اگر رییس جمهور کنداکتور سیما را میچید!
- ۳ نظر
- ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۳
ما تا حالا فکر میکردیم فقط بهترین تماشاگران دنیا را داریم. اما بعد از جام جهانی بود که فهمیدیم بهترین گزارشگران را دنیا را هم داریم، چرا که آنها توانستند باخت برابر آرژانتشن، تساوی با نیجریه و باخت برابر بوسنی را بعنوان یک پیروزی بزرگ به ملت قالب کنند! اما تازگیها فهمیدیم ما بهترین بازکنان فوتبال جهان را هم داریم. چرا که مشخص شد خیلی از آنها علی رغم اینکه از هفت هشت ناحیه دچار نقص عضو شدید هستند، اما بخاطر عشق به مردم، مثل چی در زمین میدوند و فوتبال بازی میکنند! باور نمیکنید؟ من که از خودم حرف در نمیآوردم. دستگاههای مسئول اعلام کردهاند که کارت معافیت خیلی از بازیکنان فوتبال را که بررسی کردهاند، دیدهاند آنها به دلایلی مثل نابینایی، قطع نخاع و... از خدمت سربازی معاف شدهاند! یعنی مثلا طرف دو سال پیش بخاطر قطع نخاع از سربازی معاف شده، اما الان دارد مثل یک موجود جاندار تیزرو وسط مستطیل سبز شلنگ تخته میاندازد! واقعا طرف چقدر باید عاشق مردمش باشد که با این وضع جسمانی دست از فوتبال نکشد؛ آنهم با این چندغاز دستمزدی که به فوتبالیستها میدهند! در همین راستا بد نیست به متن مکتوب گزارش یک بازی بین این بازیکنان مجروح و در عین حال تا خرخره متعهد کشور عزیزمان توجه بفرمایید:
سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان و فوتبال دوستان گرامی. امیدوارم که حالتون خوب باشه و برای دیدن یه بازی حماسی آماده باشید.
خب... دو تیم وارد زمین میشن. هر دو تیم با بازیکنانی مجروح و ناقص الخلقه پا به میدان میذارن و طبق لیستی که جلوی من هست، فلج اطفال با چهار بازیکن، بیماریای هست که بیشترین افراد درون زمین به اون مبتلا هستن. بعد از فلج اطفال، کوری مادر زادی با سه بازیکن، گشادی دریچه آئورت و از کار افتادگی نیمکره چپ مغز با دو بازیکن سایر بیماریهایی هستند که بیشترین بازکنان از آنها رنج میبرند. سایر بازیکنان هم هر کدوم بالاخره از یک ناراحتی جانکاه رنج میبرند که از خداوند منان برای اونها درخواست شفای عاجل داریم!
تیم پزشکی مجهزی هم در ورزشگاه حاضر شده. البته قرار است تا شروع فصل بعد یک بیمارستان مجهز در کنار ورزشگاه تاسیس بشه چون سازمانهای بین المللی گفتن این بیماریهایی که بازیکنان شما دارن خیلی خطرناکه و برای حفظ جونشون باید یه بمارستان در نزدیکترین محل به ورزشگاهها باشه.
بریم سراغ بازی. بازی رو تیم (...) آغاز میکنه. بازیکن شماره 17 با اینکه طبق کارت معافیتش باید از هر دو چشم کور باشه، به خوبی مهاجم خودشون رو در اونطرف زمین پیدا میکنه، و توپ رو به اون میرسونه! مهاجم هم که طبق کارت معافیتش اصولا نباید سری در بدن داشته باشه، با یه ضربه سر توپ رو به تیرک دروازه میزنه.
حالا دروازبان تیم (...) باید شروع کننده بازی باشه. طبق لیست من او در دو سالگی بر اثر تصادف دو تا پای خودش رو از دست داده اما حالا ببینید با پاهایی که طبیعتا باید مصنوعی باشه، چه ضربهای به توپ میزنه! توپ تا محوطه 18 قدم تیم حریف میاد... واقعا چه پیشرفتی کرده علم، چه پاهای مصنوعیای ساختن لامصبا!
حالا بازی در محوطه جریمه ادامه داره... بازیکن شماره 10 که قلبش با باطری کار میکنه موقعیت خوبی داره برای ضربه زدن... میخواد ضربهش رو بزنه که میخوره زمین. داور اعتقادی به پنالتی نداره.... کاپیتان تیم سراغ داور میره و نکاتی رو درباره خانواده داور به او تذکر میده... طبق لیست من و بر اساس کارت معافیت این بازیکن، او کر و لال مادر زاده، ولی میبینید که در این شرایط چقدر خوب حرف میزه! ماشّالّا... داور دو سه تا دیگه پنالتی برای این تیم نگیره فکر کنم کاپیتان کاملا زبونش باز بشه و شفا بگیره!
حالا دروازبان این تیم باید بازی رو آغاز کنه. قبل از بازی که با این بازیکن حرف میزدم و صحبت به کارت معافیتش کشید، میگفت که هنوز از نداشتن ریه، مری، کبد، کلیه، جناق سینه و شش رنج میبره و با همه این سختیها به عشق مردم به فوتبال ادامه میده!
