طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۶۴ مطلب با موضوع «روشنفکری» ثبت شده است

اینجا اتاق عمله یا آتلیه؟!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ | ۱ نظر
  • م.ر سیخونکچی
  • م.ر سیخونکچی

گیج نشید؛ دارن کارها رو به اهل فرهنگ می‌سپارن!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

 واضح و مبرهن است که دولت یازدهم از همان روز اول –بل ثانیه‌های اول- بدنبال فرار از تصدی‌گری و سپردن کارها به خود اهالی صنوف بود و همینجوری در به در دنبال اهالی فرهنگ بود  تا کارهای حوزه فرهنگ را به اهلش بسپارد. فلذا شاهدیم که در آخرین اقدام از این دست، در یک برنامه‌ریزی دقیق و با رعایت حقوق همه صنوف، معاون مطبوعاتی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی بعنوان نماینده روزنامه نگاران در هیئت نظارت بر مطبوعات هم انتخاب شد تا با یک دست از حقوق دولت دفاع کند و با دست دیگرشان کارهای بر زمین مانده روزنامه نگاران را بردارد. بنده سیخونکچی، با عرض تبریک به دولت محترم برای کسب این موفقیت در اعاده حقوق روزنامه‌نگاران، توجه شما را به گفتگوهای احتمالی انجام شونده در همین حوالی جلب میکنم:

 

1

دبیر جلسه: آقایون اگر مایل هستند درباره یاداشت انتقادی نشریه ]...[ درباره دولت هم بحث کنیم. برخی دوستان معتقد بودند باید با این نشریه برخورد قانونی صورت بگیره.

عضو شماره یک: بله آقا... نمیشه هر کس و ناکسی دهنش رو وا کنه و به دولت دری وری بگه.

دبیر جلسه: آقای ]...[! نظر شما چیه؟ با توجه به اینکه ممکنه برای دولت بد باشه.

آقای ]...[: بد باشه آقا... بد باشه! باید اینا رو نشوند سر جاشون.

دبیر جلسه: پس شما هم موافقید؟

آقای ]...[: نخیر آقا... پس حق آزادی بیان چی میشه؟ یعنی مطبوعات حق یه انتقاد ساده رو هم ندارن؟

دبیر جلسه: ولی شما که گفتید باید برخورد بشه!

آقای ]...[: هنوزم میگم! باید با رسانه‌های هتاک برخورد بشه تا حساب کار دستشون بیاد!

دبیر جلسه: یعنی موافق برخورد هستید؟

آقای ]...[: برخورد؟ بخاطر یه نقد ساده؟ چرا دنبال از بین بردن فضای انتقاد سازنده هستید؟ چرا به امنیت شغلی روزنامه نگاران فکر نمی‌کنید؟ چرا حقوق روزنامه‌نگاران رو رعایت نمی‌کنید؟ چرا...

دبیر جلسه: آقا جان بالاخره ما چکار کنیم؟ نظر شما چیه؟ برخورد کنیم یا نه؟ گیج شدیم بخدا!

آقای ]...[: بخدا خود من هم گیج شدم... هیچوقت فکر نمیکردم نمایندگی همزمان دولت و روزنامه نگاران سخت باشه! شما راه حلی ندارید تا من بدون اینکه اذیت بشم، بتونم از حقوق این دو بصورت همزمان دفاع کنم؟!

 

2

آقای ]...[: خانم منشی اون خودکار من کجاس؟

منشی: ... بفرمایید قربان... پشت کارتابل بود...

آقای ]...[: این رو که خودمم دیدم... قرمزه رو میخوام...

منشی: الان اینجا بود... حالا اگر ممکنه با همین آبیه این نامه رو امضا کنید، پشت در منتظره بنده خدا... من الان یه خودکار قرمز میارم...

آقای ]...[: نمیشه خانم... نامه این بنده خدا به معاونت مطبوعاتی مربوط میشه نه نماینده مدیرمسئولان تو هیات نظارت. آبی واسه نامه‌های مربوط به هیئت نظارته، قرمز واسه معاون مطبوعاتی، چند بار باید بگم؟

منشی: گیج شدم بخدا...

 

3

ارباب رجوع: سلام خانم منشی... امکانش هست آقای ]...[ رو ببینم؟

منشی: امرتون؟

ارباب رجوع: یه نامه‌ای بود، وزیر ارجاع دادن به ایشون درباره...

