طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

الو! خاتمی هستم... تبریک میگم!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۷ ق.ظ | ۷ نظر

آقایی هست به اسم محمد خاتمی که ظاهرا در ایران رییس جمهور هم بوده یک زمانی! این ظاهراً را به این خاطر می‌گویم که جدیداً کارهایی می‌کند که آدم در می‌ماند یعنی این آدم با این سطح فعالیت اجتماعی، واقعا روزی رییس جمهور بوده یا همانطور که خودش مدعی بود، یک تدارکاتچی صرف؟!

آخه مرد حسابی، کیلویی هم حساب کنیم، شما با حداقل هشتاد کیلوگرم وزن که نباید بروی برای سومین سالگرد  ازدواج یک بازیگر زن پیام تبریک صادر کنی برادر من! حالا تازه این یکی از اقدامات اخیر این فرد است که رسانه‌ای شده، شاید در آینده فعالیت‌های ذیل هم رسانه‌ای شود:

 

یک

-           الو؟

-           بفرمایید؟

-           الو!

-           عرض کردم بفرمایید!

-           سلام علیکم.

-           سلام... بفرمایید... امرتون؟

-           خاتمی هستم! محمد خاتمی...

-           بله... امرتون؟

-           عرض کردم خاتمی هستم!

-           یکبار فرمودید بنده هم شنیدم. با کی کار داشتید؟

-           نه شما نگرفتید... خاتمی هستم! همون رییس جمهوره بود ها!

-           جداً.. مبارک باشه... امرتون چیه؟

-           بله... راستش زنگ زدم سالگرد ازدواجتون رو تبریک بگم!

-           سالگرد ازدواج من رو؟

-           بله دیگه... من تو ثبت احوال آشنا داشتم، آمارش رو درآوردم امروز سالگرد ازدواج شما و همسر محترمتونه.

-           برو بابا مرد حسابی... ما الان هفت ساله از هم جدا شدیم!

دو

-           بفرمایید؟

-           خاتمی هستم!

-           من هم هوشنگی هستم، خوبه ساعت دو نصفه شب زنگ بزنم بگم هوشنگی هستم؟!

-           شرمنده من حواسم نبود، از این طرح‌های ایرانسل که از 12 شب تا صبح رایگانه گرفتم، گفتم همین امشب تا تموم نشده زنگ بزنم تبریک بگم!

 

سه

-           بله؟

-           خاتمی هستم!

-           در خدمتم!

-           می‌خواستم سالگرد ازدواجتون رو تبریک بگم.

-           ولی من که ازدواج نکردم!

-           عه... مگه اونجا منزل تبارکی نیست؟

-           نه آقا... یه ماهه از اینجا رفتن!

 

چهار

-           بله؟

-           سلام، خاتمی هستم!

-           سلام آقای خاتمی، خوب هستید؟

-           ممنون، شما خوبید؟

-           خوبِ خوب.... امرتون رو بفرمایید.

-           راستش زنگ زده بودم سالگرد ازدواجتون رو تبریک بگم.

(از آنطرف تلفن ناگهان صدای گریه بالا میگیرد)

-           وای... چی شد، خانم؟

(همچنان صدای گریه می‌آید)

-           خانم چی شد؟

(صدای مردی از دور می‌آید:)

-           چی شد زری؟ ... چرا گریه میکنی؟... چی شده؟... کسی مرده؟

-           نه... چی می‌خواستی بشه، آقای خاتمی با اون همه مشغله سالگرد ازدواج ما رو یادشه، زنگ زده تبریک بگه اما توی بیشعور یه شاخه گل هم نگرفتی!

(مرد گوشی را می‌گیرد)

-           الو... هوی!

-           بله... سلام عرض میکنم. سالگرد ازدواجتون رو هم تبریک عرض می‌کنم.

-           تو خیلی بیخود میکنی تبریک عرض می‌کنی مرد حسابی! خودت مگه ناموس نداری؟ زنگ زدی سالگرد ازدواج زن مردم رو تبریک میگی؟ اصلا ببینم تو از کجا میدونی امروز سالگرد ازدواج ماست؟ تو...

-           عرض میکنم، آروم باشید...

-           چی چی رو آروم باشم! آخه تا کی می‌خوای به این کارهات ادامه بدی؟ اون زنه تو ایتالیا که بهش دست دادی بس نبود؟ حالا دوره افتادی زنگ میزنی به...

 

پنج

-           جونم؟

-           سلام عرض می‌کنم، خاتمی هستم!

-           کدوم خاتمی آقا؟

-           محمد خاتمی... رییس جمهور بودم ها!

(صدای جیغ می‌آید!)

-           چی شد خانم؟

-           هیچی ذوق زده شدم. باورم نمیشه شما زنگ زدی خونه‌مون. یعنی خود خودتی؟

-           بعله، خود خود هستم.

-           وای خدای من... من همیشه آرزو داشتم با شما صحبت کنم.

-           خواهش میکنم. راستش من زنگ زدم فقط سالگرد ازدواجتون رو تبریک بگم!

(دوباره صدای جیغ می‌آید!)

-           چی شد خانم؟

-           هیچی... من ذوق کردم هی!

-           حق دارید.. به هر حال مبارک باشه. امری نیست؟!

-           نه! قطع نکنید!

-           بله، در خدمتم.

-           میشه با پسرم هم صحبت کنید.

-           بله.. گوشی رو بدید بهشون!

