طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۴۲ مطلب با موضوع «آقازاده‌ها» ثبت شده است

حرفهای در گوشی مجمع روحانیون در حرم امام

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ | ۵ نظر

همانطور که در عکس زیر می‌بینید اعضای مجمع روحانیون مبارز ضمن حضور در حرم امام با آرمان های امام راحل تجدید پیمان کردند. به همین راحتی! یعنی به همین راحتی که شما این یک جمله را خواندید اعضای مجمع روحانیون مبارز که محمد خاتمی و موسوی خوئینی ها تنها دو نفر از افتخارات آن جمع هستند، بی‌خیال همه گندکاری‌هایشان در فتنه 88 رفتند در حرم امام و تازه با آرمان های امام تجدید پیمان هم کردند. در برخی عکس ها حتی مشخص است که آنها به ضریح امام چنگ زده و مشغول نجوا کردن هستند. خبرنگار ما با نفوذ در آنها توانست برخی از جملاتی را که سه تن از آنها با امام نجوا کردند بشنود که در زیر می‌خوانید:

 محمد خاتمی: سلام امام! راستش خیلی دوست داشتم قبل از اینکه یکی از سران فتنه باشم خدمت برسم اما فرصت نشد! حالا هم عیبی نداره، عوضش این دیدار خاطره همه لحظاتی که مجبور بودی با بنی‌صدر دیدار کنی رو برات زنده میکنه! به هر حال من هم الان برای خودم کلی سران فتنه هستم و دارم سعی میکنم بتونم به اندازه بنی‌صدر کارنامه‌ام رو سیاه کنم! حالا بخشی از راه رو تو فتنه 88 رفتم و امیدوارم در ادامه هم بتونم این راه رو ادامه بدم.


 موسوی خوئینی‌ها: سلام عرض می کنم حضرت امام. راستش حالا که پا داده بعد از چهار سال بیایم اینجا می‌خواستم خدمتتون عرض کنم که بالاخره دنیا عوض شده دیگه، خب من هم عوض شدم! گناه نکردم که، فقط عوض شدم! خواستم عرض کنم که شاید تو این چهار سال کلی پیش شما چوغولی ما رو کرده باشن اما خدا میدونه همه‌اش دروغه. من هنوز به آرمان شما پایبندم. فقط تو فتنه 88 یه نقش کوچولویی داشتم و مجمع هم فقط از مردم خواسته بود بریزن تو خیابون که خیلی اتفاقی تاریخ این درخواست با تاریخ قیام مسلحانه منافقین یکی شده بود! خدا وکیلی تقصیر ماست؟ منافقین نباید 30 خرداد قیام مسلحانه می کردن خب! به ما چه! حالا یه عده میان میگن که ما فتنه گر هستیم و مجمع کارنامه‌اش سیاهه. بابا چرا دروغ میگن آخه. مگر یه ذره آب به آسیاب دشمن ریختن و آشوب کردن کارنامه سفید ما رو سیاه میکنه؟! خلاصه الان هم اومدم چسبیدم به ضریح که در گوشی بگم یه وقت حرفای این آدما رو باور نکنید ها. ما به آرمان انقلاب پایبندیم، جون شما!


 محمدعلی ابطحی: سلام امام جون، چطوری؟ راستش من خیلی حرف ندارم بزنم. یعنی من کلا حرف جدی بلد نیستم بزنم. معمولا بلدم جک بگم و عکس خنده‌دار بندازم تا ملت بخندن. وبلاگم رو که دیدید؟ راستش فقط یه سری حرف جدی تو عمرم زدم که اون هم تو اعترافاتم تو دادگاهم بعد از فتنه بوده. اونا رو هم که حتما خودتون شنیدید دیگه.  خلاصه من نمیدونم چرا انقدر من رو جدی میگرن؟ شما هم خیلی من رو جدی نگیرید! بچه‌ها گفتن بیا بریم حرم، من هم اومدم وگرنه من کجا، حرم شما کجا؟ من خیلی وقته این حرف ها رو ترک کردم. یعنی کلا مجمع روحانیون ترک کرده! خدا حافظ!

