اشانتیونهای ویژه سازمان خصوصیسازی به خریداران استقلال و پیروزی
- ۰ نظر
- ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۲۲
در این مطلب استاد «باسواد» به سوالات برخی مخاطبین پاسخ داده و مشاورههای خود را در اختیار آنها قرار دادهاند. شما هم حسابی دقیق بخوانید شاید بکارتان آمد:
سوال: سلام خدمت استاد باسواد عزیز. بنده پسری هستم 12 ساله که از همین الان استرس سربازی دارم و از خواب و خوراک افتادم. حتی درسم هم ضعیف شده. شما چه راهکاری برای فرار از این موقعیت پیشنهاد میدهید؟
پاسخ: من در ابتدا دوراندیشی شما فرزندم را بهتان تبریک میگویم. بعد هم عرض کنم که اتفاقاً ضعیف شدن درس گام ابتدایی است که خود بخود برداشتهاید. چرا که یکی از راههای پیش روی شما برای فرار از سربازی فوتبالیست شدن است! و همانطور که مستحضرید برای فوتبالیست شدن خیلی نیازی به درس نیست. پس بر شما باد رها کردن درس و مشق و رهسپار مدارس فوتبال شدن. امیدوارم به زودی زود در مستطیل سبز ببینمتان!
سوال: سلام آقای باسواد! من هشت سالمه؛ اسمم هم آزیتاس. راستش من میخواستم تو ماه جاری برای هشتمین بار پول تو جیبیم رو ببرم بالا اما بابام قبول نمیکنه. شما راهی بلدید که بتونم بابام رو راضی کنم؟ مرسی.
پاسخ: سلام دختر گلم. البته من بگم که واقعا هشت بار افزایش قیمت در یک ماه زیاده ها و احتمالاً همین افزایشهای پی در پی باعث شده پدر شما از نظر روانی آمادگی پذیرش این امر رو نداشته باشه. به همین دلیل پیشنهاد میکنم با تغییر واژه ها ایشون رو از نظر روانی آماده پذیرش این واقعیت کنید. پیشنهادم هم بصورت خاص اینه که از واژه «اصلاح قیمت» بجای «افزایش قیمت» استفاده کنید. این کار پیش از این در ابعادی وسیعتر جواب داده و حتماً برای جیب بابای شما هم جواب میدهد!
سوال: سلام خدمت استاد بزرگوار جناب باسواد عزیز. بنده آقایی هستم 52 ساله یا چیزی در همین مایه ها! راستش من بعد از یک عمر زندگی شرافتمندانه که در کار واردات بودم، بخاطر نوسانات نرخ ارز بیکار شدم. من را راهنمایی کنید چه کنم، که شرمنده زن و بچه نشوم. خدا خیرتان بدهد.
پاسخ: علیک سلام. عارضم که در واقع راهکار من جوری است که شما کاری نباید بکنید. این همسر محترمه شما هستند که اگر تغییر شغل داده و به حوزه محیط زیست تغییر شغل دهند مشکلات شما هم خود بخود حل خواهد شد. مطمئن باشید همچین که ایشان دو بار برای آلودگی هوا دل بسوزانند سه سوته نان شما میرود در روغن و دوباره به اصلیترین وارد کننده کشور تبدیل میشوید. شک نکیند!
سوال: آقا باسواد جون سلام عرض شد! راستیاتش ما شوفریم، مسافرکشی میکنیم. یعنی از تو ماشین نون زن و بچهمون رو در میاریم. حالا رفتیم ماشین رو اوراق کردیم و پول ریختیم واسه ماشین نو، اما هی امروز و فردا میکنن و چند ماهه ماشین رو نمیدن. تازه میگن قیمت ماشین رفته بالا باید مابه التفاوتش رو هم بسلفید! شما بفرما ما چه خاکی به سرمون بریزیم آخه؟! فکر و خیال پدرمون رو درآورد.