بهش گفتم با اینکه تو بدنت هیچ عضوی باقی نمونده و همه رو بخاطر بیماری خالی کردن اما هیکلت خوب رو فرمه ها! گفت هرچی از فوتبال در میاره میده پنبه و پشم شیشه میخره و فرو میکنه تو شکمش تا بدنش یک کم باد کنه! آفرین به این غیرت... آفرین به این جوونمردی! مسئولان ما باید قدر این جوونها رو بدونن!
خب بازی ادامه داره که.... بله... یکی از تماشاگرها مثل اینکه خیلی گرمش شده و لباسش رو درآورده... بله... تصاویر قطع میشه... من هم با شما خداحافظی میکنم!
- سلام آقا دکتر. حال شما خوبه؟
- ممنون... اوووف... چه جورم!
- در خبرها آمده بود که دولت محترم تورم رو کنترل کرده و در زمینه پایین آوردن تورم تا حالا هیچ دولتی مثل این دولت توانایی نداشته، درسته؟
- بله که درسته، پس چی؟ ما قراره سالی ده درصد تورم رو کم کنیم و انشاالله از سال چهارم میریم تو تورم منفی و مردم میتونن بیان یه چیزی از بانک مرکزی بگیرن و برن!
- ولی عدهای میگن کم کردن تورم با متوقف کردن همه فعالیتهای عمرانی و اقتصادی مثل مسکن مهر و جاده سازی و تاسیس کارخانه و... صورت گرفته؛ درسته؟
- مگه مهمه؟ مهم اینه که تورم بیاد پایین که اومده!
- البته یه بنده خدایی گفته بود ملاک پایین اومدن تورم جیب مردمه نه آمار و ارقام!
- بله... اتفاقا جیب مردم خیلی خوبه اوضاعش، جیب من که خوبه لااقل!
- برای سایر حوزه ها هم برنامهای دارید؟
- بله... این روشی که ماب رای پایین آوردن تورم بکار بستیم و جواب داد، موجب شد تا این برنامه رو تو سایر حوزه ها هم بکار ببندیم.
مثلا چی؟
- مثلا برای کاهش آمارغرق شدگان در سواحل شمالی، قراره تا سال بعد از کویر لوت خاک بیاریم و بریزیم تو دریای خزر. طبیعتا دریای خزر اگر خشک بشه دیگه کسی نمیتونه بره توش غرق بشه و مشکل از بیخ حل میشه!
- برای کاهش سوانح رانندگی هم برنامهای دارید؟
- بله... به امید خدا طی یک برنامه چهار ساله قصد داریم وسایل نقلیه رو کلاً از زندگی مردم حذف کنیم. مردم پیاده برن و بیان، برای سلامتی هم خوبه. طبیعتاً اگر ماشینی نباشه، دیگه سوانح رانندگی هم وجود نخواهد داشت.
- عجب... تو حوزه فساد اقتصادی چی؟
- راستش این حوزه یه مقدار کار سخته چون بالاخره دوستان هستن و ممکنه ناراحت بشن! اگر میشد کلا پول رو از صحنه اقتصاد حذف کنیم و مردم به مبادله کالا به کالا روی بیارن، خیلی خوب میشد، اما خب سخته. حالا دنبالش هستیم به برخی دوستان اطمینان بدیم که در عرصه مبادله کالا به کالا هم امکان رانت خواری هست، تا توافق اونا رو هم برای حذف پول بدست بیاریم!
- تو سایر حوزه ها چی؟
- چقدر تو خنگی... همه چیز رو باید بگم، با همین دست فرمون برو ببین تو همه حوزه ها چی میشه دیگه!
- بله... بخشید... حالا میشه بفرمایید مبتکر این طرح خود شما بودید یا کس دیگه؟
- البته دروغ چرا؟! ما نبودیم. ما یه لطیفه ای شنیدیم چند وقت قبل، به ذهنمون زد که این طرح رو بگیریم و گسترش بدیم.
- اون لطیفه چی بود؟
- ریشه همه طلاقها در ازدواج است!
- جدی؟
- بله... به ظاهر طنز این ماجرا نگاه نکنید! واقعا اگر ازدواجی رخ نده، طلاقی امکان داره اتفاق بیفته؟
- نه خدا وکیلی!
- همین دیگه... ما هم از روی این لطیفه به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه برای حل همه مشکلات، حذف همه مشکلاته.
شما چقدر خوبید!
- تازه کجاش رو دیدی؟ ناخنهام رو هم گرفتم!
- آفرین پسر خوب، شبا هم مسواک میزنی؟
- بله... ده دقیقه تمام!
- خب برو بخواب، آفرین عمو جون!