  • م.ر سیخونکچی

صد سال بعد، پرونده مهدی هاشمی

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۳۷ ب.ظ | ۳ نظر

قریب چند وقت از بازداشت مهدی هاشمی بهرمانی می‌گذرد و هنوز که هنوز است مردم از خود می‌پرسند چه خبر؟! بنابراین سعی کردیم به صد سال آینده برویم و حدس بزنیم که در آن زمان وضعیت این پرونده چگونه خواهد بود و افراد و نهادهای مختلف درباره این موضوع چه نظراتی خواهند داشت.

سخنگوی قوه قضائیه در دو هزار و پانصد و هفتاد و سومین نشست خبری خود با خبرنگاران اعلام کرد که طبق سنوات گذشته همچنان انتقاد به قوه قضائیه در برخورد با پرونده مهدی هاشمی وارد است. خبرنگاران هم با شنیدن این جملات گفتند: اوهوم!
وکیل مهدی هاشمی بصورت تلفنی برای حداقل پنج سال دیگر از دادگاه درخواست استمهال کرد و دادگاه موافقت خود را اعلام داشت. سیامک مطهری، نتیجه علی مطهری که صد سال قبل نماینده مجلس بود، در اظهارنظری متذکر شد: «پف...ها! بعد از صد سال که ارزش ده میلیارد وثیقه مطهری انقدر اومده پایین که باهاش میشه فقط یه تی‌تاپ خرید هم دست از سر این بنده خدا و خانواده جلیل‌القدرش بر نمی‌دارید. چرا دهن من رو باز می‌کنید آخه؟!»
رئیس دانشگاه از هفت دولت آزاد هم با ارسال بخشنامه‌ای به واحد کارگزینی این دانشگاه پرسید: «آیا هنوز هم به مهدی هاشمی بخاطر سرکشی به واحد دانشگاه آزاد در انگلستان حقوق چند هزار دلاری داده می‌شود؟»
واحد کارگزینی هم در جواب نوشت: «خیر، چون اصلاً چنین دانشگاهی وجود ندارد.» این واحد همچنین اضافه کرد که «الان اصلاً چیزی به نام انگلستان وجود ندارد و این کشور به چهار کشور سیتی‌لند، بیوتی‌لند سفلی، بالامحله لندن و دوایت یورک شرقی تبدیل شده است.» این واحد در ادامه پرسید: «می‌خواید ببینیم در این کشورها واحدی داریم و حقوقی به مهدی هاشمی می‌دهیم یا نه؟» که رئیس دانشگاه گفت: «بی‌خیال، گیر ندید دیگه!»
همچنین در این سال تجمع جمعی از دانشجویان و طلاب عدالتخواه –بعنوان یکی از سخت‌جان‌ترین گونه‌های دارای حیات- در اعتراض به عدم برخورد با مهدی هاشمی برگزار شد. این افراد در بیانیه‌ای خطاب به مسئولین امر نوشتند: «آقا خداوکیلی اگر نمی‌خواید باهاش برخورد کنید بگید ما انقدر اینجا تجمع نکنیم، صد ساله از کار و زندگی افتادیم آخه!»

منابع آگاه خبر دادند مهدی هاشمی در پیامی ویدئویی به مناسبت صدمین سال برخورد نکردن با خود –در حالی که چشمم کف پاش اصلاً تکون نخورده بود- گفت: «از آنجا که بچه‌های بابای من مثل بقیه بچه‌های مردم هستند و خود مردم هم حتما در این صد سال به خوبی به این واقعیت پی برده‌اند، ما شدیدا در انتظار اجرای عدالت هستیم، حتی درباره خودمان. آره!»

  • م.ر سیخونکچی

قشون کشی خاندان معظم!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۲۶ ب.ظ | ۲ نظر

دادگاه فاطمه هاشمی برگزار شد. به عکسهای منتشر شده مراجعه کنید(مثلا اینجا) و قشون کشی خانواده هاشمی در دادگاه را ببینید. شخص شخیص عفت مرعشی (همان که گفت بریزید در خیابان!) هم ضمن حضور در صحنه مشت محکمی زدند. به کجا؟ بماند!

حالا هنوز هم نمی‌دانید باید به چی بخندید؟ خب... به من بخندید تا لبخندتان اسراف نشود.

  • م.ر سیخونکچی

عاشقانه های گودرز و شقایق!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ | ۴ نظر

آقای علی مطهری نماینده محترم مردم شریف تهران، ری و شمیرانات در مجلس شورای اسلامی در آخرین تلاش خود برای ربط دادن گودرز و شقایق به یکدیگر فرموده‌اند: «اگر پس از انتخابات ۸۸ دولت اجازه تجمع را داده بود و سخنان معترضین را پخش می‌کرد هیچگاه چنین اتفاقاتی نمی‌افتاد اما زمانی که مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه اعلام کردند که باید از تجمع خودداری شود تجمع کردن در نهم دی ماه بی‌مورد بود».


