طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۲۵ مطلب با موضوع «هسته ای» ثبت شده است

نمی‌دانم می‌دانید توافق ژنو یعنی چه یا نه؟ اما حتما می‌دانید که امروز آقای عراقچی در مجلس از پذیرفتن حق طرف غربی برای بازرسی از مراکز نظامی ایران سخن گفته است. فکر میکنید چطور شد که در این یک سال و نیم از «میدانید توافق ژنو یعنی چه» به اینجا رسیدیم؟! اینجوری:

 

مرحله اول: این مذاکرات فقط درباره موضوعات هسته‌ای است.

 

مرحله دوم: ما فقط درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کنیم اما طرف مقابل دوست دارد درباره سایر موضوعات هم مذاکره کند.

 

مرحله سوم: ما فقط درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کنیم اما طرف مقابل هی می‌پرد وسط صحبت ما و درباره موضوعات غیر هسته‌ای مذاکره می‌کند.

 

مرحله چهارم: ما فقط درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کردیم اما گفتیم یه دقیقه صبر کنیم ببینیم این طرف مقابل چی می‌خواد بگه هی میپره وسط حرف ما.

 

مرحله پنجم: طرف مقابل درباره موضوعات غیر هسته‌ای حرفش رو زد بعد که ما خواستم بپریم وسط حرفش و درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره کنیم با پشت دست زد تو دهنمون!

 

مرحله ششم: تا ما بیایم دهنمون رو صاف و صوف کنیم و دوباره درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره کنیم طرف مقابل بحث بازرسی از مراکز نظامی رو مطرح کرد.

 

مرحله هفتم: ما قاطعانه گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را نمی‌دهیم.

 

مرحله هشتم: ما غیر قاطعانه گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را نمی‌دهیم!

 

مرحله نهم: ما همینطوری با خنده در حالی که داشتیم با آقاشون قدم میزدیم گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را نمی‌دهیم.

 

مرحله دهم: ما گفتیم که موافقید اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را ندهیم؟

 

مرحله یازدهم: ما گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را می‌دهیم به شرطی که ۴۸ ساعت قبل اعلام کنند کجا را می‌خواهند بازدید کنند.

 

مرحله دوازدهم: ما گفتیم اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را می‌دهیم اما ناظران را با چشم بسته به آن مرکز برده و آنجا یهویی چشمشان را باز میکنیم.

 

مرحله سیزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که ما را هم با خود ببرند! آنها هم به شرط آنکه قول بدهیم زیاد حرف نزنیم و مزاحم بازرسی آنها نشویم قبول

کردند!

 

مرحله چهاردهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که چشم ما را نبندند و با خود ببرند و بگذارند کنارشان بایستیم و بازرسی از مراکز نظامی دیگران را یاد بگیریم!

 

مرحله پانزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما قویا شرط کردیم اجازه بازرسی از جاهای خیلی خصوصی مراکز نظامی ما را ندارند.

 

مرحله شانزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما به شرط اینکه اگر خواستند وارد جاهای خیلی خصوصی مراکز نظامی ما شوند اول در بزنند.

 

مرحله هفدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما قرار شد اگر خواستند وارد جاهای خصوصی مراکز نظامی ما شده و در زدند و یکی گفت «اهن»، لااقل ۵ ثانیه صبر کنند تا طرف شلوارش را بکشد بالا!

 

مرحله هجدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که آنها دست علی بدهند بیایند نظارتشان را بکنند و بروند و مشکلی درست نکنند و از اطلاعات بدست آمده برای کارهای بد بد استفاده نکنند!

 

مرحله نوزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما آنها هم باید قول بدهند با اطلاعاتی که از این بازدیدها بدست می‌آورند علیه دانشمندان ما کاری نکنند یا حداکثر برای آنها سبیل آتشین بکشند!

 

مرحله بیستم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که بعد از بازرسی و قبل از ترور دانشمندان هسته‌ای یا فرماندهان نظامی ما ۳ ساعت به ترور شوندگان فرصت بدهند با خانواده خود خداحافظی کنند!

