طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

توافق ژنو؛ 40 سال بعد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۱ ب.ظ | ۳ نظر

 

دور بعدی مذاکرات/ هفت ماه بعد/ جمع‌بندی توافق

فضای مذاکرات سازنده بود. وزیر امور خارجه آمریکا از طرف ایرانی خیلی تشکر کرد. طرف ایرانی هم خیلی ذوق کرد! گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند که مذاکرات تا یکسال بعد تمدید و هر دو طرف در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. طرف ایرانی گفت ما که پایبندیم! طرف آمریکایی گفت: تا ببینیم!

 

دور بعدی مذاکرات/ یکسال و هفت ماه بعد/ جمع‌بندی توافق

فضای مذاکرات همچنان سازنده بود! وزیر امور خارجه آمریکا در گفتگو با خبرنگاران پس از آخرین دور مذاکرات گفت: این طرف ایرانی چقدر با حاله! طرف ایرانی در پاسخ افزود: خرابمون نکن داداش، باحالی از خودتونه! طرف اروپایی که می‌خواست میانه را بگیرد افزود: پسرا دعوا نکنید، هر دو تون باحالید!

گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند تا یک سال و هفت ماه به مذاکرات ادامه بدهند و طرفین در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. طرف ایرانی گفت: حاجی ما دیگه باید چی کار کنیم؟ طرف آمریکایی افزود: ابلاغ می‌کنیم!

 

دور بعدی مذاکرات/ سه سال بعد/ جمع‌بندی توافق

فضای مذاکرات سازنده بود! جمیع دیپلمات‌های حاضر در وین تاکید کردند تا حالا هیچ مذاکره‌ای را ندیده بودند که این همه مدت سازنده بودن خود را حفظ کند! طرف ایرانی ذوق کرد! طرف آمریکایی هم افزود: من هم تا حالا طرف ایرانی به این باحالی و دیپلماتی ندیده بودم. طرف ایرانی از خجالت سرخ شد!

گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند تا سه سال بعد به مذاکرات ادامه بدهند و طرفین در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. طرف ایرانی گفت: آقا من پام درد گرفته از بس پایبند بودم! طرف آمریکایی گفت: نداشتیم ها! طرف ایرانی خواست چیزی بگوید اما روش نشد! طرف آمریکایی به بغل دستیش اشاره کرد که بیست هزار تومان از دارایی‌های بلوکه شده ایران را در شانزده قسط به طرف ایرانی بدهند تا با آن پماد بخرد و بزند به پایش. طرف ایرانی برای نشان دادن حسن نیتش گفت که دفترچه بیمه دارد و بیست هزار تومان زیاد است، با 12 هزار تومان هم کارش راه می‌افتد! طرف آمریکایی گفت: بی‌خیال، ما بیشتر از اینها دوستت داریم، با بقیه‌اش یک کیلو گوجه بخر عزیزم! وی افزود: نگفتم بچه باحالیه!

 

دور بعدی مذاکرات/ شش سال بعد/ جمع‌بندی توافق

فضای مذاکرات سازنده بود! کارشناسان اقتصادی حاضر در وین اعلام کردند این مذاکرات برای هر کی آب نداشت، برای اهالی وین و بقالی‌ها و هتل‌ها و پلیس‌های آنجا نان داشته است. گفتنی است طبق آخرین برآوردها هم اکنون وین سومین شهر خوشحال دنیاست!

گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند تا 14 سال بعد به مذاکرات ادامه بدهند و طرفین در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. در حاشیه مذاکرات طرف آمریکایی به طرف ایرانی گفت: عزیزم پات چطوره؟ پمادش خوب بود؟! طرف ایرانی گفت: ممنون، دستت خیلی سبکه حاجی! طرف آمریکایی به دستیارش اشاره کرد که 17 هزارتومان دیگر هم آزاد کند! طرف ایرانی گفت: من هم دست خالی نیومدم. سپس طرف ایرانی در حضور خبرنگاران محتویات یک گونی را خالی کردکف سالن. طرف ایرانی پیش چشم‌های مبهوت حاضران گفت: این آخرین محموله از هسته‌های زردآلوی موجود در کشور بود. ما الان ذخایر هسته‌های زردآلوی خودمون رو هم صفر کردیم! طرف آمریکایی گفت: یه پماد بیارید!

  

دور بعدی مذاکرات/ 20 سال بعد/ جمع‌بندی توافق

مذاکرات انقدر سازنده بود که نگو! رییس هتل کوبورگ وین در نامه‌ای رسمی به اعضای 5+1 از آنها خواست که مذاکرات تا بیست سال بعد ادامه پیدا کند. او در بخشی از نامه خود نوشت: با توجه به اینکه پسر ارشد بنده در دانشگاه آزاد تحصیل می‌کند و دو دختر دم بخت هم دارم، خواهشمندم با تمدید مذاکرات کاری کند که چرخ این هتل بچرخد و من از پس هزینه‌های خانواده خود بر بیایم! طرف ایرانی هم که کلاً به چرخیدن چرخ حساس! هیچی دیگه، قبول کرد!

طرف آمریکایی در حاشیه مذاکرات به طرف ایرانی گفت: بزنم به تخته، بعد از بیست سال اصلا تکون نخوردی ها! طرف ایرانی گفت: پماد داری؟!

 

دور بعدی مذاکرات/ 40 سال بعد/ جمع‌بندی توافق

مذاکرات سازنده بود... طرفین توافق کردند که مذاکرات کلاً ادامه پیدا کند. طرف آمریکایی از طرف ایرانی خواست کاشت، برداشت، واردات، صادرات و خوردن هرگونه موز را به این دلیل که این میوه کلاً هسته است، متوقف کند. طرف ایرانی که یک موز را تا نصفه خورده بود، بقیه‌اش را انداخت زیر میز! طرف آمریکایی هم با تعلیق تحریم واردات پماد به ایران موافقت کرد. طرف ایرانی در حالی که پاش رو می‌مالید، ذوق کرد...

گفتنی است طرف ایرانی در پایان این مذاکرات و به پاس 40 سال سازندگی طرفین، آنها را به بازدید از موزه صنعت هسته‌ای ایران در فردو و اراک دعوت کرد!

  • م.ر سیخونکچی

گیج نشید؛ دارن کارها رو به اهل فرهنگ می‌سپارن!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

 واضح و مبرهن است که دولت یازدهم از همان روز اول –بل ثانیه‌های اول- بدنبال فرار از تصدی‌گری و سپردن کارها به خود اهالی صنوف بود و همینجوری در به در دنبال اهالی فرهنگ بود  تا کارهای حوزه فرهنگ را به اهلش بسپارد. فلذا شاهدیم که در آخرین اقدام از این دست، در یک برنامه‌ریزی دقیق و با رعایت حقوق همه صنوف، معاون مطبوعاتی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی بعنوان نماینده روزنامه نگاران در هیئت نظارت بر مطبوعات هم انتخاب شد تا با یک دست از حقوق دولت دفاع کند و با دست دیگرشان کارهای بر زمین مانده روزنامه نگاران را بردارد. بنده سیخونکچی، با عرض تبریک به دولت محترم برای کسب این موفقیت در اعاده حقوق روزنامه‌نگاران، توجه شما را به گفتگوهای احتمالی انجام شونده در همین حوالی جلب میکنم:

 

1

دبیر جلسه: آقایون اگر مایل هستند درباره یاداشت انتقادی نشریه ]...[ درباره دولت هم بحث کنیم. برخی دوستان معتقد بودند باید با این نشریه برخورد قانونی صورت بگیره.