بیایید به جنبش سبز حسن ظن داشته باشیم و فحشهای این روزهایشان به صهیونیسم و ماجرای حمایت اسراییل از آنها در فتنه رو یه جوری توجیه کنیم. هرچند خود اونا وقاحت رو به حد اعلی رسوندن و نه تنها از شعار «نه غزه نه لبنان» توبه نمیکنند، بلکه حتی با پررویی میگن که «چسبوندن این شعار به اصلاح طلبها مضحکه»! اما خب... چه میشه کرد. اما اگر شما فکر میکنید انتقاد این روزهای طرفداران جنبش سبز به اسراییل، با حمایتهای اون روزای اسراییل از جنبش سبز و شعارهای اون روزای این افراد در حمایت از اسراییل، یکجا جمع نمیشه، توجیهات زیر رو بخونید:
اسراییل خیلی بد است. آدمکش است. کودک کش است. جانی است اما این دلیل نمیشود که چنین رژیمی نتواند حامی یک جنبش آزادی خواهانه، دموکرات، مسالمت جو باشد. چنانکه در سال 88 شد و این اصلا تناقض نیست! یعنی اسرائیل میتواند در حالی که دارد با یک دست کودکان فلسطینی را میکشد، با یک دست دیگر از جنبش آزادی طلب و دموکراسی خواه سبز در ایران حمایت کند؛ که کرد!
اسراییل یک رژیم دیوانه است و از یک دیوانه هیچ بعید نیست که رفتارهایی خلاف مصلحت خودش اتخاذ کند. بنابراین حمایت اسراییل از جنبش سبز نتیجه دیوانگی این رژیم بود و این رژیم به اشتباه فکر میکرد اهداف جنبش سبز به نفع اوست. وگرنه همه میدانستند که جنبش سبز از بیخ مخالف اسراییل است، به جان خودم!
اسراییل واقعا برایش سوال شده بود که مگر میشود مردم لرستان دامادشان را ول کنند و به یکی دیگر رای بدهند! بنابراین ورودش به فتنه 88 فقط از سر کنجکاوی بود و بس. نه اینکه خدای نکرده در قبال حمایت از جنبش سبز منفعتی داشته باشد. این رژیم منحوس فقط میخواست بداند که واقعا چنین چیزی امکان دارد یا نه. چون بالاخره نمیشد که روشنفکرترن زن ایرانی چنین دلیلی برای تقلب ارائه کند و کشور دموکراسی خواهی مثل اسراییل پیگیر ماجرا نشود.
جنبش سبز از ابتدا با اسراییل مخالف بود. اما دلیل اینکه در ابتدا جوری رفتار کرد که به امید اسراییل تبدیل شود این بود که میخواستند خود را دوست اسراییل جا زده و داخل اسراییل نفوذ کرده و بعد در بزنگاه از داخل به او خنجر بزنند. بنابراین اگر روسای رژیم صهیونیستی یک موقعی گفتند که جنبش سبز امید ما در ایران است، خدای نکرده فکر نکنید که کارهای جنبش سبز به نفع اسراییل بود ها؟! نچ!
تا سال 88 اسراییل بیشتر آدم بزرگها رو میکشت تا کودکان رو، اما الان نسبت کودکان به آدم بزرگها چربیده. البته آن سال هم حمایت اسراییل از جنبس سبز چرب و چیلی بود که این هم دلیل کمی نیست! اما به هر حال چون اون موقع این رژیم خیلی کودکان رو نمیکشت، جنبش سبزیها دلیلی ندیدند که از آن ابراز برائت کنند، اما الان چون کودکان رو میکشه با اسراییل بد شدند.
طبق برخی برآوردها، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی توانسته در اسراییل نفوذ کند و حمایت اسراییل از جنبش سبز کار همان نفوذی ها برای زیر سوال بردن جنبش بود. وگرنه جنبش سبز از همون اول با اسراییل مخالف بود؛ باور کنید!
اصلا کی گفته وقتی یکی از یکی دیگه حمایت میکند باید با او موافق باشد یا کارهای او به نفعش باشد؟ شاید نتانیاهو و پرز داشته عصر جمعه ای از خاورمیانه رد میشده دیده اینجا جنبش سبز دارد کارهایی میکند، گفته بزار روز تعطیلی حمایت کنیم خوش بگذرد. همین!
اسراییل با فلسطینی ها بد است اما با ایرانی ها خوب است. این هم خیلی منطقی است! لااقل از آن نظریه داماد لرستان که منطقی تر است!
این متن یک طنز قدیمی است که برخی تغییرات جزئی دادم تا برای این روزها مناسب سازی شود! از خالی ماندن وبلاگ که بهتر است!
آی جماعت فضولی هستن این خبرنگارا... آی فضولن! طرف هنوز خستگی دادگاه از تنش در نیومده پریدن جلو که آقا بیا به سوالای ما خبر بده که چه خبر بود و... . در ادامه گفتگوی یکی از خبرنگارا با یک متهم پیش پا افتاده رو که همین چند روز پیش بالاخره دادگاهش برگزار شد، میخوانید. «خ» مخفف خبرنگار و «م.ه.د.ی» مخفف یک موجود خیالی است!
خ: ضمن عرض خسته نباشید و آرزوی اقامتی خوش در کشور باستانی ایران، خودتان را معرفی کنید.
م.ه.د.ی: درست صحبت کن...
خ: بله... ببخشید... لطفا در صورت صلاحدید خودتان را معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر بابام هستم.
خ: دقیقتر معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر دوم بابام هستم.
خ: عرض کردم خودتان را معرفی کنید نه پدرتان را.
م.ه.د.ی: اگر پدرم را معرفی کنم بیشتر به روند دادگاه و روشن شدن افکار عمومی کمک میکند!
خ: چرا تا این مدت خودتان را به دادگاه معرفی نکردید؟
م.ه.د.ی: نکِشید.