 

مرحله بیست و یکم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما آنها باید قول بدهند که اگر خواستند بر اساس این اطلاعات دانشمندان ما را ترور کنند بین هر ترور حداقل باید یک هفته فاصله باشد تا بتوانیم در شان این افراد مراسم ترحیم گرفته و رییس جمهور و وزیر امورخارجه فرصت داشته باشند در مراسم ختم و گرامیداشت آنها شرکت کنند! طرف غربی باید ما را درک کند که واقعا امکان حضور در بیش از هفته‌ای یک ختم برای دولت ممکن نیست و ما از این خط قرمز امکان ندارد کوتاه بیاییم. حرف استراحت و اوقات فراغت مسئولان است، الکی که نیست! ضمنا اگر هم خواستند در دو هفته تعطیلات نوروز کسی را ترور کنند باید طرف حتما اهل کیش باشد که مسئولان بتوانند در ختمش شرکت کنند و یادش را گرامی بدارند! وقتی میگیم اجازه بازرسی‌های مدیریت شده را دادیم یعنی این!

 

مرحله بیست و دوم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم، شرطی هم نگذاشتیم اما آنها گفتند اصلا احتیاجی به اجازه ما ندارند و هر وقت عشقشان بکشد می‌آیند و از هر جا که خواستند بازرسی می‌کنند و می‌روند! بنابراین اصلا موضوع اجازه دادن یا ندادن ما برای بازدید آنها از مراکز نظامی از موضوع مذاکرات خارج شده است و خدا شاهد است که اصلا در اینباره مذاکره نمی‌کنیم!

  • م.ر سیخونکچی
بعد که بهتان می‌گویند بی‌سواد ناراحت می‌شوید! خب بی‌سوادید دیگر. حتما رییس جمهور محترم خودش باید زبان باز کند و گوشه‌ای از مبانی فعالیتهای دولت را بیان کند تا دوزاری‌تان بیفتد؟ حتما ایشان باید بگوید که سیاست دولت بر اساس «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» است تا از عمق ادبی و عرفانی سیاستهای دولت سر در بیاورید؟
اصلاً حالا که اینجور شد بخش دیگری از سیاستهای دولت را بر اساس اشعار شعرای پارسی‌گوی بیان می‌کنیم تا بیش از پیش سرافکنده شوید:
 
چرایی انتخاب کلید بعنوان نماد انتخاباتی:
 
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر «کلید»
(فردوسی)
 
 
چرا بعد از صد روز مشکلات مردم از بیخ حل نشد:
 
چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد «کلید»
(فردوسی)
 
 
چرا دولت به سخنان منتقدان «بی‌سواد» پاسخی نمی‌دهد و از دستشان عصبانی است:
 
به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!
که از خطت مرا محروم کرد این «بی‌سوادی‌ها»
(هلالی جغتایی)
 
 
چرا آنچه مرقوم داشته بودند با آنچه اتفاق افتاده بود یک کم –فقط یک کم ها!- تفاوت داشت:
 
در مجلس «مذاکره» علمست مونسم
در منزل محاوره فضلست رهبرم
(انوری)
 
 
چرا در مذاکرات و گفتگو با آمریکا می‌خندند:
 
بدیدند و با «خنده» پیش آمدند
که دو «دشمن» از بخت خویش آمدند
(فردوسی)
 
 
چرا در تعطیلات نوروزی کیش بعنوان مقصد سفر انتخاب می‌شود:
 
برون رفت با ویژه‌گردان خویش
که با او یکی بودشان رای و «کیش»
(فردوسی)
 
 
چرا سوییس و ژنو برای مذاکرات انتخاب می‌شود؟ اصلا می‌دانید توافق ژنو یعنی چه؟!
 
ملک جهان چون «سویس» باغ ندارد
لالهٔ باغ سویس داغ ندارد
یک دل افسرده در تمام «ژنو» نیست
یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد
(ملک الشعرای بهار)
 
 
چرا از رکود رد شدیم و خودمان خبر نداریم:
 
هر جان که می‌گریزد از فقر و نیستی
نحسی بود گریزان از دولت و سعود
آن خاک تیره تا نشد از خویشتن فنا
نی در فزایش آمد و نی رست از «رکود»
(مولوی)
 
 
چرا تورم بهمن ماه صفر شد ولی از شدت خوشحالی کسی نتوانست آن را حس کند:
 