عضو شماره یک: بله آقا... نمیشه هر کس و ناکسی دهنش رو وا کنه و به دولت دری وری بگه.

دبیر جلسه: آقای ]...[! نظر شما چیه؟ با توجه به اینکه ممکنه برای دولت بد باشه.

آقای ]...[: بد باشه آقا... بد باشه! باید اینا رو نشوند سر جاشون.

دبیر جلسه: پس شما هم موافقید؟

آقای ]...[: نخیر آقا... پس حق آزادی بیان چی میشه؟ یعنی مطبوعات حق یه انتقاد ساده رو هم ندارن؟

دبیر جلسه: ولی شما که گفتید باید برخورد بشه!

آقای ]...[: هنوزم میگم! باید با رسانه‌های هتاک برخورد بشه تا حساب کار دستشون بیاد!

دبیر جلسه: یعنی موافق برخورد هستید؟

آقای ]...[: برخورد؟ بخاطر یه نقد ساده؟ چرا دنبال از بین بردن فضای انتقاد سازنده هستید؟ چرا به امنیت شغلی روزنامه نگاران فکر نمی‌کنید؟ چرا حقوق روزنامه‌نگاران رو رعایت نمی‌کنید؟ چرا...

دبیر جلسه: آقا جان بالاخره ما چکار کنیم؟ نظر شما چیه؟ برخورد کنیم یا نه؟ گیج شدیم بخدا!

آقای ]...[: بخدا خود من هم گیج شدم... هیچوقت فکر نمیکردم نمایندگی همزمان دولت و روزنامه نگاران سخت باشه! شما راه حلی ندارید تا من بدون اینکه اذیت بشم، بتونم از حقوق این دو بصورت همزمان دفاع کنم؟!

 

2

آقای ]...[: خانم منشی اون خودکار من کجاس؟

منشی: ... بفرمایید قربان... پشت کارتابل بود...

آقای ]...[: این رو که خودمم دیدم... قرمزه رو میخوام...

منشی: الان اینجا بود... حالا اگر ممکنه با همین آبیه این نامه رو امضا کنید، پشت در منتظره بنده خدا... من الان یه خودکار قرمز میارم...

آقای ]...[: نمیشه خانم... نامه این بنده خدا به معاونت مطبوعاتی مربوط میشه نه نماینده مدیرمسئولان تو هیات نظارت. آبی واسه نامه‌های مربوط به هیئت نظارته، قرمز واسه معاون مطبوعاتی، چند بار باید بگم؟

منشی: گیج شدم بخدا...

 

3

ارباب رجوع: سلام خانم منشی... امکانش هست آقای ]...[ رو ببینم؟

منشی: امرتون؟

ارباب رجوع: یه نامه‌ای بود، وزیر ارجاع دادن به ایشون درباره...

منشی: ایشون نیستند.

ارباب رجوع: نیستند؟ صداشون که داره از تو اتاق میاد!

منشی: بله هستند... برای شما نیستند... یعنی هم هستند هم نیستند!

ارباب رجوع: یعنی چی؟ مگه ما چمونه که برای ما نیستند؟

منشی: سوء تفاهم نشه! ایشون الان بعنوان نماینده مدیرمسئولا تو هیئت نظارت بر مطبوعات اینجا هستن، نه معاون مطبوعاتی. اگر بعنوان معاون مطبوعاتی با ایشون کار دارید، دو ساعت دیگه تشریف بیارید. ایشون از دو دقیقه قبل رفتن تو مود دفاع از حقوق روزنامه نگارها، دستشون بنده!

ارباب رجوع: گیج شدیم بابا!

 

4

رییس: نظرت درباره سپردن مدیریت حوزه فرهنگ به خود اهل فرهنگ چیه؟ تو حوزه‌هایی مثل کتاب و سینما یه کارهایی شده اما تو حوزه مطبوعات عقبیم ها!

معاون: خیلی خوبه... من اصلاً از بچگی دوست داشتم کارهای حوزه فرهنگ رو به اهل فرهنگ بسپرم اما موقعیتش هیچوقت پیش نمی‌اومد!

رییس: خب دست بجنبون دیگه... الان وقتشه!

معاون: یعنی الان چی کار باید بکنم من؟

رییس: برای شروع، نمایندگی مدیر مسئولا تو هیئت نظارت بر مطبوعات رو ازشون بگیر دست خودمون باشه، بقیه کارهای حوزه فرهنگ رو هم کم‌کم بهشون بسپر، یک کم سرمون خلوت بشه!

معاون: میگم مطمئنید الان این کار حوزه فرهنگ رو به اهلش بسپاریم توان انجامش رو دارن؟ یه وقت شونه‌هاشون زیر این بار خم نشه؟!!

رییس: دیگه چی کار کنیم دیگه! ما اومدیم که اصلاً تصدی‌گری رو کاهش بدیم!

 

معاون: پس من با اجازه‌تون برم تصدی‌گری رو تو حوزه مطبوعات کاهش بدم بیام!

رییس: برو فقط مراقب باش یه وقت گیج نشن!

  • م.ر سیخونکچی

از «آقازاده عزیز» رونمایی میشود

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ | ۶ نظر

«آقازاده عزیز» گزیده‌ای از طنزهایی است که طی سالهای 87 تا 92 در نشریات و سایتهای مختلف نوشته‌ام. طنزهایی در موضوعات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی ورزشی.

فردا دوشنبه مراسم رونمایی از آن برگزار خواهد شد و از یکی دو روز بعد روش تهیه پیامکی اش را در همینجا ذکر خواهم کرد.

انشاالله


  • م.ر سیخونکچی

دلایلی برای اینکه به آقای ظریف حق بدهیم

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ | ۴ نظر
این مجلس نگران بودن ندارد؟!


آدم وقتی می‌خواهد قضاوت کند باید جمیع شرایط را مد نظر قرار بدهد. نباید که همینطور الابختکی یک چیزی بپرانیم. مثلا همه تا اینکه شنیدند آقای ظریف در نیویورک در جلسه با نمیدانم کی برگشته گفته که اگر توافق هسته‌ای نشود انتخابات مجلس را می‌بازیم، ریختند سر بیچاره که چرا این حرف را زدی! اما یک نفر نبود بیاید کالبدشکافی کند ببیند این بنده خدا با ریش پرفسوری به آن قشنگی که ثابت می‌کند یک دیپلمات کارکشته است چرا این حرف را زده! حالا من برای شما چند نمونه از دلایل را موشکافی و کالبدشکافی و کلی چیز دیگر شکافی می‌کنم تا بفهمید کسی مثل ظریف الدوله خان چرا باید تا این حد نگران مجلس باشد.

