رسوا شدم! رهنورد من رو ببخش...
- ۰ نظر
- ۱۶ دی ۹۳ ، ۰۹:۱۱
خدمت همه دخترا و پسرای بیشمار سلام عرض میکنم. همانطور که میدونید با نزدیک شدن به روز نه دی رژیم و رسانههای همسو سعی میکنن جنبش مردمی، فراگیر، مسالمت جویانه و سطل آشغال آتش زنانه ما رو زیر سوال ببرن. در یکی از این اقدامات، با انتشار وسیع یک عکس که لیونی وزیر امور خارجه سابق رژیم صهیونیستی مچبند سبز بسته سعی میکنن بگن که ما با اسرائیل همسو هستیم و اقدامات اون روزهامون همسو با منافع اسرائیل بوده. من در اینجا میخوام به شما یاد بدم که چطور با این شبهه مقابله کنید. ابتدا عکس رو ببینید و بعد به راهکارهای من دقت کنید:
اصلا کی گفته اون مچبنده سبزه؟!
در اولین قدم باید رنگ اون مچبند رو زیر سوال ببرید. با قاطعیت و اعتماد بنفسی مثال زدنی رنگ اون مچبند رو زیر انکار کنید. بگید کی گفته اون سبزه؟ ببینید بچهها! هرچقدر موقع اینکار اعتماد بنفستون زیاد باشه احتمال اثر کردنش هم زیادتره. من و شما که دیگه نباید تو اعتماد بنفس مشکل داشته باشیم. ما رهبری داریم مثل زهرا رهنورد که با اون اعتماد بنفس مثال زدنی اومد قضیه داماد لرستان رو گفت و این رو مهمترین دلیل تقلب دونست!
آهان... آره... همینه... با اعتماد بنفس بگید که اون مچبند سبز نیست. اگر اعتماد بنفس بخرج دادید و نگرفت، بدونید که دیگه مشکل از اعتماد بنفس شما نیست، معلومه که مخاطب شما کوررنگی نداره! در این صورت به شعور طرفتون احترام بزارید، بیخیال این راهکار بشید و برید سراغ راهکار بعدی...
اصلاً کی گفته اون زنکه وزیر امور خارجه سابق اسرائیله؟
با همون اعتماد بنفسی که حرفش رو زدیم، تزیپی لیونی بودن اون زنک رو انکار کنید. احتمال اینکه جواب بده هست، باور کنید. بابا رهبر جنبش ما تو روز روشن رفت تو ختم آدم زنده شرکت کرد و آب از آب هم تکون نخورد؛ وقتی میشه زنده بودن یه نفر رو انکار کرد، خب انکار هویت یه آدم که آسونتره!
آهان... آره... همینه... با اعتماد بنفس بگید که اون لیونی نیست، اون لیونی نیست، اون لیونی نیست...! اگر دیدید مردم باور نمیکنن باز هم بدونید که مشکل از شما و جنبش نیست. راستش این زنیکه انقدر کارهای خاک بر سری کرده و به گفته خودش برای گرفتن اطلاعات از حکام عرب تن به هر جلافتی داده که دیگه بعیده کسی نشناستش. یعنی راستش این موجود اگر وزیر خارجه رژیم صهیونیستی هم نبود، مچبند سبز بستنش برای بردن آبروی جنبش ما کافی بود، انقدر که خاک بر سره! اَه... ولیمایوس نشید بریم سراغ راهکار بعدی.
کی گفته اون رنگ سبز، رنگ سبز جنبشه؟
ببینید بچه ها! بیاید سبز بودن اون مچبند و لیونی بودن اون زنکه رو قبول کنید. اینطوری احتمالاً مخاطب هم صداقت شما رو تحسین خواهد کرد! اما در ادامه بیاید بگید این ماجرا ربطی به جنبش سبز و اصلاحطلبها و... نداره. بگید که مثلاً اونجا همایش «حمایت از محیط زیست در برابر یورش بنزین پتروشیمی» هستش! بعد بگید که اون مچبند سبز هم در واقع نماد طبیعته. چه میدونم، بسازید دیگه. همین دست فرمون رو بگیرید و برید جلو... حواستون به اعتماد بنفس که هست؟ آباریکلا... فقط... فقط... اون مردک عباس فخرآور رو اون گوشه چیکار کنیم؟! ای بابا...