بعد از انتشار این سخنان انجمن ملی «هاکی روی چمن، واردات سرنگ یکبار مصرف و ربط دادن گودرز و شقایق» با انتشار بیانیه‌ای ضمن تشکر از تلاش‌های عمیقانه آقای مطهری در به عهده گرفتن بخش هایی از شرح وظایف این انجمن در ربط دادن گودرز و شقایق، از جمیع آحاد معتادان خواستند به استفاده از سرنگ‌های مشترک پایان داده و آخر هفته‌ها به ورزش هاکی روی چمن بپردازند. این انجمن در پاسخ به همه کسانی که با یک حالت خاصی می‌پرسیدند اینها چه ربطی به هم داشت، یکجورتر به منتقدان نگاه کرد و گفت: «مردک! تا حالا اسم انجمن ما رو خوندی؟ واقعاً فکر میکنی تو این انجمن باید چیزی به چیزی ربط داشته باشد؟!»


این انجمن در پایان سخنان خود همه منتقدان را به سخنان اخیر آقای مطهری حواله داد و افزود: «همه کسانی که فکر می‌کنند همه چیز باید به همه چیز ربط داشته باشد چند بار با دقت حرفهای ایشان را خوانده بعد حرف بزنند!»
  • م.ر سیخونکچی

مسئول بی‌احترامی به‌ هاشمی کیست؟!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۱۵ ب.ظ | ۵ نظر


معاون وزیر امور خارجه کشورمان مسئول تشریفات مجمع تشخیص مصلحت نظام را مسئول دانسته‌اند. ایشان گفته که تقصیر مسئول تشریفات مجمع است که آن خانم اروپایی در دیدار با آقای هاشمی رفسنجانی از جایش بلند نشده است. یکبار دیگر جمله بالا را بخوانید و به این فکر کنید که مسئول تشریفات بدبخت دقیقاً چه تقصیری داشته است؟!

اما خب بالاخره معاون وزیر خارجه کشورمان که حرف الکی نمی‌زند. آن هم در وزارت‌خانه‌ای که پر از دیپلمات کارکشته است و در همین مدت اندک افتخاراتی چون توافقنامه ژنو را قلپی برای ما به ارمغان آورده است. بنابراین در راستای اینکه تقصیر مسئول تشریفات مجمع بوده است ولاغیر، راهکارهای زیر برای اینکه دوباره چنین اتفاقی نیفتد پیشنهاد می‌دهیم، باشد که مقبول بیفتد.

 

راهکار اول

برای اینکه این مشکل و خیلی مشکلهای دیگر که تا حالا اتفاق نیفتاده ولی ممکن است بیفتد از بیخ رفع شود، پیشنهاد می‌دهیم اصلاً صندلی را از آکسسوار صحنه دیدارهای دپلماتیک حذف کنید! اینجوری هم دیگر کسی نمی‌تواند اصلا بنشیند تا پا نشود، و هم اینکه دیدارها به علت خستگی طرفین زودتر تمام می‌شود و همه به کار و زندگی‌شان می‌رسند.

 

راهکار دوم

البته قبول داریم که راهکار بالا همیشه اجرایی نیست. مخصوصاً با توجه به میانگین سن در میان مسئولان دولتی نمی‌توان چنین انتظاری داشت! بنابراین پیشنهاد می‌دهیم در این موارد برای طرف خارجی صندلی نگذارند. ضمناً یک نفر هم از پشت دوربینها هی دستش را به نشانه دماغ سوخته می‌خریم برای مسئول اروپایی که سیخ ایستاده است تکان دهد تا بفهمد قضیه چه خبر است!

 

راه کار سوم

پیشنهاد دیگرمان این است که مسئول تشریفات مجمع کمی به توصیه‌های کودک درونش توجه کند و یک عدد پونز را روی صندلی طرف اروپایی قرار دهد. حالا طرف هرچقدر دلش خواست پا نشود! اصلاً هرچه قدر دوست دارد بنشیند، اصلاً انقدر بنشیند که...!

