینی هم دارید؟

مدیر: نه، اصلا! ما هر سال 20 درصد میزاریم رو آمار سال قبل! اینطوری هر سال شاهد افزایش علاقه مندان به کتابخوانی در کشور هستیم.

چاپ آخر: بنابراین هیچ نگرانی از بابت استقبال از نمایشگاه ندارید؟

مدیر: نخیر، هیچ سالی نداشتیم، امسال هم نداریم.

چاپ آخر: ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

مدیر: خواهش میکنم.

(- بیژن... آهای بیژن... همین آقا خبرنگاره رو هم جزو بازدید کننده‌های امسال بشمار...

- ولی آقا هنوز که نمایشگاه شروع نشده!

- حرف نزن.... بشمار!)

 

 

معرفی کتاب

«خریت» به نمایشگاه می‌رسد!

خبرنگار «چاپ آخر» خبرهایی از آماده شدن آخرین کتاب استاد منوچهر میرزاباشی اصل و انتشار آن در نمایشگاه کتاب بدست آورده است.

«خریت» نام آخرین اثر استاد میرزاباشی اصل است که در آخرین مراحل چاپ است و هرجور شده به نمایشگاه خواهد رسید.

نویسنده این کتاب که قهرمانی مسابقات کشوری خرپلیس را در کارنامه دارد در گفتگویی درباره دلیل نگارش این کتاب گفت: راستش وقتی دیدم کتاب بیشعوری انقدر فروخته به خودم گفتم این کمال خریته که به نوشتن چنین کتابی اقدام نکنم!

این کتاب طبیعتا از بخشهای مختلفی تشکیل شده است که درونمایه آنها در یک جمله این است: «همه مردم یک خرِ درون دارند، باید این خر را شناخت تا بتوان از آن سواری گرفت.»

گفتنی است انتشارت «خرکیف» همراه هر نسخه از کتاب یک نشان –نشان خریت- هم به خریداران اهدا می‌کند که امکان نصب روی دیوار منزل، الصاق به لباس یا آویزان کردن از آینه خودرو در پشت آن تعبیه شده است.

 

مشاوره نمایشگاه

فلافل و بن کتاب

«چاپ آخر» این امکان را فراهم کرده است که بازدیدکنندگان از نمایشگاه کتاب سوالات خود را درباره مسائل مختلف نمایشگاه از کارشناسانش بپرسند و از زبان آنها پاسخ خود را بگیرند. شما هم از هر طریقی که به نظر خودتون میرسه میتونید سوالات خود را با بخش مشاوره نمایشگاه «چاپ آخر» در میان بگذارید.

سوال: سلام. ممنون که تریبونی شدید برای نسل ما! من دانشجویی هستم 21 ساله. 40 تومن برای ما بن کتاب نمایشگاه در نظر گرفتن. آخ شما بگو، 40 تومن هم پوله؟ الان هر کدوم از کتابای درسی من بالای 30 تومن قیمتشه. با این پول من چی میتونم بخرم. چهار روز دیگه هم امتحانام شروع میشه!

پاسخ: به نظر بنده شما برو کتابای درسیت رو از سال بالایی ها امانت بگیر. یه شب بری تو خوابگاه چرخ بزنی همه کتابات جور میشه. این بن رو هم ببر تو نمایشگاه آب کن! چهار پنج تومن دستت رو میگیره. برو یه فلافل دو نونه بزن حالش رو ببر. مشتری گیر نیاوردی من خودم سه تومن خریدارم!

  • م.ر سیخونکچی

ساندویچ خوردن هم جزئی از کتابخوانی است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/ طنزهای روزانه درباره نمایشگاه کتاب-1

از روز گذشته، طنزهایی پیرامون نمایشگاه کتاب و با عنوان «چاپ آخر» بصورت روزانه می‌نویسم که در خبرگزاری فارس منتشر می‌شود. این اولینش است: 


در فاصله سه روز مانده به آغاز کار نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، آخرین جلسه شورای اجرایی نمایشگاه برگزار شد. در این جلسه که با حضور نمایندگان اصناف و گروه‌های مختلف حاضر در نمایشگاه منعقد گردید، درباره موضوعات مختلف اجرایی نمایشگاه بحث و تبادل نظر شد.