کی گفته این نشانه حمایت از جنبش سبزه؟
اصلاً ولش کنید بچه ها! حتما شنیدید که میگن بهترین دفاع حملهاس؛ آره؟ آفرین! بیاید حمله کنیم. بیاید کاری کنیم که همین عکس بشه سند رسوایی رژیم. بگید که اون مچبند سبزی که لیونی به دستش بسته یعنی اینکه جنبش سبز داره راه حیات من رو میبنده! یعنی لیونی داره میگه این جنبش پا گذاشته رو رگ حیات من؛ یعنی جنبش راه خونرسانی من رو تحت محاصره و فشار قرار داده. بعد اون دختره هم که نیشش بازه و داره میخنده در واقع بعنوان نماینده جنبش سبز داره میگه «آخیش... دلم خنک شد گیس بریده! دیدی جنبش سبز چطور شما اسرائیلیها رو تحت فشار قرار داده، میبینی ما چقدر با شما مخالفیم، میبینی جنبش سبز اصلاً هم منافع شما رو تامین نمیکنه...»
آره... این خوبه... اصلا بیاید روی همون دختره که نیشش بازه و اون مرده که مثل ماست وایساده تمرکز کنیم... بیاید با اینها رژیم رو رسوا کنیم....
کجا... کجا میرید.... بچهها... ناامید نشید... هنوز راهکار فوتوشاپ دونستن عکس مونده... اعتماد بنفس داشته باشید بابا... به قضیه داماد لرستان فکر کنید... نترسین، نترسین، ما همه با هم هستیم... نرید...
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان با نوشتن نامهای به کشورهای 5+1 اعلام کرد: «تعلق خاطر شدید به تحریمها برای رسیدن به توافق جامع مانع ایجاد کرده است».
از قرار معلوم وزریر امور خارجه آمریکا تعلق خاطر شدیدی به تحریمها دارند که ظریف بدین وسیله نسبت به این امر هشدار داده است. در ادامه مکالمه صورت گرفته میان جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا و یک عدد تحریم را میخوانید:
کری: انقدر ناز نکن دیگه!
تحریم: ...
کری: نمیخوای حرفی بزنی؟ تو که میدونی من بدون تو هیچم! من بدون تو میمیرم! مگه نمیدونی من چقدر بهت تعلق خاطر دارم جیگر؟!
تحریم: ...
کری: گریه میکنی؟ خدا من رو مرگ بده گریه کردن تو رو نبینم! نکن این کار رو با من هانی... اون اشکهات مثل پتک میخوره تو سر من...
تحریم: آره... اگر عاشقم بودی باهام این کارها رو نمیکردی؟
کری: من؟ من؟ مگه چیکار کردم؟ مگه کم گذاشتم؟ آوازه خاطرخواهی من همه جا پیچیده. حتی اون جواد ظریف هم این رو گفت و رسوامون کرد دیگه...
تحریم: آره جون خودت! خوب شد گفتی؛ اتفاقاً همون ظریف جونت هی میاد میگه تحریمها ترک خورده، سازمان تحریمها شکسته... من ترک خوردم؟ سازمان من شکسته؟ باشه دیگه...
کری: تو رو خدا گریه نکن دیگه... تو گریه میکنی منم گریهام میگیرهها!
تحریم: برو بابا... همهش حرف الکی... همهش وعده و وعید... تو اگر یه ذره رو من غیرت داشتی جوابش رو میدادی...
کری: مگه ندادم... چند بار فحش دادم... چند بار این مادر مرده، وندی شرمن...به ایرانیها فحش داد! چند بار من گفتم تحریمها سر جاشه... هرکی ندونه تو که میدونی تو همین یه سال چقدر تحریمها رو زیاد کردیم. تازه اگر تحریمهای هستهای هم برداشته بشه...
تحریم: چی...؟!
کری: بابا گفتم اگر! اگر برداشته بشه که برداشته نمیشه، تحریمهای حقوق بشری هست، زیست محیطی هست... تو که اینهمه فهم و کمالات داری که نباید انقدر زودباور باشی...
تحریم: نمیخوام...!
کری: بیا... بیا انقدر عشوه نریز عزیزم! واست یه چیز گرفتم که اگر ببینی خیلی خوشحال میشی...
تحریم: راست میگی... چی گرفتی برام؟
کری: بیا خودت بازش کن... یه بسته تحریم جدید به اضافه چهارتا فحش اضافه!
یا
نمونه یک زن و شوهر همراه را در زیر ببنید!در خبرها آمده بود که همسر یکی از مدیرانی که خیلی برای آلودگی هوا دل میسوزاند و تقصیر این آلودگی را گردن بنزین تولید داخل میاندازد، وارد کننده بنزین است. به نظر شما اینها به هم ربط دارد؟ حاشا و کلا! اما در همان راستا:
- مرد ول کن این فوتبال رو... بزن اونور ببینیم این هواشناسی چی میگه... بارونی، بادی، چیزی میاد یا نه؟
- حالا گیرم بیاد... دو روز هوا خوب میشه و دوباره همونه که هست دیگه... آخه آدم عاقل دلش رو به باد خوش میکنه؟!
- اصلاً تقصیر منه که خودم رو بخاطر تو به آب و آتیش زدم... اینم دستمزدم... بشکنه این دست...