منشی: ایشون نیستند.

ارباب رجوع: نیستند؟ صداشون که داره از تو اتاق میاد!

منشی: بله هستند... برای شما نیستند... یعنی هم هستند هم نیستند!

ارباب رجوع: یعنی چی؟ مگه ما چمونه که برای ما نیستند؟

منشی: سوء تفاهم نشه! ایشون الان بعنوان نماینده مدیرمسئولا تو هیئت نظارت بر مطبوعات اینجا هستن، نه معاون مطبوعاتی. اگر بعنوان معاون مطبوعاتی با ایشون کار دارید، دو ساعت دیگه تشریف بیارید. ایشون از دو دقیقه قبل رفتن تو مود دفاع از حقوق روزنامه نگارها، دستشون بنده!

ارباب رجوع: گیج شدیم بابا!

 

4

رییس: نظرت درباره سپردن مدیریت حوزه فرهنگ به خود اهل فرهنگ چیه؟ تو حوزه‌هایی مثل کتاب و سینما یه کارهایی شده اما تو حوزه مطبوعات عقبیم ها!

معاون: خیلی خوبه... من اصلاً از بچگی دوست داشتم کارهای حوزه فرهنگ رو به اهل فرهنگ بسپرم اما موقعیتش هیچوقت پیش نمی‌اومد!

رییس: خب دست بجنبون دیگه... الان وقتشه!

معاون: یعنی الان چی کار باید بکنم من؟

رییس: برای شروع، نمایندگی مدیر مسئولا تو هیئت نظارت بر مطبوعات رو ازشون بگیر دست خودمون باشه، بقیه کارهای حوزه فرهنگ رو هم کم‌کم بهشون بسپر، یک کم سرمون خلوت بشه!

معاون: میگم مطمئنید الان این کار حوزه فرهنگ رو به اهلش بسپاریم توان انجامش رو دارن؟ یه وقت شونه‌هاشون زیر این بار خم نشه؟!!

رییس: دیگه چی کار کنیم دیگه! ما اومدیم که اصلاً تصدی‌گری رو کاهش بدیم!

 

معاون: پس من با اجازه‌تون برم تصدی‌گری رو تو حوزه مطبوعات کاهش بدم بیام!

رییس: برو فقط مراقب باش یه وقت گیج نشن!

  • م.ر سیخونکچی

از «آقازاده عزیز» رونمایی میشود

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ | ۶ نظر

«آقازاده عزیز» گزیده‌ای از طنزهایی است که طی سالهای 87 تا 92 در نشریات و سایتهای مختلف نوشته‌ام. طنزهایی در موضوعات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتی ورزشی.

فردا دوشنبه مراسم رونمایی از آن برگزار خواهد شد و از یکی دو روز بعد روش تهیه پیامکی اش را در همینجا ذکر خواهم کرد.

انشاالله


  • م.ر سیخونکچی

ظریف جون! برات حرف در میارن ها!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۲ ب.ظ | ۴ نظر

واقعاً هر توافقی بهتر از عدم توافقه؟!

 

من همان اولش هم گفتم هیچ آدم عاقلی نمی‌آید همچین کاری کند ها! اصلاً مگر می‌شود باور کرد یک نفر معتقد باشد هر توافقی با دشمن، از توافق نکردن بهتر است؟! بابا جان دارم این ماجرای کمپین قلابی شش سینماگر را میگویم که در پوسترش همچین چیزهایی نوشته بود.بعد هم که معلوم شد آقای ظریف، وزیر امور خارجه محترم و کاربلد خودشان زنگ زده بودند به سینماگرها که بیایید چنین چیزی را امضا کنید تا فیلان و بهمان! به جان خودم جناب آقای مجیدی خودش گفته که کا، کار ظریف است! با این وصف هیچ بعید نیست در آینده‌ای نه چندان دور، معلوم شود از وزارت امور خارجه چنین تماسهایی هم برقرار شده است:

 

 1

- سلام

- سلام... بفرمایید؟

- ظریف هستم.