 

راهکار چهارم

شخص مسئول تشریفات مجمع تشخیص با یک عدد بادکنک باد شده و یک عدد سوزن ته گرد(نترسید اینبار از سوزن ته گرد قرار است استفاده‌های دیگری شود!) پشت صندلی مسئول اروپایی قایم شود و همزمان با ورود حاج آقا، بپرد بیرون و بادکنک را محکم بترکاند. مسئول اروپایی حتی اگر خانم هم نباشد بعید است بتواند از جایش بلند نشود!(در این روش حتماً باید با خود حاج آقا هماهنگ شود وگرنه...)

 

راهکار پنجم

مسئول تشریفات مجمع تشخیص یک کپی از صفحه شخصی مسئول اروپایی را همراه با یک کپی از کامنتهایی که ایرانی‌ها پای صفحه شخصی خانم لیما(مجری قرعه‌کشی جام‌جهانی) گذاشته‌اند را به مسئول اروپایی نشان دهد و اعلام کند که بصورت کاملاً اتفاقی امکان لو رفتن صفحه شخصی ایشان هم وجود دارد. پیش‌بینی می‌شود بدون نیاز به هیچگونه توضیح اضافی، مسئول اروپایی حاضر می‌شود تا ته دیدار ایستاده بماند!

  

پ.ن

از این راهکارها در بند و بساط ما زیاد است اما به همه مسئولین توصیه میکنیم بعنوان بهترین راهکار صحیفه امام خمینی را خوانده و با خوی استکباری کشورهای غربی دوباره آشنا شوند تا در اینگونه مواقع بجای اینکه همدیگر را مسئول بدانند، باور کنند که اگر به برخی‌ها زیادی رو بدهی از این غلطها می‌کنند. مشکل از مسئول تشریفات مجمع نیست، مشکل از رویی است که اروپایی‌ها پیدا کرده‌اند. مشکل از مسپول تشریفات هیچ جایی نیستُ مشکل از تشریفات زیادی این چند ماه است!

  • م.ر سیخونکچی

با یارانه نقدی 123 هزار میلیارد تومانی چه کارهایی می شد کرد؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۷ ب.ظ | ۱۲ نظر

یکی از سایت‌های جالب که بنده خدا چند سال است بین چند چیز مانده و رویش نمی‌شود خیلی چیزها را واضح بگوید و مجبور است در کامنتها و از قول خوانندگانش آنها را بنویسد، تیتر زده «با یارانه نقدی 123 هزار میلیارد تومانی چه کارهایی می شد کرد؟» و طبیعتاً بعدش هم ژست گرفته که بله این پول هدر شد و... .

حالا ما هم چند کاری که می‌شد با این یارانه‌ها انجام داد را خدمت دوستانی که نتوانستند اینها را در مطلبشان بیاروند ذکر میکنیم تا دلشان خنک شود که بغیر از خودشان، یکی دیگر هم بفکرشان هست!

 

الف) می‌شد زد تو کار پسته! انقدر سود داره...

ب) می‌شد در چند کشور دیگر انقلاب مخملی راه انداخت اما خداوکیلی در ایران نمیشد هیچ غلطی کرد!

ج) می‌شد تا ابد حکم ماموریت پسر بابا در دانشگاه آزاد انگلیس را تمدید کرد و از اینجا حقوقش را داد.

د) می‌شد کل تهران را ساندویچی زد تا دخمل بابا مجبور نباشد برای ساندویچ خوردن برود وسط اغتشاش و ناغافل برای اغتشاشگران علامت پیروزی نشان دهد.

ه) می‌شد آن را تقسیم بر 600 میلیون تومان کرد و داد وزارت ارشاد تا بعنوان یارانه بدهد به بردار خوانده شهرستانی همین سایت محترم!!!

و) می‌شد با آن تعدادی خبرنگار و روشنفکر را سیر کرد و دهنشان را جوری بست که دیگر انقدر از دوزار پول رسیدن به مردم روستایی و شهرستانی و کمیته امدادی عصبانی نباشند.

ز) می‌شد چند هزار تا روح توافقنامه خرید و انبار کرد تا اگر به یکی اش تجاوز شد، یک روح دیگر را در توافقنامه بدمیم تا به هیچ وجه به خود توافقنامه آسیبی نرسد و هی فقط به روح آن تجاوز کنند آمریکایی‌ها!

ح) می‌شد کلی سطل آشغال خرید و دست جلبک‌ها تا آتش بزنند و از اینکه یک عضور فعال جامعه مدنی هستند کیف کنند!