اولا اینکه وجود یک نفر مثل علی آقای مطهری خودش برای اینکه عالمی نگران مجلس باشند کافی است! اون قضیه پف... را که می‌دانید این بنده خدا گفت و بعدش هم گفت معنی‌اش را نمی‌دانم؟ آن هیچی! اصلا ولش کن بد آموزی دارد! آن قضیه‌ای هم که گفت تصویب هر قانونی برای نظارت بر نمایندگان آزادگی انها را محدود می‌کند، این را هم که یادتان هست! اصلا این را هم ولش کن که یک وقت به آزادگی کسی برنخورد! حتما یادتان هم هست که ایشان در دفاع از افزایش تعطیلات نمایندگان کلی سخنرانی کرده بود و گفته بود اگر این تعطیلات چند هفته‌ای نباشد نماینده‌ها کی با خانواده‌هایشان بروند مسافرت؟ این را هم نگوییم؟ یعنی ممکن است به مسافرت بعضی‌ها بر بخورد؟! ای بابا! پس با این وصف دیگر افاضات ایشان درباره حصر سران فتنه را هم نمی‌گوییم دیگر!

اصلا بیایید بی‌خیال علی آقای مطهری بشویم چون ممکن است کلا به مثلا فامیل ایشان بر بخورد!

اما خداوکیلی این قضیه آقای پیرموذن نماینده اصلاح طلب مجلس را که می‌توانیم بگوییم؟ این بنده خدا می‌خواسته نطق پیش از دستور انجام دهد اما جا پر بوده و کس دیگری باید نطق میکرده. بعد ایشان برداشته به نام یکی از آنها نامه زده و انصراف داده و بعد خودش رفته بالا نظق کرده. بعد وسط نطق ایشان ان نماینده آمده و شاکی شده و آقای پیرموذن هم یک چیزهایی گفته در این مایه‌ها که این برات و حواله حضرت مسلم بود به من و... .

خداوکیلی شما جای آقای ظریف بودید نگران مجلس نمی‌شدید؟ آن از علی آقای مطهری که مثلاطرفدار دولت است و این هم از آقای پیرموذن که ظاهرا با آقای ظریف هم جبهه و هم حزب است.

حتما ظریف نگران وجود منتقدانی مثل نبویان، حسینیان، رسایی، کریمی قدوسی، بذرپاش و کوچک زاده در مجلس نیست! خب خداییش آدم هر جوری هست باید دغدغه انتخابات مجلس داشته باشد دیگر، حالا اینکه این دغدغه را با اجنبی جماعت در میان گذاشته چه اهمیتی دارد آخر؟ هان؟!
  • م.ر سیخونکچی

ظریف جون! برات حرف در میارن ها!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ب.ظ | ۴ نظر

واقعاً هر توافقی بهتر از عدم توافقه؟!

 

من همان اولش هم گفتم هیچ آدم عاقلی نمی‌آید همچین کاری کند ها! اصلاً مگر می‌شود باور کرد یک نفر معتقد باشد هر توافقی با دشمن، از توافق نکردن بهتر است؟! بابا جان دارم این ماجرای کمپین قلابی شش سینماگر را میگویم که در پوسترش همچین چیزهایی نوشته بود.بعد هم که معلوم شد آقای ظریف، وزیر امور خارجه محترم و کاربلد خودشان زنگ زده بودند به سینماگرها که بیایید چنین چیزی را امضا کنید تا فیلان و بهمان! به جان خودم جناب آقای مجیدی خودش گفته که کا، کار ظریف است! با این وصف هیچ بعید نیست در آینده‌ای نه چندان دور، معلوم شود از وزارت امور خارجه چنین تماسهایی هم برقرار شده است:

 

 1

- سلام

- سلام... بفرمایید؟

- ظریف هستم.

- اوا! راست میگی؟ خوش بحالت خواهر... من که همینطور مثل خرس دارم خیکی میشم. هر چی هم رژیم آب انگور، رژیم پوست پرتقال، رژیم تهِ خیار و از این خزعبلات میگیرم درست نمیشم که نمیشم! یه زمونی برای خودم باربی بودم ها! الان شدم عین بشکه! حالا تو چی کار کردی که ظریف هستی عزیزم؟

- نخیر... اشتباه گرفتید... بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم!

 - ...اوخ... اوه....وای... یه لحظه.... شرمنده ها آقا ظریف جون... من شما رو با یکی از مشتریام اشتباه گرفتم...دیروز اومده بود بیگودی کنه، با هم درباره اضافه وزن و اینها صحبت کردیم، ببخشید تو رو خدا ها!

- خواهش میکنم... اونجا آرایشگاه «عروس نگو ماه بگو» هستش؟!

 - بله آقا ظریف جون... امری داشتید؟

-راستش بچه‌ها یه بررسی کردن دیدن ماشالا شما بین آرایشگاه‌ها از سبقه خوبی برخوردارید و خلاصه از قدیمیهای این حرفه حساب میشید و بقیه آرایشگاه‌ها رو حرفتون حرف نمیزنن...

 -اوه... وای... مامانم اینا!... راستش بله.... همین پارسال من گفتم هیشکی حق نداره ماتیک صورتی بزنه، آقا ظریف جون باور نمیکنی دو روزه قیمت ماتیک صورتی شد نصف! جونم براتون بگه آقا ظریف جون که من یکی از افتخاراتم اینه که یه شب پری بلنده رو آرایش کردم... کم حرفی نیست ها... پری بلنده! یعنی ما انقدر سابقه داریم تو این حرفه...

- بله ... حالا عرض میکردم که من میخواستم شما به نمایندگی از صنف عروس آرایش کن‌های پایتخت یه بیانیه‌ای رو امضا کنید...

 -وای... اوه... مامان جون... خدا خیرت بده آقا ظریف جون! چون من تا حالا پای هیچ بیانیه‌ای رو امضا نکردم... حالا چی هست این بیانیه؟

- چیز خاصی نیست... یه بیانیه است توش نوشتیم که هر توافقی بهتر از عدم توافقه!

- توافق تو چی آقا ظریف جون؟

- همین ماجراهای هسته‌ای دیگه... میخوایم اگه خدا بخواد کلکش رو بکّنیم و تمومش کنیم بره پی کارش...

 -ببین آقا ظریف جون من خداییش خیلی از هسته مسته سر در نمیارم.  البته میفهمم تحریم چیز بدیه ها؛ یعنی همین الان تحریم باعث شده قیمت ماتیک بشه سه برابر... یعنی میخوام بگم من هم میفهمم تحریم چیه ها... نه که خر باشم... اما خداییش اینکه هر توافقی خوبه که خب ناجوره... یعنی من به گمونم اگه هر کی دیگم باشه راضی به امضا کردن همچین چیزی نمیشه...