به گزارش خبرنگار قفسه پشتی، در ابتدای این جلسه معاون اجرایی نمایشگاه با تاکید بر اینکه کتاب یار خیلی مهربانی است از همه خواست که در برگزاری نمایشگاه کتاب مسئولان امر را یاری کنند.

در ادامه نماینده ساندویچی‌های حاضر در نمایشگاه با بیان اینکه همه ‌می‌دانند عقل سالم در بدن سالم است، از عدم افزایش 50 درصدی سهم غرفه‌های ساندویچی در نمایشگاه انتقاد کرد.

وی گفت: غرفه‌های ساندویچ فروشی از اولین دوره نمایشگاه حضوری فعال داشته‌اند و هیچگاه جامعه کتابخوان کشور را رها نکرده‌اند، تا جایی که نسل حاضر فکر می‌کنند ساندویچ خوردن بخشی از کتابخوانی است! اما عجیب است که به این بخش از نمایشگاه آنچنان که باید توجه نمی‌شود.

او افزود: مسئولان امر باید ترتیبی اتخاذ کنند که هر کدام از بازدیدکنندگان نمایشگاه هرلحظه که احساس گرسنگی کرد در کمترین زمان ممکن به یک ساندویچی دسترسی داشته باشد، اما الان متاسفانه حداقل باید 5 ثانیه راه طی کند تا به اولین ساندویچی برسد و این آمار از نظر جهانی اصلاً قابل قبول نیست!

وی در پایان از ارائه طرحی به وزارت ارشاد خبر داد که در صورت اجرایی شدن آن، از سال بعد در بین غرفه‌های انتشاراتی‌های نمایشگاه کتاب بصورت یک در میان، غرفه ساندویچ فروشی تعبیه خواهد شد!

نماینده آب معدنی فروشی‌های حاضر در نمایشگاه هم با بیان اینکه حرفهایش همان حرف نماینده ساندویچی‌های حاضر در نمایشگاه است، بعد از زدن یک سوت بلبلی در تایید وی، میکروفن را به نفر بغلی داد.

در ادامه این جلسه نماینده ناشران آموزشی و کمک آموزشی با تاکید بر اینکه قصد اطاله کلام را ندارد، گفت: روز گذشته با دوستان حاضر در نمایشگاه به این نتیجه رسیدیم که 5 درصد از زمان رادیو نمایشگاه را هم بی‌خیال شویم تا ناشران غیر آموزشی و غیر کمک آموزشی هم بتوانند از این امکان برای تبلیغ آثار خود استفاده کنند؛ سگ خورد!

نماینده کاغذ باطله ‌جمع‌کن‌های حاضر در نمایشگاه هم در سخنان خود با بیان اینکه «کلش چند؟!» از روند کاهش توزیع تبلیغات و تراکت‌های کاغذی در نمایشگاه ابراز نگرانی کرد و تهدید کرد اگر این روند ادامه پیدا کند این شرکت از سال بعد در نمایشگاه حضور نخواهد داشت!

نمایندگان غرفه‌های «بازاریابی دستگاه سبزی خردکن سه تیغه»، «فروش اینترنت پر سرعت»، «فروش سیم‌کارت یکی بخر، دو تا ببر»، «فروش عروسک سه کاره»، «پیش ثبت نام کلاسهای کنکور چهار سال بعد»، «خرید اقساطی وانت از شرکت لیزینگ مهسا خودرو» و... نیز از جمله حاضران در این جلسه بودند که به بیان دغدغه‌های خود برای بهتر برگزار شدن نمایشگاه پرداختند.

گفتنی است به علت ضیق وقت و فرارسیدن زمان نهار، نوبت به نماینده ناشران عمومی حاضر در نمایشگاه برای سخن گفتن نرسید!

  • م.ر سیخونکچی

چند انتخاب هوشمندانه برای خودکشی!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

گزارش روزانه حضور یک سراپا تقصیر در جشنواره فجر


این طنز را برای مجله نقد سینما نوشته بودم که اهیرا منتشر شده و روی دکه آمده است.