خ: چی؟
م.ه.د.ی: عشقم.
خ: خب چرا حالا معرفی کردید؟
م.ه.د.ی: چون کشید.
خ: عشقتان؟
م.ه.د.ی: نه، دستگاه قضایی. به زور مرا کشید تا اینجا! البته فشار دانشجویان و طلاب هم بی تاثیر نبود که به وقتش در خدمتشان خواهم بود!
خ: آیا از اتهاماتتان آگاهی دارید؟
م.ه.د.ی: زیاد است، کدومشون رو میگی؟
خ: یکی یکی شروع کنیم. قضیه استات اویل...
م.ه.د.ی: اونکه قضیهاش رو حل کردیم.
خ: قضیهاش چی بود؟
م.ه.د.ی: یه نفر رشوه داده بود که به سزای اعمالش رسید و توسط دولت بلژیک تنبیه شد.
خ: به کی رشوه داده بود؟
م.ه.د.ی: اون دیگه مهم نیست. مهم اینه که اون بابا تنبیه بشه و دیگه رشوه نده چون تا کسی نباشه که رشوه بده دیگه رشوه گیری هم به وجود نمیاد!
خ: ولی میگن مثل اینکه شما اونی بودی که...
م.ه.د.ی: اذیت کنی بابام رو صدا میکنم ها...
خ: انتظار از شما اینکه برای افکار عمومی ارزش قائل بشید و به سوالات نماینده اونا که ما خبرنگارا هستیم احترام بذارید...
م.ه.د.ی: بابا...
خ: خوب اگر دوست نداری جواب نده. ظاهرا شما پولشویی هم انجام میدادید.
م.ه.د.ی: مگه نظافت بَده. تو قرآن داریم که النضافط من العیمان!
خ: ولی اون پولها که مال شما نبوده.
م.ه.د.ی: تو قران نگفته که فقط نظافت اموال خود آدم جزو ایمانه، گفته؟
خ: ظاهراً اون پولها موقع شستن هم کمی آب میرفته.
م.ه.د.ی: اون رو دیگه باید از رئیس بانک مرکزی بپرسید که پول بیکیفیت چاپ میکنه!
خ: این وسط نقش شما چیه؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ:خب، آروم باشید. اون پولها رو که میشستید چی کار میکردید؟
م.ه.د.ی: پهن میکردیم تا خشک بشه.
خ: کجا؟
م.ه.د.ی: روی بند. بعضی از افراد فرهنگی -که سابقه وزارت هم داشتند- بودند که شلوارشون روی چند تا بند خشک میشد. ما هم میانداختیم تا کنار اونها خشک بشه.
خ: در اغتشاشات بعد از انتخابات چه کار میکردید؟
م.ه.د.ی: ما فقط نظاره میکردیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی هم برای اینکه خوب ببینیم مجبور بودیم از نزدیک نظاره کنیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: بعضی وقتها هم چون نمیتونستیم در آن واحد چند جا ساندویچ بخوریم، تعدادی رو میفرستادیم تا در صورت نیاز بعضی چیزها رو ببینند و بیایند برای ما تعریف کنیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی اوقات اون چیزهایی که باید اونها تعریف میکردند اتفاق نمیافتاد، بنابراین اول اونها رو انجام میدادند تا وقتی برای ما تعریف میکنند خدایی نکرده دروغ نگفته باشند!
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ: در مورد سایت جمهوریت چه مطلبی دارید که بفرمایید.
م.ه.د.ی: اولاً به اون حمزه کرمی بگید که من . دهنش رو..
خ: مودب باشید لطفاً.
م.ه.د.ی: اولاً که بنده خودم معیار ادبم. دوماً که آقا نه و آقازاده.
خ: چه فرقی میکنه؟
م.ه.د.ی: خیلی فرق میکنه. چون خیلی کارها از آقایون بر نمیاد ولی از آقا زاده ها بر میاد!
خ: مثلِ؟
م.ه.د.ی: مثل ساندویچ خوردن تو میدون هفت تیر وسط اغتشاشات!
خ: برگردیم به همون موضوع دهن حمزه کرمی... ببخشید... موضوع سایت جمهوریت.
م.ه.د.ی: بله. ما در آنجا اطلاع رسانی میکردیم.
خ: ولی میگن مثل اینکه شما اونجا به نظام تهمت و افترا میزدید و تخریبش میکردید.
م.ه.د.ی: کی میگه؟
خ: برای حفظ دهنشون نمیتونم اسم ببرم!
م.ه.د.ی: به هر حال دروغه.
خ: مدرکی هم دارید؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ: ممنون که لطف کردید و به سوالات من پاسخ دادید.
م.ه.د.ی: برو که حسابی خسته هستم. نمیذارن خستگی دادگاه از تن آدم بیرون بره!