«حسن» خودرای «تورم» می کند از سایه خویش
چون ترا رام به «تدبیر» توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش از آن است که «تحریر» توانم کردن
(صائب تبریزی)
 
 
چرا حسین آقای فریدون همه کاره شده است:
 
«فریدون» چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
(فردوسی)
 
 
چرا در دولت قدیم همه کاسب تحریم بودند و کسانی که با وعده برداشتن تحریم رای آوردند کاسب تحریم نیستند اصلاً هم:
 
چون همی خواستی گرفت احرام
چه نیت کردی اندر آن «تحریم»؟
جمله برخود حرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار قدیم؟
(ناصرخسرو)
 
 
چرا رنگ بنفش بعنوان رنگ ستاد انتخاباتی انتخاب شده بود:
 
هم آنگه یکی اژدهافش درفش
پدید آمد و گشت گیتی «بنفش»
(فردوسی)
 
 
چرا ظریف؟ کلاً چرا؟
 
دایما تر و جوانیم و لطیف
تازه و شیرین و خندان و «ظریف»
(مولوی)
 
 
چرا به خنده هم اکتفا نکرده و قهقهه می‌زنند:
 
کبکان بی‌آزار که بر کوه بلندند
بی‌«قهقهه» یک بار ندیدم که بخندند
(منوچهری)
 
 
منتقدان چرا انقدر گیر می‌دهند:
 
چاه را تو خانه‌ای بینی لطیف
دام را تو دانه‌ای بینی «ظریف»
(مولوی)
 
 
واقعا منقدان هم حرفهایی می‌زنند ها!
 
«عقل» به یک گوشه نشستن گرفت
ساغر می «قهقهه» آغاز کرد
(مولوی)
 
 
چرا مذاکرات تمام نمی‌شود:؟ اصلاً چرا با این وضعیت باید تمام شود؟! شما بودید تمام می‌کردید؟! نه؛ خدایی تمام می‌کردید؟
 
ساقی «ظریف» و باده لطیف و زمان شریف
مجلس چو چرخ روشن و دلدار مه وشست
(مولوی)


اینم خیلی نمیشه توضیح داد! ولی کلاً شعر با مسماییه؛ عجب شعری!

لولیئی گفت با پسر، هشدار
تا که خود را چو من سمر سازی
بر سر «استوانه» رقص کنی
وز بر ریسمان گذر سازی
خوبشتن را به قوت تعلیم
حکمفرمای شیرنر سازی
(ملک الشعرای بهار)
  • م.ر سیخونکچی

به رسمیت شناختن حق مشق شب!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر

جناب دکتر صالحی درباره دستاوردهای بیانیه لوزان در تلویزیون فرمودند که ما در مفهوم سانتریفیوژ هیچ محدودیتی نداریم و در وسایل تولید غنی سازی محدودیت داریم. در همین راستا زین پس معلمان عزیز آزاد هستند که هرچقدر دلشان میخواست به بچه ها بگویند از روی کلمه سانتریفیوژ بنویسند، صد بار، دویست بار، شش هزار بار و... هیچ محدودیتی نداریم!

  • م.ر سیخونکچی

باز هم روح توافق ژنو!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ | ۰ نظر

جناب اقای بیژن نامدار زنگنه، وزیر محترم نفت و کرسنت، اخیرا گفته اند که بندهایی از توافق ژنو که مربوط به نفت بوده اجرا نشده و البته ایشان گفته اند که دلیلش را نمیتوانند بگویند!

خواستم عرض کنم بیچاره روح توافق ژنو که وضعش از زنان خیابانی هم بدتر شده... بابا لااقل پولش را بدهید!

  • م.ر سیخونکچی

کنکور هسته‌ای برای جذب نیرو در سوهان سازی فردو!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ب.ظ | ۱ نظر
رضا عیوضی: نظر به درخواست تعداد کثیری از روشنفکران کشور در صفحات فیس‌بوک مبنی بر جایگزینی چرخه غنی‌سازی اورانیوم با چرخه ساخت سوهان در تاسیسات فردو قم بمنظور اعتمادسازی برای ادامه مذاکرات، وزارت مربوطه ضمن موافقت، جهت تکمیل کادر نیروگاه سوهان‌پزی فردو، سوالات زیر را طراحی نموده است.
 