-           بیا... پویا جان... بیا مامان عمو خاتمی اومده...

(صدای ونگ و وونگ بچه می‌آید)

-           سلام عمو جان!

-           پی پی دارم!

-           جان؟

-           پی پی دارم!

-           متوجه نمیشوم!

(مادر پویا دوباره گوشی را می‌گیرد سمت دهان خودش)

-           ببخشید آقای خاتمی، این پویای ما تازه زبون باز کرده، فقط بلده بگه پی پی دارم!

-           که اینطور، امری ندارید؟

-           عه.. شما که با پویا حرف نزدید!

-           ایشون به اندازه کافی حرف زدند!

-           نه خب، شما یه چیز دیگه هستید!

-           چی بگم که ایشون بفهمند آخه؟

-           آهویی دارم خوشگله رو بلدید بخونید؟! عاشقشه، سی دی‌ش رو که می‌ذارم میخ میشه اصلاً!!!

 

شش

-           بفرمایید؟

-           سلام... خاتمی هستم، میخواستم سالگرد ازدواجتون رو تبریک بگم!

-           ای خدا... ممد دست بردار از این کارها... باز بی‌خوابی زد به سرت بستی آبروی ما رو ببری؟!

-           شما؟

-           عطریانفرم بابا.

-           عه... محمد تویی؟

-           نه پس.. کیه؟ خجالت بکش مرد، برو یک کم سنگین باش، تو ناسلامتی تو این کشور رییس جمهور بودی آخه!

-           برو بابا دلت خوشه... کدوم رییس جمهور! این مسخره بازی‌ها رو هم در نیاریم که دلمون می‌پکه دیگه! بعد از 88 که دیگه آبرویی برای ما نمونده!

  • م.ر سیخونکچی

همه چیزمان به همه چیزشان می‌آید!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ب.ظ | ۲ نظر

بچه که بودیم اگر از ما می‌پرسیدند دوست دارید در آینده چه کاره شوید، یکی در میان جواب می‌دادیم دوست داریم خلبان شویم. اما حالا خدا را صد هزار مرتبه شکر می‌کنیم که به این آرزو نرسیدیم چراکه اگر خلبان می‌شدیم احتمالا جزو جامعه خلبانان بیکار قرار می‌گرفیتم.

چرا چپ چپ نگاه می‌کنید؟ زرشک! نکند شما هم مثل بنده –البته تا همین چند دقیقه قبل- فکر می‌کردید خلبان‌ها نانشان در روغن است؟ اگر اینطور است به این خبر دقت کنید:

«کاپیتان هوشنگ شهبازی در سومین کنفرانس ملی تصادفات جاده‌ای کشور در دانشگاه آزاد اسلامی زنجان گفت: در حال حاضر یک هزار و 500 خلبان بیکار در کشور وجود دارد.»

حالا دیدید چه شانسی آوردیم خلبان نشدیم؟ این را که دیگر بنده سیخونکچی نگفته‌ام، جناب هوشنگ شهبازی عزیز فرموده‌اند. اما اگر فکر کردید این خبر را آورده‌ام تا به مسئولان گوشزد کنم فکری به حال این خلبان‌ها کنند اشتباه می‌کنید! خلبان‌ها هم خدایی دارند و حتماً فکری به حالشان خواهد کرد.

اما من این را نوشتم تا بگویم آقایان، برادران، خواهران، دوستان، آشنایان، خانواده‌هایی که از راه‌های دور و نزدیک تشریف آورده‌اید! واقعا وقتی می‌بینید همایشی در «دانشگاه آزاد» و با موضوع «تصادفات جاده‌ای کشور» برگزار شده و بعد یک «خلبان» را دعوت کرده‌اند تا در آن صحبت کند، آنوقت از رییس هیئت امنای این دانشگاه انتظار ندارید که بگوید «دانشگاه آزاد ملک خداست»؟

یعنی واقعا فکر می‌کنید نباید همه چیزمان –بلکه همه چیزشان!- به همه چیزمان –بلکه همه چیزشان- بیاید؟!

 

 

  • م.ر سیخونکچی

فوتبال چیه؟!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ | ۳ نظر

تا همین چند سال پیش شرط حضور در پستهای مدیریتی ورزش، داشت عکس با شورت ورزشی بود! اما الان وضعیت طوری شده است که اگر طرف یکبار در عمرش منچ بازی کرده باشد، می‌شود یک پا مدیر ورزشی برای خودش. نمونه‌اش همین دو هیئت مدیره جدید باشگاه‌های استقلال و پرسپولیس که در میان اعضایشان همه جور آدم سیاسی و اقتصادی و حتی آدمهای ورزشی هم دیده می‌شود!! بنابراین احتمالا در اولین جلسه این هیئت‌ مدیره‌ها این جملات رد و بدل شود:


عضو شماره یک: خب آقایون بگید الان ما باید چکار کنیم؟


عضو شماره دو: باید اوضاع باشگاه رو سر و سامون بدیم دیگه!


عضو شماره سه: خیلی هم خوب. من میگم هرچی ساختمون و زمین واسه باشگاه هست رو بکوبیم یه مجتمع 18 طبقه تجاری اداری مسکونی دربیاریم، سود داره ها!


عضو شماره چهار: نه آقا این چه حرفیه؟ میدونی این ساختمون‌ها و زمین‌ها چند ماه دیگه که انتخابات بشه چه قیمتی پیدا میکنه؟ ستادهای انتخاباتی هر اتاق رو چند میلیون اجاره می‌کنن!