-یعنی حتی تو حرفه ما هم هر توافقی خوب نیست چه برسه به این هسته ای مسته‌ای و تحریم محریم... میگیرید که چی میگم... الو... الو... آقا ظریف جون.... الو... خاک به سرم!

 

2

- جونم؟

 -سلام عرض میکنم...

 -گیرم سلام... فرمایش...

 -خواهش میکنم... فرمایش چیه... عرضی داشتم خدمتتون.

 -شما کی باشی اصلاً که حالا فرمایش داشته باشی یا عرض؟!

 -من ظریف هستم!

- زکی... آقا رو باش! اینجا یغوراش میان جلوی ما لنگ میندازن... شوما که خودت معترفی ظریفی عمو!

 -نخیر اشتباه متوجه شدید. بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم.

- به به... جون من؟ همون آقا خوشگله که هی میخنده؟ جون داداش خودتی... ما رو سیاه که نمیکنی؛ خودتی دیگه داش ظریف؟

- بله، عرض که کردم خودم هستم.

- جونم داش ظریف؟ فرمایش... امر کن داداش جون.

- راستش  شما اسی پلنگ هستید دیگه؟

- خاک بر سر من... من بمیرم شوما این حرف رو نزنی... ما واسه هر کی پلنگ باشیم برای شما پیشی هستیم داش ظریف... لوطی... ما رو نکن تو قوطی!

- اختیار دارید... آمار شما رو از بچه‌های سرویس حوادث چند تا روزنامه گرفتم. طبق تعریفهایی که از شما کردن، یه تهرانه و یه آقا اسی پلنگ...

- چوبکاری میکنی داش ظریف... ما زنگ درِ خونه‌تیم، هر کی بخواد شما رو ببینه باس ما رو بزنه!

- اختیار دارید... راستش من مزاحم اوقات شریفتون شدم که اگر بشه بعنوان گنده‌لات تهران یه بیانیه‌ای رو امضا کنید تا حمایت همه اراذل و اوباش رو داشته باشیم به امید خدا!

- کوچیکتم هستیم... البت ما امضا ممضا بلد نیستیم اما هر جا رو شوما بیگی انگشت میزنیم داش ظریف.

- لطف عالی مستدام!

- حالا چی هست این بیانیه... البت فضولی نباشه ها... واسه این میپرسیم که اگه بچه ها پرسیدن خیطی بالا نیاریم...

 -اختیار دارید... یه بیانیه هست درباره همین مذاکرات هسته‌ای... میخوایم به کمک و حمایت شما این تحریمهای فلج کننده رو تمومش کنیم بره...

- آی گفتی ظریف جون... خدا خیرت بده داش! از وقتی این تحریمها اومده بازار پر شده از تیزیِ چینی! تیزی میخری یه متر اما همچی که فرو کردی تو شیکم طرف، می‌بینی زکی! تیزی خم شد و طرف قلقلکش هم نیومده... اگه بتونی این تحریم محریم ها رو برداری دوباره جنس اصل برسه به ما نوکرتیم بخدا... حالا چی توش نوشته داش ظریف این بیانیه‌تون؟ البت قضولی نباشه ها!

- خواهش میکنم... دو سه خطه... مهمترین جاش اینه که نوشته هر توافقی بهتر از عدم توافقه...

- زکی... من درست متوجه نشدم داش ظریف... یه بار دیگه میگی؟

- هر توافقی بهتر از عدم توافقه یا عدم توافق بدتر از هر توافقیه.

- زرشک... نیستیم داداش... البت نه اینکه فکر کنی گرخیدیم ها... نه داداش... من خودم سر یه هزاری یه غائله راه انداختم یه اتوبوس آدم توش مُردن! اما خداییش این ضایع‌س! یعنی چی هر توافقی بهتر از عدم توافقه آخه؟ دیدیم طرف اومد و زر زیادی زد، ادعای مفت داشت، لیچار بارمون کرد... اونوقت باید پاش وایسیم چون توافقه؟ نه داداش... ما زیر بار خفت نمیریم... بچه ها برامون حرف در میارن... از ما به شوما هم نصیحت؛ شوما هم از این حرفا نزن برات حرف در میارن! زت زیاد!

 

  • م.ر سیخونکچی

بچه ها... خودرو؛ خودرو.... بچه ها!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ق.ظ | ۴ نظر

 سناریوهای پیش روی بازار خودرو در آینده


لااقل قبلا مقامات دولتی قیمت بالای خودرو را محکوم می‌کردند و مردم دلشان به این خوش بود که حداقل یکی هست که در زبان هم که شده طرف آنها باشد. اما حالا وزیر محترم صنعت، معدن و تجارت رسماً طرف خودروسازها ایستاده و گفته « این صنعت باید از زیان‌دهی خارج شود» و به مردم لبخند میزند. از آن طرف هم بازار خودرو یکجورهای خاصی است. چیزی بین رکود و تولید و اشتیاق و خیلی چیزهای دیگر. بنابراین تصمیم گرفتیم به موشکافی کردن وضعیت بازار خودرو پرداخته و سناریوهای مختلفی که پیش روی این بازار  وجود دارد را حدس بزنیم:

1
 اولین سناریو همینی هست که هست! یعنی خودرو سازها اصلا به روی خودشان نمی‌آورند که مردم اعصابشان خرد است. دولت هم که طرف خودرو سازهاست، بنابراین ناچاراً بعد از یک مدت مردم بی‌خیال اعصاب خودشان می‌شوند و می‌روند خودرو می‌خرند و حال می‌کنند!

2
 در این سناریو خودروسازها بی‌خیال اعصاب مردم می‌شوند اما مردم سرتق بازی در می‌آورند و خودرو نمی‌خرند. بازار راکد می‌شود، خودروها روی دست خودروسازها باد می‌کند و سرمایه در گردش آنها کم می‌شود و احتمال اخراج کارکنان خودرو سازها به وجود می‌آید. در همه جای دنیا در چنین شرایطی، خودروسازها کوتاه آمده و برای حفظ منافع خود هم که شده کمی با مشتری راه می‌آیند. اما در اینجا جور دیگری است. خودروسازها 100 نفر را اخراج می‌کنند. بعد هم از طریق روابط عمومی خود و با همکاری چند رسانه که قبلا سبیلشان چرب شده، چند خبر درباره بالا رفتن نرخ بیکاری و افزایش اعتیاد و طلاق در نتیجه بیکاری منتشر می‌کنند. دولت هم که می‌بیند اوضاع خراب است می‌آید کلی پول تزریق میکند به این شرکتها.

این تزریق پول تا دو سه سال کار خودرو سازها را راه می‌اندازد. بعد از دو سه سال هم یا مردم سر عقل می‌آیند و طبق سناریوی شماره یک رفتار می‌کنند یا اینکه سناریوی شماره دو باز تکرار می‌شود!