پاسخ: خدمت شما عرض ادب و احترام دارم. اولا عرض کنم که همه این بدبختیها از دولت قبل مونده. در این شک نکنید! دوم اینکه همانطور که میدونید ساختمان تحریم ها ترک برداشته و بزودی فرو میریزه بالکل! اونوقت دیگه واردات ماشین و قطعات برمیگرده به حالت عادی و شما هم ماشینت رو تحویل میگیری. اما تا اون موقع پیشنهاد میدم برای اینکه فکر و خیال نکنید و اعصابتون راحت باشه، روزی سه نوبت صحبتهای مسئولان شورای رقابت رو بشنوید! قولهایی که این افراد برای مسائلی مثل قیمت گذاری ماشین و... میدن برای تمدد اعصاب خیلی خوبه. آره عزیزم!
یکی از بازیکنان در جدال لفظی با مدیر عامل یکی از باشگاههای فوتبال خیلی جدی گفته است: «هر کس شما را نشناسد من به خوبی شما را میشناسم. ظاهرا یادتان رفته که به خانه مدیران قبلی میرفتید و دیش ماهواره برای آنها نصب میکردید!»
کسانی که دستی در تاریخ نویسی فوتبال دارند معتقدند این صحبتها تاریخ کری خوانی های فوتبال را به دو نیم تقسیم کرده است! خیل بازیکنان، مربیان، مدیران باشگاهها، لیدرها، بوقچیها، دلالان شریف و سایر کسانی که دستی در فوتبال پاک این سرزمین دارند با ورود به این ماجرا تاکید کردند: دو نیم کمه، دو نیم رو کی بخوره، کی نگاه کنه؟! بنابراین آنها هم سعی کردند در تقسیمات بیشتر این تاریخ پر گهر نقش داشته باشند. در همین راستا یکی از رفقای مدیرعامل مورد مذاکرده در جمله فوق به خبرنگار ما گفت: حالا نه که تو از ماهواره بدت میاد؟ دلت میخواد بگم کدوم شبکهها رو نیگا میکردی عمو؟!
یکی دیگر از مدیران فوتبال که شایعاتی درباره اشتغال او به شغل شریف شرخری در سالهای دور وجود دارد، در اینباره گفت: اگر کانالای ناجور رو قفل میکرده که بچه مچه نبینه، هیچ اشکالی نداره، بالاخره باید از برنامه های علمی ماهواره استفاده کرد.
یکی دیگر از بازیکنان غیور فوتبال ما نیز با ورود به بحث گفت: تا جایی که من میدونم مهم اینه آدم نون بازوش رو بخوره وگرنه ماهواره و غیر ماهواره فرقی نداره که!
یک بازیکن دیگر که تا کنون تنها نهصد میلیون تومان از قرارداد خود را گرفته و از این بابت به شدت هر شب پیش همسر و فرزندان شرمنده است اظهار داشت: ای کاش بقیه مدیران هم جنم این بابا رو داشتن و با نصب ماهواره هم شده دو زار پول در میاوردن تا ما شرمنده اهل و عیال نباشیم!
یک دلال با سابقه فوتبال که سابقه قالب کردن سه بازیکن خارجی مبتلا به ایدز، هپاتیت و فلج مادرزاد را به فوتبال ایران دارد در واکنش به بحثهای صورت گرفته گفت: کسی که بخواد تکخوری کنه و ادای آدمای سالم رو دربیاره اینم نتیجهشه. خب لا کردار! میدادی یه سر کابل رو هم ما وصل کنیم تا اینجور بازیکنا نمیذاشتن تو کاسهت! ضمناً هر مدیری که بازیکن دهن قرص خواست کافیه یه تک زنگ بزنه تا با پیک موتوری، کادوپیچ بفرستم دم در باشگاه! وقتی از آدمای نامتعبر بازیکن میخرید دهن لق هم توش در میاد خب!