عضو شماره پنج: من میگم باید تصمیمی بگیریم که به نفع ورزش و هوادارها باشه.


عضو شماره یک: هوادار چیه؟


عضو شماره دو: اونایی که میان تیم رو تشویق میکنن دیگه.


عضو شماره یک: تشویق چیه؟


عضو شماره سه: مثل سهامدارهای یه کارخونه که تو ورزشگاه جمع شده باشن!


عضو شماره یک: ورزشگاه چیه؟


عضو شماره چهار: بابا همونجا که بیشتر میتینگ‌های سیاسی و انتخاباتی برگزار میشه دیگه. فقط گاهی هم تو اونجا فوتبال بازی میکنن!


عضو شماره یک: فوتبال چیه؟!!

  • م.ر سیخونکچی

رکورد تملق زده شد!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ | ۵ نظر

آقای صالحی امیری که در ابتدای دولت یازدهم بعنوان وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان به مجلس معرفی شد و رای نیاورد، چند روز پیش در قامت رییس کتابخانه ملی رکوردی دیگر را جابجا کرد. ایشون در مراسم رونمایی از کتاب خاطرات سال 1370 آقای هاشمی گفت: بنده بعد از نماز قلم دست گرفتم تا خیر مقدم یادداشت کنم اما به خود گفتم در حضور این عزیز(هاشمی) چه بگویم، دیدم قلم پاسخ مناسبی نمی‌دهد و یاد مرحوم دکتر شریعتی افتادم، "فاطمه، فاطمه است" پس هاشمی هم هاشمی است از این رو امیدوارم سلامت و سعادت همراه این عزیز باشد.

حال باید گفت که آقای صالحی امیری! یعنی درود به شرفت! اصلاً شرف به درودت که نشون دادی تغییر مسئولیت هیچوقت مانعی جدی برای رکوردزنی نیست. تو با این کار ضمن زدن مشت محکم به دهان نمایندگانی که به تو رای نداده بودند، ثابت کردی که اگرچه عده‌ای دلواپس مانع از وزیر ورزش بودنت شدند، اما تو در جایگاهی جدید هم همچنان رکورد میزنی، رکورد جابجا میکنی؛ حالا رکورد دوی با مانع و اسب سواری و وزنه برداری و... نشد، رکورد تملق را که می‌توان جابجا کرد! دمت گرم!

فقط لطفا در رکورد زنی‌های بعدی کاری به کار افرادی چون دکتر شریعتی نداشته باش. خودت به تنهایی رکورد بزن و تن این بنده خداها رو تو گور نلرزون. آفرین عمو!

گفتنی است پیش از این رکورد تملق در در دست یک مجری همایش بود که برای ابراز ارادت به آقای هاشمی به یک دست بسنده نکرده و هر دو دست را بصورت جداگانه بوسیده بود!

 

  • م.ر سیخونکچی

میشه با شناسنامه بگم زیپتون بازه؟!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ق.ظ | ۳ نظر

نام پدر: م.ش

ش.ش: 02021014

صادره از: تهران

ت.ت: 25/15/1452

رنگ مورد علاقه: راه‌راه بنفش و صورتی

غذای مورد علاقه: آبگوشت با پیاز زیاد از یک جای خاص

تحصیلات: بیسواد

رنگ چشم: قرمز تند

سایز پا: 46

سایز پیراهن: XXXXL

دور کمر: فعلاً 52 ولی با این سرعتی که پیش میره فردا رو نمی‌تونم دقیق بگم!

بسه یا همچنان توضیح بدم؟!

 

 

 ***

جناب رییس جمهور محترم فرموده‌اند که منتقدان با شناسنامه از دولت انتقاد کنند. خیلی هم خوب! درستش هم همین است. اصلاً آدم که از زیر بوته عمل نیامده! حتما پدر و مادری، سابقه و پیشینه‌ای، محله و همسایه‌ای دارد دیگر. اصلش ما که خیلی خوشمان آمد. برای اینکه حسن نیتمان را هم نشان بدهیم از همین مطلب شروع کردیم و زیر اسم مبارک سیخونکچی‌مان، شناسنامه پر و پیمانی هم نوشتیم تا خدای نکرده خلاف حرف رییس جمهور کاری نکرده باشیم. بعدش هم بند و بساطمان را زدیم زیر بغلمان و آمدیم تا حضوری یک انتقاد کوچک از دولت بکنیم. دم در ورودی مسئول محترم بیخ گلویمان را گرفت که کجا؟ گفتیم که... اصلاً بگذارید همه آنچه بین بنده و مسئول محترم رد و بدل شده است را بنویسم تا خودتان بخوانید:

 

مسئول محترم: آهای! کجا سرت رو انداختی پایین داری میری تو! اون مرد که هر کس سرش رو مینداخت پایین میرفت پیشش رفته است!

بنده: شرمنده، راستش حواسم نبود، بابام گفت بشین پیام 24 خرداد رو درک کن ها؛ من هی پشت گوش انداختم!

مسئول محترم: خب حالا، فرمایش؟

بنده: اومدم یه انتقاد کوچکی از دولت بکنم و برم پی کارم.

مسئول محترم: شناسنامه‌ات رو با خودت آوردی؟

بنده: بله، ایناهاش.

مسئول محترم: خیلی خب، برو هفت سری کپی از تمام صفحاتش بگیر بیا!

بنده: چشم.