3
در این سناریو مردم همچنان به اعصابشان اهمیت می دهند و خودرو نمیخرند ولی اینبار خودرو سازها کوتاه می‌آیند. نه اینکه فکر کنید بخاطر مردم ها! نه؛ آنها به این فکر می‌کنند حالا که فوق فوقش قرار است دو سه سال مدیر باشند و بعد پله‌های ترقی را یکی یکی طی کنند، چرا الکی اعصاب خودشان را خرد کنند و بامبول در بیارند در مسیر رشد خودشان. آنها برای اینکه اعتراضات مردم را بخوابانند به خواسته‌های مردم احترام می‌گذارند. آنها در راستای این احترام گذاشتن قیمت پراید 19 میلیون تومانی را سیزده هزار و چهارصد و سی و هفت تومان و پژوی 29 میلیون تومانی را سی و دو هزار و هشتصد و نود و یک تومان ارزان می‌کنند. بعد هم روابط عمومی آنها با ارسال یک فکس به همه رسانه‌ها اعلام می‌کند که تمام خودروهای فلان شرکت در راستای تکریم مشتری‌ها ارزان شده است. مردم خوشحال می‌شوند و میروند از احترامی که بهشان گذاشته شده نهایت استفاده را ببرند!

4
در این سناریو خودرو سازها خواسته‌های مردم را مسخره نکرده و واقعا به آنها احترام می‌گذارند. بنابراین پراید 19 میلیون تومانی 5 میلیون تومان، پژوی 29 میلیون تومانی 8 میلیون تومان و سایر خودروها هم به همین نسبت ارزان می‌شوند. مردم اولش یکجورهایی به همدیگر نگاه می‌کنند –دقیقا همینطوری که شما دارید به من نگاه می‌کنید!- اما کمی بعد مشخص می‌شود که نخیر؛ خودروها واقعا ارزان شده‌اند. مردم خیلی خوشحال به نمایندگی‌ها هجوم می‌آورند و در صف پیش فروش می‌ایستند.

اما ناگهان مشخص می‌شود که طبق رده‌بندی جدید، ماشین اگر دسته راهنما داشته باشد تیپ یک، زاپاس داشته باشد تیپ 2، قالپاق داشته باشد تیپ 3، آینه بغل تاشو داشته باشد تیپ 4، و نهایتاً اگر سوییچ داشته باشد تیپ 5 حساب می‌شود! آنجا به مشتری‌ها گفته می‌شود که البته آنها می‌توانند خودروی معمولی بخرند اما طبیعتا خودروی معمولی سوییچ نخواهد داشت و آنها می‌توانند در صورت تمایل خودروی تیپ 5 با سوییچ تحویل بگیرند؛ به آنها گوشزد می‌شود که البته هیچ اجباری نیست و آنها کاملا در این قضیه مختارند تا خدای نکرده کسی نباشد که برود و پشت خودروسازها صفحه بگذارد که آنها مردم را مجبور به خریدن خودروی تیپ پنج کرده‌اند! مردم هم کاملا با تمایل و اختیار خود پراید و پژوی تیپ 5 را با قیمتی به همان اندازه قبل می‌خرند!

5
در این سناریو دولت طرف مردم را می‌گیرد... این سناریو را چون امکان وقوع ندارد بی‌خیال می‌شویم!
  • م.ر سیخونکچی

سناریوهای دیدار رییس جمهورهای آمریکا و ایران در نیویورک!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ق.ظ | ۲ نظر

رییس جمهور محترم عازم نیویورک هستند. برنامه‌ای هم برای دیدار با رییس جمهور مودب آمریکا ندارند. اما روزنامه‌ها و سایتهایی هستند که بنده‌های خدا دارند خودشان را می‌کشند بلکه دیداری، دست تکان دادنی، چشمکی، چیزی بین دو رییس جمهور رد و بدل شود و آنها بخاطر به رسمیت شناخته شدن توسط کدخدا در پوست خودشان نگنجند!

بنابراین بعید نیست فردای نشست سازمان ملل، چنین اخباری از سوی این رسانه‌ها منتشر شود تا دچار عقده به رسمیت شناخته شدن نشوند!

 

1

رییس جمهور ایران و رییس جمهور آمریکا در میانه‌های سخنرانی رییس جمهور بورکینافاسو، هر دو به یک نقطه زل زدند!

در تصاویری که از این زل زدن مشترک مخابره شده است، در چشم‌های پرزیدنت اوباما یک قطره اشک حلقه زده است.

روزنامه آرمان در همین رابطه به سراغ هوشنگ امیر احمدی یک فعال سیاسی رفته است. امیراحمدی پس از بیان نکاتی درباره ضرورت بازگشت «آیت الله هاشمی رفسنجانی به تریبون نماز جمعه»(!)، اظهار امیدواری کرد این حرکت مشترک دو رییس جمهور به آب شدن دیوار یخی بین دو کشور بیانجامد.

این روزنامه پس از نوشتن جملاتی درباره  ده زن برتر تاریخ که فرمان بریزید تو خیابان از آنها صادر شده، نوشت: این در حالی است بازار بورس تهران هم نسبت به این اتفاق روی خوش نشان داده و پس از سه سال آبسرد کن خود را تعمیر کرده است! تحلیلگران بازار سرمایه اظهار امیدواری کردند در صورت ادامه‌دار بودن تعاملات بین ایران و آمریکا، احتمال دارد بورس ایران با یک جهش فوق العاده همراه شده و در جای لیوان‌های کنار آبسردکن هم لیوان یکبار مصرف قرار گیرد. گفتنی است مسئول خدمات تالار بورس با بالا گرفتن تحریمهای آمریکا علیه ایران از قرار دادن لیوان یکبار مصرف در کنار آبسردکن خودداری می‌نمود.

همچنین خبرنگار این روزنامه در یک گزارش میدانی از حوالی میدان راه‌آهن تهران نوشته است: مردم در حالی که اعلام می‌کردند مهدی هاشمی رفسنجانی سربلند از دادگاه بیرون خواهد آمد، بسته‌های بزرگ لیوان یکبار مصرف را به یکدیگر نشان می‌دادند! 

  

2

رییس جمهور آمریکا هنگام سخنرانی در نشست سازمان ملل با دست راست، صورتش را خاراند. این در حالی است که هیئت ایرانی در سمت راست او (و طبیعتا سمت چپ سالن!) نشسته بودند.

روزنامه اعتماد به نقل از مترجم خود که در راسته خیابان انقلاب مستقر است گزارش داد: ستون نویس ارشد هفته‌نامه «اِند آو میوزیک ترنزلیشن» با اشاره به آزاد بودن دست چپ اوباما در آن لحظه، استفاده از دست راست را بی‌دلیل ندانست. او حتی اینکه سمت راست صورت اوباما خاریده است را هم یک عمل هوشمندانه برای نشان دادن حسن نیت آمریکا نسبت به ایران دانسته است. او با آوردن شواهد تاریخی ثابت کرده است که فرمانده ناو وینسنت هنگام فشار دادن دکمه پرتاب موشک به سمت هواپیمای مسافربری ایران، سمت چپ صورتش خاریده بود. «دیوید زارقوت» با مقایسه این دو رویکرد، خبر از تغییر رویکرد آمریکا نسبت به ایران داده است.

