طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۵۸ مطلب با موضوع «عدالت» ثبت شده است

گلریزان برای رقص لزگی!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۵ ب.ظ | ۱۰ نظر

همزمان با اینکه چند میلیون ایرانی از دریافت یارانه 45 هزار تومانی انصراف دادند تا دولت با تمام قدرت به مردم خدمت کند، همسر رییس جمهور همراه با سایر زنان کابینه در کاخ سعدآباد جمع شدند و به تماشای رقص لزگی پرداختند!

از آنجا که برخی فکر می‌کردند این چیزها با بعضی‌چیزهای دیگر تناقض دارد، مسئولان امر را در جریان این تناقض گذاشتند. مسئولان امر هم در حالی که با شدت هرچه تمام‌تر سر خود را تکان می‌دادند اعلام کردند که به زودی مراسمی برای رفع این تناقض برگزار خواهند کرد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش از آن جلسه است.

تا گردن مسئولان امر بیش از این درد نگرفته برویم و شرح ماجرا را بخوانیم!

*

مسئول امر: خب آقایان و خانم‌ها. ما اینجا جمع شدیم تا یک تناقض را برطرف کنیم. تناقض اینجاست که در شرایطی که دولت برای خیلی از کارهای مهم خود بودجه کافی ندارد، برخی از مردم با پررویی تمام از خیر 45 هزار تومان نمی‌گذرند! آیا وقت آن نشده که دست به دست هم دهیم و این تناقض را برطرف کنیم؟

حضار: شده... شده...

مسئول امر: من از همراهی شما ممنونم. خب برای شروع از گوش آقای وزیر صنعت شروع میکنیم. به هزار نفر احتیاج داریم که از یارانه شون انصراف بدن تا وزیر محترم صنعت و تجارت بتونه بره خارج و گوش مبارک رو عمل کنه؟ کیا انصراف میدن؟

حضار: بابا ایشون که هزار میلیارد سرمایه داره، گیر این یه قرون دوزارها نیست!

مسئول امر: بله. اتفاقا من هم با این مورد شروع کردم تا بر همگان مبرهن شود که ما چشممون به پول مردم نیست و در این کار خیر، فقیر و غنی برامون فرق ندارن!

حضار: به به...

مسئول امر: خب... بله... دوستانی که دستشون رو بردن بالا بیان بیرون و برن پیش اون آقا تا اسمشون رو ثبت کنه و دکمه انصراف رو بزنه.

مورد بعدی، برای استخر و سونای ساختمان ریاست جمهوریه. طبق برآوردها هفت میلیارد ناقابل هزینه داره بازسازی اون ساختمون. یعنی اگر 153846 نفر انصراف بدن پولش جوره. البته بگم‌ها! یه خورده‌ای هم میمونه که خود دولت تقبل میکنه!

حضار: به به به این دولت که به فکر مردمه. تقبلش رو بخوریم!

مسئول امر: خب.. بله.. .خدا رو شکر که شما مردم انقدر فهیم هستید. بودجه جور شد.

مورد بعدی بودجه لازم برای میهمانی بانوان دولت در کاخ سعد آباد به صرف شام و شیرینی و رقص لزگی هست. همت کنید و چهار پنج هزار نفر دیگه هم انصراف بدید تا بودجه این مراسم هم جور بشه. آباریکلا... دست بجنبونید ببینم بابا!

حضار: به به... برای رقص لزگی انصراف ندیم، برای چی انصراف بدیم؟!

مسئول امر: قربون شما ملت فهیم برم من! خدا رو شکر بودجه این ضیافت هم جور شد!... البته... یه لحظه... بله... همین الان خبر دادن که یکی از حاضران در اون ضیافت می‌خواد به یکی از بانوان لزگی‌کار(!) شاباش بده اما کیف پولش رو جا گذاشته. 40 نفر دیگه هم به نیت شاباش رقص لزگی انصراف بدن تا این بنده خدا هم که انقدر تن و بدن رو تکون داده ناامید از این مهمونی نره! خیر ببنید، خدا هیچ وقت وسط رقص ناامیدتون نکنه! الهی هیچوقت پاتون وسط رقص پیچ نخوره! انصراف بده در راه خدا....