- اوا! راست میگی؟ خوش بحالت خواهر... من که همینطور مثل خرس دارم خیکی میشم. هر چی هم رژیم آب انگور، رژیم پوست پرتقال، رژیم تهِ خیار و از این خزعبلات میگیرم درست نمیشم که نمیشم! یه زمونی برای خودم باربی بودم ها! الان شدم عین بشکه! حالا تو چی کار کردی که ظریف هستی عزیزم؟

- نخیر... اشتباه گرفتید... بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم!

 - ...اوخ... اوه....وای... یه لحظه.... شرمنده ها آقا ظریف جون... من شما رو با یکی از مشتریام اشتباه گرفتم...دیروز اومده بود بیگودی کنه، با هم درباره اضافه وزن و اینها صحبت کردیم، ببخشید تو رو خدا ها!

- خواهش میکنم... اونجا آرایشگاه «عروس نگو ماه بگو» هستش؟!

 - بله آقا ظریف جون... امری داشتید؟

-راستش بچه‌ها یه بررسی کردن دیدن ماشالا شما بین آرایشگاه‌ها از سبقه خوبی برخوردارید و خلاصه از قدیمیهای این حرفه حساب میشید و بقیه آرایشگاه‌ها رو حرفتون حرف نمیزنن...

 -اوه... وای... مامانم اینا!... راستش بله.... همین پارسال من گفتم هیشکی حق نداره ماتیک صورتی بزنه، آقا ظریف جون باور نمیکنی دو روزه قیمت ماتیک صورتی شد نصف! جونم براتون بگه آقا ظریف جون که من یکی از افتخاراتم اینه که یه شب پری بلنده رو آرایش کردم... کم حرفی نیست ها... پری بلنده! یعنی ما انقدر سابقه داریم تو این حرفه...

- بله ... حالا عرض میکردم که من میخواستم شما به نمایندگی از صنف عروس آرایش کن‌های پایتخت یه بیانیه‌ای رو امضا کنید...

 -وای... اوه... مامان جون... خدا خیرت بده آقا ظریف جون! چون من تا حالا پای هیچ بیانیه‌ای رو امضا نکردم... حالا چی هست این بیانیه؟

- چیز خاصی نیست... یه بیانیه است توش نوشتیم که هر توافقی بهتر از عدم توافقه!

- توافق تو چی آقا ظریف جون؟

- همین ماجراهای هسته‌ای دیگه... میخوایم اگه خدا بخواد کلکش رو بکّنیم و تمومش کنیم بره پی کارش...

 -ببین آقا ظریف جون من خداییش خیلی از هسته مسته سر در نمیارم.  البته میفهمم تحریم چیز بدیه ها؛ یعنی همین الان تحریم باعث شده قیمت ماتیک بشه سه برابر... یعنی میخوام بگم من هم میفهمم تحریم چیه ها... نه که خر باشم... اما خداییش اینکه هر توافقی خوبه که خب ناجوره... یعنی من به گمونم اگه هر کی دیگم باشه راضی به امضا کردن همچین چیزی نمیشه...

-یعنی حتی تو حرفه ما هم هر توافقی خوب نیست چه برسه به این هسته ای مسته‌ای و تحریم محریم... میگیرید که چی میگم... الو... الو... آقا ظریف جون.... الو... خاک به سرم!

 

2

- جونم؟

 -سلام عرض میکنم...

 -گیرم سلام... فرمایش...

 -خواهش میکنم... فرمایش چیه... عرضی داشتم خدمتتون.

 -شما کی باشی اصلاً که حالا فرمایش داشته باشی یا عرض؟!

 -من ظریف هستم!

- زکی... آقا رو باش! اینجا یغوراش میان جلوی ما لنگ میندازن... شوما که خودت معترفی ظریفی عمو!

 -نخیر اشتباه متوجه شدید. بنده ظریف، وزیر امور خارجه هستم.

- به به... جون من؟ همون آقا خوشگله که هی میخنده؟ جون داداش خودتی... ما رو سیاه که نمیکنی؛ خودتی دیگه داش ظریف؟

- بله، عرض که کردم خودم هستم.

- جونم داش ظریف؟ فرمایش... امر کن داداش جون.

- راستش  شما اسی پلنگ هستید دیگه؟

- خاک بر سر من... من بمیرم شوما این حرف رو نزنی... ما واسه هر کی پلنگ باشیم برای شما پیشی هستیم داش ظریف... لوطی... ما رو نکن تو قوطی!