روزنامه ایران برای چندمین بار با تیتری بزرگ از برداشته شدن تحریمهای هوانوردی از جمله تحریمهای شرکت بوئینگ علیه مردم ایران خبر داد. یعنی اگر بقیه رسانههای دنیا را بیخیال شویم و فقط این روزنامه را ملاک عمل قرار دهیم تا حالا نه تنها باید همه تحریمهای هوایی علیه ایران برداشته شده باشد، بلکه احتمالا باید دو سه تا تحریم هم ما علیه آنها وضع کرده باشیم چراکه این روزنامه هر چند روز یکبار خبر رفع تحریمهای هواپیمایی علیه ایران را درج میکند! در آخرین نمونه هم که این روزنامه از برداشتن تحریمهای بوئینگ علیه ایران خبر داده بود، کاشف بعمل آمد که عملا فقط تحریم کاتالوگ هواپیما برداشته شده است! و شرکت بوئینگ یکی دو تا کتابچه و جزوه و کاتالوگ به ایران داده است!
البته از آنجا که روزنامه ایران یک رسانه کاملا خصوصی است طبیعتا هیچ دخلی به دولت ندارد و اینکه بخواهیم ربطی بین دولت محترم این رفتارهای روزنامه ایران قائل شویم کمال –یا شاید هم جلال یا حتی بعضیها جمال را هم دیدهاند!- بیانصافی است. لذا در ادامه مراحل سخت و طاقت فرسای مذاکره ای که برای رفع این تحریمها انجام شده است را خدمتتان عرض میکنیم. این مذاکرات در یک مغازه چاپ و تکثیر در حوالی وین انجام شده است.
شرح مذاکرات رفع تحریم کاتالوگ هواپیما:
- سلام آقا، دفتر فنی بابای اشتون اینا اینجاس؟
- بله پسر جان، امرتون؟
- راستش من یه چند سری کپی از کاتالوگ هواپیماهای بوئینگ میخواستم.
- خب اصلش رو بده کپی بگیرم.
- اصلش رو که ندارم!
- یعنی چی؟ اصل کاتالوگ رو نداری؟
- نه دیگه... به ما گفتن شما هم اصلش رو داری هم از روش کپی میگیری، دستگاههاتون پشت و رو کپی میگیره دیگه؟
- بله عزیزم... ما کلا تو کار زیر و رو کشیدنیم!
- پس زحمتش رو بکشید لطفاً.
- آقا رو... زکی... دیر اومده زود هم میخواد بره... همینجوری مفتکی نیست که... کاتالوگهها!
- بله متوجه هستم... هزینهاش رو تقدیم میکنیم. چقدر بدم؟!
- چی میخوای؟
- یه صد سری کپی پشت و رو؟
- قیمتش میشه تعطیلی رآکتور بوشهر!
- بعد رنگیه دیگه؟
- نه داداش جون... اگر رنگی بخوای باید آب سنگین اراک رو هم بدی!
- روغنی چی؟ دو رو روغنی هم میزنید؟
- بله... چرا که نه... گلاسه گرم بالا روغنی برات میزنم فقط گرون در میاد ها!
- عیبی نداره... هرچی باشه میدم آخه مردم ما چشم انتظار این کاتالوگها هستن، نمیدونید اومدن این کاتالوگها چقدر میتونه کمک کنه که چرخ زندگی مردم ما بچرخه!
- جونم برات بگه که میشه... میشه به قیمت تعطیلی فردو...
- خیلی خوبه... حرفی نیست!
- میخوای یه روکش UV هم روش بندازم؟ چیزی در نمیاد ها!
- چقدر میشه؟
- مفت! بازرسی مامورهای آژانس از هرجا که دلشون خواست!
- خیلی خوبه، چه اشکالی داره، طلا که پاک است چه منتش به خاک است! بزن بره!
- خیلی خوب...
راستی! میشه کاتالوگ ها رو برام سیمی هم بکنی؟
- چی؟
-هیچی... میگم اگر میشه کاتالوگ ها رو برام سیمی کن، پاره نشن...
پررو شدی ها... باز چشمت به دو تا کاتالوگ افتاد دور بر داشتی... فکر کردی کی هستی؟ فکر کردی چی داری در مقابلش میدی که انقدر طلبکار هم شدی؟ چارتا دونه سانتریفیوژ دادی انتظار داری برات سیمی هم بکنم...
- باشه... ببخشید... قد بدی نداشتم... اصلاً ولش کن.... شرمنده... عفو بفرمایید...
- باشه... دفعه آخرت باشه توقعات غیر منطقی از جام جهانی داری ها؟!
- چشم...
- پس صد سری کاتالوگ بوئینگ در ازای تاسیسات هستهای... بعد از ظهر بیا بگیر... خیرش رو ببینی!
مثل سنوات گذشته برادر باراک اوباما سفره افطاری انداختند و بخشی از مسلمانان آمریکا را بر سر خوان خود میهمان کردند. احتمالاً در حاشیه این افطاری گعده دوستانهای هم تشکیل شده است که متن زیر گزارشی است از آنچه در آن جمع دوستانه گذشته است:
نماینده قطر: جزاک الله خیرا یا اخی اوباما... خدا شما را از افطار دهندگان بهشتی قرار دهد.
نماینده عربستان: نعم... نعم... خیلی ممنون... بسیار پذیرایی خوبی بود.
نماینده داعش: هم پذیرایی خوب بود، هم پذیرایی کننده. خدا به این خدمههای شما برکت بدهد، اهل جهاد نیستند؟!!
نماینده مصر: بعله.. بالاخره بعد از چند روز شنیدن اخبار جنگ و خونریزی یک لقمه راحت از گلویمان پایین رفت.