*

تناقضتون حل شد؟! برید انصراف بدید تا دوباره نیومدم تناقشتون رو برطرف کنم!

  • م.ر سیخونکچی

برنامه بعدی دولت برای تکریم ایرانیان در صف!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ | ۱۰ نظر

دولت محترم تدبیر و امید در گام دوم تکریم ایرانیان توانست مردم را درست در روز ملی فناوری هسته‌ای بار دیگر در صفهای طویل بایستاند! گام قبلی دولت با ایجاد صفهای سبد کالا درست در دهه فجر(!) با موفقیت برداشته شده بود و مردم تکریم شده بودند. در همین زمینه گفتگو کردیم با «آقای کرامت اکرم» مسئول ستاد تکریم ایرانیان تا از برنامه‌های آتی دولت برای تکریم ایرانیان آگاه شویم.

 

سلام آقای اکرم، میدونم که سرتون حسابی شلوغه و سخت مشغول تکریم ایرانی‌ها هستید، به همین دلیل هم ممنونم که به ما وقت دادید. کمی از وضعیت فعلی روند تکریم بفرمایید.

آقای اکرم: خواهش می‌کنم. البته شما لطف دارید ولی ما با آنچه که در طرح سبد کالا به آن رسیدیم هنوز فاصله داریم! اما الحمدلله کار خوب شروع شده و خبرهایی که از شهرستان داریم اینه که صفها به اندازه کافی طویل هست. فقط در تهران روند تکریم کمی کند شده که اون هم بخاطر سرعت بالای اینترنته، که البته با وزارت ارتباطات هماهنگی شده و در اسرع وقت یک کشتی با لنگر آویزان از خلیج فارس عبور خواهد کرد!

خیلی هم خوب! بفرمایید که انتخاب روز ملی فناوری هسته‌ای برای شروع گام دوم تکریم ایرانیان چه بود؟

آقای اکرم: خب قطعاً در دولت تدبیر و امید هیچ کار بی‌حکمت نیست! بالاخره در سالهای گذشته در این روز همایشهایی برای گرامیداشت این روز ملی برگزار می‌شد که ما فکر کردیم وقتش شده که مردم جور دیگری تکریم شوند و یک چیزهایی از دماغشان در بیاید!

آمار دقیقی از میزان تکریم شدگان دارید؟

آقای اکرم: راستش فعلاً عمق تکریم برای ما مهمتر است تا این آمار و ارقام. دوره آمار و ارقام دروغ دادن گذشته است آقا!

بله... ببخشید! آیا ستاد تکریم برای آینده هم برنامه‌های دیگه‌ای داره یا مردم می‌تونن چند وقتی استراحت کنن؟

آقای اکرم: ببینید باتوجه به اینکه امسال سال جهاد اقتصادی و ایناست، استراحتی نخواهد بود و مردم باید خودشون رو برای تکریم‌های پیاپی آماده کنن!

بیچاره مردم!

آقای اکرم: چی فرمودین؟

هیچی! عرض کردم اگر امکانش هست برخی از برنامه‌هایی که در آینده برای تکریم مردم دارین رو شرح بدید.

آقای اکرم: بله، عرض کنم که نکته اول اینه که آنچیزی که بین همه این برنامه‌هخا مشترکه صفه! یعنی ما از هرچه بگذریم از صف نمی‌گذریم!

موفق باشید!

آقای اکرم: خواهش میکنم! اما برنامه‌های بعدی که داریم با توجه به مناسبت‌های پیش رو تنظیم شده. در اولین مناسبت که روز معلم هست، در نظر داریم معلم ها رو بجای دانش آموزان در صف صبحگاه نگه داریم.

بله اتفاقا معلم ها جزو اقشاری هستند که دائما تکریم می‌شوند!

آقای اکرم: بله خب، گفتیم اینبار یه جور تکریم کنن که دانش آموزان هم حالش را ببرند! برنامه بعدی همزمان با سالروز فتح خرمشهره که انشاالله قصد داریم همه مردم این شهر رو ببریم بیرون و بعد بگیم وایسن تو صف تا بتونن برگردن شهرشون!

فکر میکنم این برنامه چند روز طول بکشه!