ط) می‌شد گالن گالن بنزین وارد کرد تا قرتی‌ها بریزند در باک بنزین ماشینشان و شبها بروند دور دور با مخلفات!

ک) می‌شد داد به آقای سریع القلم (یا نماینده قانونی ایشان، خیلی فرق نمی‌کند!) تا با سرعت بیشتری به لبوفروش‌ها، تامکسی رانان، کسانی که زبان انگلیسی نمی‌دانند و... توهین کنند.

می‌شد داد به زهرا رهنور -روشنفکرترین زن ایرانی- تا نظریه داماد لرستان خود را در ابعاد مختلف مورد پژوهش و گسترش قرار دهد تا همه عالم بفهمند وقتی یکجایی تقلب نشده است چرا حتمتاً بی‌برو برگرد تقلب شده است!

  • م.ر سیخونکچی

واکنش‌ها به عکس کری و اشتون در ژنو!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۵ ب.ظ | ۴ نظر

نمیدونم شما عکس زیر را دیده‌اید یا نه، اما اگر دیده‌اید که هیچ و اگر ندیده‌اید که... چی؟ ندیده‌اید؟ جداً می‌فرمایید؟ عجیب است! این عکس از مفاد توافقنامه ایران و پنج بعلاوه چند هم مهتر است. انقدر مهم که خیلی‌ها فکر می‌کنند اصلاً همه بهانه‌جویی‌های آمریکا از ایران در موضوع هسته‌ای و تلاش برای کشاندن ایران پای میز مذاکره، بخاطر رسیدن به این نقطه بوده! حتی خیلی‌های دیگر فکر می‌کنند اصل NPT هم به همین خاطر مطرح شده است و تا حالا همه سر کار بوده‌اند!

اگر جزو عکس ندیده‌ها هستید(یعنی عکس مذکور را ندیده‌اید!) ابتدا عکس را ببنید و بعد بروید بقیه مطلب را بخوانید. البته ما برای جلوگیری از تاثیرات مخرب این عکس سعی کرده‌ایم کمی آن را مغشوش کنیم!

به هر حال با توجه به این اتفاق ما خبرنگار خودمون رو فرستادیم سراغ چند تن از زنان مشهور تا نظرشان را درباره این رفتار دو کفتر عاشق مذکور جویا شود. اگر تا اینجا متوجه نشده‌اید لازم است تاکید کنیم که در حال مطالعه یک مطلب طنز هستید، نگید نگفتیم ها!

 

شیرین عبادی:

 چی بگم؟ زبونم قاصره! از وقتی عکس رو دیدم دارم یه سره اشک میریزم. نمیدونم انقدر آزادی، انقدر فرهیختگی، انقدر پیشرفت و انقدر تمدن چطوری تو یه آدم میتونه جمع بشه؟! دمت گرم کاترین جون!

تزیپی لیونی(وزیر خارجه سابق رژیم صهیونیستی که افشا کرده بود برای کسب اطلاعات با چند مقام عربی رابطه نامشروع برقرار کرده است):

 راستش این کارهای کاترین جلوی کارهایی که من می‌کردم یه جور امل بازیه! این راهی که اون داره میره ما خیلی ساله برگشتیم!

نعیمه اشراقی:

 چه جلافتا! من فقط میتونم درباره رنگی بودن لباس کاترین اشتون نظر بدم. هنوز درسام به اینجاها نرسیده!

وندی شرمن(عضو تیم مذاکره کننده آمریکا در ژنو):

 خدا بگم چی کارت کنه مرد! هی میگم این جان کری چرا تو این چند دوره مذاکرات اصرار داره بیاد ژنو! بهش میگم من هستم، کارها رو پیش می‌برم، میگه نه خودم باید از نزدیک حضور داشته باشم؛ پدر سوخته‌ی هیز!

مونیکا لوینسکی(کارمند کاخ سفید در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون که افشای رابطه‌اش با بیل کلینتون رسوایی به بار آورد):

 درد و بلای زن جان کری بخوره تو سر هیلاری کلینتون! یادتونه ورپریده سر ماجرای من و بیل چه الم شنگه‌ای به پا کرد؟ اما این زن جان کری، مادر مرده، یه کلمه هم حرف نزد؛ خدا شانس بده!