لازم است متقاضیان ضمن پاسخ به سوالات زیر، اولا ساعت ۸ هرشب جلوی وزارت مربوطه تجمع نموده زیر لب نوای خاطره‌انگیز "خر برفت و خر برفت و خر برفت" را زمزمه نمایند، سپس یک پیامک خالی به شماره ۱۹۰۰۰۰ ارسال نمایند(هر پیام ۱۰۰تومان) تا در اسرع وقت با ایشان جهت همکاری تماس گرفته شود.
 
 
۱_ اگر از یک بیانیه فقط چند دقیقه بعد از انتشار، ۳ برداشت متفاوت بشود، نشان‌دهنده این است که...؟
الف- ما از رکود عبور کردیم
ب- قدرت بدنی تیم مذاکره کننده ما خیلی بالاست
ج- فقط برداشت وزیر مربوطه صحیح است
د- بیانیه هم بیانیه های قدیم، جدیداً بیانیه‌ها چه قابل چند برداشت داشتن شده‌اند، والّا!
 
۲_ از واکنش وزیر مربوطه هنگام سوال مجری درمورد ۱۹۰۰۰۰ هزار سو، یاد می‌گیریم که...؟
الف- نباید خیلی به جزئیات پرداخت
ب- این مجری‌ها هم عجب رویی دارند؟!
ج- گزینه د
د- بگذریم!
 
۳_ آن‌ها که بعد از خبر صدور بیانیه به خیابان‌ها ریختند که بودند؟
الف- همان‌هایی بودند که بعد از باخت به آرژانتین به خیابان‌ها ریختند!
ب- آدمهای خوبی بودند، خیلی خوب!
ج- تا حالا یکبار هم حکایت «خر برفت و...» را نخوانده بودند!
د- از اقشار کم درآمد جامعه بودند که تحریمها و گرانی‌ها موجب شده بودند نتوانند خودروی ۳۰۰ میلیونی خود را تبدیل به احسن کنند!
 
۴_ به نظر شما الان علی‌مطهری کجا و در حال چه‌کاری‌ است؟
الف- باشگاه کیک‌بوکسینگ-تمرین فن کف‌گرگی
ب- خانه-منتظر است تا کسی برود او را بزند
ج- سوئد-جایزه نوبل می‌گیرد
د- چه ربطی داشت!
 
۵_ اگر شما بودید، در مرکز تحقیقاتی فردو در مورد چه چیزهایی تحقیق می‌کردید؟
الف- نقش زرافه‌ها در جلوگیری از رشد بی‌اندازه درختان سوزنی برگ منطقه جنگل‌های حاره‌ای جنوب شرقی آسیا
ب- نحوه عبور از روکود!
ج- نحوه عبور از زیر کود!
د- نحوه عبور از توی کود!
 
 
  • م.ر سیخونکچی

ما میگیم به «جون مامانم» بعد تحریمها برداشته میشه!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ | ۱ نظر
البته آقای کارشناس بعلت مناظره شب گذشته خیلی خسته بودند اما لطف کردند و به ما فرصت کوتاهی دادند تا درباره برخی موارد گفتگو کنیم:
 
خبرنگار: سلام آقای «بهشت زاده»! میشه بفرمایید نظرتون درباره بیانیه لوزان کلاً چیه؟
سلام. شما خوبید؟ خانواده خوبن؟ بچه‌ها خوبن؟ تعطیلات خوش گذشت؟ هوا خوب بود؟ پسته خوردید؟ کجاها...
 
خبرنگار: ممنون... اگر میشه درباره بیانیه لوزان صحبت کنیم!
بله... اونم خوب بود. دیگه همه چیز حل شده خدا رو شکر. جهان امن شده. با همه دوست شدیم. قوانین رو اجرا می‌کنیم و به امید خدا خوش می‌گذره.
 
خبرنگار: اون که بله... میخواستم اگر امکان داره کمی درباره اینکه قراره تحریمها بعد از تاییدات آزانس برداشته بشه صحبت بفرمایید.
بله دیگه. اونا میان میبینن و بعد میرن تایید میکنن و بعد تحریمها برداشته میشه و بعد ما خوشحال میشیم!
 