در ادامه خبرنگارها سراغ یک تحلیلگر مسائل سیاسی-ورزشی رفتند که او اظهار کرد: این بحثها از بیخ محلی از اعراب ندارد چرا که اون ممه رو لولو برده و الان دوران جدیدی شروع شده که نصاب ماهواره بودن اصلاً یک افتخار حساب میشه، بازیکن مورد نظر باید این افشاگریها رو تو دوره قبل انجام میداد!
این تحلیلگر خیلی باهوش بیان داشت: ماهواره که چیزی نیست، الان خیلی از مدیران برای اینکه بتواند خودشان را در دل مسئولان جا کرده و مدیریت یکی از تیمها را بدست بیاورند حارند با شلوار لی و تیشرت آستین کوتاه حرکات موزون انجام دهند، آنوقت این بازیکن کوته فکر نصاب ماهواره بودن را بعنوان یک ضعف مطرح میکند!
خبرنگار ما جدا میخواست به این بحث خاتمه دهد که یک لیدر او را به جان مادرش قسم داد حرفهای او را هم منتقل کند. خبرنگار ما هم که خیلی به مادرش حساس است قبول کرد! لیدر مذکور گفت: ببینید باید به همه چیز منطقی نگاه کنیم. الان ما تو فوتبال از غرب عقبیم. خب مدیران ما باید با دیدن فوتبال روز دنیا خودشان را آپ تو دیت کنند یا نه؟
این لیدر ادامه داد: بنابراین اگر خوب دقت کنیم میبینیم که نصب ماهواره در واقع کمکی به مدیران برای پیشرفت در کارشان بوده است. این لیدر در حالی که یک دسته اسکناس دو هزار تومانی را از یک نفر میگرفت و در جیب میگذاشت از قاب خارج شد!
در پایان یکی از مسئولان فدراسیون فوتبال در حالی که سعی میکرد به زور جلوی خندهش رو بگیره با ورود به قضیه گفت: من از همه اهالی مستطیل سبز میخوام که حرمت هم رو حفظ کنن.
بعد از این سخنان بود که همه رفتن حرمت هم رو حفظ کنن!
ما تا حالا فکر میکردیم فقط بهترین تماشاگران دنیا را داریم. اما بعد از جام جهانی بود که فهمیدیم بهترین گزارشگران را دنیا را هم داریم، چرا که آنها توانستند باخت برابر آرژانتشن، تساوی با نیجریه و باخت برابر بوسنی را بعنوان یک پیروزی بزرگ به ملت قالب کنند! اما تازگیها فهمیدیم ما بهترین بازکنان فوتبال جهان را هم داریم. چرا که مشخص شد خیلی از آنها علی رغم اینکه از هفت هشت ناحیه دچار نقص عضو شدید هستند، اما بخاطر عشق به مردم، مثل چی در زمین میدوند و فوتبال بازی میکنند! باور نمیکنید؟ من که از خودم حرف در نمیآوردم. دستگاههای مسئول اعلام کردهاند که کارت معافیت خیلی از بازیکنان فوتبال را که بررسی کردهاند، دیدهاند آنها به دلایلی مثل نابینایی، قطع نخاع و... از خدمت سربازی معاف شدهاند! یعنی مثلا طرف دو سال پیش بخاطر قطع نخاع از سربازی معاف شده، اما الان دارد مثل یک موجود جاندار تیزرو وسط مستطیل سبز شلنگ تخته میاندازد! واقعا طرف چقدر باید عاشق مردمش باشد که با این وضع جسمانی دست از فوتبال نکشد؛ آنهم با این چندغاز دستمزدی که به فوتبالیستها میدهند! در همین راستا بد نیست به متن مکتوب گزارش یک بازی بین این بازیکنان مجروح و در عین حال تا خرخره متعهد کشور عزیزمان توجه بفرمایید:
سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان و فوتبال دوستان گرامی. امیدوارم که حالتون خوب باشه و برای دیدن یه بازی حماسی آماده باشید.