(ما رفتیم و گرفتیم و آمدیم)

بنده: بفرمایید.

مسئول محترم: ببینم... ای بابا.. اینا رو از کجا گرفتی؟

بنده: همین کپی سر خیابون.

مسئول محترم: نه دیگه! هر کپی که قبول نیست! ما فقط با یه جا قرارداد داریم و کپی‌های اونجا رو فقط قبول می‌کنیم. نه که یه وقت خدای نکرده فکر کنی خبریه ها؟! نه! فقط چون کارشون دقیق و درسته و تو مسائل حقوقی و قراردادها کارشون درسته!

بنده: باشه، چشم، حالا کجا هست؟

مسئول محترم: برو دفتر کپی و ثبت قرار داد «کرسنت» یه سری کپی بگیر و برابر اصل کن و بیا!

(ما رفتیم و گرفتیم و آمدیم)

بنده: بفرمایید اینم کپی برابر اصل با مهر دفتر «کرسنت»!

مسئول محترم: بده ببینم... آفرین.

بنده: حالا میتونم انتقادم رو بگم؟

مسئول محترم: ای بابا! چقدر عجله داری عزیزم؟ حالا باید بری تو سایت enteghadbashenasnsmeh.ir مشخصاتت رو ثبت کنی و بیای.

بنده: اونم به چشم.

(ما رفتیم و ثبت کردیم و آمدیم)

آقا بفرمایید اینم کد پیگیری.

مسئول محترم: بده ببینم... کجا ثبت کردی؟

بنده: همین کافی‌نت سر خیابون.

مسئول محترم: نه دیگه، نشد! ما فقط با یه کافی‌نت قرارداد داریم، باید بری اونجا و ثبت کنی! نه که خدای نکرده فکر کنی چیزی به ما ماسیده ها؛ نه جان تو! چون اونا کارشون درسته و تو سایت و فضای مجازی حرفشون حرفه، ما هم باهاشون قراررداد بستیم، همین!

بنده: عیبی نداره، بفرمایید کجا باید برم؟

مسئول محترم: آهان... تریف می‌برید طرفای قیطریه، کافی‌نت «جمهوریت»، یه آقا حمزه اونجا هست کارتون رو راه میندازه!

بنده: چشم.

(ما رفتیم و در آنجا هم ثبت کردیم و آمدیم)

بنده: بفرمایید. اینم کد پیگیری ثبت مشخصات با مهر کافی‌نت «جمهوریت». راستی آقا حمزه سلام رسوند گفت چه خبر از داش مهدی!

مسئول محترم: غلط کرد مردک نفهم! بگو خودش سلام برسونه، چرا ما رو قاطی میکنه...

بنده: باشه حالا، چرا قاطی میکنی؟ ببین الان میتونم انتقادم رو بگم.

مسئول محترم: نخیر، هنوز چندتا مرحله مونده. باید بری چندتا آزمایش پزشکی و ژنتیکی بدی ببینیم اصلاً این اصل و نسبی که تو شناسنامه اومده درسته یا نه، از کجا معلوم اصلاً بچه سر راهی نباشی؛ هان؟

بنده: باشه چشم، حتما باز هم باید برم یه جای خاصی دیگه، تو این مورد با کی قرار داد بستید؟

مسئول محترم: آباریکلا پسر باهوش! خوشم به هوشت! ببین باید بری بیمارستان ]...[ نه که فکرکنی...

بنده: بله می‌دونم، چیزی به شما نمی‌ماسه!

مسئول محترم: آفرین. حالا برو.

(ما رفتیم و آزمایش دادیم و آمدیم)

بنده: آقا اینم برگه آزمایش. ثابت شد ما اصل و نسبمون درسته یا نه؟!

مسئول محترم: بعععععله.

بنده: حالا انتقاد بکنیم؟

مسئول محترم: مگه سر آوردی پسر جون؟ حالا باید بری یه گواهی بیاری که در زمان دولت قبل حداقل هفده تا فحش به دولت داده باشی؟ وگرنه معلومه مغرضی و صلاحیت انتقاد نداری؟!

بنده: اصلاً بی‌خیال بابا. من فقط می‌خواستم به یکی از وزرا بگم زیپت بازه! دیدیش بهش بگو، خوبیت نداره میون مردم. خداحافظ!

 

 

 

  • م.ر سیخونکچی

چرا این را آن موقع نساختیم یا برعکس؟!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۴۱ ب.ظ | ۷ نظر

آدم دلش می‌سوزد، اشک در چشمانش جمع می‌شود. آخر خدای مهربان! من و قلب کوچکم یک سوال داریم! مگر این اصلاح‌طلب‌ها چه گناهی کرده‌اند؟ درست است که هر چند سال یکبار محض تفنن یک فتنه‌ای، کرسنتی، ژنوی، چیزی به آب می‌دهند، اما خداوکیلی یعنی انقدر پیش تو مغضوب‌اند که این سرنوشت را برایشان رقم زده‌ای؟

کدام سرنوشت؟ همین سرنوشت محتوم نکبتی دیگر! آن از طرفدارهایشان که یا اتو در برق می‌زنند یا کچل می‌کنند و انتظار دارند نظام ییهو سقوط کند، این هم از تئوریسین‌هایشان! همین آقای محمدجواد حق‌شناس را عرض می‌کنم. هفته‌نامه پنجره رفته با ایشان مصاحبه کرده درباره مستند «من روحانی هستم» بعد ایشان برای نشان دادن عمق خباثت سازندگان این مستند چنان دلیل محکمه‌پسندی ارائه کرده که آدم چهار شاخ می‌ماند والّا!