زهرا رهنورد:

وقتی مردم میشیگان داماد و فرزند خود را رها می‌کنند و بجای رامنی، به اوباما رای می‌دهند، طبیعی است که او هم انقدر گستاخ شود که چنین آدم بی‌حیایی را بعنوان وزیر امور خارجه انتخاب کند دیگر!

مامان دخمل بابا:

به به! پس به مردم بگید فعلاً لازم نیست بریزن تو خیابون! 

  • م.ر سیخونکچی

وضعیت غم‌انگیز دو خواهر که خیلی دوست دارند متفاوت باشند

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ | ۴ نظر
مجری: سلام بینندگان عزیز! از اینکه مسابقه متفاوت‌ترین‌ها رو برای دیدن انتخاب کردید ممنونیم. ما در این قسمت به سراغ دو خواهر رفتیم که علاقه عجیبی به متفاوت بودن دارند. این دو خواهر هر از گاهی با بیان خاطره یا نکاتی از زندگی شخصیشون اثبات کردند که برای دیده شدن حاضرند هر کاری بکنند.

اونا حاضرند هر چیزی بگن تا آدم‌های متفاوتی به نظر بیایند. این دو خواهر با اینکه منسوب به یکی از شخصیت‌های بزرگ و بسیار محترم هستند، اما شوق دیده شدن و متفاوت بودن باعث شده تا حرف‌هایی بزنند که گاهی آدم از شرم پاش به زمین می‌چسبه! مسابقه با حضورخواهرها «ن» و «ز» که فامیلشون هم «الف» هست رو ببینید تا متوجه بشید این بندگان خدا چقدر متفاوت هستند و کمبود دیده شدن با آدم چکار می‌تونه بکنه!

خب خانوما! اگر در ابتدا سلام و علیکی با بینندگان دارید بفرمایید تا بعد بریم سراغ اولین سؤال.

ز: خداحافظ!

مجری: گفتم سلام و علیک!

ز: من چون متفاوتم با خداحافظی شروع می‌کنم!

مجری: خدا سلامتی بده! خب... خانم «ن» شما بفرمایید.

ن: من چون متفاوت‌ترم حتی خداحافظی هم نمی‌کنم. فوتینا!

مجری: بله؛ خدا انشاالله هر دو را با هم سلامت بفرماید. اولین سؤال: انسان‌ها در خانه غالباً با پای برهنه یا حداکثر با دمپایی راه می‌روند، شما با چه چیزی راه می‌روید؟
ز: من با یک پوتین زرشکی با ساق یک متری راه می‌روم. انقدر کیف می‌ده!
ن: من راه نمی‌روم، چون متفاوت باید باشم همش قل می‌خورم!

سوال دوم: شما سوپ را با چه چیزی می‌خورید؟
ز: من سوپ را درون سرنگ ریخته و در رگ‌هایم تزریق می‌کنم!
ن: من با دریل ته کاسه را سوراخ کرده و بعد محتویات کاسه را درون ملاقه ریخته و بعد با نی درون آن فوت کرده و هنگامی که صدای قل‌قل آن بلند شد سوپ را دور می‌ریزم و نمی‌خورم. من خیلی متفاوتم، این را در مصاحبه‌هایم هم گفته‌ام!

سوال سوم: با یک سطل رنگ چکار می‌کنید؟
ز: می‌پاشم در جامعه! باید رنگ را پاشید در جامعه!
ن: ته کاسه سوپ سؤال بالا رو که سوراخ شده بود با سیمان پر می‌کنم. بعد رنگ را داخل آن ریخته و با قاشق می‌خورم. به جون مادرم من خیلی متفاوتم!

سوال چهارم: چطور سوار یک دستگاه خودرو می‌شوید؟
ز: از آنجا که من به شدت معتقد به آزادی زنان در جامعه هستم، هیچ‌وقت سوار یک خودرو سرپوشیده نمی‌شوم، اما اگر خودروی مورد نظر شما سرباز باشد، ابتدا درون یک منجنیق رفته و بعد کش آن را پاره کرده و از بالا تالاپی درون خودرو می‌افتم. به این متفاوتی!
ن: من قرمه سبزی دوست دارم!!

مجری: چه ربطی داشت؟
ن: همین دیگه. این بی‌ربطی متفاوت‌ترین جوابیه که ممکنه به ذهن کسی برسه. هلاک این تفاوت خودمم!