خب... دو تیم وارد زمین میشن. هر دو تیم با بازیکنانی مجروح و ناقص الخلقه پا به میدان میذارن و طبق لیستی که جلوی من هست، فلج اطفال با چهار بازیکن، بیماریای هست که بیشترین افراد درون زمین به اون مبتلا هستن. بعد از فلج اطفال، کوری مادر زادی با سه بازیکن، گشادی دریچه آئورت و از کار افتادگی نیمکره چپ مغز با دو بازیکن سایر بیماریهایی هستند که بیشترین بازکنان از آنها رنج میبرند. سایر بازیکنان هم هر کدوم بالاخره از یک ناراحتی جانکاه رنج میبرند که از خداوند منان برای اونها درخواست شفای عاجل داریم!
تیم پزشکی مجهزی هم در ورزشگاه حاضر شده. البته قرار است تا شروع فصل بعد یک بیمارستان مجهز در کنار ورزشگاه تاسیس بشه چون سازمانهای بین المللی گفتن این بیماریهایی که بازیکنان شما دارن خیلی خطرناکه و برای حفظ جونشون باید یه بمارستان در نزدیکترین محل به ورزشگاهها باشه.
بریم سراغ بازی. بازی رو تیم (...) آغاز میکنه. بازیکن شماره 17 با اینکه طبق کارت معافیتش باید از هر دو چشم کور باشه، به خوبی مهاجم خودشون رو در اونطرف زمین پیدا میکنه، و توپ رو به اون میرسونه! مهاجم هم که طبق کارت معافیتش اصولا نباید سری در بدن داشته باشه، با یه ضربه سر توپ رو به تیرک دروازه میزنه.
حالا دروازبان تیم (...) باید شروع کننده بازی باشه. طبق لیست من او در دو سالگی بر اثر تصادف دو تا پای خودش رو از دست داده اما حالا ببینید با پاهایی که طبیعتا باید مصنوعی باشه، چه ضربهای به توپ میزنه! توپ تا محوطه 18 قدم تیم حریف میاد... واقعا چه پیشرفتی کرده علم، چه پاهای مصنوعیای ساختن لامصبا!
حالا بازی در محوطه جریمه ادامه داره... بازیکن شماره 10 که قلبش با باطری کار میکنه موقعیت خوبی داره برای ضربه زدن... میخواد ضربهش رو بزنه که میخوره زمین. داور اعتقادی به پنالتی نداره.... کاپیتان تیم سراغ داور میره و نکاتی رو درباره خانواده داور به او تذکر میده... طبق لیست من و بر اساس کارت معافیت این بازیکن، او کر و لال مادر زاده، ولی میبینید که در این شرایط چقدر خوب حرف میزه! ماشّالّا... داور دو سه تا دیگه پنالتی برای این تیم نگیره فکر کنم کاپیتان کاملا زبونش باز بشه و شفا بگیره!
حالا دروازبان این تیم باید بازی رو آغاز کنه. قبل از بازی که با این بازیکن حرف میزدم و صحبت به کارت معافیتش کشید، میگفت که هنوز از نداشتن ریه، مری، کبد، کلیه، جناق سینه و شش رنج میبره و با همه این سختیها به عشق مردم به فوتبال ادامه میده!
بهش گفتم با اینکه تو بدنت هیچ عضوی باقی نمونده و همه رو بخاطر بیماری خالی کردن اما هیکلت خوب رو فرمه ها! گفت هرچی از فوتبال در میاره میده پنبه و پشم شیشه میخره و فرو میکنه تو شکمش تا بدنش یک کم باد کنه! آفرین به این غیرت... آفرین به این جوونمردی! مسئولان ما باید قدر این جوونها رو بدونن!
خب بازی ادامه داره که.... بله... یکی از تماشاگرها مثل اینکه خیلی گرمش شده و لباسش رو درآورده... بله... تصاویر قطع میشه... من هم با شما خداحافظی میکنم!