نماینده اردن: بچهها... بچهها... دوباره شروع نکنید! یک امشب رو بذارید خوش باشیم. گور باباشون بذار... همدیگه رو بکشن!
نماینده آیپک: چی؟ گور باباشون؟ منظورت هر دو طرف قضیه اس؟
نماینده اردن(با دستپاچگی): نه... معلومه که نه... اسرائیل که داره از خودش دفاع مشروع میکنه! منظورم حماس و فلسطینیهای نامرد هستن!
نماینده آیپک: آهان!
نماینده کویت: ولی میگم سیدی اوباما! اگر کاری میکردید این جنگ هم زودتر تمام شود خوب بود ها.
نماینده عربستان: ها والّا! بالاخره هرچقدر هم ما همکاری کنیم اما طول کشیدن جنگ باعث میشود مردم ما هم بیدارتر شوند.
اوباما: این از بیعرضگی شماست. وگرنه کاری میکردید که مردمتون هم با شما همراه بشن.
نماینده مصر: بله... اتفاقا من دیروز که داشتم تصاویر تظاهرات مردم آمریکا علیه اسرائیل رو میدیدم با خودم گفتم باید از شما یاد بگیریم همراه کردن مردم رو!
اوباما: اونا مشتی ساندیس خور بیسواد هستن! قاطبه مردم با ما هستن، ما بیشماریم!
نماینده جنبش سبز: احسنت پرزیدنت! آفرین! این جمله شما نشون میده که ادبیات جنبش سبز فراگیر شده!
اوباما: تو خفه شو بابا! یه چیزی علم کردیم به اسم جنبش سبز حالا خودمون موندیم توش!
نماینده اردن: میگم چطوره نذاریم عکسهای کودکهای کشته شده تو غزه به بیرون درز کنه.
اوباما: نمیشه که... سخته.
نماینده عربستان: میگم چطوره خب اسرائیل دیگه بچهها و زنها رو نکشه.
نماینده داعش: آره... زنها رو که نباید کشت، حیف نیست؟!
نماینده آیپک: باز شما دو تا خرفت حرف زدید! مگه میشه زنها و بچهها رو نکشت. پس یه دفعه بگید عقب نشینی کنیم دیگه!
نماینده عربستان: حق با شماست. من عذر میخوام. حواسم نبود زنها و بچهها برای شما تهدید امنیت ملی محسوب میشن!
نمانیده آیپک: داری تیکه میندازی خپل؟
نمانیده عریستان: من غلط بکنم! اصلا من دیگه حرف نمیزنم، غذا میخورم!
اوباما: آره غذا بخور، هنوز دو سانت جا داری تا بترکی!
نماینده قطر: میگم چطوره اصلاً همه خبرنگارها رو بکشیم، اینطوری دیگه خبرنگاری نیست که بخواد عکس منتشر کنه.
نماینده آیپک: حرف بدی نیست ها.
اوباما: میشه روش فکر کرد.
نماینده قطر: ممنونم که از پیشنهاد من استقبال کردید!
نماینده یک کشور دوست و برادر: میگم آقایون حالا که بحث غزه تموم شد یه فکری هم به حال ما کنید، یه دو سه هزار دلار پول به ما میدید ما بریم تو کشورمون خرج کنیم!
اوباما: تو حرف نزن!
دستگاه تبدیل شکم به غیرت رسید!
در کوتاهترین مدت بخشی از شکمهای خود را به غیرت تبدیل کنید
با ارسال رایگان به کشورهای حاشیه خلیج فارس و حومه
2
آرامش اعصاب و روان خود را به ما بسپارید
تلویزیونهای هوشمند رسید!
این تلویزیون با سانسور هوشمند تصاویر جنگ و خونریزی شما را از شر دیدن صحنههای متاثر کننده نجات میدهد
برای خرید عدد 666 را به واحد سمعی و بصری کوکاکولا پیامک کنید!
3
آیا میدانید بز کوهی چند ناخن دارد؟
آیا میدانید سوسمارها در روز سالگرد ازدواجشان چه صدایی در میآورند؟!
آیا میدانیددر عمق هشتصد متری زمین سیب زمینی در چند صدم ثانیه سرخ میشود؟
آیا میدانید مادر زنِ پسر عمهی داورِ بازی وسطی جام جهانی نیمرو را با نمک میخورد یا فلفل؟!
برای اینکه در دنیا از آخرین اخبار و اطلاعات عقب نمانید با ما همراه باشید
هر پیامک رایگان تازه یه پولی بهتون میدیم، فقط تو رو خدا پیگیر اخبار غزه نشید!
4
تا حالا فکر کردهاید چرا مذاکرههایتان به نتیجه نمیرسد؟
با نشستن دور میز مذاکرهای که ما ساختهایم سه سوته به توافق برسید و در ازای دادن کلی امتیاز، پولهای خودتان را بگیرید!
این میزها از چوب زیتون مرغوب، بریده شده از مزارع زیتون در فلسطین ساخته شده است
«نجاری بنیامین و شرکاء»
5
به تعدادی افراد دارای سابقه برای توجیه شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» نیازمندیم
متقاضیان رزومه خود را ارسال کنند
کسانی که کار کردن با ماله را بلدند در اولویت خواهند بود!