ایشان فرموده اگر سازندگان این مستند پیش از این هم به این اطلاعات درباره آقای روحانی دسترسی داشتند چرا چند سال پیش این مستند را نساختند؟!

آقا یه لحظه سکوت را رعایت کن لطفا؛ خانم بچه‌ات را ساکت کن، پسرجان بشین! ببینید! می‌دانم باورش سخت است اما بخدا راست می‌گویم. این بنده خدا فرموده چرا این مستند را سه سال پیش نساخته‌اند! دقت کنید دوستان! الان یکسال است که انتخابات برگزار شده و آقای روحانی شده رییس جمهور، بعد این آقا گفته که مثلا چرا 5 سال پیش درباره آقای روحانی مستند نساختند!

مثل اینکه مثلا چرا نود سیاسی را سال 79 نساختند؟! یا چرا غربی‌ها آرگو را سال 1342 نساختند؟! یا چرا ما سال 1947 نتوانستیم به جام جهانی 1998 صعود کنیم؟ چرا انقدر لفتش دادیم صعودمان را؟! اصلاً چرا ... چرا اصلاً ما همین الان مستندی با عنوان «من میرزاقلی استرآبادی هستم» نمی‌سازیم ؟!

خدای مهربان، خدای کریم، خدای شاپرک‌ها، خدای ابرهای بارور، خدای بیابان‌های ترک خورده، خدای برج میلاد، خدای اتوبان آهنگ، خدای من، اگر درهای رحمتت را به روی اصلاح‌طلب‌ها بسته‌ای، یک جوری خصوصی بهشان بگو تا بنده‌های خدا انقدر زندگی را سخت نگیرند. خداییش وضعشان جوری شده که ما هم دلمان برایشان می‌سوزد!

  • م.ر سیخونکچی

کچل مغزپسته‌ای که می‌گن من هستم!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۴ ق.ظ | ۳ نظر

گفتگو با یک جنبش سبزه‌ای پیشرو


جنبش در آستانه اتمام ۵ سالگی خود پروژه‌ای را عملیاتی کرد که نشان می‌داد گذشت زمان هیچ خللی در بیشمار بودن این جنبش ایجاد نکرده است. اعضای این جنبش در عملیاتی هماهنگ و با حضور حداقل ۱۷ نفر، شاهد کچل شدن اعضا بود. اعضای این جنبش برای همدردی با زندانیان سیاسی و فتنه‌گر و منافقین و... سرهای خود را تراشیدند. در همین راستا ما با کلی بدبختی بالاخره یکی از این بیشمار‌ها را پیدا کرده و از او راز توفیق جنبش را پرسیدم. گفتگوی ما با او را در زیر می‌خوانید: 


خبرنگار: سلام. در ابتدا خودتون رو معرفی بفرمایید. 

بنده کچل مغز پسته‌ای هستم. 


خبرنگار: ممنون از این معرفی مختصر و مفید. لطفا قصدتان از کچل کردن سرتان را بفرمایید. 

کچل مغز پسته‌ای: بله. راستش بنده و دوستانم که جمعاً ۱۷ نفر شده و یک جمعیت بیشمار را تشکیل داده‌ایم برای نشان دادن همدردی خود با زندانیان این کار را انجام دادیم. 


خبرنگار: برنامه‌های بعدیتان چیست؟ 

کچل مغز پسته‌ای: بنده و دوستانم بیصبرانه منتظریم که شایعه برهنه کردن زندانیان هم به بیرون درز کنه تا با کمال میل برای همدردی برهنه بشیم! حدس می‌زنیم در این صورت اقبال هم به جنبش سبز بیشتر بشه و بتونیم رکورد ۳۰ نفر بیشمار رو جابجا کنیم! 


خبرنگار: موفق باشید! اما کمی هم از گذشته خود بگویید. برای رسیدن به این طرح کچلی چه مسیری را طی کردید. 

کچل مغز پسته‌ای: اتفاقا جپیش خوب کسی آمدید چون من از ابتدا در همه طرح‌ها حضور داشتم و واقعا اینطوری نبوده که در اولین قدم کچل بشیم! مامسیر طولانی رو طی کردیم تا به بلوغ لازم برای کچل شدن رسیدیم. 


خبرنگار: عجب! 

کچل مغز پسته‌ای: بله! ببینید ما طرح‌هایی مثل راهپیمایی سکوت رو داشتیم که در نوع خودش یک شکست تمام عیار بود و اگرچه مفتضح شدیم اما تونستیم باعث خنده خلق الله بشیم و از قدیم هم گفتن که همین کارهای خوب و شاد کردن مردمه که واسه آدم میمونه! 


خبرنگار: دیگه چی؟ 

کچل مغز پسته‌ای: ما طرح‌هایی مثل کثیف کاری در زمان برگزاری اجلاس کشورهای عضو عدم تعهد رو هم داشتیم. 


خبرنگار: خب، اون چی شد؟ 

کچل مغز پسته‌ای: ما تا تونستیم گند زدیم. یعنی با توجه به اینکه اساسا تخصص خاصی در گند زدن داریم، سعی کردیم با بیشترین ظرفیت گند بزنیم که البتهدر این طرح هم به نتایج دلخواه نرسیدیم. 