شایان ذکر است «دیوید زارقوت» صاحب کرسی خارش‌شناسی در دانشگاه «اَنیمال لایف» است و به شخصه در هر روز حداقل هفده ساعت خود را می‌خواراند!

 

3

شبکه تلویزیونی «بی‌بی‌سی فارسی» در خبری فوری از گفتگوی رییس جمهور آمریکا با رییس جمهور ایران خبر داد. این شبکه تلویزیونی از قول یکی از کارکنان بخش نظافت سازمان ملل که اصرار داشت نامش فاش نشود، نوشت:

«من داشتم آبخوری شماره دو را طی می‌کشیدم. زیر لب هم ترانه « لست اسپرینگ وی وِر آل توگدر هَو گان تو هالی شراین» (ترانه‌ای از «جاستین بیبر» که با اقتباس از ترانه «پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت» ساخته شده است!) را می‌خواندم. آن روز آبخوری خیلی شلوغ بود چون جلسه سخنرانی طول کشیده بود و همه رییس جمهورها بعدش آمده بودند آبی به سر و صورتشان بزنند!

ناگهان پرزیدنت اوباما هم آمد، و رفت در تنها آبخوری که خالی مانده بود و در را بست. آخه آبخوری‌های سازمان ملل در دارد تا اگر رییس جمهوری خواست کنار آب خوردن مثلا دماغش را هم خالی کند، بقیه نبینند و عکس نگیرند و...! چند دقیقه بعد رییس جمهور ایران هم آمد و وارد لابی آبخوریی شد. او با بیرون انگشت دو ضربه به در همان آبخوری که اوباما رفته بود داخل زد. پرزیدنت اوباما از داخل گفت «اِهِنّ!». رییس جمهور ایران هم گفت «شرمنده داداش» و رفت.»

شبکه تلویزیونی «بی‌بی‌سی فارسی» با قطع برنامه‌های عادی خود، به پخش این خبر پرداخت و این گفتگوی چند ثانیه‌ای را سرآغاز فصل نوینی در روابط سیاسی ایران و آمریکا دانست.

روزنامه شرق نیز در شماره روز گذشته تیتر خود را به «یک اهنّ تاریخی» اختصاص داد و نوشت:

«شاید گفتن یک اهن در بادی امر مهم جلوه نکند، اما اگر روابط ایران و آمریکا را از روزی که سفارت آمریکا در ایران تسخیر شد تا اکنون مرور کنیم، به تفاوتهای ایجاد شده پی  خواهیم برد و خواهیم دانست که چرا بهبود روابط ایران و آمریکا افسانه نیست!

برای مثال یکی از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا تعریف میکند وقتی وارد ساختمان سفارت شدیم، شروع کردیم به گشتن ساختمان. پخش شده بودیم و می‌گشتیم. من رفتم سرویس بهداشتی را بگردم. یکی از درها بسته بود. چند بار به در زدم جواب نیامد. دستگیره را بالا و پایین کردم اما از داخل قفل بود. با مشت محکم به در کوبیدم. در این لحظه یک نفر به زبان فارسی اما به لهجه آمریکایی گفت: بابا بذار تموم بشه خودمون میام بیرون دیگه مردک؛ رو تخته بشورمتون که تو مستراح هم راحت نمیذارید آدم رو!»

حال آیا کسی می‌تواند تغییر لحن آمریکایی‌ها از چنین جمله‌ای تا «اهن» را انکار کند؟!»

  • م.ر سیخونکچی

اون کتاب قرمزه رو میخوام!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۵۱ ق.ظ | ۳ نظر
گفتگوهای روزمره یک کتابفروش

1
خریدار: آقا کتاب دارید؟
فروشنده: بله... اینجا کتابفروشیه دیگه!
خریدار: چنده؟
فروشنده: اینجا پر از کتابه، کدومش؟
خریدار: مگه قیمتاش فرق میکنه؟!
فروشنده: بله خب.
خریدار: اون قرمزه چنده؟
فروشنده: اون کتاب ده هزار تومنه. یه رمان خوبه! جدید چاپ شده.
خریدار: ولی دوست من یه کتاب قرمز خریده بود هفت تومن!
فروشنده: حتما کتابش فرق میکرده.
خریدار: نخیر من خودم دستش دیدم، قرمز بود!
فروشنده: بله متوجهم. جلدش قرمز بوده اما حتما یه کتاب دیگه بوده.
خریدار: من میگم خودم دیدم قرمز بود شما باز میگی یه کتاب دیگه بوده؟!
فرونشده: منظورم اینه که محتواش فرق میکرده. عنوانش یه چیز دیگه بوده. رنگ جلد که ملاک نیست.
خریدار: وا... راست میگی؟ یعنی یه کتاب دیگه رو برداشته جلدش رو کادوی قرمز کرده! میگم اون از این پولا نداره برای هر رنگ لباسش یه کتاب بخره‌ها! نگو میره دو زار میده هی کادو میخره کتاباش رو جلد میکنه که افه بیاد! گدا!

2
خریدار: سلام قربان. یک نسخه از کتاب «فرهنگ، فرهنگسازی، غفلت تاریخی ما» رو لطف میکنید؟
فروشنده: بله حتماً.... بفرمایید.
خریدار: ممنونم. آیا کتاب «چگونه فرهنگ را در کودکانمان نهادینه کنیم» را هم دارید؟
فروشنده: بله... اتفاقا همین دیروز چاپ جدیدش رو آوردیم.... بفرمایید.
خریدار: عفو بفرمایید اگر خیلی مصدع میشم!
فروشنده: خواهش میکنم... بفرمایید اگر چیزی میخواید.
خریدار: کتاب «فرهنگ و دیگر هیچ» رو هم لطف میفرمایید؟
فروشنده: بله... حتما... آدم لذت میبره میبینه مقوله فرهنگ انقدر در جامعه مورد اهمیت قرار گرفته.... بفرمایید.
خریدار: تشکر و سپاس. چقدر تقدیمتون کنم؟
فروشنده: قابل شما رو نداره.... جدا عرض کردم.
خریدار: اختیار دارید... بنده نوازی میکنید.... چقدر تقدیم کنم؟
فروشنده: اجازه بفرمایید.... بیست و هشت هزار تومن.
خریدار: چقدر فرمودید؟
فروشنده: بیست و هشت هزار تومن... قابل شما رو هم نداره.
خریدار: با تخفیفش دیگه؟
فروشنده: نخیر... قیمت پشت جلد کتابا رو زدم!
خریدار: متوجه‌ام... خب با تخفیفش چقدر میشه؟
فروشنده: متوجه منظورتون نمیشم... تخفیف نداریم.
خریدار: تخفیف ندارید؟ من سه تا کتاب خریدم هر کدوم ده سانت قطرشه، اونوقت تخفیف نمیخواید بدید؟
فروشنده: قربان کتاب اصولاً تخفیف نداره. قیمت پشت جلد محاسبه میشه.
خریدار: زکی! مگه میشه از یه چیزی تعداد بخری تخفیف نداشته باشه؟ من دیروز رفتم مولوی سه تا چاه باز کن گرفتم طرف بیست درصد رو قیمت هر قوطی تخفیف داده!
فروشنده: متوجه نمیشم قربان. شما کتاب رو با چاه باز کن مقایسه میکنید؟!
خریدار: نه پس! با سه کیلو گیلاس مقایسه کنم؟ بیگیر بابا فکر کردی نوبرش رو آوردی... مردکه مشتری ندیده! اصلا میرم با بیست و هشت تومن سه تا دیگه چاه بازکن میخرم بچه‌ها تو دستشویی نمونن!