خبرنگار: آژانس چطوری تایید میکنه؟ یعنی پروسه‌اش چطوریه؟
اینجوری که اونا میان میبینن و می‌پرسن شما اینجا دارید بمب درست می‌کنید؟ بعد ما میگیم نه، بمب درست نمی‌کنیم. بعد اونا میرن و به همه میگن که ما بمب درست نمی‌کنیم و همه هم تحریمها رو بر می‌دارن.
 
خبرنگار: به همین سادگی قبول میکنن؟
خب اگر قبول نکردن، به جون مامانمون قسم میخوریم! مثلا میگیم به جون مامانی ما اینجا بمب درست نمیکنیم. اونا هم قبول میکنن دیگه.
 
خبرنگار: جداً؟
پس چی؟ اونا خیلی آدمای خوبی هستن. من از نزدیک دیدمشون. اونا که هیچی، حتی آمریکایی‌ها هم آدمای خوبی هستن. همون وزیر انرژی‌شون رو دیدید؟ دیدید چقدر بانمک بود؟ اصلا به اون قیافه بامزه میاد آدم بدی باشه؟ من مطمئنم اگه قسم بخوریم باور میکنن و زنگ میزنن به همه میگن که زودِ زودِ زود تحریمها رو بردارن!
 
خبرنگار: از بابت جاسوسی هسته‌ای و صنعتی هم نگران نیستید؟
نه، اونا که جاسوس نیستن، کارشناس آژانسن ناسلامتی!
 
خبرنگار: حالا اگر یه وقت خواستن جاسوسی کنن چی؟
حالا اگر یه وقت شیطون گولشون زد و خواستن جاسوسی کنن ما بهوشن میگیم که دستاشون رو بزارن روی چشماشون و هیچ جا رو نبینن تا ما بگیم. بعد هم میریم اونجا که میخوان بازرسی کنن و میگیم حالا دستاشون رو بردارن. بعد هم که دیدن دوباره میگیم دستاشون رو بزارن روی چشماشون تو خود فرودگاه. اینجوری دیگه اگه شیطون هم گولشون بزنه نمیتونن جاسوسی کنن!
 
خبرنگار: پس مثل اینکه همه چیز خیلی خوبه و هیچ خطری ما رو تهدید نمیکنه.
همینطوره. من که خیلی خوشحالم. اصلاً دوست شدن با این و اون خیلی خوبه. من خیلی دوست داشتم با آدمای خوب دوست بشم. اگه کاری ندارید برم. برم؟
 
خبرنگار: بفرمایید!
  • م.ر سیخونکچی

آیفون بدست های گرسنه!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ | ۰ نظر

میگن مختافان توافق یا همان بیانیه لوزان افراد شکم سیر هستن، بعد از ونک به بالا ریختن تو خیابون از خوشحالی توافق لوزان دارند میزنن و میکوبن و با آیفونهای سه چهار میلیونی فیلم میگیرند! بمیرم برای شکم های گرسنه تان!

  • م.ر سیخونکچی

چرخ زندگی مردم و سانتریفیوژها و سبیل بابات با هم می‌چرخند!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر

یا برنامه‌ای برای اینکه چرخ سانتریفیوژها همچنان بچرخد


همانطور که مستحضر هستید بیانیه لوزان و قبل از آن توافق ژنو و خیلی قبلتر از آن بیانیه سعد آباد و خیلی خیلی قبل‌تر از آن قراداد ترکمنچای هیچ چیزی از ارزشهای ما کم نکرده است. حتی در همین بیانیه آخری هیچکدام از تاسیسات هسته‌ای ما برچیده نشده یا هیچکدام از فعالیتهای ما تعلیق نشده است، فقط قرار شده در یک تغییر کوچک فردو بجای اینکه اورانیوم غنی کند، اوقات فراغت دانشمندان هسته‌ای را غنی کند و به آنها یاد بدهد چطور می‌توان اورانیوم را غنی کرد ولی آنها نمی‌توانند! در همین راستا و برای اینکه هیچدام از دیگر تاسیسات هسته‌ای ما هم تعطیل نشوند و فوق فوقش تغییر کاربری بدهند، اینها پیشنهاد می‌شود:

 

موزه هسته‌ای

طرف کافی‌ست در کودکی سه بار پشت سر هم روپایی زده باشد تا بعد از مرگش خانه‌اش را موزه کنند و کِش زیرشلواری‌اش را بعنوان میراث جهانی در یونسکو ثبت کنند! خداوکیلی سانتریفیوژها هرچقدر هم که چیزهای بیخودی باشند و بود و نبودشان در آینده ملت ایران تاثیری نداشته باشد(!) از کش تنبان که کمتر نیستند! یکی از راهکارها برای استفاده از تاسیسات هسته‌ای فردو و اراک و... بعد از توافق نهایی، تبدیل آنها به موزه است.

 

 هتل هسته‌ای

حتما شما هم دیده‌اید که برمی‌دارند آثار باستانی را با دو تکه تخت و چهارتا صندلی و البته یه اینترنت 2 مگ، تجهیز می‌کنند و بعد بعنوان هتل، خلق الله را می‌چپانند آن تو! با این ابتکار هم آن آثار از پوسیدگی نجات پیدا می‌کنند و هم دستشان در جیب خودشان می‌رود و خرج تعمیر و نگهداری خودشان را در می‌آورند. حالا مگر رآکتور و سانتریفیوژهای ما چه چیزی از خانه فلان الدوله و باغ بیسار السلطنه کم دارند که نتوانند خرج خودشان را در بیاورند و هی چشمشان به دو زار ده شاهی مرحمتی 5+1 نباشد!

اگر این تاسیسات را تبدیل به هتل کنیم کلی طرفدار پیدا می‌کند. خداوکیلی کسی پیدا می‌شود که دوست نداشته باشد یک شب درون رآکتور بخوابد یا اینکه تا صبح یک سانتریفیوژ را بغل کند؟ آنهم سانتریفیوژی که یک زمانی برای خودش کمر روانی داشته و چند هزار دور در دقیقه می‌چرخیده!

 

متری چند؟

آخرین راه هم این است که کلید این تاسیسات را بدهیم دست بساز بفروش‌های محترم. آنها خودشان بهتر از همه می‌دانند چطور ظرف چهار ماه کل این تاسیسات را بکوبند و بجایش آپارتمان بکارند. هیچ کاری از دستمان بر نیاید، این که بر می‌آید. سانتریفیوژها را هم میگذاریم در انبار و به یک نفر می‌گوییم هفته‌ای یکبار برود بچرخاندشان که خدایی نکرده یک وقت از چرخش نیفتند؛ آخر می‌دانید که، بعضی‌ها کلا خیلی روی چرخیدن سانتریفیوژها و زندگی مردم و حتی سیبیل بابات حساسند!

 

  • م.ر سیخونکچی

آقای همساده و نماینده‌اش در سازمان ملل!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ق.ظ | ۱ نظر
 اینگونه اعتبار به پاسپورت ایرانی بازگشت!

آقا ما یه روز پا شدیم دیدیم  بار خورده، گفتیم بریم اعتبار رو به پاسپورت ایرانی برگردونیم. پا شدیم رفتیم سازمان ملل. گفتیم آقا این پاسپورت ایرانی چه مشکلی داره شما هی گیر بیخود می‌دید؟ گفتند شما؟ گفتیم ما؟ گفتند بله، شما؟ گفتیم آقا ما آقوی همساده‌ایم دیگه! چطور ما رو نمیشناسی؟ گفتن کی شما رو راه داده اینجا؟ گفتیم ما؟ گفتند بله دیگه شما، کی شما رو راه داده اینجا؟ گفتیم خودمون اومدیم دیگه، ما دیدیم حالا که قراره با هم دوست باشیم و همه مشکلات رو بزاریم کنار، پاشیم بیایم ببینیم شما چه مشکلی با این پاسپورت ایرانی دارید؟ گفتند پا شو برو بیرون آقا! گفتیم ما؟ گفتند بله، شما! پاشو برو بیرون! آقا ما انقدر ضایع شدیم، انقدر ضایع شدیم که نگو! اما اصلاً به روی خودمون نیاوردیم ها! برگشتیم گفتیم می‌دانید سازمان ملل یعنی چه؟!