 

روز اول

روز اول جشنواره فجر در برج میلاد با فیلم «قول» شروع شد. اگرچه اصحاب هنر و رسانه بدون هیچگونه قضاوتی به دیدن این فیلم نشستند اما همینها چند روز بعد اعتقاد داشتند انتخاب این فیلم بعنوان فیلم افتتاحیه جشنواره حکایت از صداقت مسئولان جشنواره داشته است چراکه آنها می‌خواستند از همان روز اول مخاطبان بدانند قرار است چه فیلمهایی ببنید و کلا اگر خوششان نمی‌آید ده روز وقت خودشان را تلف نکنند! اما از آنجاکه اصحاب هنر و رسانه معمولا کمی پررو هستند، مسئولان جشنواره فیلم «ناهید» را برای سانس ساعت دو انتخاب کردند. درسانس ساعت 4 مسئولان با بیان اینکه پررویی هم حدی دارد فیلم «ارغوان» را به نمایش گذاشتند. مسئولان جشنواره اعتقاد داشتند که اگر درخت هم پای این فیلم بنشیند بعد از 20 دقیقه پا در میاورد و فرار  میکند اما اصحاب هنر و رسانه نشستند و همراه با گاز زدن صندلی‌ها تا انتهایش را دیدند.


با نمایش دو فیلم «بوفالو» و «این سیب هم برای تو» در سانسهای بعدی روز اول، مسئولان جشنواره مطمئن شدند که غذای مفتی کاخ جشنواره کار خودش را کرده است و هر مزخرفی هم که در برج میلاد نمایش داده شود، این مردم بی‌خیال جشنواره نمی‌شوند؛ پس با خیال راحت رفتند بخوابند تا برای برگزاری روز دوم آماده شوند.


روز دوم


«خداحافظی طولانی» ساعت ده صبح روز دوم نمایش داده شد که انصافاً برای احترام به سبک زندگی اصحاب هنر و رسانه که معمولا تا ده و یازده صبح خواب هستند، انتخاب هوشمندانه‌ای به نظر می‌رسید. اما نمایش «چهارشنبه 19 اردیبهشت » در سانس ساعت 14 چرت بعد از نهار تماشاگرها را پاره کرد. ساعت 16 «حکایت عاشقی» پخش شد تا مشخص شود که کیومرث پوراحد با ساختن «پنجاه قدم آخر» حالا دیگر به یک ژانر در سینما تبدیل شده است و حالا خیلی از فیلمسازان برای ساخت فیلم در این ژانر پشت درهای نهادها و انجمن‌های مربوط به دفاع مقدس صف می‌کشند!


ساعت 19 فیلم «خانه دختر» پخش شد. مخاطبان ترجیح دادند خودشان را بزنند به آن راه و مثلاً فکر کنند که این فیلم درباره تاثیرات زیاده‌روی در بازی‌های کامپیوتری بر سلامت بند انگشتان است! آخر شب هم فیلم «موقت» نمایش داده شد که خب، شد دیگر!


روز سوم


اگر اهالی کاخ جشنواره می‌دانستند که در بقیه سانسهای روز سوم قرار است چه فیلمهایی ببینند، مطمئنا از دیدن فیلم «مرگ ماهی» در سانس اول این روز ذوق مرگ می‌شدند. اما چون نمی‌دانستند ذوق مرگ که نشدند هیچ، کلی هم توی ذوقشان خورد. یک نفر که ظاهرا بیشتر از همه توی ذوقش خورده بود پرسید: «آقا کسی یادشه دقیقاً چی شد که روح الله حجازی کارگردان مهمی شد؟!»


سانس بعد از نهار به نمایش فیلم «احتمال باران اسیدی» اختصاص داشت اما اینکه خود «احتمال باران اسیدی» به چی اختصاص داشت تا انتهای فیلم هم مشخص نشد! در سانس بعد «شکاف» اکران شد که در آن کلی آدم سر یکدیگر فریاد می‌زدند و ما فهمیدیم خیلی با هم مشکل داشته‌اند. اما فیلم «تگرگ و آفتاب» که پخش شد ما فهمیدیم صادق هدایت اصلاً هم با دین و مذهب و مردم مشکل نداشته است چون اگر داشت که از روی داستان داش آکل‌ش فیلم دفاع مقدسی نمی‌ساختند!