- حالا ناراحت نشو... بزار نیمه اول تموم بشه، میزنم...
- میگم اصلاً تو چرا یه کاری نمیکنی... مرد که نباید از صبح تا شب بشینه تو خونه! حالا باد چرا نمیاد؟!
- چی کار کنم؟ واردات بنزین که گندش دراومد... من که روم نمیشه دیگه برم بنزین وارد کنم.
- راستش منم دیگه روم نمیشه بگم بنزین وارداتی بهتر از بنزین پتروشیمیه... پاک آبرومون رفت... ولی این دلیل نمیشه لم بدی تو خونه، ناسلامتی مردی تو! من از صبح تا شب با دل سوزوندن برای سلامتی مردم و منقرض نشدن حیوانات و دریاچه ارومیه پول در میارم، اونوقت تو اصلاً انگار نه انگار که تو این زندگی وظیفهای داری.
- تو بگو چی کار کنم؟
- من چه میدونم... من تو کار خودمم موندم مرد! ...چرا باد نمیاد هوا صاف بشه؟!
- میگم... میگم...
- همه بگم بگم میکنن، تو میگم میگم میکنی! بگو دیگه.
- اگر یه کاری میکردی از این فلاکت در میاومدیم.
- چی کار؟ بگو دیگه جونم به لبم رسید... پس باد کی میاد؟!
- میگم میشه از فردا بگی آفتابههای تولید داخل مشکل داره و سرطان زاست؟
- وا! خدا مرگم بده! مگه آفتابه هم سرطان زا میشه مرد؟ خجالت بکش!
- چرا نمیشه... تو کاری به این کارها نداشته باش. فردا برو یه مصاحبه کن بگو آفتابههای تولید داخل سرطان زاست و اصلا تحقیقات ثابت کرده که بالا رفتن میزان سرطان بخاطر اینه که مردم تو دستشوییهاشون آفتابه تولید داخل استفاده میکنن...
- که چی بشه؟
- راستش دیروز با یه تاجر بلاروسی آشنا شدم، تو کار آفتابه استوکه... گفته میتونه آفتابههای استوک اروپا رو با یه بستهبندی جدید با یک چهارم قیمت بهم بده. من هم اونا رو میارم و بجای آفتابهی نو میریزم تو بازار. فقط کافیه تو چندتا مصاحبه کنی و بازار آفتابه تولید داخل رو خراب کنی!
- آخه آفتابه که سرطان زا نمیشه... میان تحقیقات میکنن آبرومون میره ها!
- ای بابا... چقدر نفوس بد میزنی زن... تا اونا بیان تحقیقات کنن، من سه چهار تا کانتیر آفتابه قالب کردم به ملت...
- یعنی کارمون میگیره؟
- آره زن! نونمون میره تو آفتابه... یعنی نه... میره تو روغن! فقط کافیه تو یک کم برای سلامتی مردم دل بسوزونی!
- باشه... میسوزونم... ولی این باد چرا نمیاد؟!
پ.ن: این طنز برای پنجمین شماره هفته نامه بزنگاه نوشته و در آن منتشر شده است
دور بعدی مذاکرات/ هفت ماه بعد/ جمعبندی توافق
فضای مذاکرات سازنده بود. وزیر امور خارجه آمریکا از طرف ایرانی خیلی تشکر کرد. طرف ایرانی هم خیلی ذوق کرد! گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند که مذاکرات تا یکسال بعد تمدید و هر دو طرف در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. طرف ایرانی گفت ما که پایبندیم! طرف آمریکایی گفت: تا ببینیم!
دور بعدی مذاکرات/ یکسال و هفت ماه بعد/ جمعبندی توافق
فضای مذاکرات همچنان سازنده بود! وزیر امور خارجه آمریکا در گفتگو با خبرنگاران پس از آخرین دور مذاکرات گفت: این طرف ایرانی چقدر با حاله! طرف ایرانی در پاسخ افزود: خرابمون نکن داداش، باحالی از خودتونه! طرف اروپایی که میخواست میانه را بگیرد افزود: پسرا دعوا نکنید، هر دو تون باحالید!
گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند تا یک سال و هفت ماه به مذاکرات ادامه بدهند و طرفین در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. طرف ایرانی گفت: حاجی ما دیگه باید چی کار کنیم؟ طرف آمریکایی افزود: ابلاغ میکنیم!
دور بعدی مذاکرات/ سه سال بعد/ جمعبندی توافق
فضای مذاکرات سازنده بود! جمیع دیپلماتهای حاضر در وین تاکید کردند تا حالا هیچ مذاکرهای را ندیده بودند که این همه مدت سازنده بودن خود را حفظ کند! طرف ایرانی ذوق کرد! طرف آمریکایی هم افزود: من هم تا حالا طرف ایرانی به این باحالی و دیپلماتی ندیده بودم. طرف ایرانی از خجالت سرخ شد!
گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند تا سه سال بعد به مذاکرات ادامه بدهند و طرفین در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. طرف ایرانی گفت: آقا من پام درد گرفته از بس پایبند بودم! طرف آمریکایی گفت: نداشتیم ها! طرف ایرانی خواست چیزی بگوید اما روش نشد! طرف آمریکایی به بغل دستیش اشاره کرد که بیست هزار تومان از داراییهای بلوکه شده ایران را در شانزده قسط به طرف ایرانی بدهند تا با آن پماد بخرد و بزند به پایش. طرف ایرانی برای نشان دادن حسن نیتش گفت که دفترچه بیمه دارد و بیست هزار تومان زیاد است، با 12 هزار تومان هم کارش راه میافتد! طرف آمریکایی گفت: بیخیال، ما بیشتر از اینها دوستت داریم، با بقیهاش یک کیلو گوجه بخر عزیزم! وی افزود: نگفتم بچه باحالیه!
دور بعدی مذاکرات/ شش سال بعد/ جمعبندی توافق
فضای مذاکرات سازنده بود! کارشناسان اقتصادی حاضر در وین اعلام کردند این مذاکرات برای هر کی آب نداشت، برای اهالی وین و بقالیها و هتلها و پلیسهای آنجا نان داشته است. گفتنی است طبق آخرین برآوردها هم اکنون وین سومین شهر خوشحال دنیاست!
گفتنی است طرفین تصمیم گرفتند تا 14 سال بعد به مذاکرات ادامه بدهند و طرفین در این مدت به تعهدات خود پایبند باشند. در حاشیه مذاکرات طرف آمریکایی به طرف ایرانی گفت: عزیزم پات چطوره؟ پمادش خوب بود؟! طرف ایرانی گفت: ممنون، دستت خیلی سبکه حاجی! طرف آمریکایی به دستیارش اشاره کرد که 17 هزارتومان دیگر هم آزاد کند! طرف ایرانی گفت: من هم دست خالی نیومدم. سپس طرف ایرانی در حضور خبرنگاران محتویات یک گونی را خالی کردکف سالن. طرف ایرانی پیش چشمهای مبهوت حاضران گفت: این آخرین محموله از هستههای زردآلوی موجود در کشور بود. ما الان ذخایر هستههای زردآلوی خودمون رو هم صفر کردیم! طرف آمریکایی گفت: یه پماد بیارید!
دور بعدی مذاکرات/ 20 سال بعد/ جمعبندی توافق
مذاکرات انقدر سازنده بود که نگو! رییس هتل کوبورگ وین در نامهای رسمی به اعضای 5+1 از آنها خواست که مذاکرات تا بیست سال بعد ادامه پیدا کند. او در بخشی از نامه خود نوشت: با توجه به اینکه پسر ارشد بنده در دانشگاه آزاد تحصیل میکند و دو دختر دم بخت هم دارم، خواهشمندم با تمدید مذاکرات کاری کند که چرخ این هتل بچرخد و من از پس هزینههای خانواده خود بر بیایم! طرف ایرانی هم که کلاً به چرخیدن چرخ حساس! هیچی دیگه، قبول کرد!
طرف آمریکایی در حاشیه مذاکرات به طرف ایرانی گفت: بزنم به تخته، بعد از بیست سال اصلا تکون نخوردی ها! طرف ایرانی گفت: پماد داری؟!
دور بعدی مذاکرات/ 40 سال بعد/ جمعبندی توافق
مذاکرات سازنده بود... طرفین توافق کردند که مذاکرات کلاً ادامه پیدا کند. طرف آمریکایی از طرف ایرانی خواست کاشت، برداشت، واردات، صادرات و خوردن هرگونه موز را به این دلیل که این میوه کلاً هسته است، متوقف کند. طرف ایرانی که یک موز را تا نصفه خورده بود، بقیهاش را انداخت زیر میز! طرف آمریکایی هم با تعلیق تحریم واردات پماد به ایران موافقت کرد. طرف ایرانی در حالی که پاش رو میمالید، ذوق کرد...
گفتنی است طرف ایرانی در پایان این مذاکرات و به پاس 40 سال سازندگی طرفین، آنها را به بازدید از موزه صنعت هستهای ایران در فردو و اراک دعوت کرد!
واقعاً هر توافقی بهتر از عدم توافقه؟!