3
خریدار: سلام آقا... یه کتاب میخواستم در ابعاد 3 در 22 در 15!
فروشنده: شرمنده... ما کتابهامون رو بر اساس موضوع دسته بندی میکنیم.
خریدار: وا... پس لطف کنید بفرمایید کتابای با موضوع «زیر مانیتوری» رو کجا گذاشتید خودم یکی انتخاب کنم.
فروشنده: ببخشید متوجه نشدم... چه موضوعی؟
خریدار: زیر مانیتوری دیگه... یه کتاب میخوام بزارم زیر مانیتور... میزم کوتاهه آخه! اگر جنسش خوب باشه بتونه وزن مانیتور رو تحمل کنه میام چهار تا هم برای زیر یخچال میبرم، کلاس داره!
  • م.ر سیخونکچی

نصب ماهواره در مستطیل سبز!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۵۶ ق.ظ | ۲ نظر

یکی از بازیکنان در جدال لفظی با مدیر عامل یکی از باشگاه‌های فوتبال خیلی جدی گفته است: «هر کس شما را نشناسد من به خوبی شما را می‌شناسم. ظاهرا یادتان رفته که به خانه مدیران قبلی می‌رفتید و دیش ماهواره برای آن‌ها نصب می‌کردید!»

کسانی که دستی در تاریخ نویسی فوتبال دارند معتقدند این صحبتها تاریخ کری خوانی های فوتبال را به دو نیم تقسیم کرده است! خیل بازیکنان، مربیان، مدیران باشگاه‌ها، لیدرها، بوقچی‌ها، دلالان شریف و سایر کسانی که دستی در فوتبال پاک این سرزمین دارند با ورود به این ماجرا تاکید کردند: دو نیم کمه، دو نیم رو کی بخوره، کی نگاه کنه؟! بنابراین آنها هم سعی کردند در تقسیمات بیشتر این تاریخ پر گهر نقش داشته باشند. در همین راستا یکی از رفقای مدیرعامل مورد مذاکرده در جمله فوق به خبرنگار ما گفت: حالا نه که تو از ماهواره بدت میاد؟ دلت میخواد بگم کدوم شبکه‌ها رو نیگا میکردی عمو؟!

یکی دیگر از مدیران فوتبال که شایعاتی درباره اشتغال او به شغل شریف شرخری در سالهای دور وجود دارد، در اینباره گفت: اگر کانالای ناجور رو قفل میکرده که بچه مچه نبینه، هیچ اشکالی نداره، بالاخره باید از برنامه های علمی ماهواره استفاده کرد.

یکی دیگر از بازیکنان غیور فوتبال ما نیز با ورود به بحث گفت: تا جایی که من میدونم مهم اینه آدم نون بازوش رو بخوره وگرنه ماهواره و غیر ماهواره فرقی نداره که!

یک بازیکن دیگر که تا کنون تنها نهصد میلیون تومان از قرارداد خود را گرفته و از این بابت به شدت هر شب پیش همسر و فرزندان شرمنده است اظهار داشت: ای کاش بقیه مدیران هم جنم این بابا رو داشتن و با نصب ماهواره هم شده دو زار پول در میاوردن تا ما شرمنده اهل و عیال نباشیم!

یک دلال با سابقه فوتبال که سابقه قالب کردن سه بازیکن خارجی مبتلا به ایدز، هپاتیت و فلج مادرزاد را به فوتبال ایران دارد در واکنش به بحث‌های صورت گرفته گفت: کسی که بخواد تکخوری کنه و ادای آدمای سالم رو دربیاره اینم نتیجه‌شه. خب لا کردار! میدادی یه سر کابل رو هم ما وصل کنیم تا اینجور بازیکنا نمیذاشتن تو کاسه‌ت! ضمناً هر مدیری که بازیکن دهن قرص خواست کافیه یه تک زنگ بزنه تا با پیک موتوری، کادوپیچ بفرستم دم در باشگاه! وقتی از آدمای نامتعبر بازیکن میخرید دهن لق هم توش در میاد خب!

در ادامه خبرنگارها سراغ یک تحلیلگر مسائل سیاسی-ورزشی رفتند که او اظهار کرد: این بحثها از بیخ محلی از اعراب ندارد چرا که اون ممه‌ رو لولو برده و الان دوران جدیدی شروع شده که نصاب ماهواره بودن اصلاً یک افتخار حساب میشه، بازیکن مورد نظر باید این افشاگری‌ها رو تو دوره قبل انجام می‌داد!

این تحلیلگر خیلی باهوش بیان داشت: ماهواره که چیزی نیست، الان خیلی از مدیران برای اینکه بتواند خودشان را در دل مسئولان جا کرده و مدیریت یکی از تیمها را بدست بیاورند حارند با شلوار لی و تی‌شرت آستین کوتاه حرکات موزون انجام دهند، آنوقت این بازیکن کوته فکر نصاب ماهواره بودن را بعنوان یک ضعف مطرح میکند!

خبرنگار ما جدا می‌خواست به این بحث خاتمه دهد که یک لیدر او را به جان مادرش قسم داد حرفهای او را هم منتقل کند. خبرنگار ما هم که خیلی به مادرش حساس است قبول کرد! لیدر مذکور گفت: ببینید باید به همه چیز منطقی نگاه کنیم. الان ما تو فوتبال از غرب عقبیم. خب مدیران ما باید با دیدن فوتبال روز دنیا خودشان را آپ تو دیت کنند یا نه؟

این لیدر ادامه داد: بنابراین اگر خوب دقت کنیم می‌بینیم که نصب ماهواره در واقع کمکی به مدیران برای پیشرفت در کارشان بوده است. این لیدر در حالی که یک دسته اسکناس دو هزار تومانی را از یک نفر میگرفت و در جیب میگذاشت از قاب خارج شد!

در پایان یکی از مسئولان فدراسیون فوتبال در حالی که سعی میکرد به زور جلوی خنده‌ش رو بگیره با ورود به قضیه گفت: من از همه اهالی مستطیل سبز میخوام که حرمت هم رو حفظ کنن.

بعد از این سخنان بود که همه رفتن حرمت هم رو حفظ کنن!