مسئولان جشنواره چون دیدند هنوز سه چهار نفر بعد از تماشای این فیلمها در روز سوم خودشان را از بالای برج میلاد پایین ننداخته‌اند، در آخرین سانس این روز «جزیره رنگین» آقای سینایی را نمایش دادند و بعد به آخرین نفری که می‌رفت خودش را پایین بیاندازد گفتند: «قربون دستت رفتنی چراغهای برج  رو هم خاموش کن»!


روز چهارم


معمولا جشنواره‌ها در روز چهارم با شگفتی آغاز می‌شوند اما جشنواره فجر در روز چهارم با «دوران عاشقی» شروع شد! البته بعدا که هیئت داوران این فیلم را در چندین رشته نامزد سیمرغ کردند معلوم شد شگفتی یکجورهایی در یکجای این فیلم مستتر بوده است!


ساعت 14 فیلم «بدون مرز» نمایش داده شد. این فیلم همانقدر که پر از دغدغه و تعهد بود، از دیالوگ خالی بود به همین دلیل هم تا دقیقه ده و یازده فیلم تماشاگرها از اینکه چرا باید پسربچه‌ای به این نازی که دارد در فیلم بازی می‌کند لال باشد، گریه می‌کردند! در سانس بعد «عصر یخبندان» نمایش داده شد که متاسفانه فیلمی قصه‌گو، جذاب، نمکی و آموزنده بود. مسئولان رسیدگی کنند لطفاً!


در دو سانس انتهایی «تا آمدن احمد» و «داره صبح میشه» پخش شدند که بدینوسیله تشکر کرده و برای همگان آرزوی توفیق مسئلت داریم.


روز پنجم


مردم از دیدن «رخ دیوانه» در اولین سانس روز پنجم خوششان آمد. مسئولان جشنواره هم که اعتقاد داشتند چه معنی دارد آدم انقدر هی خوشش بیاید؟ بنابراین فیلمهای «دو»، «بهمن»، «اعترافات ذهن خطرناک من» و «یحیی سکوت نکرد» را در سانسهای بعدی این روز پخش کردند.


در فیلم دو، سهیلا گلستانی ثابت کرد که حالا چه کاری است، آدم همان بازیگر بماند چه عیبی دارد؟ و پرویز پرستویی در این فیلم هم بار دیگر یک زنی را که از شوهر صیغه‌ای‌اش باردار بود برداشت برد درمانگاه!


اما «بهمن»! اما بهمن! آخ آخ آخ... نمیدانم شما هم تا حالا جای فیلم دیدنتان انقدر درد گرفته است یا نه؟! اما بهمن! در واقع بهمن با تماشاگرها کاری کرد که ملت موقع دیدن «اعترافات ذهن خطرناک من»با آغوش باز منتظر بودند زامبی‌های توی فیلم از پرده سینما بیرون بیایند و آنها را بخورند و بدینوسیله تماشاگران را از دیدن فیلمهایی چون بهمن رهایی بخشند. اما از آنجا که زامبی‌های فیلم از زامبی‌های آمریکایی الگوبرداری شده بودند، علاقه‌ای به خوردن ایرانی‌ها نداشتند و رفتند!


روز ششم


مسئولان جشنواره در روز ششم کمی به مغز و اعصاب مخاطبان استراحت دادند و سه فیلم «ماهی سیاه کوچولو»، «من دیه‌گو مارادونا هستم» و «کوچه بی‌نام» را اکران کردند. ما هم به شما استراحت میدهیم و می‌رویم سراغ روز هفتم. مدیونید اگر فکر کنید چون نگارنده فیلمهای این روز را ندیده است دارد از این روز می‌گذرد!


روز هفتم


«مزار شریف» فیلم شریفی بود که البته ما با دیدن روایت قهرمان بی‌عرضه و چلمن آن فهمیدیم طالبان آدمهای خیلی خشنی بودند که با نوار کاست هم مشکل داشتند. بعد از این هم رفتیم فیلم «آزادی مشروط» را دیدیم که در آن یک نوجوان عاصی و شورشگر ظرف ده دقیقه صحبت با یک بازپرس آگاهی هدایت میشود.