آقای اکرم: بله، اتفاقا ما احتمال درگیری و جراحت و... رو هم دادیم که بدین منظور با رسانه‌های خارجی برای ارسال عکاس به تعداد کافی هماهنگی شده است!

پس مردم نگران نباشن، عکاس به تعداد کافی هست دیگه؟!

آقای اکرم: بله، نگران نباشن، همه تدابیر اندیشیده شده!

خب... خدا رو شکر. نگرانی مردم رفع شد. برنامه‌های بعدی چی؟

آقای اکرم: اجازه بدید فعلا چیزی نگم اما میتونم این وعده رو بدم که با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان برنامه‌ ویژه‌ای برای تهیه ارزاق مردم داریم که حتماً آنها را شگفت زده خواهد کرد! 

  • م.ر سیخونکچی

بنداز پایین دیگه بابا!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر
  • م.ر سیخونکچی

اقرار بر نیازمندی

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر

سخت است ولی بخند بابا
عید است و موظفی بخندی
 
سرخ است همیشه رویت آری
سیلی خور همت بلندی
 
جز شکر خدا جواب نشنید
هر کس به تو گفت چند چندی
 
عمری ست عزیز و آبرومند
عمری ست بزرگ و سربلندی
 
شرمنده مباش اگرچه باید
اقرار کنی "نیازمند"ی
 
شرمنده کسی که خواست اینسان
شرمنده شوی و لب ببندی

  • م.ر سیخونکچی

تماس با سامانه تلفنی انصراف از یارانه!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ب.ظ | ۱۲ نظر

در خبرها آمده بود که سامانه رفاهی دات آی آر که قرار است از چند روز دیگر میزبان میلیونها ایرانی برای درخواست یارنه باشد از کار افتاده است. از آنجا که این دولت از بیخ دولت تدبیر و امید بوده(صفهای سبد کالا که یادتان هست؟!) و همیشه دنبال افزایش کرامت مردم است، بعید است نسبت به این نقص فنی بی‌تفاوت باشد و حتما راهکاری در نظر خواهد گرفت. یکی از این راهکارها می‌تواند سامانه تلفنی باشد. اگرچه این سامانه هنوز تاسیس نشده است اما ما با آن تماس گرفتیم. شرح مکالمات ما و جناب سامانه تلفنی انصراف از یارانه را بخوانید:

 

سامانه: با سلام. شما با سامانه تلفنی انصراف از یارانه نقدی تماس گرفته‌اید. در صورت تمایل برای انصراف از یانه نقدی شماره یک، و در صورت تمایل برای دریافت یارانه نقدی شماره دو را شماره گیری نمایید.

ما: شماره دو.

سامانه: هموطن گرامی، مثل اینکه توجه نفرمودید! عرض کردیم شما با سامانه «انصراف از یارانه نقدی تماس گرفته‌اید» نه سامانه ادامه دریافت یارانه نقدی! حالا اینکه ما بزرگواری کرده و گزینه دریافت یارانه نقدی را هم قرار داده‌ایم دلیل نمی‌شود که آن را فشار دهید! باتوجه به این نکته یکبار دیگر به سوال قبل پاسخ دهید.

ما: شماره دو.

سامانه: صدبار به این فریدون گفتم این گزینه را نگذار ها! حالا عیبی ندارد. هموطن گرامی شما گزینه دریافت یارانه نقدی را انتخاب کردید. اگر درست نیست گزینه یک و اگر خدای نکرده درست است گزینه دو را فشار دهید.

ما: گزینه دو.

سامانه: هموطن گرامی، مایلید تا فرصت هست کمی به جدیدترین احادیث در رابطه با پاداش اخروی انصراف از یارانه نقدی گوش دهید؟ اگر مایلید شماره یک و در غیر اینصورت شماره دو را فشار دهید.

ما: گزینه دو.

سامانه: هموطن گرامی ظاهرا شما هیچ رقمه بی‌خیال یارانه نقدی نمی‌شوید، اگر صحیح است شماره یک و در غیر اینصورت شماره دو را فشار دهید.

ما: شماره یک.