  • م.ر سیخونکچی

بالاخره یک چیزی را یک نفر قورت نداده است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ب.ظ | ۱ نظر
معرفی چند کتاب زیبا، جادار و مطمئن برای رفع همه مشکلات زندگی از بیخ


 عنوان: بالاخره یک چیزی را یک نفر قورت نداده است!
نویسنده: آبراهام حلقومی
ناشر: حنجره پردازان معده فردا


همانطور که میدانید انسان میتواند با قورت دادن مشکلاتش از جمله قورباغه و غیره، زندگی سراسر شاد و خوشحالی را پیش رو داشته باشد. اما مشاهده شده که افرادی علی رغم اینکه از صبح تا شب مشغول قورت دادن چیزهای مختلف هستند همچنان مشکلات عدیدهای در زندگی خود دارند. همین موضوع استاد حلقومی را بر آن داشته تا به واکاوی علت این امر پرداخته و مشکل را ریشه یابی کند.
استاد حلقومی در این کتاب هم همچنان بر نظریه قبلی خود مبنی بر رابطه مستقیم مشکلات با قورت ندادن آنها تاکید کرده و می‌افزاید: «جهانی را تصور کنید که در آن همه در حال قورت دادن قورباغه یا سایر جک و جانورهای زندگیشان هستند. آیا در این جهان مشکلی باقی میماند؟ بدیهی است که نه. بنابراین اگر شما همه حیوانات دم دستتان را قورت داده ولی همچنان مثل سگ زندگی میکنید(!) به این خاطر است که کسی در اطراف شما یک چیزی را قورت نداده است و این کوتاهی در زندگی شما هم تاثیر گذاشته است.»
دکتر حلقومی در فصل انتهایی کتاب برخی از اوصاف افرادی که مشکلاتشان را قورت نداده‌اند را برمی‌شمرد که امکان برشمردنشان در اینجا وجود ندارد، اصرار نکنید!
 
 عنوان: مردان زمینی، زنان زیرزمینی
نویسنده: فرشته بدهکار
ناشر: صریح گویان پس فردا عصر

«مردان زمینی، زنان زیرزمینی» آخرین کپی هنرمندانه‌ای است که سرکار خانم بدهکار از مهمترین آثار ادبی و بی‌ادبی روز دنیا انجام داده‌اند. این نویسنده در حالی اقدام به تالیف این کتاب در حوزه روانشناسی کرده است که پیش از این تالیف کتابهایی جون «تعمیرکار ماشین لباس شویی خود باشید»، «خودآموز گام به گام ریاضی 2»، «روش نگهداری و تکثیر ماهی‌های آکواریومی» و «رساله الادب فی سجن الکلم» را در کارنامه دارد. مولف در یکی از مصاحبه‌های خود انتشار کتاب «مردان زمینی، زنان زیرزمینی» را گامی دیگر در راستای آموزش عملی از هفت دولت آزاد بودن دانست. اما خانم بدهکار در آخرین اثر خود به تفاوت‌های بنیادینی که بین زنان و مردان وجود دارد اشاره کرده و راهکارهایی را جهت حل مشکلات ناشی از این امر در زندگی‌های نوین ارائه داده است. نویسنده در مقدمه، عدم شناخت تعارضات ذاتی بین زن و مرد را موجب بروز خیلی از ناسازگاری‌ها دانسته است. او در فصل ششم با رسم شکل به یکی از این اختلافات پرداخته و می‌نویسد:
«تفاوتهای ظاهری یکی از این وجوه تمایز است که باید جدی گرفته شود. برای مثال تفاوت ظاهری بین این دو جنس موجب شده تا لباسهای آنها با یکدیگر فرق کند. حال برای اینکه در منزل مشکلی در این زمینه وجود نداشته باشد باید محل نگهداری لباسها جدا باشد تا با هم قاطی نشوند.»
نویسنده برای اینکه مخاطب این مطلب غامض را کاملا بفهمد و به قولی خرفهم شود با ترسیم شکل یک کمد که دو در دارد، سعی کرده بر کاربردی بودن کتاب خود هم بیفزاید! ضمیمه انتهایی کتاب که 253 صفحه حجم دارد به لیست مراکز و نمایندگی‌های فروش کمد، یخچال و... اختصاص دارد!

عنوان: مدیریت زمان در چهار گام
نویسنده: دکتر غلام صبحدم
ناشر: وقتنگار

حتما شما هم بارها در طول زندگی خود با این پرسش روبرو شده اید که چگونه می‌توان وقت خود را مدیریت کرد. طبق آخرین پژوهشها تقریبا نیمی از مردم دنیا حداقل یکبار در طول زندگی این سوال را از خود پرسیده‌اند. حال اگر شما هم عضوی از این گروه هستید می‌توانید خوشحال باشید چراکه دکتر غلام صبحدم در آخرین اثر خود برای شما راه حل خوبی دارد. دکتر صبحدم در کتاب مدیریت زمان در چهار گام، گامهایی را برای مدیریت زمان ارائه داده است که طبیعتا تعداد آنها چهارتاست که اگر اینطور نبود اسم کتاب را میگذاشت مدیریت زمان در پنج یا شش یا حتی هفت گام!
دکتر صبحدم در مقدمه کتاب با اشاره به اینکه وقت ندارد، از نوشتن مقدمه صرف نظر کرده و سریعا رفته سراغ فصل اول. نویسنده در این فصل از مخاطب می‌پرسد چرا به مدیریت زمان خود علاقه مند است؟ نویسنده بدون توجه به پاسخ او سراغ فصل بعد می‌رود!
فصل دوم به انواع راههای سنجش زمان اختصاص دارد و نویسنده در چهار سطر تاریخچه ساعت را شرح داده و فصل سوم را آغاز می‌کند. نویسنده در این فصل دو فصل قبلی کتاب را نمونه‌ای از مدیریت زمان کارآمد دانسته و از مخاطبان می‌خواهد که از این مهم درس گرفته و اینگونه مدیریت کردن زمان را الگوی زندگی خود قرار دهند.
اما فصل چهارم طولانی‌ترین فصل کتاب است که 5 صفحه حجم دارد. نویسنده در این فصل انشانها را به چهار دسته خوش‌خواب، پرکار، خوش‌سفر و پرخور تقسیم می‌کند. او در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که مشکل افراد در مدیریت زمان هنگامی عیان می‌شود که کارهای متفاوت و زیادی سر آنها می‌ریزد. دکتر صبحدم می‌نویسد: «باتوجه به این نکته هر کدام از چهار دسته فوق اگر فقط یک کار در زندگی داشته باشند خود به خود وقتشان مدیریت شده و می‌رود پی کارش.»
نویسنده در انتها از افراد خوش‌خواب می‌خواهد که فقط بخوابند، افراد پرکار فقط کار کنند، افراد خوش سفر فقط سفر بروند و افراد پرخور فقط بخورند. نویسنده معتقد است این کار علاوه بر اینکه موجب میشود وقتشان مدیریت شود، چون بر اساس علاقه مندی های آنها صورت گرفته حتما متضمن زندگی شادی برایشان خواهد بود. نویسنده به علت کمبود وقت، کتاب را بدون چاپ جلد پشت تمام می‌کند!
  • م.ر سیخونکچی