6
صفحه اول روزنامه های شما را خریداریم
«ستاد جنگ روانی اسرائیل»
7
همایش اعتراض به قتل عام 12 سوسک شاخدار در یک انباری مقابل سازمان حفاظت از محیط زیست بین الملل برگزار میشود
«انجمن دوستداران سوسکهای شاخدار»
در خبرها آمده بود که یکی از اعضای ارشد تیم مذاکره کننده هستهای ما طی مذاکراتی نفس گیر، طولانی و عزت آفرینی که در وین داشته است، به عکاسی از وزیر امور خارجه آمریکا پرداخته و آن را در اینستاگرام خود قرار داده است. الهی مادرشان قربانشان شود که اینطور دارند عزت مملکت را حفظ میکنند! شما تا حالی کسی که انقدر عزت مملکت خودش را حفظ کند از نزدیک دیده بودید؟ ما که ندیده بودیم! فکرش را بکن... اصلاً بجای اینکه فکرش را بکنی، مصاحبه خبرنگار ما با همان عضور ارشد را در ادامه بخوانید:
- سلام آقای عضو ارشد.
- سلام... لطفا سوالاتتون رو سریعتر بپرسید چون واقعا فرصت ندارم.
- بله حتماً... اما من چون فکر کردم این دور از مذاکرات تموم شده مزاحمتون شدم. اگر میدونستم سرتون شلوغه نمیاومدم.
- بله مذاکرات تموم شده... اما کار ما که به جلسه مذاکره محدود نمیشه. ما همه جا باید آماده خدمت به وطن باشیم.... یه لحظه صبر کن...
- ...
- خب عرض میکردم که...
- ببخشید یه لحظه کجا رفتید؟
- ندیدیش مگه؟
- نه... کی رو؟
- همون محافظه رو دیگه.... محافظ اشتون... هیکل داره توپ! از اول مذاکرات قول داده بود باهاش یه عکس بگیرم هی امروز و فردا میکرد، الان رفتم خفتش کردم گفتم باید دیگه عکس بندازی!
- آهان!
- جانم؟ امری هست زود بگو که با آشپز هتل هم قرار عکاسی دارم!
- راستش من یک کم چیز شدم... اما... باشه میپرسم! میخواستم یک کم از روند مذاکرات بگید؟ تو چه شرایطیه؟ پیش بینیتون چیه؟
- بله... عرض کنم که مذاکرات خوبی داریم. یعنی من که هر چی نگاه کردم کیفیت مذاکرات بالا بوده. چند تا دوست هم دارم که تو تهران آتلیه دارن، به اونا هم نشون دادن گفتن کیفیتش خوبه... البته خب بخاطر تحریمهای حاصل از بیکفایتی دولت قبل، متاسفانه موبایلهایی که کیفیت رزولوشن دوربینش بالا بشه وادر کشور نشده و ما از این نظر مشکل داریم، اما غیورمردان تیم مذاکره کننده هستهای موفق شدن با همین امکانات موجود عکسهای خوبی رو از مذاکرات بگیرن!
- بله... عرض کنم که در مورد رعایت خطوط قرمز ملت ایران هم اگر توضیحی دارید بفرمایید.
- بله... البته من از طرف خودم میگم. یعنی اگرچه عضو ارشد تیم مذاکره کننده هستم اما دوست دارم این قسمت رو بعنوان یک فرزند کوچک مردم ایران عرض کنم. من به ملت فهیم ایران اطمینان میدم که همه خطوط قرمز در حقوق اونا در این مذاکرات محترم خواهد بود. خود من تا حالا عکس ناجور نیانداختم. با اینکه واقعا شرایط محیطی خارج از ایران برای اینکار سخته و شما نمونههایی از اون رو در بازیهای تیم ملی والیبال دیدید، اما من خودم رو موظف دونستم که به خطوط قرمز مردم ایران پایبند باشم و احترام بذارم. بخاطر همین هم در تمام عکسهایی که انداختم مراقب بودم که خدای نکرده صحنهای، مسئلهای چیزی نباشه!
- بله... بعنوان آخررین سوال از جلسه مذاکره با جان کری بگید؛ آیا در اون جلسه عزت مردم ایران حفظ شد؟
- بله... چه جورم! با اینکه میشد من به کری بگم یک کم لبخند بزنه تا عکس خوشگلتر بشه اما حاضر نشدم این کار رو بکنم. پیش خودم گفتم این در شان مردم ایران نیست که بعنوان عضو ارشد تیم مذاکره کننده اونا از کری درخواستی داشته باشم. بخاطر همین هم در جایگاه یک عضو ارشد خیلی مخفیانه ازش عکس گرفتم که میتونید تو اینستاگرام بنده ملاحظه کنید.
- اگر حرف دیگه ای مونده بفرمایید وگرنه که من برم گورم رو گم کنم!
- من فقط میخوام به مردم ایران بگم که اگر ما اینجا هستیم و بیست و چند روز داریم خیلی سخت مذاکره میکنیم، برای اینه که دنیای جدیدی رو پیش روی اونا قرار بدیم. فقط دعا کننن که شارژ موبایل من وسط جلسات تموم نشه وگرنه از نشون دادن دنیای جدید معذور خواهم بود. حالا هم اگر اجازه بدید من برم که آلانه آشپزه شیفتش عوض بشه...!