سوال پنجم: شما که انقدر متفاوتید به نظرتون متفاوت‌ترین آدم کشور کیه؟
ز: اگر می‌گفتید نابغه‌ترین که می‌گفتم مهستی و هایده! اما چون گفتید متفاوت‌ترین باید بگم خودم که این دو نفر رو نابغه‌ترین می‌دونم.

ن: به نظر من همین خواهرم سرکار خانم «ز». چون به نظرم کسی که با وجود من و حتی در حضور من خودش رو متفاوت‌ترین بدونه حتماً آدم متفاوتیه! البته مشکلی نداره که ایشون خودش رو متفاوت‌ترین آدم کشور بدونه چون من متفاوت‌ترین آدم جهانم!

ششمین و آخرین سؤال: به نظر شما متفاوت‌ترین تیپ چیه؟
ز: چادر سر کردن همراه با آرایش غلیظ که مواد آرایشی همچین از صورتت چکه کنه و از لنز دوربین عکاس‌ها تراوش کنه بیرون!
ن: واقعاً عجیبه. من با اینکه حتی از خواهرم هم متفاوت‌ترم، ولی نمی‌تونم جوابی جز این بدم. نظر من هم همینه!

مجری: خیلی خب. بینندگان عزیز امیدوارم که با دیدن این مسابقه متوجه شده باشید که سلامتی چه نعمت بزرگیه! خواهشمندیم با ارسال پیامک نظر خودتون رو درباره اینکه کدام یکی از این دو خواهر متفاوت‌ترین بودند برای ما بفرستید. همچنین در انتهای پیامک هم اگر یک روانپزشک خوب سراغ دارید معرفی کنید، خدا از بزرگی کمتون نکنه!
  • م.ر سیخونکچی

حاج‌آقا سفارش خاطره و خواب‌هم قبول می‌کنند؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۸ ب.ظ | ۵ نظر

سایت یکی از آقایان اقدام به انشتارات خاطرات ایشان می‌کند. این اقدام چنان در فضای جامعه بازتاب داشته که حالا دیگر همه مردم از ماجرا خبر دارند. مخصوصاً ماجرای خاطراتی که ایشان از امام(ره) نقل کرده‌اند. به همین مناسبت یکی از عوامل نقوذی ما با سروخ به بخش کامنت‌های این سایت توانست تعدادی از نظرات مردمی را از آنجا خارج کند. آنچه در ادامه می‌آید تنها بخشی از نظراتی است که مردم پای خاطرات و خواب‌های صاحب سایت در آن سایت گذاشته‌اند:

 ***

سلام. خوبید؟ می‌خواستم ببینم خاطره سفارشی هم قبول می‌کنید؟ هر چی هم هزینه‌اش باشه می‌دیم ها! البته می‌دونم که حرف از هزینه و پول زدن پیش حاج آقاتون یه جور بی‌ادبیه، اما گفتم همین اولش بگم که یه وقت فکر نکنید ما از اون مفت خوراش هستیم! خلاصه اگر جوابتون مثبت بود، خبرم کنید. بوس!

منیژه

*

آقا ما چند روز دیگه یه همایش داریم با عنوان «نقش توسعه جنگل‌ها در بهبود روان‌پریشی قزل‌آلاهای خالدار»، راستش هرچقدر دنبال یه جمله خوب گشتیم که بزنیم روی بنر ورودی، چیزی پیدا نکردیم. می‌خواستیم ببینیم ایشون در اینباره خوابی، خاطره‌ای، توصیه‌ای، موافقتی، چیزی از کسی ندارند که ما استفاده کنیم؟ خدا خیرتون بده.

دکتر بهبود/ مسئول دبیرخانه دائمی همایش‌های نقش توسعه یک چیز در بهبود یک چیز دیگر.

*

درود. بنده چند سالی هست که مشغول پژوهش درباره خواب هستم. یکی از زیرشاخه‌های پژوهشی‌ام نقش خوردن تنقلات مثل بادام و پسته در دیدن خواب و رویا است. می‌خواستم اگر امکانش باشه یه وقتی تنظیم کنید من با رئیستون یه صحبتی هرچند کوتاه داشته باشم.