وقتی برگشتیم گفتیم اینبار تلفنی پیگیری کنیم ببینیم مشکل اونا با پاسپورت ایرانی چیه. حالا مگه 25 تومنی گیر می‌اومد زنگ بزنیم! به جواد گفتیم آقا تو 25 تومنی داری؟ گفت ما؟ گفتیم بله شما، 25 تومنی داری؟ گفت نه بخدا هرچی پول خورد داشتم دادم اون جان سوار اسب شد تو شهربازی! خلاصه آقا با یه بدبختی زنگ زدیم بهشون!

گفتیم آقا شما مشکلتون با این پاسپورت ایرانی چیه؟ گفتند شما؟ گفتیم ما؟ گفتند بله شما! گفتیم ای بابا ما آقوی همساده هستیم دیگه! گفتند می‌دونستیم خواستیم یک کم سر به سرت بزاریم بخندیم! آقا انقدر خندیدند... انقدر خندیدند که نگو! ما هم خوشحال شدیم که دل جوون مردم شاد شده آقا. خلاصه گفتیم آقا شما مشکلتون با این پاسپورت ایرانی چی چیه؟ گفتن تلفنی که نمیشه گفت. گفتیم خب ما رو که انداختید بیرون. گفتند خب نماینده‌ت رو بفرست حرف بزنیم. آقا ما هم گشتیم همین دور و برمون یه آقای با سابقه‌ای که قبلا هم رفته بود اونجا فرستادیم. فرداش دیدم برگشت! گفتیم پس چرا برگشتی؟ گفت ما؟ گفتیم بله شما، چرا برگشتی پس؟ گفت راهمون ندادن! بعدش هم نشستیم با همین نماینده انقدر خندیدیم... انقدر خندیدیم که نگو!

بعد دوباره زنگ زدیم گفتیم شما پس چرا این نمیانده ما رو راه ندادید؟ گفتن ما؟ گفتیم بله، شما! گفتن همینجوری، باهاش حال نکردیم! گفتیم خب اینکه قبلا هم که اومده بوده اونجا، گفتن اون موقع حال می‌کردیم، الان حال نکردیم! بعد هم هر هر خندید آنقدر خندیدن که نگو! ما هم گذاشتیم همچین که سیر خندید جوون مردم، گفتیم حالا ما چه کنیم با این برگردوندن اعتبار به پاسپورت ایرانی؟ گفتن آقا شما فعلا کلاهت رو بچسب باد نبره، برگردوندن اعتبار به پاسپورت ایرانی پیشکش! آقا ما انقدر خندیدیم... انقدر خندیدیم...
  • م.ر سیخونکچی

ظریف و مرد دستفروش در مترو!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ | ۳ نظر

 آقای ظریف که وزیر امور خارجه هم هستند به مناسبت روز هوای پاک تشریف برده بودند مترو و از ایستگاه تجریش تا ایستگاه امام خمینی(ره) را با مترو سفر کردند. البته نه تنها ما، که خیلی از کسانی هم که روزهای معمولی در مترو هستند، آن روز آنجا نبودند و جایشان را به محافظ و عکاس و خبرنگار و.. داده بودند. اما اگر ما بودیم شاید این چیزها را می‌دیدیم:

 *

دکتر ظریف وارد مترو شده و روی یکی از صندلی‌های خالی مترو که غالباً در مترو خالی است می‌نشیند. بعد رو می‌کند به اینطرفی و آنطرفی و چاق سلامتی می‌کند. اینطرفی و آنطرفی علی رغم آنکه انسان‌های باکلاسی به نظر می‌رسند، ظریف را نشناخته و به او محل نمی‌گذارند. در همین حال صدایی کم‌کم نزدیک می‌شود:

- جوراب نخی، فری سایز، ضد بو، ضد عرق، ضد باکتری سه تا 5 تومن. باطری قلم نیم‌قلم تا 2084 هم تاریخ مصرف داره 4 تا دو تومن. لواشک پذیرایی در 94 طعم مختلف فقط هزار. پاکت هدیه ده تا 1000، آدامس خوشبو کننده دهان همراه با دستگاه تهویه مطبوع حلق دو تومن. نخ دندان به طول 800 کیلومتر فقط هزار، خودکار تقلب، مینویسی اما جز با نور لامپ خودش خونده نمیشه، مفت! فقط دو تومن. خمیردندان سفید کننده –بی‌رنگ در میاره!-  سه تومن...