«شیفت شب» فیلم بعدی روز هفتم بود که در آن یک حسابدار با سابقه که وضع مالی خودش و خانواده‌اش نسبتاً توپ است، برای جبران بدهی‌اش از میان همه راه‌های ممکن می‌رود سراغ موش‌کشی شبانه در خیابان‌های تهران. نیکی کریمی در این فیلم می‌خواست به ما بفهماند که چه راه‌های خلاقانه‌ای در این مملکت برای پولدار شدن وجود دارد و ما نمی‌دانیم. طبق حساب و کتاب ما اگر شهرداری موشی یک میلیون حساب کند، ده روزه بدهی پانصد میلیونی طرف صاف می‌شود.


«شرفناز» و «پدر آن دیگری» را هم در حالی در روز هفتم دیدیم که همه‌اش فکرمان مشغول این بود که اگر تهران پلنگ داشت و ما شبها می‌رفتیم شکار پلنگ، دیگر لازم نبود برای دو زار ده شاهی حق التحریر هی طنز بنویسیم!


روز هشتم


کمال تبریزی قبل از نمایش «طعم شیرین خیال» روی سن رفت و سعی کرد به ما القا کند فیلمش خیلی فیلم حساس و جذاب و خوبی است. ما هم که فیلم را می‌دیدیم هی به خودمان القا کردیم که فیلم او فیلم حساس و جذاب و خوبی است. اما القا نشدیم که نشدیم از بس آدمهای القا نشویی هستیم. اما بعد که «در دنیای تو ساعت چند است» را دیدیم با کمال میل القا شدیم که زبان فرانسوی زبان دوم حداقل نصف مردم بندرانزلی است و در آن شهر به هر بچه چهار سال به بالا برسی بجای «سلام، چطوری عمو جان؟» باید بگویی «بونژو موسیو»، و او هم که دارد پنیر فرانسوی سق می‌زند و درباره برج ایفلی که دیشب در خواب دیده برای ژان –اسم رفیقش ژان است دیگر!- تعریف می‌کند، به شما می‌گوید: «کا وا»!


اما در «نزدیکتر» خانواده مرکزی فیلم که کلی بحران و بدبختی داشتند آخرش سر و سامان گرفتند و به آرامش رسیدند و ما به همین دلیل درباره این فیلم چیزی نمی‌گوییم. چه معنی دارد یک فیلم پایانش باز که نباشد هیچ، آرامش هم داشته باشد؟!


آخرین فیلم این روز هم «روز مبادا» بود. نکند فکر کرده‌اید چون این مطلب طنز است قرار است درباره این فیلم حرف بزنیم؟ واقعا که!


روز نهم


آتش نشانی طی یک نامه رسمی اعلام کرده بود که دیگر توان مراجعه به برج میلاد و نجات دادن کسانی که میخواهند خودشان را به پایین پرت کنندندارد. نه اینکه نخواد؛ نه! واقعیتش این است که دیگر انقدر نیرو ندارد! بنابراین مسئولان جشنواره هم «ایران برگر» را در روز نهم نمایش دادند تا آتش نشانها هم کمی استراحت کنند و خداییش هم جواب داد!


بعد آتش نشانی نامه زد که آقا دیگر داریم بی‌کار می‌شویم، به همین خاطر هم «جامه دران» نمایش داده شد! بعد دوباره آتش نشانی نامه زد و نتیجتاً انیمیشن «شاهزاده روم» اکران شد. بعدش هم که مسئولان جشنواره از این نامه نگاری‌ها خسته شده بودند «ابوزینب»را نمایش دادند که تاثیری در افزایش یا کاهش خودکشی نداشت! تازه یک فیلم هم این وسط پخش شد به نام «مردی که اسب شد» که اگر مسئولان آتش نشانی خبر دار می‌شدند خودشان می‌آمدند برج میلاد را از بیخ آتش می‌زدند و خلاص!


روز دهم


در حالی که خداحافظی با نهار و شام رایگان جشنواره و چایی و کیک عصرهایش مهمترین دغدغه ما بود رفتیم و «روباه» را دیدیم و کمی از درد خداحافظی‌مان با جشنواره کاسته شد. «چاقی» هم ای بدک نبود اما دوباره که یاد شام و نهار و عصرانه از دست رفته افتادیم، حالمان گرفته شد و بی خیال دو فیلم باقی‌مانده یعنی «فرار از قلعه رودخان» و «مبارک» شدیم.