خبرنگار: وا! چرا؟ 

کچل مغز پسته‌ای: چی بگم؟ بخاطر اینکه اکثر اعضای جنبش، جنبش رو مثل خیار به سواحل شمالی فروختند و ترجیه دادند بجای تلاش در راستای آرمانهای جنبش، از تعطیلات استفاده کنند وبرن کنار دریا بجنبونن! 


خبرنگار: اوهوم! دیگه چه طرح‌هایی داشتید؟ 

کچل مغز پسته‌ای: آرمانی‌ترین طرح ما زدن همزمان اتو‌ها به برق برای رفتن برق جمهوری اسلامی بود! 


خبرنگار: یعنی جدا شما اتو‌هایتان را به برق زدید که برق جمهوری اسلامی بره و نظام سرنگون بشه؟! 

کچل مغز پسته‌ای: بله، دقیقاً! 


خبرنگار: پیروز باشید! 

کچل مغز پسته‌ای: قربون شما! البته این طرح هم جواب نداد! 


خبرنگار: آخه چرا؟ حیف نبود طرح به این خوبی؟! 

کچل مغز پسته‌ای: والا خودمونم نمی‌دونیم چرا اینطوری شد. روی کاغذ باید جواب می‌داد. آخه مگه جمهوریاسلامی چقدر برق داره که ما هرچی اتو زدیم به پریز، برقای نظام تموم نشد؟! 


خبرنگار: شاید جنس اتو‌ها خوب نبوده! 

کچل مغز پسته‌ای: شاید! 


خبرنگار: بگذریم! طرح دیگه‌ای هم بود؟ 

کچل مغز پسته‌ای: بله، البته یه سری طرح‌ها هم بود که به مرحله اجرا نرسید. 


خبرنگار: چرا؟ 

کچل مغز پسته‌ای: چون بودار بود! 


خبرنگار: خاک عالم! مگه چی بود؟ 

کچل مغز پسته‌ای: بودار بود دیگه! 


خبرنگار: خب بودار یعنی چی؟ 

کچل مغز پسته‌ای: ببینید ما در راستای همون زدن اتو‌ها به پریز، تصمیم گرفتیم که همگی بصورت هزمان بریم دستشویی و بعد از باز کردن شیر آب، در ساعتی مشخصی و همزمان، با انگشت جلوی شلنگ آب رو بگیریم تا یکباره آب در لوله‌ها جمع شده و فشار آب بزنه سد‌ها رو بترکونه و نظام رو آب ببره! خب اون دستشویی بوداره دیگه! 


خبرنگار: عجب! پس به واقع باید شما رو یک کچل مغز پسته‌ای تمام عیار دونست. 

کچل مغز پسته‌ای: بله... من یک کچل دوست داشتنی هستم!

  • م.ر سیخونکچی

گلریزان برای رقص لزگی!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۵ ب.ظ | ۱۰ نظر

همزمان با اینکه چند میلیون ایرانی از دریافت یارانه 45 هزار تومانی انصراف دادند تا دولت با تمام قدرت به مردم خدمت کند، همسر رییس جمهور همراه با سایر زنان کابینه در کاخ سعدآباد جمع شدند و به تماشای رقص لزگی پرداختند!

از آنجا که برخی فکر می‌کردند این چیزها با بعضی‌چیزهای دیگر تناقض دارد، مسئولان امر را در جریان این تناقض گذاشتند. مسئولان امر هم در حالی که با شدت هرچه تمام‌تر سر خود را تکان می‌دادند اعلام کردند که به زودی مراسمی برای رفع این تناقض برگزار خواهند کرد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش از آن جلسه است.

تا گردن مسئولان امر بیش از این درد نگرفته برویم و شرح ماجرا را بخوانیم!

*

مسئول امر: خب آقایان و خانم‌ها. ما اینجا جمع شدیم تا یک تناقض را برطرف کنیم. تناقض اینجاست که در شرایطی که دولت برای خیلی از کارهای مهم خود بودجه کافی ندارد، برخی از مردم با پررویی تمام از خیر 45 هزار تومان نمی‌گذرند! آیا وقت آن نشده که دست به دست هم دهیم و این تناقض را برطرف کنیم؟

حضار: شده... شده...

مسئول امر: من از همراهی شما ممنونم. خب برای شروع از گوش آقای وزیر صنعت شروع میکنیم. به هزار نفر احتیاج داریم که از یارانه شون انصراف بدن تا وزیر محترم صنعت و تجارت بتونه بره خارج و گوش مبارک رو عمل کنه؟ کیا انصراف میدن؟

حضار: بابا ایشون که هزار میلیارد سرمایه داره، گیر این یه قرون دوزارها نیست!

مسئول امر: بله. اتفاقا من هم با این مورد شروع کردم تا بر همگان مبرهن شود که ما چشممون به پول مردم نیست و در این کار خیر، فقیر و غنی برامون فرق ندارن!

حضار: به به...

مسئول امر: خب... بله... دوستانی که دستشون رو بردن بالا بیان بیرون و برن پیش اون آقا تا اسمشون رو ثبت کنه و دکمه انصراف رو بزنه.

مورد بعدی، برای استخر و سونای ساختمان ریاست جمهوریه. طبق برآوردها هفت میلیارد ناقابل هزینه داره بازسازی اون ساختمون. یعنی اگر 153846 نفر انصراف بدن پولش جوره. البته بگم‌ها! یه خورده‌ای هم میمونه که خود دولت تقبل میکنه!

حضار: به به به این دولت که به فکر مردمه. تقبلش رو بخوریم!