من همان اولش هم گفتم هیچ آدم عاقلی نمیآید همچین کاری کند ها! اصلاً مگر میشود باور کرد یک نفر معتقد باشد هر توافقی با دشمن، از توافق نکردن بهتر است؟! بابا جان دارم این ماجرای کمپین قلابی شش سینماگر را میگویم که در پوسترش همچین چیزهایی نوشته بود.بعد هم که معلوم شد آقای ظریف، وزیر امور خارجه محترم و کاربلد خودشان زنگ زده بودند به سینماگرها که بیایید چنین چیزی را امضا کنید تا فیلان و بهمان! به جان خودم جناب آقای مجیدی خودش گفته که کا، کار ظریف است! با این وصف هیچ بعید نیست در آیندهای نه چندان دور، معلوم شود از وزارت امور خارجه چنین تماسهایی هم برقرار شده است:
1
- سلام
- سلام... بفرمایید؟
- ظریف هستم.
- اوا! راست میگی؟ خوش بحالت خواهر... من که همینطور مثل خرس دارم خیکی میشم. هر چی هم رژیم آب انگور، رژیم پوست پرتقال، رژیم تهِ خیار و از این خزعبلات میگیرم درست نمیشم که نمیشم! یه زمونی برای خودم باربی بودم ها! الان شدم عین بشکه! حالا تو چی کار کردی که ظریف هستی عزیزم؟
- نخیر... اشتباه گرفتید... بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم!
- ...اوخ... اوه....وای... یه لحظه.... شرمنده ها آقا ظریف جون... من شما رو با یکی از مشتریام اشتباه گرفتم...دیروز اومده بود بیگودی کنه، با هم درباره اضافه وزن و اینها صحبت کردیم، ببخشید تو رو خدا ها!
- خواهش میکنم... اونجا آرایشگاه «عروس نگو ماه بگو» هستش؟!
- بله آقا ظریف جون... امری داشتید؟
-راستش بچهها یه بررسی کردن دیدن ماشالا شما بین آرایشگاهها از سبقه خوبی برخوردارید و خلاصه از قدیمیهای این حرفه حساب میشید و بقیه آرایشگاهها رو حرفتون حرف نمیزنن...
-اوه... وای... مامانم اینا!... راستش بله.... همین پارسال من گفتم هیشکی حق نداره ماتیک صورتی بزنه، آقا ظریف جون باور نمیکنی دو روزه قیمت ماتیک صورتی شد نصف! جونم براتون بگه آقا ظریف جون که من یکی از افتخاراتم اینه که یه شب پری بلنده رو آرایش کردم... کم حرفی نیست ها... پری بلنده! یعنی ما انقدر سابقه داریم تو این حرفه...
- بله ... حالا عرض میکردم که من میخواستم شما به نمایندگی از صنف عروس آرایش کنهای پایتخت یه بیانیهای رو امضا کنید...
-وای... اوه... مامان جون... خدا خیرت بده آقا ظریف جون! چون من تا حالا پای هیچ بیانیهای رو امضا نکردم... حالا چی هست این بیانیه؟
- چیز خاصی نیست... یه بیانیه است توش نوشتیم که هر توافقی بهتر از عدم توافقه!
- توافق تو چی آقا ظریف جون؟
- همین ماجراهای هستهای دیگه... میخوایم اگه خدا بخواد کلکش رو بکّنیم و تمومش کنیم بره پی کارش...
-ببین آقا ظریف جون من خداییش خیلی از هسته مسته سر در نمیارم. البته میفهمم تحریم چیز بدیه ها؛ یعنی همین الان تحریم باعث شده قیمت ماتیک بشه سه برابر... یعنی میخوام بگم من هم میفهمم تحریم چیه ها... نه که خر باشم... اما خداییش اینکه هر توافقی خوبه که خب ناجوره... یعنی من به گمونم اگه هر کی دیگم باشه راضی به امضا کردن همچین چیزی نمیشه...
-یعنی حتی تو حرفه ما هم هر توافقی خوب نیست چه برسه به این هسته ای مستهای و تحریم محریم... میگیرید که چی میگم... الو... الو... آقا ظریف جون.... الو... خاک به سرم!
2
- جونم؟
-سلام عرض میکنم...
-گیرم سلام... فرمایش...
-خواهش میکنم... فرمایش چیه... عرضی داشتم خدمتتون.
-شما کی باشی اصلاً که حالا فرمایش داشته باشی یا عرض؟!
-من ظریف هستم!
- زکی... آقا رو باش! اینجا یغوراش میان جلوی ما لنگ میندازن... شوما که خودت معترفی ظریفی عمو!
-نخیر اشتباه متوجه شدید. بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم.
- به به... جون من؟ همون آقا خوشگله که هی میخنده؟ جون داداش خودتی... ما رو سیاه که نمیکنی؛ خودتی دیگه داش ظریف؟
- بله، عرض که کردم خودم هستم.
- جونم داش ظریف؟ فرمایش... امر کن داداش جون.
- راستش شما اسی پلنگ هستید دیگه؟
- خاک بر سر من... من بمیرم شوما این حرف رو نزنی... ما واسه هر کی پلنگ باشیم برای شما پیشی هستیم داش ظریف... لوطی... ما رو نکن تو قوطی!