  • م.ر سیخونکچی

خدا بدور!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ | ۰ نظر
  • م.ر سیخونکچی
فکر می‌کنید اگر فیلمسازان ایرانی به چالش آب یخ می‌پیوستند، چطوری آب سرد روی خودشون می‌ریختند؟ بنده فکر میکنم اینجوری:

مسعود کیمیایی

هوا تاریک است. باران به شدت می‌بارد. اگرچه لوکیشن در وسط شهر قرار دارد اما هر چند دقیقه یکبار صدای زوزه شغال شنیده می‌شود. نوری قرمز رنگ بصورت منقطع و به تناوب صحنه را روشن می‌کند، مشخص است که بیرون از کادر یک چراغ راهنمایی قرار دارد! مسعود خان کیمیایی روی پله‌ای موزائیکی نشسته است. با صدایی خسته و خش‌دار می‌گوید: پسر! بریز اون سطل آبو تا شاید شهری که تا گردن تو لجن نامردی و نالوطی‌گری فرو رفته یک کم شسته بشه!

عباس کیارستمی

موسیقی وجود ندارد. هر چند دقیقه یکبار فقط یک صدای دینگ می‌آید. دو هزار و سیصد و نود و یک فریم عکس از سطل‌های مختلف در طرح‌ها و رنگ‌های گوناگون پشت سر هم نشان داده می‌شوند. در پایان عباس کیارستمی در حالی که خیس است پشت به دوربین از کادر خارج می‌شود. او وقتی ما نمی‌دیدیمش خودش را خیس کرده بوده است!

حسین فرحبخش

غیر از فرحبخش، دو نفر دیگر هم در کادر هستند. یک نفر با ته ریشی معقول و یقه‌ای بسته و پیراهنی سفید بعنوان نماد یک طیف اجتماعی و مذهبی که وجود سه خودکار آبی، مشکی و سبز بصورت همزمان در جیب پیراهن او ثابت میکند از مدیران دولتی است؛ و نفر دوم با موهایی بلند، عینکی دودی، تی‌شرتی بنفش رنک بعنوان نماد طیفی دیگر که وجود روزنامه‌ای لوله شده در دست او نشان می‌دهد او روشنفکر است! فرحبخش در وسط این دو نفر نشسته است. درست لحظه‌ای که فرحبخش می‌خواهد سطل آب را بلند کرده و روی خود بریزد، بانویی به چشم خواهری زیبا و با آرایشی مثال زدنی در کادر ظاهر شده و آن دو نفر در حالی که او را یکجوری نگاه می‌کنند همراهش از کادر خارج می‌شوند. فرحبخش در حالی که ناگهان صدای جیغی به گوش می‌رسد، سطل آب را روی خودش خالی می‌کند! ما در گوشه کادر یک حوله میبینیم که فرحبخش از پیش آماده کرده بود تا سریع خودش را خشک کند و بعد برود این فیلم را بعنوان یک فیلم کوتاه سیاسی به مدیران قالب کند.

مسعود دهنمکی

ما چیز زیادی نمی‌بینیم جز چند باریکه نور رنگارنگ که هی به دوربینی که کادرش کج است می‌تابند. گویا دهنمکی حتی در این صحنه هم دنبال امتحان کردن جدیدترین تکنیکهای نرم افزار افتر افکت بوده است! آخر سر هم مردم هجوم می‌آورند و سطل آب چپه می‌شود روی او!

اصغر فرهادی

اصغر فرهادی روی یک چهارپایه نشسته است. کادر شلوغ است. افراد زیادی پشت سر او در رفت و آمدند. از بی‌حجاب بودن برخی از آنها می‌توان فهمید که لوکیشن در خارج از ایران است. فرهادی سطل را بر می‌دارد تا روی خودش خالی کند اما ناگهان یکنفر از پشت می‌گوید: نریز! یخ نیست، داغه! یکی دیگر داد می‌زند: دروغ میگه، یخه یخه! دیگری در حال رد شدن می‌گوید: اصلا آب نیست که یخ باشه یا داغ، نوشابه‌س! یکی دیگر داد می‌زند: دوغه… دوغ بدون گاز؛ تازه دوغ برای معده هم کمتر ضرر داره! یکی دیگر سریع می‌گوید: اصلاً از کجا معلوم توش مایع باشه؟ توش گاز هلیومه!!!