سامانه: هموطن گرامی، چقدر شما پدرسوخته هستی، بلا! با اینکه اینبار جای شماره یک و دو را عوض کردیم اما گول نخوردید! ولی حالا که انقدر اصرار دارید، باید به این سوالات پاسخ دهید. فقط مد نظر داشته باشید که خودتان خواستید! دریافت یارانه نقدی نشانه نیازمندی شماست. با این وصف شما جزو کدام دسته هستید.

شماره یک: من یک آدم بدبخت بیچاره محتاج به نان شب هستم!

شماره دو: من یک سرپرست خانوار بی‌عرضه هستم که جنم درآوردن نان شب خانواده را نداشته و دولت کرامت افزا باید جور مرا بکشد!

شماره سه: من یک تنبل تن پرور هستم که می‌خواهم مثل بختک چنبره بزنم بر سر منابع ملی و زالووار از آن بمکم!

شماره چهار: به من بدبخت عاجز کمک کنید!

شماره پنج: غلط کردم. من از دریافت یارانه انصراف می‌دهم!

ما: ....

سامانه: هموطن گرامی! اگرچه از پشت گوشی دقیقاً معلوم نیست اما مثل اینکه بدجور پوزتان خورد، درست است؟! اگر تا سه ثانیه دیگر شماره مورد نظر را فشار ندهید به منزله انصراف از دریافت یارانه نقدی بوده و ضمناً جهت بیرون کشیدن یارانه‌هایی که تا حالا دریافت کرده‌اید از حلقومتان اقدام خواهد شد!

ما: گزینه پنج.

سامانه: هموطن گرامی، شما از دریافت یارانه نقدی انصراف دادید. البته چون اینکار را با زبان خوش انجام ندادید از شما تشکر که نمی‌شود هیچ، هزینه این تماس بعلاوه بخشی از هزینه پیامکهای نوروزی ما روی قبض تلفنتان اعمال خواهد شد. با تشکر از تماس شما!

  • م.ر سیخونکچی

پسته رو ارزون کن خانوم!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ق.ظ | ۱۱ نظر

جناب عفت مرعشی، همسر محترمه جناب آقای هاشمی در گفتگویی فرموده که مهریه من مقداری باغ پسته بود!

حالا هم بنده از همین جا خواستم خدمت ایشون عرض کنم که اگر امکان دارد بخشی از مهریه خود را در راه خدا ببخشند بلکه این شب عیدی یک کم قیمت پسته بیاد پایین و مردم بتونن چند تا دونه پسته ببرن سر سفره زن و بچه‌شون.

در همین راستا و مضافا این راستا که وبلاگ چند روزه خالی مونده و ما هم طنزمون نمیاد، طنزی رو که سال قبل و در آستانه نوروز نوشتم بازنشر میکنم تا شاید جناب عفت خانوم بخونن و دلشون بسوزه و به توصیه ما عمل کنن. البته اگر هم عمل نکردن، ما نمیریزیم تو خیابون! خیالشون راحت. اینجور کارها فقط باید به دستور ایشون صورت بگیره و خلاص!


صف پسته و دیالوگ‌های احتمالی شب عید

صف درمانگاه را که از همان ابتدای تولد تجربه کرده بودیم. ایستادن در صف مدرسه هم که کار دوازده سال از زندگی‌مان بود؛ صف نان را هم که اصلا خودمان اصرار داشتیم بایستیم تا نان داغ کنجدی را بزنیم توی رگ نه نان بسته‌ای بیات شده. خلاصه برای مایی که با صف بزرگ شده‌ایم ایستادن در انواع آن چیز جدیدی نیست اما انصافا تا به حال برای پسته در صف نایستاده بودیم که آنهم به لطف برادران محتکر انجام شد. همان برادرانی که چندتایی‌شان لطف کرده و 5000 تن ناقابل پسته را انبار کرده بودند. وقتی هم که لو رفتند محکوم شدند به این که همه آن 5000 تن را به قیمت مصوب بفروشند!