مرد دستفروش دارد از کنار ظریف رد می‌شود که نگاهش به او می‌افتد:

- عه... آقا ظریف... خودتی آقاظریف.... جون من خودتی؟

- سلام عزیزم، بله من ظریف هستم.

- قربونت برم... خوبی؟

مرد دستفروش چاق سلامتی می‌کند و یک عکس سلفی می‌اندازد و:

- آقا ظریف یه دونه از این چیز میزا بخر از ما...

- نیاز ندارم عزیزم.

- مگه میشه... از این... از این خمیر دندونا بخر... سفید کننده‌اس ها، واسه شما که میخندی خیلی خوبه، البته شما که دندونات سفیده اما سفیدترش میکنه...

- نه نمیخوام عزیزم...

پسر جوانی که در صندلی روبرو نشسته و در این مدت یک لحظه هم سرش را از روی گوشی تلفن همراهش بلند نکرده، باز هم بدون اینکه سرش را بلند کند، زیر لب می‌گوید:

- اونجور که این بنده خدا میخنده، سفید کننده معده بیشتر به کارش میاد!

مرد دستفروش به پسر جوان چپ چپ نگاه میکند و رو به ظریف ادامه می‌دهد:

- از این آدامسا چی؟ خوشبو ککنده‌س، نه که شما هی حرف میزنید اونجا...

- ممنون... من دهنم همیشه بوی خوب میده...

- شما که بله... جسارت نکردم.... واسه اونا گفتم، نه که نجسی میخورن، خب همه‌اش سیبیل به سیبیل می‌شینید حرف میزنید...

- تشکر... اونا خودشون آدامس دارن، آبنبات هم دارن... تازه به ما هم دادن!

پسر جوان همانطور که با موبایلش بازی میکند با صدای پق، می‌خندد!

- خب از این لواشکا بخر... جون میده برای مهمونی...

- ممنونم عزیزم، نمیخوام...

- چرا نمیخوای آقا ظریف... بالاخره تو که ماهی سه بار میری ژنو زشته دست خالی بری، یه سوغاتی برا کری جونت نمیخوای ببری؟!

پسر موبایل‌باز اینبار هم زیر لب می‌گوید:

- دست خالی نمیره که... مطمئن باش!

ظریف گردنش را می‌کشد و نگاهی به پسر جوان می‌اندازد. مرد دستفروش برمیگردد چیزی به پسر جوان بگوید ولی خودش را کنترل می‌کند! ظریف دارد کم‌کم از کوره در می‌رود:

- ممنونم آقا جون... نمیخوام.

- آقا جون اصلا اینارو ولش کن. بیا از این خودکارای تقلب ببر. ببین وقتی مینویسی معلوم نمیشه، اما همینکه با لامپ تهش نور میندازی روش، معلوم میشه. ببر متن توافق اصلی رو با این بنویس، داخلی ها هم نمی‌فهمن چی دادید، چی گرفتید!

پسر جوان که هنوز هم سرش به موبایل گرم است میگوید:

-  مگه حالا که با خودکار معمولی نوشتن کسی میدونه چی دادن، چی گرفتن؟ خودش گفت استیضاح هم بشم نمیگم تو مذاکرات چه خبره!

مرد دستفروش شاکی بر می‌گردد به سمت پسر جوان:

- اگه گذاشتی ما دو زار کاسب شیم امروز!

ظریف با اوقات تلخی دست میکند توی جیب و یک ده هزار تومنی بیرون می‌آورد:

- بیا آقاجون... این رو بگیر ولی دست از سر ما بردار...

- زکی... فکر کردی من گدام؟ مثل اینکه تو هم عادت کردی بدون اینکه چیزی بگیری، یه چیزی بدی بره ها!

قطار توقف می‌کند و بلندگو می‌گوید:

- ایستگاه امام خمینی، مسافرینی که قصد دارند به سمت این وزارت خارجه بروند در این ایستگاه پیاده شده و اگر خسته نمی‌شوند چهار قدم هم پیاده بروند، والّا...

  • م.ر سیخونکچی