- اختیار دارید... آمار شما رو از بچههای سرویس حوادث چند تا روزنامه گرفتم. طبق تعریفهایی که از شما کردن، یه تهرانه و یه آقا اسی پلنگ...
- چوبکاری میکنی داش ظریف... ما زنگ درِ خونهتیم، هر کی بخواد شما رو ببینه باس ما رو بزنه!
- اختیار دارید... راستش من مزاحم اوقات شریفتون شدم که اگر بشه بعنوان گندهلات تهران یه بیانیهای رو امضا کنید تا حمایت همه اراذل و اوباش رو داشته باشیم به امید خدا!
- کوچیکتم هستیم... البت ما امضا ممضا بلد نیستیم اما هر جا رو شوما بیگی انگشت میزنیم داش ظریف.
- لطف عالی مستدام!
- حالا چی هست این بیانیه... البت فضولی نباشه ها... واسه این میپرسیم که اگه بچه ها پرسیدن خیطی بالا نیاریم...
-اختیار دارید... یه بیانیه هست درباره همین مذاکرات هستهای... میخوایم به کمک و حمایت شما این تحریمهای فلج کننده رو تمومش کنیم بره...
- آی گفتی ظریف جون... خدا خیرت بده داش! از وقتی این تحریمها اومده بازار پر شده از تیزیِ چینی! تیزی میخری یه متر اما همچی که فرو کردی تو شیکم طرف، میبینی زکی! تیزی خم شد و طرف قلقلکش هم نیومده... اگه بتونی این تحریم محریم ها رو برداری دوباره جنس اصل برسه به ما نوکرتیم بخدا... حالا چی توش نوشته داش ظریف این بیانیهتون؟ البت قضولی نباشه ها!
- خواهش میکنم... دو سه خطه... مهمترین جاش اینه که نوشته هر توافقی بهتر از عدم توافقه...
- زکی... من درست متوجه نشدم داش ظریف... یه بار دیگه میگی؟
- هر توافقی بهتر از عدم توافقه یا عدم توافق بدتر از هر توافقیه.
- زرشک... نیستیم داداش... البت نه اینکه فکر کنی گرخیدیم ها... نه داداش... من خودم سر یه هزاری یه غائله راه انداختم یه اتوبوس آدم توش مُردن! اما خداییش این ضایعس! یعنی چی هر توافقی بهتر از عدم توافقه آخه؟ دیدیم طرف اومد و زر زیادی زد، ادعای مفت داشت، لیچار بارمون کرد... اونوقت باید پاش وایسیم چون توافقه؟ نه داداش... ما زیر بار خفت نمیریم... بچه ها برامون حرف در میارن... از ما به شوما هم نصیحت؛ شوما هم از این حرفا نزن برات حرف در میارن! زت زیاد!
رییس جمهور محترم عازم نیویورک هستند. برنامهای هم برای دیدار با رییس جمهور مودب آمریکا ندارند. اما روزنامهها و سایتهایی هستند که بندههای خدا دارند خودشان را میکشند بلکه دیداری، دست تکان دادنی، چشمکی، چیزی بین دو رییس جمهور رد و بدل شود و آنها بخاطر به رسمیت شناخته شدن توسط کدخدا در پوست خودشان نگنجند!
بنابراین بعید نیست فردای نشست سازمان ملل، چنین اخباری از سوی این رسانهها منتشر شود تا دچار عقده به رسمیت شناخته شدن نشوند!
1
رییس جمهور ایران و رییس جمهور آمریکا در میانههای سخنرانی رییس جمهور بورکینافاسو، هر دو به یک نقطه زل زدند!
در تصاویری که از این زل زدن مشترک مخابره شده است، در چشمهای پرزیدنت اوباما یک قطره اشک حلقه زده است.
روزنامه آرمان در همین رابطه به سراغ هوشنگ امیر احمدی یک فعال سیاسی رفته است. امیراحمدی پس از بیان نکاتی درباره ضرورت بازگشت «آیت الله هاشمی رفسنجانی به تریبون نماز جمعه»(!)، اظهار امیدواری کرد این حرکت مشترک دو رییس جمهور به آب شدن دیوار یخی بین دو کشور بیانجامد.
این روزنامه پس از نوشتن جملاتی درباره ده زن برتر تاریخ که فرمان بریزید تو خیابان از آنها صادر شده، نوشت: این در حالی است بازار بورس تهران هم نسبت به این اتفاق روی خوش نشان داده و پس از سه سال آبسرد کن خود را تعمیر کرده است! تحلیلگران بازار سرمایه اظهار امیدواری کردند در صورت ادامهدار بودن تعاملات بین ایران و آمریکا، احتمال دارد بورس ایران با یک جهش فوق العاده همراه شده و در جای لیوانهای کنار آبسردکن هم لیوان یکبار مصرف قرار گیرد. گفتنی است مسئول خدمات تالار بورس با بالا گرفتن تحریمهای آمریکا علیه ایران از قرار دادن لیوان یکبار مصرف در کنار آبسردکن خودداری مینمود.