بهت را در چهره فرهادی می‌توان دید! قبل از اینکه فرهادی تصمیم بگیرد بالاخره سطل را خالی کند یا نه، و در حالی که او دارد عمیقاً به اینکه حقیقت چیست و چه کسی دروغ می‌گوید فکر می‌کند، دوربین چرخیده و قطاری را نشان می‌دهد که با سرعت در حال دور شدن است. طبیعتا قطار در این موقع یک بوق هم می‌زند.

رخشان بنی اعتماد

اتاق تاریک است. چراغی بالای سر بنی اعتماد شبیه چراغهای اتاق بازجویی تکان می‌خورد. سایه مردی که دارد به فردی شلاق می‌زند پشت سر بنی‌اعتماد روی دیوار افتاده است. بنی‌اعتماد قبل از ریختن آب روی خودش می‌خواهد جمله‌ای بگوید: «من قبل از ریختن این آب، از همه شما یه سوال دارم، آهای آزاد اندیشها، روشنفکران، فعالان حقوق بشر…»، جمله بنی‌اعتماد نیمه‌کاره می‌ماند چون مردی که دارد شلاق می‌زند داد می‌زند: «بگو چرا تو فتنه بودی» و فرد شلاق خور می‌گوید: «چون کار نیست!». بنی‌اعتماد می‌آید دوباره سوالش را مطرح کند که باز آن مرد می‌پرسد: «چرا پرچم امام حسین رو آتیش زدید» و آن فرد می‌گوید: «بخاطر اینکه وضع جامعه خرابه، پول نداشتم شارژ دو تومنی موبایل بخرم». این گفتگوها ادامه پیدا میکند تا اینکه مرد از نفس می‌افتد. در این زمان بنی‌اعتماد سوالش را کامل می‌پرسد: «من قبل از ریختن این آب، از همه شما یه سوال دارم، آهای آزاد اندیشها، روشنفکران، فعالان حقوق بشر می‌پرسیم که رستوران خوب تو ابوظبی و ونیز سراغ دارید؟» و بعد آب را روی خودش می‌ریزد!

  • م.ر سیخونکچی

اینم یه راهپیمایی حکومتی دیگه!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ب.ظ | ۲ نظر
ببینید مثل روز روشنه که حکومتی بود! راهپیمایی ۲۲ بهمن رو عرض می‌کنم. دلشان خوش است که ریخته‌اند توی خیابان و زده اند دهان و دندان استکبار را خرد خاکشیر کرده‌اند. گیریم که ریخته باشید و دهان آن بدبخت هم شده باشد! آخر راهپیمایی حکومتی افتخار دارد، بالیدن دارد؟ زرشک!
 
شاید فکر کنید که مگر می‌شود؟ شاید بپرسید مگر می‌شود اینهمه آدم بریزند توی خیابان و این حکومتی باشد؟ خب اگرچه ندانستن عیب نیست اما این سوال نشانه دل شاد و فرخنده و خجسته‌تان است دیگر؛ وگرنه در مملکتی که همه چیزش حکومتی است، مگر می‌شود راهپیمایی‌اش حکومتی نباشد؟ ببینید! مگر مسیرهای راهپیمایی را حکومت مشخص نکرده است؟ مگر برای رفت و آمد خلق الله اتوبوسهای شرکت واحد را هماهنگ نکرده است؟ مگر از میدان آزادی به هشت جهت بلندگو نکشیده است؟ خب اینها یعنی اینکه راهپیمایی حکومتی است دیگر. اما برای اینکه دلتان قرص شود چند نمونه از حکومتی بودن بقیه اتفاقات در کشور را خدمتتان عرض میکنم که دیگر مطمئن شوید بهروز سوراسرافیل و ممد نوری‌زاد و پونه قدوسی خدا بیامرز حرف مفت نمی‌زنند!
 