- اختیار دارید... آمار شما رو از بچه‌های سرویس حوادث چند تا روزنامه گرفتم. طبق تعریفهایی که از شما کردن، یه تهرانه و یه آقا اسی پلنگ...

- چوبکاری میکنی داش ظریف... ما زنگ درِ خونه‌تیم، هر کی بخواد شما رو ببینه باس ما رو بزنه!

- اختیار دارید... راستش من مزاحم اوقات شریفتون شدم که اگر بشه بعنوان گنده‌لات تهران یه بیانیه‌ای رو امضا کنید تا حمایت همه اراذل و اوباش رو داشته باشیم به امید خدا!

- کوچیکتم هستیم... البت ما امضا ممضا بلد نیستیم اما هر جا رو شوما بیگی انگشت میزنیم داش ظریف.

- لطف عالی مستدام!

- حالا چی هست این بیانیه... البت فضولی نباشه ها... واسه این میپرسیم که اگه بچه ها پرسیدن خیطی بالا نیاریم...

 -اختیار دارید... یه بیانیه هست درباره همین مذاکرات هسته‌ای... میخوایم به کمک و حمایت شما این تحریمهای فلج کننده رو تمومش کنیم بره...

- آی گفتی ظریف جون... خدا خیرت بده داش! از وقتی این تحریمها اومده بازار پر شده از تیزیِ چینی! تیزی میخری یه متر اما همچی که فرو کردی تو شیکم طرف، می‌بینی زکی! تیزی خم شد و طرف قلقلکش هم نیومده... اگه بتونی این تحریم محریم ها رو برداری دوباره جنس اصل برسه به ما نوکرتیم بخدا... حالا چی توش نوشته داش ظریف این بیانیه‌تون؟ البت قضولی نباشه ها!

- خواهش میکنم... دو سه خطه... مهمترین جاش اینه که نوشته هر توافقی بهتر از عدم توافقه...

- زکی... من درست متوجه نشدم داش ظریف... یه بار دیگه میگی؟

- هر توافقی بهتر از عدم توافقه یا عدم توافق بدتر از هر توافقیه.

- زرشک... نیستیم داداش... البت نه اینکه فکر کنی گرخیدیم ها... نه داداش... من خودم سر یه هزاری یه غائله راه انداختم یه اتوبوس آدم توش مُردن! اما خداییش این ضایع‌س! یعنی چی هر توافقی بهتر از عدم توافقه آخه؟ دیدیم طرف اومد و زر زیادی زد، ادعای مفت داشت، لیچار بارمون کرد... اونوقت باید پاش وایسیم چون توافقه؟ نه داداش... ما زیر بار خفت نمیریم... بچه ها برامون حرف در میارن... از ما به شوما هم نصیحت؛ شوما هم از این حرفا نزن برات حرف در میارن! زت زیاد!

 

  • م.ر سیخونکچی

چگونه قصه ها بسازیم؟!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۵۳ ق.ظ | ۰ نظر

با عرض سلام خدمت شما هنرجویان و هنرپویان و هنردوستان عزیز جان! در این جلسه قصد داریم مهارت مهمی را در زمینه قصه گویی در قالب فیلم به شما آموزش دهیم. برای اینکه مخاطب فیلم شما به خوبی در درام فرو رفته و دقیقا همان محتوای اصلی و مورد نظر شما را از روایت داستان دریافت کند باید به نکات زیر دقت نمایید:

ابتدا باید تکلیف خود را با خودتان مشخص کنید و به اصطلاح متوجه باشید که با خودتان چند چندید؟! زیرا تا خودتان ندانید حرف حسابتان چیست یقینا مخاطبتان نخواهد فهمید که مساله شما چیست! ولو اینکه خودتان را هم جِر بدهید!! لذا حتما اول مساله ای را که می خواهید پیرامون آن قصه گفته و فیلم تولید کنید مشخص نمایید.
سعی کنید حتی الامکان مسائل مورد نظر خود را برای روایت قصه فیلم، محدود کرده و به یک یا نهایتا دو مساله مهم تر اکتفا کنید و از فرو کردن صدها مساله مهم جهان در یک فیلم نود دقیقه ای خودداری کنید زیرا فیلم با سخنرانی و بیانیه و از این جور مسائل تفاوت ماهوی دارد! لذا بقیه حرفهایتان را در یک داستان دیگر بگنجانید! بالاخره "هیچ فیلمی در کمد نخواهد ماند"!
پس از اینکه تکلیف شما با خودتان مشخص شد و مساله مهم تر خود را انتخاب کردید و مثلا خواستید در مورد فلان گندکاری موجود در جامعه فیلم بسازید، قبل از هر چیز آرامش خود را حفظ کنید! نفس عمیق بکشید و مقداری آب سرد استعمال کنید! هیچوقت با عصبانیت به سمت دوربین نروید زیرا فیلمی که توسط یک کارگردان عصبانی و زخم خورده! ساخته شود عیارش با فیلمی که یک کارگردان آرام می سازد تومنی صد یورو تفاوت دارند! پس آرام لطفا!
اگر نمی توانید بر اعصاب خود مسلط باشید و آرام نمی گیرید پیشنهاد می کنیم دوربین را رها کنید و به جای آن یک بلندگوی سبزی فروشی به دست گرفته و در سطح شهر راه بیافتید و حرفهایتان را با صدای بلند برای مخاطبان و مردم قرائت کنید. اینطوری هم فشارتان فروکش می کنید و هم مطمئن خواهید بود که همه مردم بیانیه شما را با گوش جان شنیده اند!


ابوالفضل اقبالی



  • م.ر سیخونکچی

اون کتاب قرمزه رو میخوام!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۵۱ ق.ظ | ۳ نظر
گفتگوهای روزمره یک کتابفروش

1
خریدار: آقا کتاب دارید؟
فروشنده: بله... اینجا کتابفروشیه دیگه!
خریدار: چنده؟
فروشنده: اینجا پر از کتابه، کدومش؟
خریدار: مگه قیمتاش فرق میکنه؟!
فروشنده: بله خب.
خریدار: اون قرمزه چنده؟
فروشنده: اون کتاب ده هزار تومنه. یه رمان خوبه! جدید چاپ شده.
خریدار: ولی دوست من یه کتاب قرمز خریده بود هفت تومن!
فروشنده: حتما کتابش فرق میکرده.
خریدار: نخیر من خودم دستش دیدم، قرمز بود!
فروشنده: بله متوجهم. جلدش قرمز بوده اما حتما یه کتاب دیگه بوده.
خریدار: من میگم خودم دیدم قرمز بود شما باز میگی یه کتاب دیگه بوده؟!
فرونشده: منظورم اینه که محتواش فرق میکرده. عنوانش یه چیز دیگه بوده. رنگ جلد که ملاک نیست.
خریدار: وا... راست میگی؟ یعنی یه کتاب دیگه رو برداشته جلدش رو کادوی قرمز کرده! میگم اون از این پولا نداره برای هر رنگ لباسش یه کتاب بخره‌ها! نگو میره دو زار میده هی کادو میخره کتاباش رو جلد میکنه که افه بیاد! گدا!