همچنین خبرنگار این روزنامه در یک گزارش میدانی از حوالی میدان راهآهن تهران نوشته است: مردم در حالی که اعلام میکردند مهدی هاشمی رفسنجانی سربلند از دادگاه بیرون خواهد آمد، بستههای بزرگ لیوان یکبار مصرف را به یکدیگر نشان میدادند!
2
رییس جمهور آمریکا هنگام سخنرانی در نشست سازمان ملل با دست راست، صورتش را خاراند. این در حالی است که هیئت ایرانی در سمت راست او (و طبیعتا سمت چپ سالن!) نشسته بودند.
روزنامه اعتماد به نقل از مترجم خود که در راسته خیابان انقلاب مستقر است گزارش داد: ستون نویس ارشد هفتهنامه «اِند آو میوزیک ترنزلیشن» با اشاره به آزاد بودن دست چپ اوباما در آن لحظه، استفاده از دست راست را بیدلیل ندانست. او حتی اینکه سمت راست صورت اوباما خاریده است را هم یک عمل هوشمندانه برای نشان دادن حسن نیت آمریکا نسبت به ایران دانسته است. او با آوردن شواهد تاریخی ثابت کرده است که فرمانده ناو وینسنت هنگام فشار دادن دکمه پرتاب موشک به سمت هواپیمای مسافربری ایران، سمت چپ صورتش خاریده بود. «دیوید زارقوت» با مقایسه این دو رویکرد، خبر از تغییر رویکرد آمریکا نسبت به ایران داده است.
شایان ذکر است «دیوید زارقوت» صاحب کرسی خارششناسی در دانشگاه «اَنیمال لایف» است و به شخصه در هر روز حداقل هفده ساعت خود را میخواراند!
3
شبکه تلویزیونی «بیبیسی فارسی» در خبری فوری از گفتگوی رییس جمهور آمریکا با رییس جمهور ایران خبر داد. این شبکه تلویزیونی از قول یکی از کارکنان بخش نظافت سازمان ملل که اصرار داشت نامش فاش نشود، نوشت:
«من داشتم آبخوری شماره دو را طی میکشیدم. زیر لب هم ترانه « لست اسپرینگ وی وِر آل توگدر هَو گان تو هالی شراین» (ترانهای از «جاستین بیبر» که با اقتباس از ترانه «پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت» ساخته شده است!) را میخواندم. آن روز آبخوری خیلی شلوغ بود چون جلسه سخنرانی طول کشیده بود و همه رییس جمهورها بعدش آمده بودند آبی به سر و صورتشان بزنند!
ناگهان پرزیدنت اوباما هم آمد، و رفت در تنها آبخوری که خالی مانده بود و در را بست. آخه آبخوریهای سازمان ملل در دارد تا اگر رییس جمهوری خواست کنار آب خوردن مثلا دماغش را هم خالی کند، بقیه نبینند و عکس نگیرند و...! چند دقیقه بعد رییس جمهور ایران هم آمد و وارد لابی آبخوریی شد. او با بیرون انگشت دو ضربه به در همان آبخوری که اوباما رفته بود داخل زد. پرزیدنت اوباما از داخل گفت «اِهِنّ!». رییس جمهور ایران هم گفت «شرمنده داداش» و رفت.»
شبکه تلویزیونی «بیبیسی فارسی» با قطع برنامههای عادی خود، به پخش این خبر پرداخت و این گفتگوی چند ثانیهای را سرآغاز فصل نوینی در روابط سیاسی ایران و آمریکا دانست.
روزنامه شرق نیز در شماره روز گذشته تیتر خود را به «یک اهنّ تاریخی» اختصاص داد و نوشت:
«شاید گفتن یک اهن در بادی امر مهم جلوه نکند، اما اگر روابط ایران و آمریکا را از روزی که سفارت آمریکا در ایران تسخیر شد تا اکنون مرور کنیم، به تفاوتهای ایجاد شده پی خواهیم برد و خواهیم دانست که چرا بهبود روابط ایران و آمریکا افسانه نیست!
برای مثال یکی از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا تعریف میکند وقتی وارد ساختمان سفارت شدیم، شروع کردیم به گشتن ساختمان. پخش شده بودیم و میگشتیم. من رفتم سرویس بهداشتی را بگردم. یکی از درها بسته بود. چند بار به در زدم جواب نیامد. دستگیره را بالا و پایین کردم اما از داخل قفل بود. با مشت محکم به در کوبیدم. در این لحظه یک نفر به زبان فارسی اما به لهجه آمریکایی گفت: بابا بذار تموم بشه خودمون میام بیرون دیگه مردک؛ رو تخته بشورمتون که تو مستراح هم راحت نمیذارید آدم رو!»