ای مسئولان بی‌رحم، بازرسان بی‌انصاف، رسیدگی‌کنندگان خونخوار، آخر اینهمه جنایت‌کاری را در کدام صف ایستاده و با قیمت مصوب تهیه‌کرده‌اید که توانستید اینطور اینها را مجازات کنید؟ یعنی کسی که کلی زحمت کشیده و 5000 تن پسته را احتکار کرده، کسی که توانسته صف پسته را هم به آلبوم یادگاری صف‌های عمر ما اضافه کند، حالا چنین کسی تازه باید بشود مثل فروشنده‌های عادی و پسته‌هایش را به قیمت مصوب بفروشد؟ یعنی او اگر لو نمی‌رفت که هیچ، نانش در روغن بود، اما حالا هم که لو رفته تازه فقط بشود مثل فروشنده‌های عادی؟ هعی... ای دنیای بی‌مروت...!

بگذریم.

طبق قیمت مصوب سی هزار تومانی هم که حساب کنی هر دانه پسته تقریبا می‌افتد حول و حوش بیست سی تومان(باور نداری برو بشمار!)، بنابراین احتمال دارد شاهد چنین گفتگوهایی در ایام عید باشیم:

 

مرد میزبان: خیلی خوش اومدید... قدم روی چشم ما گذاشتید.

مرد میهمان: خواهش میکنم... وظیفه بود.

مرد میزبان: اختیار دارید، ما باید خدمت می‌رسیدیم... سهمیه آجیل‌تون رو که دم در تقدیمتون کردن؟ گرفتید دیگه؟

بله، دستتون درد نکنه. پنج تا بادوم بود، هفت تا فندق، چهار تا بادوم زمینی، یه شکلات و البته سه تا پسته بود که این آخری دیگه ما رو شرمنده کرد!

مرد میزبان: اختیار دارید بابا... ما هر چی داریم برای میهمونامونه، فقط حواستون باشه رفتنی داغی پسته‌ها رو تحویل بدید!

مرد میهمان: جان... یعنی چی؟

مرد میزبان: داغی پسته‌ها دیگه... رفتنی باید هر کدومتون شش تا پوست پسته تحویل بدید. البته اگر تعاونی سر کوچه کارت ملی‌مون رو گرو نگرفته بود جسارت نمی‌کردم!

مرد میهمان: البته هرچی شما بفرمایید اما آخه واسه چی؟

مرد میزبان: گفتن باید پوست پسته‌ها رو تحویل بدیم تا مطمئن بشن اونا رو احتکار نکردیم!

مرد میهمان: عجب!

مرد میزبان: بله... حالا بگذریم. از اون تخم طالبی‌های خشک شده میل بفرمایید. اونا کار عیاله، آمار نداره... میل بفرمایید.

(چند دقیقه بعد)

 

بچه میهمان: بابا... بابا... پسته‌هام ریخت تو جوب... بابا...

مرد میهمان: وای... حواست کجا بود پس؟!

مرد میزبان: وای بدبخت شدم... داغی پسته‌ها!

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا... پسته می‌خوام...

مرد میهمان: واقعا شرمنده‌تم داداش جون، یعنی حالا چی‌میشه؟!

مرد میزبان(در حالی که دارد لهجه و نوع حرف زدنش تغییر می‌کند): ای بابا... ما که از آب از سرمون گذشت... چه شیش تا پوست پسته چه سه هزار میلیارد! ما دیگه الان یه پا مفسد اقتصادی هستیم!

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا... پسته می‌خوام...

مرد میهمان: خاک بر سرم... حالا چی کار کنیم؟

مرد میزبان: ولش کن بابا... اون رو من یه کاریش میکنم... فعلا یه جور این بچه‌ات رو ساکت کن کله‌مون رو خورد.

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا...

مرد میزبان: دِ خفه‌ش کن دیگه... الان انقدر پسته پسته میکنه همساده‌ها فکر میکونن خبریه!

مرد میهمان: آخه چطوری... من که چیزی به فکرم نمی‌رسه.

مرد میزبان: خب... خب صبر کن ببینم... هی بچه، بیا اینجا بینم!

بچه میزبان: جونم باااا...

مرد میزبان: زکی... پدرسوخته تو چرا حرف زدنت عوض شد؟!

بچه میزبان: آقا رو... نا سلامتی ما هم الان برا خودمون یه پا آقازاده هستیم دیگه! فک کردی قصه پوست پسته‌ها رو نشنیدم؟!