2
خریدار: سلام قربان. یک نسخه از کتاب «فرهنگ، فرهنگسازی، غفلت تاریخی ما» رو لطف میکنید؟
فروشنده: بله حتماً.... بفرمایید.
خریدار: ممنونم. آیا کتاب «چگونه فرهنگ را در کودکانمان نهادینه کنیم» را هم دارید؟
فروشنده: بله... اتفاقا همین دیروز چاپ جدیدش رو آوردیم.... بفرمایید.
خریدار: عفو بفرمایید اگر خیلی مصدع میشم!
فروشنده: خواهش میکنم... بفرمایید اگر چیزی میخواید.
خریدار: کتاب «فرهنگ و دیگر هیچ» رو هم لطف میفرمایید؟
فروشنده: بله... حتما... آدم لذت میبره میبینه مقوله فرهنگ انقدر در جامعه مورد اهمیت قرار گرفته.... بفرمایید.
خریدار: تشکر و سپاس. چقدر تقدیمتون کنم؟
فروشنده: قابل شما رو نداره.... جدا عرض کردم.
خریدار: اختیار دارید... بنده نوازی میکنید.... چقدر تقدیم کنم؟
فروشنده: اجازه بفرمایید.... بیست و هشت هزار تومن.
خریدار: چقدر فرمودید؟
فروشنده: بیست و هشت هزار تومن... قابل شما رو هم نداره.
خریدار: با تخفیفش دیگه؟
فروشنده: نخیر... قیمت پشت جلد کتابا رو زدم!
خریدار: متوجه‌ام... خب با تخفیفش چقدر میشه؟
فروشنده: متوجه منظورتون نمیشم... تخفیف نداریم.
خریدار: تخفیف ندارید؟ من سه تا کتاب خریدم هر کدوم ده سانت قطرشه، اونوقت تخفیف نمیخواید بدید؟
فروشنده: قربان کتاب اصولاً تخفیف نداره. قیمت پشت جلد محاسبه میشه.
خریدار: زکی! مگه میشه از یه چیزی تعداد بخری تخفیف نداشته باشه؟ من دیروز رفتم مولوی سه تا چاه باز کن گرفتم طرف بیست درصد رو قیمت هر قوطی تخفیف داده!
فروشنده: متوجه نمیشم قربان. شما کتاب رو با چاه باز کن مقایسه میکنید؟!
خریدار: نه پس! با سه کیلو گیلاس مقایسه کنم؟ بیگیر بابا فکر کردی نوبرش رو آوردی... مردکه مشتری ندیده! اصلا میرم با بیست و هشت تومن سه تا دیگه چاه بازکن میخرم بچه‌ها تو دستشویی نمونن!

3
خریدار: سلام آقا... یه کتاب میخواستم در ابعاد 3 در 22 در 15!
فروشنده: شرمنده... ما کتابهامون رو بر اساس موضوع دسته بندی میکنیم.
خریدار: وا... پس لطف کنید بفرمایید کتابای با موضوع «زیر مانیتوری» رو کجا گذاشتید خودم یکی انتخاب کنم.
فروشنده: ببخشید متوجه نشدم... چه موضوعی؟
خریدار: زیر مانیتوری دیگه... یه کتاب میخوام بزارم زیر مانیتور... میزم کوتاهه آخه! اگر جنسش خوب باشه بتونه وزن مانیتور رو تحمل کنه میام چهار تا هم برای زیر یخچال میبرم، کلاس داره!
  • م.ر سیخونکچی

بالاخره یک چیزی را یک نفر قورت نداده است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ب.ظ | ۱ نظر
معرفی چند کتاب زیبا، جادار و مطمئن برای رفع همه مشکلات زندگی از بیخ


 عنوان: بالاخره یک چیزی را یک نفر قورت نداده است!
نویسنده: آبراهام حلقومی
ناشر: حنجره پردازان معده فردا


همانطور که میدانید انسان میتواند با قورت دادن مشکلاتش از جمله قورباغه و غیره، زندگی سراسر شاد و خوشحالی را پیش رو داشته باشد. اما مشاهده شده که افرادی علی رغم اینکه از صبح تا شب مشغول قورت دادن چیزهای مختلف هستند همچنان مشکلات عدیدهای در زندگی خود دارند. همین موضوع استاد حلقومی را بر آن داشته تا به واکاوی علت این امر پرداخته و مشکل را ریشه یابی کند.
استاد حلقومی در این کتاب هم همچنان بر نظریه قبلی خود مبنی بر رابطه مستقیم مشکلات با قورت ندادن آنها تاکید کرده و می‌افزاید: «جهانی را تصور کنید که در آن همه در حال قورت دادن قورباغه یا سایر جک و جانورهای زندگیشان هستند. آیا در این جهان مشکلی باقی میماند؟ بدیهی است که نه. بنابراین اگر شما همه حیوانات دم دستتان را قورت داده ولی همچنان مثل سگ زندگی میکنید(!) به این خاطر است که کسی در اطراف شما یک چیزی را قورت نداده است و این کوتاهی در زندگی شما هم تاثیر گذاشته است.»
دکتر حلقومی در فصل انتهایی کتاب برخی از اوصاف افرادی که مشکلاتشان را قورت نداده‌اند را برمی‌شمرد که امکان برشمردنشان در اینجا وجود ندارد، اصرار نکنید!
 