جناب بلاتر
سلام علیکم
قبل از هرچیز لازم است تلاشهای صادقانهای که شما در این سن و سال و علی رغم کهولت سن برای ارتقای ورزش فوتبال متحمل میشوید را ارج بنهم، چرا که ورزش دشمن اعتیاد است و اعتیاد بلایی خانهمان سوز.
اما شاید فکر کنید که اینجانب برای انتقاد از نحوه داوری بازی تیم ملی کشورم با تیم آرژانتین این نامه را نوشتهام. البته اگرچه آن اتفاق هیچگاه از حافظه تاریخی مردم ما حذف نخواهد شد اما واقعیتش این است که نخیر، بنده آنقدر بدبختی دارم که گیر دادن به داور عقدهای آن بازی به هیچ وجه در اولویتم نیست. برای مثال همین الان که مشغول خواندن این مرقومه هستید، پنج نویسنده سریال هفت سنگ در بانک منتظر هستند تا اگر من حق الزحمه تلاش وافرشان در کپیکاری را به حساب نریزم، چکم را برگشت بزنند و با پلیس بیایند مرا از تپههای جامجم ببرند.
تازه این یک قلم از تعهدات مالی بنده است که حالا که حرف به اینجا کشید وقت خوبی است که بگویم اصلش این نامه هم در رابطه با همین تعهدات خانمان برانداز نوشته شده است که حقاً این بلا از اعتیاد هم خانمان براندازتر است! و اتفاقاً آنچه به داد ما در مقابله با این بلای خانمانسوز خواهد رسید باز هم ورزش است ولاغیر. اگر ویژهبرنامههای جام جهانی ما را در این روزها دیده باشید متوجه منظورم شدهاید اما از آنجا که احتمال میدهم مشغلههای حضرتعالی مانع شده باشد خودم توضیح میدهم. توضیح آنکه جامجهانی برای هر کس آب نداشته باشد برای ما نان داشته است. یعنی انقدر تبلیغات پخش کردیم که خدا برکت بدهد، ای... توانستیم مقداری از هزینهها را جبران کنیم. در همین راستا هم پیشنهاداتی خدمت شما تقدیم میشود تا با افزایش امکان پخش تبلیغات، درآمدهای سازمان متبوع اینجانب بیشتر شود. گفتنی است که در صورت موافقت آن مقام با این پیشنهادات، میشود درباره پرداخت سهمی از درآمدها هم به فیفا مذاکره کرد، متوجهید که؟!
اما پیشنهادات ما:
1. جام جهانی فوتبال از آنجا که تاثیر بسزایی در کاهش اعتیاد دارد پیشنهاد میشود بجای هر چهار سال یکبار، سالی یکبار یا حتی فصلی یکبار برگزار شود. حیف نیست سالی چند بار شاهد اینهمه هیجان نباشیم؟!
2. طبق محاسبات بچههای معاونت سیاسی ما در صدا و سیما، یک چیزی حول و حوش دویست کشور در دنیا وجود دارد. چرا از بین اینهمه کشور فقط 32 کشور؟ واقعا چرا؟ پیشنهاد میشود جامجهانی در دورههای بعد با پنجاه، هفتاد یا حتی صد تیم برگزار شود. آقای بلاتر، تا حالا به بیست گروه پنج تیمی در جام جهانی فکر کردهاید؟ وای... خدای من!