پروفسور مرادیان‌پورنژاد از دانشگاه آزاد واحد جاسب

*

سلام مشتی. من الان چند شبه تا خرخره دارم می‌خورم و می‌خوابم اما دریغ از سه ثانیه خواب حتی با کیفیت 2 مگا پیکسل. می‌خواستم ببینم این حاجی شما شبا چی میخوره که هی پشت هم خواب می‌بینه؟ خداییش تک خوری خوب نیست ها! به ما بدبخت بیچاره ها هم بدید بخوریم بلکه یه خوابی دیدیم. غلامم!

غلام

*

سلام عسیسم. من می‌خواستم برم تو سایت حاج خانوم پیغام بذارم اما سایتش رو پیدا نکردم، مجبور شدم بیام اینجا. از ایشون بپرسید اگر این خوابها دروغ بود بریزیم تو خیابون یا نه؟ لطفاً زودِ زود بهم خبرش رو بدید چون بچه‌ها دارن میرن شمال، می‌خوام ببینم اگر خبری نیست من هم با هاشون برم.

سوسی

*

 با عرض سلام و تحیت بخاطر اعیاد پیش رو و ماضی و همچنین تقدیم تسلیت جهت مصیبت‌های وارد شده یا مصیبت‌هایی که در آینده وارد خواهد شد. اینجانب چندین خاطره ناب دارم که به هر کسی تعریف میکنم آی می‌خنده... یعنی آی می‌خنده ها! لذا از آن مقام محترم استدعا دارم با مرور خاطرات بنده اگر آنها را درخورنقل یافتند، نسبت به انتشار آنها اقدام فرمایند. بنده مطمئنم با وجاهتی که ایشان دارند این خاطرات از خطر خنیده شدن و حذف شدن مصون خواهند ماند. گفتنی‌ست بنده در این امر هیچ طمع مالی نداشته و حتی اصراری هم به ذکر نام خویش ندارم. ایشان می‌توانند تمام خاطرات را به نام خود بزنند. به پیوست متن خاطرات همراه با یک نامه انتقالی پسرم در دانشگاه آزاد که اشتباهی در بین خاطرات قرار گرفته است تقدیم می‌شود. حالا دیگر هرچه کرمتان است!

فریبرز منتظری

*

سلام. یه چند جلد دفتر خاطرات رو دست ما باد کرده. شما که دستتون تو کاره می‌تونید آبش کنید؟ سودش هم فیفتی- فیفتی!

منوچ

  • م.ر سیخونکچی

من با مرگ بر آمریکا موافق نبودم همچنان که...

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۶ ب.ظ | ۳ نظر

با شعار مرگ بر آمریکا موافق نبوده ایشان. یعنی می‌گوید کلاً با حرفهای تند موافق نبوده است. حرفی نیست، بالاخره آدمیزاد مختار است که با یکسری چیزها موافق باشد و با یکسری چیزها هم مخالف. از ما که کاری بر نمی‌آید. فقط می‌توانیم دعا کنیم انشاالله هر کس با هر چیزی که موافق بوده است محشور شود! آمین.

اما امیدواریم هر کس که الان دارد خاطرات سی چهل سال پیشش را می‌نویسد سی چهل سال دیگر، خاطرات این روزهایشان را هم بنویسد، و احتمالا از سایر چیزهایی هم که موافقش نبوده بگوید. مثلاً:

 

*

من با شلوغ کاری موافق نبودم. به دخمل هم گفتم. موافق نبودم برود وسط معرکه. اما گفت گرسنه‌ام، دلم قار و قور می‌کند. در یخچال هم چیزی نداشتیم. گفتم پس لااقل زنگ بزن ساندویچت را بیاورند دم در! قبول نکرد، گفت من دودی و تنوری دوست دارم، باید خودم آنجا باشم بگویم حرارتش چقدر باشد، می‌ترسم درست نپزد!

*

من با ریختن در خیابان موافق نبودم. اما عیال است دیگر! وقتی که گفت دیگر نمی‌شد کاریش کرد. خدا لعنت کند آنها را که روی پله از عیال آدم سوال می‎پرسند...

*

من با پولشویی موافق نبودم. به او هم گفتم. گفتم پول به اندازه کافی هست، اگر کثیف شد بریز دور، تمیزش را بردار! گفت مگر نشنیدی النزافت من العیمان! گفتم برو همان پولت را بشور نمی‌خواهد برای من حدیث بخوانی!

*

من با جنگ موافق نبودم. باعث شد از بچه‌هایم دور بیفتم. شاید اگر جنگ نبود همینجا درس می‌خواندند! 

  • م.ر سیخونکچی