 عنوان: مردان زمینی، زنان زیرزمینی
نویسنده: فرشته بدهکار
ناشر: صریح گویان پس فردا عصر

«مردان زمینی، زنان زیرزمینی» آخرین کپی هنرمندانه‌ای است که سرکار خانم بدهکار از مهمترین آثار ادبی و بی‌ادبی روز دنیا انجام داده‌اند. این نویسنده در حالی اقدام به تالیف این کتاب در حوزه روانشناسی کرده است که پیش از این تالیف کتابهایی جون «تعمیرکار ماشین لباس شویی خود باشید»، «خودآموز گام به گام ریاضی 2»، «روش نگهداری و تکثیر ماهی‌های آکواریومی» و «رساله الادب فی سجن الکلم» را در کارنامه دارد. مولف در یکی از مصاحبه‌های خود انتشار کتاب «مردان زمینی، زنان زیرزمینی» را گامی دیگر در راستای آموزش عملی از هفت دولت آزاد بودن دانست. اما خانم بدهکار در آخرین اثر خود به تفاوت‌های بنیادینی که بین زنان و مردان وجود دارد اشاره کرده و راهکارهایی را جهت حل مشکلات ناشی از این امر در زندگی‌های نوین ارائه داده است. نویسنده در مقدمه، عدم شناخت تعارضات ذاتی بین زن و مرد را موجب بروز خیلی از ناسازگاری‌ها دانسته است. او در فصل ششم با رسم شکل به یکی از این اختلافات پرداخته و می‌نویسد:
«تفاوتهای ظاهری یکی از این وجوه تمایز است که باید جدی گرفته شود. برای مثال تفاوت ظاهری بین این دو جنس موجب شده تا لباسهای آنها با یکدیگر فرق کند. حال برای اینکه در منزل مشکلی در این زمینه وجود نداشته باشد باید محل نگهداری لباسها جدا باشد تا با هم قاطی نشوند.»
نویسنده برای اینکه مخاطب این مطلب غامض را کاملا بفهمد و به قولی خرفهم شود با ترسیم شکل یک کمد که دو در دارد، سعی کرده بر کاربردی بودن کتاب خود هم بیفزاید! ضمیمه انتهایی کتاب که 253 صفحه حجم دارد به لیست مراکز و نمایندگی‌های فروش کمد، یخچال و... اختصاص دارد!

عنوان: مدیریت زمان در چهار گام
نویسنده: دکتر غلام صبحدم
ناشر: وقتنگار

حتما شما هم بارها در طول زندگی خود با این پرسش روبرو شده اید که چگونه می‌توان وقت خود را مدیریت کرد. طبق آخرین پژوهشها تقریبا نیمی از مردم دنیا حداقل یکبار در طول زندگی این سوال را از خود پرسیده‌اند. حال اگر شما هم عضوی از این گروه هستید می‌توانید خوشحال باشید چراکه دکتر غلام صبحدم در آخرین اثر خود برای شما راه حل خوبی دارد. دکتر صبحدم در کتاب مدیریت زمان در چهار گام، گامهایی را برای مدیریت زمان ارائه داده است که طبیعتا تعداد آنها چهارتاست که اگر اینطور نبود اسم کتاب را میگذاشت مدیریت زمان در پنج یا شش یا حتی هفت گام!
دکتر صبحدم در مقدمه کتاب با اشاره به اینکه وقت ندارد، از نوشتن مقدمه صرف نظر کرده و سریعا رفته سراغ فصل اول. نویسنده در این فصل از مخاطب می‌پرسد چرا به مدیریت زمان خود علاقه مند است؟ نویسنده بدون توجه به پاسخ او سراغ فصل بعد می‌رود!
فصل دوم به انواع راههای سنجش زمان اختصاص دارد و نویسنده در چهار سطر تاریخچه ساعت را شرح داده و فصل سوم را آغاز می‌کند. نویسنده در این فصل دو فصل قبلی کتاب را نمونه‌ای از مدیریت زمان کارآمد دانسته و از مخاطبان می‌خواهد که از این مهم درس گرفته و اینگونه مدیریت کردن زمان را الگوی زندگی خود قرار دهند.
اما فصل چهارم طولانی‌ترین فصل کتاب است که 5 صفحه حجم دارد. نویسنده در این فصل انشانها را به چهار دسته خوش‌خواب، پرکار، خوش‌سفر و پرخور تقسیم می‌کند. او در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که مشکل افراد در مدیریت زمان هنگامی عیان می‌شود که کارهای متفاوت و زیادی سر آنها می‌ریزد. دکتر صبحدم می‌نویسد: «باتوجه به این نکته هر کدام از چهار دسته فوق اگر فقط یک کار در زندگی داشته باشند خود به خود وقتشان مدیریت شده و می‌رود پی کارش.»
نویسنده در انتها از افراد خوش‌خواب می‌خواهد که فقط بخوابند، افراد پرکار فقط کار کنند، افراد خوش سفر فقط سفر بروند و افراد پرخور فقط بخورند. نویسنده معتقد است این کار علاوه بر اینکه موجب میشود وقتشان مدیریت شود، چون بر اساس علاقه مندی های آنها صورت گرفته حتما متضمن زندگی شادی برایشان خواهد بود. نویسنده به علت کمبود وقت، کتاب را بدون چاپ جلد پشت تمام می‌کند!
  • م.ر سیخونکچی