3. پیشنهاد میشود بازیهای جام جهانی بصورت رفت و برگشت انجام شود. حتی میشود به چهار بازی بین دو تیم یا حتی بیشتر هم فکر کرد؛ مگر فوتبال چیاش از والیبال کمتر است؟! من که هر وقت فکر میکنم کیف میکنم. اتفاقاً موضوع را به بچههای بازرگانی صدا و سیما هم گفتم، آنها هم کیف کردند. شما چی، کیف کردید؟
4. پیشنهاد بعدی ما این است که بازیها بجای دو نیمه 45 دقیقهای شامل 10 نیمه 9 دقیقهای باشد و فاصله بین نیمهها هم نیم ساعت باشد. اینطوری بچههای ما فرصت دارند بین نیمههای هر بازی 5 ساعت آگهی پخش کنند. اگر این اتفاق بیفتد قاطعانه عرض میکنم که در آینده نزدیک سازمان ما از نظر مالی به جایگاهی میرسد که میتواند بخش اعظمی از هزینههای جام جهانی را تقبل کند. اگر ماشین حساب خدمتتان هست، 5 ساعت را به ثانیه حساب کرده و هر ثانیه را در 10 میلیون تومان ضرب کنید تا ادعای من را قبول کنید. تازه من ده میلیون را دست پایین عرض کردم ها!
البته ما پیشنهادات دیگری هم داریم که در صورت تمایل خدمتتان فرستاده خواهد شد. پیش از خداحافظی لازم است خواهش کنم که قبل از ارسال هرگونه پاسخی، شرایط وخیم سازمان ما را از نظر مالی مد نظر قرار دهید.
باتشکر/ یک دوست از بالای تپههای جام جم
شرح یکی از جلسات «کمیته تقسیم پاداش و جوایز ورزشی»
*
اینکه چنین چیزی در دستگاه ورزش کشور وجود دارد یا نه نمیدانم. اما اگر «کمیته تقسیم پاداش و جوایز ورزشی» وجود خارجی داشته باشد، احتمالاً شرح حداقل یکی از جلسات آن اینچنین خواهد بود:
رییس کمیته: آقای منشی لطفاً دستور جلسه امروز رو قرائت کنید.
منشی جلسه: بله قربان... عرض کنم که تعیین پاداش بازیکنان و کادر تیم ملی فوتبال اولین دستور این جلسه است.
عضو یک: با اینکه تیم ملی از جام جهانی با یک امتیاز حذف شد اما فکر میکنم نمایش قابل قبولی داشتیم، باید به شکل ارزندهای از بازیکنان تقدیر بشه.
عضو شماره دو: بله... مخصوصا که چیزی هم از ارزشهای ما کم نشد!
رییس کمیته: بله، دوستان پیشنهادهاشون رو بدن.
منشی جلسه: پیشنهاد اول رو کی میده؟
عضو شماره دو: من میگم به هر کدام از بازیکنان یه پورشه بدیم!
عضو شماره سه: نه بابا... ماشین گرون قیمت دیگه خز شده، پارسال دیگه تو لیگ برتر هم بصورت اشانتیون قرارداد ماشین دادن!
عضو شماره یک: درسته، باید شأن کمیته رو حفظ کنیم!
عضو شماره دو: آپارتمان چطوره، یه آپارتمان تو کیش مثلا؟
رییس کمیته: این بهتر شد.
عضو شماره سه: من موافقم اما فکر میکنم کمه... دوستان توجه داشته باشن که چیزی از ارزشهای ما کم نشده!
عضو شماره یک: یه ویلا تو شمال هم بدیم!
رییس کمیته: موافقم.
منشی جلسه: همه موافقید؟
همه اعضا: موافقیم.
منشی جلسه: آقای رییس، نمایندههای سه چهارتا شرکت خودروسازی هم اومدن پشت در عاجزانه التماس میکنن که یه ماشین هم از طرف اونا بدیم!
عضو شماره یک: من مخالفم... این ماشینای در پیت در شان ما و فوتبالیستهای عزیزمون نیست، حتی در این حد که بخوایم بهش فکر کنیم.
عضو شماره دو: بله... اونم درست وقتی که چیزی از ارزشهای ما کم نشده!
عضو شماره سه: میگم بیاید بعنوان اشانتیون برای بچههای فوتبالیستها، قبول کنیم!
رییس کمیته: این خوبه... بگید برای بچههای زیر 5 سال فوتبالیستها قبول میکنیم.
منشی جلسه: بله.. بهشون میگم.