مسئول امر: خب.. بله.. .خدا رو شکر که شما مردم انقدر فهیم هستید. بودجه جور شد.

مورد بعدی بودجه لازم برای میهمانی بانوان دولت در کاخ سعد آباد به صرف شام و شیرینی و رقص لزگی هست. همت کنید و چهار پنج هزار نفر دیگه هم انصراف بدید تا بودجه این مراسم هم جور بشه. آباریکلا... دست بجنبونید ببینم بابا!

حضار: به به... برای رقص لزگی انصراف ندیم، برای چی انصراف بدیم؟!

مسئول امر: قربون شما ملت فهیم برم من! خدا رو شکر بودجه این ضیافت هم جور شد!... البته... یه لحظه... بله... همین الان خبر دادن که یکی از حاضران در اون ضیافت می‌خواد به یکی از بانوان لزگی‌کار(!) شاباش بده اما کیف پولش رو جا گذاشته. 40 نفر دیگه هم به نیت شاباش رقص لزگی انصراف بدن تا این بنده خدا هم که انقدر تن و بدن رو تکون داده ناامید از این مهمونی نره! خیر ببنید، خدا هیچ وقت وسط رقص ناامیدتون نکنه! الهی هیچوقت پاتون وسط رقص پیچ نخوره! انصراف بده در راه خدا....

*

تناقضتون حل شد؟! برید انصراف بدید تا دوباره نیومدم تناقشتون رو برطرف کنم!

  • م.ر سیخونکچی

برنامه بعدی دولت برای تکریم ایرانیان در صف!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ | ۱۰ نظر

دولت محترم تدبیر و امید در گام دوم تکریم ایرانیان توانست مردم را درست در روز ملی فناوری هسته‌ای بار دیگر در صفهای طویل بایستاند! گام قبلی دولت با ایجاد صفهای سبد کالا درست در دهه فجر(!) با موفقیت برداشته شده بود و مردم تکریم شده بودند. در همین زمینه گفتگو کردیم با «آقای کرامت اکرم» مسئول ستاد تکریم ایرانیان تا از برنامه‌های آتی دولت برای تکریم ایرانیان آگاه شویم.

 

سلام آقای اکرم، میدونم که سرتون حسابی شلوغه و سخت مشغول تکریم ایرانی‌ها هستید، به همین دلیل هم ممنونم که به ما وقت دادید. کمی از وضعیت فعلی روند تکریم بفرمایید.

آقای اکرم: خواهش می‌کنم. البته شما لطف دارید ولی ما با آنچه که در طرح سبد کالا به آن رسیدیم هنوز فاصله داریم! اما الحمدلله کار خوب شروع شده و خبرهایی که از شهرستان داریم اینه که صفها به اندازه کافی طویل هست. فقط در تهران روند تکریم کمی کند شده که اون هم بخاطر سرعت بالای اینترنته، که البته با وزارت ارتباطات هماهنگی شده و در اسرع وقت یک کشتی با لنگر آویزان از خلیج فارس عبور خواهد کرد!

خیلی هم خوب! بفرمایید که انتخاب روز ملی فناوری هسته‌ای برای شروع گام دوم تکریم ایرانیان چه بود؟

آقای اکرم: خب قطعاً در دولت تدبیر و امید هیچ کار بی‌حکمت نیست! بالاخره در سالهای گذشته در این روز همایشهایی برای گرامیداشت این روز ملی برگزار می‌شد که ما فکر کردیم وقتش شده که مردم جور دیگری تکریم شوند و یک چیزهایی از دماغشان در بیاید!

آمار دقیقی از میزان تکریم شدگان دارید؟

آقای اکرم: راستش فعلاً عمق تکریم برای ما مهمتر است تا این آمار و ارقام. دوره آمار و ارقام دروغ دادن گذشته است آقا!

بله... ببخشید! آیا ستاد تکریم برای آینده هم برنامه‌های دیگه‌ای داره یا مردم می‌تونن چند وقتی استراحت کنن؟

آقای اکرم: ببینید باتوجه به اینکه امسال سال جهاد اقتصادی و ایناست، استراحتی نخواهد بود و مردم باید خودشون رو برای تکریم‌های پیاپی آماده کنن!

بیچاره مردم!

آقای اکرم: چی فرمودین؟

هیچی! عرض کردم اگر امکانش هست برخی از برنامه‌هایی که در آینده برای تکریم مردم دارین رو شرح بدید.

آقای اکرم: بله، عرض کنم که نکته اول اینه که آنچیزی که بین همه این برنامه‌هخا مشترکه صفه! یعنی ما از هرچه بگذریم از صف نمی‌گذریم!

موفق باشید!

آقای اکرم: خواهش میکنم! اما برنامه‌های بعدی که داریم با توجه به مناسبت‌های پیش رو تنظیم شده. در اولین مناسبت که روز معلم هست، در نظر داریم معلم ها رو بجای دانش آموزان در صف صبحگاه نگه داریم.

بله اتفاقا معلم ها جزو اقشاری هستند که دائما تکریم می‌شوند!

آقای اکرم: بله خب، گفتیم اینبار یه جور تکریم کنن که دانش آموزان هم حالش را ببرند! برنامه بعدی همزمان با سالروز فتح خرمشهره که انشاالله قصد داریم همه مردم این شهر رو ببریم بیرون و بعد بگیم وایسن تو صف تا بتونن برگردن شهرشون!