حال آیا کسی میتواند تغییر لحن آمریکاییها از چنین جملهای تا «اهن» را انکار کند؟!»
بیایید به جنبش سبز حسن ظن داشته باشیم و فحشهای این روزهایشان به صهیونیسم و ماجرای حمایت اسراییل از آنها در فتنه رو یه جوری توجیه کنیم. هرچند خود اونا وقاحت رو به حد اعلی رسوندن و نه تنها از شعار «نه غزه نه لبنان» توبه نمیکنند، بلکه حتی با پررویی میگن که «چسبوندن این شعار به اصلاح طلبها مضحکه»! اما خب... چه میشه کرد. اما اگر شما فکر میکنید انتقاد این روزهای طرفداران جنبش سبز به اسراییل، با حمایتهای اون روزای اسراییل از جنبش سبز و شعارهای اون روزای این افراد در حمایت از اسراییل، یکجا جمع نمیشه، توجیهات زیر رو بخونید:
اسراییل خیلی بد است. آدمکش است. کودک کش است. جانی است اما این دلیل نمیشود که چنین رژیمی نتواند حامی یک جنبش آزادی خواهانه، دموکرات، مسالمت جو باشد. چنانکه در سال 88 شد و این اصلا تناقض نیست! یعنی اسرائیل میتواند در حالی که دارد با یک دست کودکان فلسطینی را میکشد، با یک دست دیگر از جنبش آزادی طلب و دموکراسی خواه سبز در ایران حمایت کند؛ که کرد!
اسراییل یک رژیم دیوانه است و از یک دیوانه هیچ بعید نیست که رفتارهایی خلاف مصلحت خودش اتخاذ کند. بنابراین حمایت اسراییل از جنبش سبز نتیجه دیوانگی این رژیم بود و این رژیم به اشتباه فکر میکرد اهداف جنبش سبز به نفع اوست. وگرنه همه میدانستند که جنبش سبز از بیخ مخالف اسراییل است، به جان خودم!
اسراییل واقعا برایش سوال شده بود که مگر میشود مردم لرستان دامادشان را ول کنند و به یکی دیگر رای بدهند! بنابراین ورودش به فتنه 88 فقط از سر کنجکاوی بود و بس. نه اینکه خدای نکرده در قبال حمایت از جنبش سبز منفعتی داشته باشد. این رژیم منحوس فقط میخواست بداند که واقعا چنین چیزی امکان دارد یا نه. چون بالاخره نمیشد که روشنفکرترن زن ایرانی چنین دلیلی برای تقلب ارائه کند و کشور دموکراسی خواهی مثل اسراییل پیگیر ماجرا نشود.
جنبش سبز از ابتدا با اسراییل مخالف بود. اما دلیل اینکه در ابتدا جوری رفتار کرد که به امید اسراییل تبدیل شود این بود که میخواستند خود را دوست اسراییل جا زده و داخل اسراییل نفوذ کرده و بعد در بزنگاه از داخل به او خنجر بزنند. بنابراین اگر روسای رژیم صهیونیستی یک موقعی گفتند که جنبش سبز امید ما در ایران است، خدای نکرده فکر نکنید که کارهای جنبش سبز به نفع اسراییل بود ها؟! نچ!
تا سال 88 اسراییل بیشتر آدم بزرگها رو میکشت تا کودکان رو، اما الان نسبت کودکان به آدم بزرگها چربیده. البته آن سال هم حمایت اسراییل از جنبس سبز چرب و چیلی بود که این هم دلیل کمی نیست! اما به هر حال چون اون موقع این رژیم خیلی کودکان رو نمیکشت، جنبش سبزیها دلیلی ندیدند که از آن ابراز برائت کنند، اما الان چون کودکان رو میکشه با اسراییل بد شدند.
طبق برخی برآوردها، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی توانسته در اسراییل نفوذ کند و حمایت اسراییل از جنبش سبز کار همان نفوذی ها برای زیر سوال بردن جنبش بود. وگرنه جنبش سبز از همون اول با اسراییل مخالف بود؛ باور کنید!
اصلا کی گفته وقتی یکی از یکی دیگه حمایت میکند باید با او موافق باشد یا کارهای او به نفعش باشد؟ شاید نتانیاهو و پرز داشته عصر جمعه ای از خاورمیانه رد میشده دیده اینجا جنبش سبز دارد کارهایی میکند، گفته بزار روز تعطیلی حمایت کنیم خوش بگذرد. همین!
اسراییل با فلسطینی ها بد است اما با ایرانی ها خوب است. این هم خیلی منطقی است! لااقل از آن نظریه داماد لرستان که منطقی تر است!