عضو شماره سه: من میگم از یکی از بچهها هم بصورت ویژه تقدیر کنیم. یکی از بچهها سه تا سانتر خوب داشت.
رییس کمیته: خوبه... سانتری ده میلیون تومن، سی میلیون تومن بدید بهش.
عضو شماره دو: دو سه تا از بچهها هم چند بار جلوی شوتها جاخالی نداد که حسابی باارزش بود!
رییس جلسه: به اونا هم بابت هر جاخالی ندادن، 5 میلیون بدید!
منشی جلسه: دستور جلسه بعدی تعیین پاداش برای تیم ملی والیبال هست که در لیگ جهانی خوش درخشیده.
عضو شماره یک: آقا این چه طرز دستور جلسه خوندنه؟ چرا جانبداری میکنید؟ خوش درخشیدن یعنی چی؟!
عضو شماره دو: بله... مخصوصاً که هنوز چیزی هم به ارزشهای ما افزوده نشده، کو تا قهرمان جهان بشن!
منشی جلسه: من متن توی برگه رو خوندم، تقصیری ندارم!
عضو شماره سه: میگم حالا میخواید یه چیزی بدیم بهشون؟!
رییس کمیته: آره... حالا چی بدیم؟
عضو شماره سه: من میگم به هر کدومشون نفری یه پراید بدیم!
عضو شماره دو: چیه خبره آقا... حالا برزیل رو بردن فکر کردن چه خبره؟!
رییس کمیته: حالا بحث نکنید دوستان... یه چیزی بدید بریم سراغ بقیه تیم ها.
عضو شماره یک: حواله خرید قسطی پراید به نظر من مناسبه!
عضو شماره دو: با اینکه فکر میکنم زیاده اما حرفی ندارم!
رییس کمیته: تصویب شد.
منشی جلسه: دستور بعدی، قهرمانی تیم فوتبال ساحلی در مسابقات بین قارهای هستش.
عضو شماره دو: کسی خبری از تاثیر این برد بر ارزشها نداره؟!
عضو شماره یک: من میگم به هر کدوم یه دست کتونی آدیداس اصل بدیم!
منشی جلسه: جسارته من دخالت میکنم ها... اما فوتبال ساحلی رو پابرهنه بازی میکنن!
عضو شماره سه: پس همون کتونی هم لازم نیست!
عضو شماره یک: هیچی که نمیشه... یه کرم ضد آفتاب بدیم... تو ساحل معمولا آفتابه، ما که میریم دریا همیشه میسوزیم!
رییس کمیته: تصویب شد.
منشی جلسه: تیم ملی دوچرخه سواری هم موفقیتهای خوبی داشته.
رییس کمیتع: چون وقت نیست من یه پیشنهادی میدم دوستان تصویب کنن بریم پی کارمون.
همه اعضا: بفرمایید.
رییس کمیته: به هر کدوم کارت یکساله مترو بدیم انقدر با دوچرخه اینور و اونور نرن!
منشی جلسه: تصویب شد. دیگه بحثی نیست. فقط تو خبرها اومده بود که یکی از قهرمانان ملی مون به فلافل فروشی افتاده و با چرخ دستی فلافل میفروشه، به اون هم یه چیزی بدیم انقدر مجبور نباشه سرپا وایسه.
رییس کمیته: جدی میگی؟ یعنی سرپا وای میسه پای چرخ، فلافل میفروشه؟
منشی جلسه: بله قربان.
رییس کمیته: این قابل قبول نیست... یه قهرمان ملی صبح تا شب سرپا وایسه فلافل بفروشه؟ پس ما چی کاره ایم؟
همه اعضا: نچ نچ نچ... آخ آخ آخ...
رییس کمیته: آقای منشی.. بنویسید بدون نوبت و با الویت، به ایشون یه صندلی مرغوب بدن که دیگه وای نسته! بتونه بصورت نشسته فلافل بفروشه!