فکر میکنم این برنامه چند روز طول بکشه!

آقای اکرم: بله، اتفاقا ما احتمال درگیری و جراحت و... رو هم دادیم که بدین منظور با رسانه‌های خارجی برای ارسال عکاس به تعداد کافی هماهنگی شده است!

پس مردم نگران نباشن، عکاس به تعداد کافی هست دیگه؟!

آقای اکرم: بله، نگران نباشن، همه تدابیر اندیشیده شده!

خب... خدا رو شکر. نگرانی مردم رفع شد. برنامه‌های بعدی چی؟

آقای اکرم: اجازه بدید فعلا چیزی نگم اما میتونم این وعده رو بدم که با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان برنامه‌ ویژه‌ای برای تهیه ارزاق مردم داریم که حتماً آنها را شگفت زده خواهد کرد! 

  • م.ر سیخونکچی

تماس با سامانه تلفنی انصراف از یارانه!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ب.ظ | ۱۲ نظر

در خبرها آمده بود که سامانه رفاهی دات آی آر که قرار است از چند روز دیگر میزبان میلیونها ایرانی برای درخواست یارنه باشد از کار افتاده است. از آنجا که این دولت از بیخ دولت تدبیر و امید بوده(صفهای سبد کالا که یادتان هست؟!) و همیشه دنبال افزایش کرامت مردم است، بعید است نسبت به این نقص فنی بی‌تفاوت باشد و حتما راهکاری در نظر خواهد گرفت. یکی از این راهکارها می‌تواند سامانه تلفنی باشد. اگرچه این سامانه هنوز تاسیس نشده است اما ما با آن تماس گرفتیم. شرح مکالمات ما و جناب سامانه تلفنی انصراف از یارانه را بخوانید:

 

سامانه: با سلام. شما با سامانه تلفنی انصراف از یارانه نقدی تماس گرفته‌اید. در صورت تمایل برای انصراف از یانه نقدی شماره یک، و در صورت تمایل برای دریافت یارانه نقدی شماره دو را شماره گیری نمایید.

ما: شماره دو.

سامانه: هموطن گرامی، مثل اینکه توجه نفرمودید! عرض کردیم شما با سامانه «انصراف از یارانه نقدی تماس گرفته‌اید» نه سامانه ادامه دریافت یارانه نقدی! حالا اینکه ما بزرگواری کرده و گزینه دریافت یارانه نقدی را هم قرار داده‌ایم دلیل نمی‌شود که آن را فشار دهید! باتوجه به این نکته یکبار دیگر به سوال قبل پاسخ دهید.

ما: شماره دو.

سامانه: صدبار به این فریدون گفتم این گزینه را نگذار ها! حالا عیبی ندارد. هموطن گرامی شما گزینه دریافت یارانه نقدی را انتخاب کردید. اگر درست نیست گزینه یک و اگر خدای نکرده درست است گزینه دو را فشار دهید.

ما: گزینه دو.

سامانه: هموطن گرامی، مایلید تا فرصت هست کمی به جدیدترین احادیث در رابطه با پاداش اخروی انصراف از یارانه نقدی گوش دهید؟ اگر مایلید شماره یک و در غیر اینصورت شماره دو را فشار دهید.

ما: گزینه دو.

سامانه: هموطن گرامی ظاهرا شما هیچ رقمه بی‌خیال یارانه نقدی نمی‌شوید، اگر صحیح است شماره یک و در غیر اینصورت شماره دو را فشار دهید.

ما: شماره یک.

سامانه: هموطن گرامی، چقدر شما پدرسوخته هستی، بلا! با اینکه اینبار جای شماره یک و دو را عوض کردیم اما گول نخوردید! ولی حالا که انقدر اصرار دارید، باید به این سوالات پاسخ دهید. فقط مد نظر داشته باشید که خودتان خواستید! دریافت یارانه نقدی نشانه نیازمندی شماست. با این وصف شما جزو کدام دسته هستید.

شماره یک: من یک آدم بدبخت بیچاره محتاج به نان شب هستم!

شماره دو: من یک سرپرست خانوار بی‌عرضه هستم که جنم درآوردن نان شب خانواده را نداشته و دولت کرامت افزا باید جور مرا بکشد!

شماره سه: من یک تنبل تن پرور هستم که می‌خواهم مثل بختک چنبره بزنم بر سر منابع ملی و زالووار از آن بمکم!

شماره چهار: به من بدبخت عاجز کمک کنید!

شماره پنج: غلط کردم. من از دریافت یارانه انصراف می‌دهم!

ما: ....

سامانه: هموطن گرامی! اگرچه از پشت گوشی دقیقاً معلوم نیست اما مثل اینکه بدجور پوزتان خورد، درست است؟! اگر تا سه ثانیه دیگر شماره مورد نظر را فشار ندهید به منزله انصراف از دریافت یارانه نقدی بوده و ضمناً جهت بیرون کشیدن یارانه‌هایی که تا حالا دریافت کرده‌اید از حلقومتان اقدام خواهد شد!

ما: گزینه پنج.

سامانه: هموطن گرامی، شما از دریافت یارانه نقدی انصراف دادید. البته چون اینکار را با زبان خوش انجام ندادید از شما تشکر که نمی‌شود هیچ، هزینه این تماس بعلاوه بخشی از هزینه پیامکهای نوروزی ما روی قبض تلفنتان اعمال خواهد شد. با تشکر از تماس شما!

  • م.ر سیخونکچی