تدبیر مطهری هستند، نماینده مجلس!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ق.ظ | ۱ نظر

دکتر علی مطهری نماینده مردم تهران، ری و شمیرانات در مجلس شورای اسلامی درباره انتخاب نشدنش از سوی کمسیون فرهنگی برای عضویت در هیئت نظارت بر مطبوعات گفته: این کار خلاف قانون نبود، خلاف تدبیر بود.

به همین دلیل زین پس بجای علی مطهری بگوییم تدبیر مطهری چون فقط انتخاب ایشان مطابق تدبیر است ولاغیر.

گفتنی است تدبیر مطهری با همین استدلال قوی نگذاشت که انتخاب نماینده مجلس در هیئت نظارت بر اساس قانون برگزار شود.


  • م.ر سیخونکچی

دستگاه تبدیل شکم به غیرت رسید!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۱۰ ب.ظ | ۳ نظر
چند آگهی مناسبتی برای این روزهای غزه:

1

 دستگاه تبدیل شکم به غیرت رسید!
در کوتاهترین مدت بخشی از شکمهای خود را به غیرت تبدیل کنید
با ارسال رایگان به کشورهای حاشیه خلیج فارس و حومه


2
 آرامش اعصاب و روان خود را به ما بسپارید
تلویزیون‌های هوشمند رسید!
این تلویزیون با سانسور هوشمند تصاویر جنگ و خونریزی شما را از شر دیدن صحنه‌های متاثر کننده نجات می‌دهد
برای خرید عدد 666 را به واحد سمعی و بصری کوکاکولا پیامک کنید!


3
 آیا می‌دانید بز کوهی چند ناخن دارد؟
آیا میدانید سوسمارها در روز سالگرد ازدواجشان چه صدایی در می‌آورند؟!
آیا می‌دانیددر عمق هشتصد متری زمین سیب زمینی در چند صدم ثانیه سرخ می‌شود؟
آیا میدانید مادر زنِ پسر عمه‌ی داورِ بازی وسطی جام جهانی نیمرو را با نمک می‌خورد یا فلفل؟!
برای اینکه در دنیا از آخرین اخبار و اطلاعات عقب نمانید با ما همراه باشید
هر پیامک رایگان تازه یه پولی بهتون میدیم، فقط تو رو خدا پیگیر اخبار غزه نشید!


4
 تا حالا فکر کرده‌اید چرا مذاکره‌هایتان به نتیجه نمی‌رسد؟
با نشستن دور میز مذاکره‌ای که ما ساخته‌ایم سه سوته به توافق برسید و در ازای دادن کلی امتیاز، پولهای خودتان را بگیرید!
این میزها از چوب زیتون مرغوب، بریده شده از مزارع زیتون در فلسطین ساخته شده است
«نجاری بنیامین و شرکاء»


5
 به تعدادی افراد دارای سابقه برای توجیه شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» نیازمندیم
متقاضیان رزومه خود را ارسال کنند
کسانی که کار کردن با ماله را بلدند در اولویت خواهند بود!


6
 صفحه اول روزنامه های شما را خریداریم
«ستاد جنگ روانی اسرائیل»


7
 همایش اعتراض به قتل عام 12 سوسک شاخدار در یک انباری مقابل سازمان حفاظت از محیط زیست بین الملل برگزار می‌شود
«انجمن دوستداران سوسک‌های شاخدار»

  • م.ر سیخونکچی