همین بازی استقلال و پرسپولیس! از بیخ حکومتی است. جایش را که حکومت تعیین می‌کند، مثلا میگوید استادیوم آزادی. زمانش را هم که حکومت تعیین می‌کند. حتی داورش را هم حکومت تعیین می‌کند! بعد هم برای آمدن مردم به استادیوم اتوبوس می‌گذارد و مردم هم هرچقدر میزنند شیشه اتوبوسها را می‌شکنند و صندلی‌هایش را از جا در می‌آورند، حکومت از رو نمی‌رود و باز برای بازی بعد اتوبوس می‌فرستد؛ انقدر که این حکومت پرروست!
 
اصلاً چرا آب زرشک فروشی‌ها را نمی‌گویید؟ الان شما بخواهید بروید سر خیابان فردوسی و دو لیوان آب زرشک بخرید، حکومت برایتان اتوبوس گذاشته است! یعنی از هر نقطه شهر یکی دو خط اتوبوس گذاشته تا بروید سر خیابان فردوسی و حتی آب زرشک خوردنتان هم حکومتی باشد! یعنی ملت نمی‌توانند یک لیوان آب زرشک غیر حکومتی بخورند در این مملکت... ای خدا تا کی می‌خواهی این رنج و عذاب ما قوم آریایی را ببینین و سکوت کنی؟!!
 
اصلاً آب زرشک را هم بگذاریم کنار. همین مدرسه رفتن. جایش را حکومت مشخص کرده است. زمانش را هم که حکومت مشخص کرده است. معلمش را هم که حکومت مشخص کرده است. به اقصی نقاط حیاط و راهروها هم که بلندگو کشیده! تازه باز هم حکومت آمده اتوبوس و مینی‌بوس گذاشته تا بچه‌ها را ببرد مدرسه بعد فکر کرده اسمش را بگذارد سرویس ما خر می‌شویم؛ آره جون خودت! آقا جان شاید من دوست دارم بچه‌ام ساعت  ۹ شب تا دوی نصفه شب شب برود در باشگاه بدنسازی و اسی کچل به او دیفرانسیل درس بدهد، اصلا دوست دارم بجای با سرویس رفتن، سینه خیز برود آنجا! چرا نمی‌گذارید؟
 
دیدید؟ دیدید چطور در این مملکت همه چیز حکومتی است؟ پس حالا که دیدید دیگر مطمئن باشید که راهپیمایی ۲۲ بهمن هم حکومتی بود. من می‌رم بخوابم!
  • م.ر سیخونکچی

نیازمند چشمهای سبز یا آبی یا فوق فوقش عسلی هستیم!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۴۲ ب.ظ | ۴ نظر
آگهی‌های سینمایی

 به یک پایان باز برای فیلمنامه‌ای اجتماعی نیازمندیم. پایان‌های باز خود را در بک‌گراندی از دریا که خورشید در انتهایش در حال غروب کردن است برای ما بفرستید
(کمپانی فیلم سازی باز اندیش)
*
 بازیگری هستم که چندی پیش در خارج از کشور با ظاهری نامناسب در فیلمی نامناسب‌تر بازی کردم. دنبال نقش یک زن چادری هستم تا بتوانم دوباره برگردم به سینمای ایران. ممنون همه کارگردانها هستم.  فیلمنامه‌هایی که در آنها حداقل هشت سکانس نماز خواندن برای من نوشته شده باشد در اولویت هستند
(م.ر.س.خ.د)
*
 لیستی از مدارسی که در تعطیلات نوروز هم دایر بودند تهیه شده است. رسانه‌هایی که می‌خواهند بگویند فروش فیلمهای ده‌نمکی در تعطیلات عید هم بخاطر بردن اجباری دانش آموزان به سالن‌های سینما بوده است برای تهیه این لیست با ما تماس بگیرند
(شرکت مستند سازان هجمه‌محور غرب)
*
  تضمینی؛ دریافت نیمی از هزینه بعد از پذیرش در جشنواره‌های خارجی. سه عدد متجاوز به عنف با سابقه زورگیری آماده در اختیار قرار دادن خاطرات خود برای ساخت فیلم اجتماعی هستند. گفتنی است این خاطرات قبلاً توسط هیئت انتخاب جشنواره ابوظبی اَپلای شده است!
(انجمن دفاع از حقوق افراد مورد تجاوز قرار گرفته)
  • م.ر سیخونکچی