جناب بلاتر
سلام علیکم
قبل از هرچیز لازم است تلاشهای صادقانهای که شما در این سن و سال و علی رغم کهولت سن برای ارتقای ورزش فوتبال متحمل میشوید را ارج بنهم، چرا که ورزش دشمن اعتیاد است و اعتیاد بلایی خانهمان سوز.
اما شاید فکر کنید که اینجانب برای انتقاد از نحوه داوری بازی تیم ملی کشورم با تیم آرژانتین این نامه را نوشتهام. البته اگرچه آن اتفاق هیچگاه از حافظه تاریخی مردم ما حذف نخواهد شد اما واقعیتش این است که نخیر، بنده آنقدر بدبختی دارم که گیر دادن به داور عقدهای آن بازی به هیچ وجه در اولویتم نیست. برای مثال همین الان که مشغول خواندن این مرقومه هستید، پنج نویسنده سریال هفت سنگ در بانک منتظر هستند تا اگر من حق الزحمه تلاش وافرشان در کپیکاری را به حساب نریزم، چکم را برگشت بزنند و با پلیس بیایند مرا از تپههای جامجم ببرند.
تازه این یک قلم از تعهدات مالی بنده است که حالا که حرف به اینجا کشید وقت خوبی است که بگویم اصلش این نامه هم در رابطه با همین تعهدات خانمان برانداز نوشته شده است که حقاً این بلا از اعتیاد هم خانمان براندازتر است! و اتفاقاً آنچه به داد ما در مقابله با این بلای خانمانسوز خواهد رسید باز هم ورزش است ولاغیر. اگر ویژهبرنامههای جام جهانی ما را در این روزها دیده باشید متوجه منظورم شدهاید اما از آنجا که احتمال میدهم مشغلههای حضرتعالی مانع شده باشد خودم توضیح میدهم. توضیح آنکه جامجهانی برای هر کس آب نداشته باشد برای ما نان داشته است. یعنی انقدر تبلیغات پخش کردیم که خدا برکت بدهد، ای... توانستیم مقداری از هزینهها را جبران کنیم. در همین راستا هم پیشنهاداتی خدمت شما تقدیم میشود تا با افزایش امکان پخش تبلیغات، درآمدهای سازمان متبوع اینجانب بیشتر شود. گفتنی است که در صورت موافقت آن مقام با این پیشنهادات، میشود درباره پرداخت سهمی از درآمدها هم به فیفا مذاکره کرد، متوجهید که؟!
اما پیشنهادات ما:
1. جام جهانی فوتبال از آنجا که تاثیر بسزایی در کاهش اعتیاد دارد پیشنهاد میشود بجای هر چهار سال یکبار، سالی یکبار یا حتی فصلی یکبار برگزار شود. حیف نیست سالی چند بار شاهد اینهمه هیجان نباشیم؟!
2. طبق محاسبات بچههای معاونت سیاسی ما در صدا و سیما، یک چیزی حول و حوش دویست کشور در دنیا وجود دارد. چرا از بین اینهمه کشور فقط 32 کشور؟ واقعا چرا؟ پیشنهاد میشود جامجهانی در دورههای بعد با پنجاه، هفتاد یا حتی صد تیم برگزار شود. آقای بلاتر، تا حالا به بیست گروه پنج تیمی در جام جهانی فکر کردهاید؟ وای... خدای من!
3. پیشنهاد میشود بازیهای جام جهانی بصورت رفت و برگشت انجام شود. حتی میشود به چهار بازی بین دو تیم یا حتی بیشتر هم فکر کرد؛ مگر فوتبال چیاش از والیبال کمتر است؟! من که هر وقت فکر میکنم کیف میکنم. اتفاقاً موضوع را به بچههای بازرگانی صدا و سیما هم گفتم، آنها هم کیف کردند. شما چی، کیف کردید؟
4. پیشنهاد بعدی ما این است که بازیها بجای دو نیمه 45 دقیقهای شامل 10 نیمه 9 دقیقهای باشد و فاصله بین نیمهها هم نیم ساعت باشد. اینطوری بچههای ما فرصت دارند بین نیمههای هر بازی 5 ساعت آگهی پخش کنند. اگر این اتفاق بیفتد قاطعانه عرض میکنم که در آینده نزدیک سازمان ما از نظر مالی به جایگاهی میرسد که میتواند بخش اعظمی از هزینههای جام جهانی را تقبل کند. اگر ماشین حساب خدمتتان هست، 5 ساعت را به ثانیه حساب کرده و هر ثانیه را در 10 میلیون تومان ضرب کنید تا ادعای من را قبول کنید. تازه من ده میلیون را دست پایین عرض کردم ها!
البته ما پیشنهادات دیگری هم داریم که در صورت تمایل خدمتتان فرستاده خواهد شد. پیش از خداحافظی لازم است خواهش کنم که قبل از ارسال هرگونه پاسخی، شرایط وخیم سازمان ما را از نظر مالی مد نظر قرار دهید.
باتشکر/ یک دوست از بالای تپههای جام جم