مرد میزبان: تو شیکر خوردی با هفت جد و آبادت! اصلا ولش کن... بگو بینم پسته‌هات رو داری یا تو هم ریختی تو جوق آب؟!

بچه میزبان: نه قربونت... دو تاشون رو خوردم، یکیش مونده!

مرد میزبان: خب پس جفتتون گوش بدید. برید یه گوشه مثل بچه آدم همون یه دونه پسته رو با هم کوفت کنید و صداتون هم در نیاد!

بچه میهمان: با هم... آخه چطوری؟ فقط یکیه که!

مرد میزبان: خب چنقذه خنگی... یکیتون پسته رو لیس بزنه، شوریش که تموم شد، بده اون یکی بخوره دیگه!

بچه میزبان: بابا خجالت بکشید! این گدا بازی‌ها چیه؟... هوی بچه! این یه دو نه پسته هم واسه خودت؛ خودت هم بلیسش، هم شوریش که تموم شد بخورش!

مرد میزبان: اِ...اِ...اِ... کجا میری چش سفید.

بچه میزبان: پسته‌ها مال شما... من یه آقازاده‌ام، دارم میرم ساندویچ بخورم؛ الآنه که آبجی همشون رو تنهایی بخوره!


  • م.ر سیخونکچی

ماشین لوکس لازمه قضاوت است!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۵ ب.ظ | ۱ نظر

«نماینده قضات کرمانشاه خواستار تاسیس بانک قوه قضاییه و اجازه وی‍ژه به قضات برای واردات خودروهای لوکس شد.» باور نمیکنید؟ برید اینجا اصل خبر رو بخونید. تازه این یه قلم از درخواستاشون بوده.

  • م.ر سیخونکچی

بنزین هم بعله...

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ | ۱ نظر
  • م.ر سیخونکچی

من کلی پول دارم گداها!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۳۴ ب.ظ | ۷ نظر

گزارشی نه چندان محرمانه از جلسه شورای شهر تهران


یکی از هفته نامه‌های تازه روزنامه شده رفته با یکی از زنان ثروتمند تازه عضو شورای شهر شده، مصاحبه کرده و اون بنده خدا هم در کمال تواضع گفته که شوهرش چقدر ماشین دوست داره و بنز و لکسوس و پرادو و... داره اما خودش از این ماشینای زمخت خوشش نمیاد و خونه 500 متری تو نیاوران داره و ریسک ۶ میلیاردی تو صادرات سنگ آهن به چین داره و... خلاصه کلی از این حرفهای زنانه زده برای مردمی که تو صف سبد کالا هستند! از اون طرف هم عضو دیگر شورای شهر کنسرت موسیقی برگزار میکنه و رئیس دانشگاه آزاد فلان جا میشه و دیگری که ورزشکاره و رئیس شورا هم که رفته بوده سر فیلم شهر موشها و گفته بوده من رو رییس شورای شهرتون کنید و...

یعنی مردم تهران ترکوندن با این شورای شهر انتخاب کردنشون؛ موافقید؟ حالا در همین راستا قصد داریم بخشی از گفتگوهای رد و بدل شده در یکی از جلسات علنی شورای شهر رو بصورت گزینش شده برای شما نقل کنیم:

رییس جلسه: خب موشها... ببخشید، شرمنده، دوستان! جلسه رو آغاز کنیم که خیلی کار داریم!

عضو شماره یک: آقا خسته شدیم انقدر جلسه پشت جلسه، یه استراحت دو سه هفته‌ای بدید بریم مسافرت آخه.

عضو شماره دو: اگه صبح به صبح چارتا دمبل بزنی اینجوری جونت در نمیاد نفله!

رییس جلسه: دوستان مودب باشید.

عضو شماره دو: چی گفتی؟

رئیس جلسه: هیچی به خدا، عرض کردم اگر صلاح می‌دونید کمی مراعات رسانه‌ها رو بکنید وگرنه من که خودم کرتم مشتی!

عضو شماره دو: آهان... دمت قیژ!

منشی جلسه: دستور جلسه امروز بررسی قانون جامع شهرسازی تهران، بند سوم، مربوط به مشخصات فنی لازم برای ساختمان سازی است.

عضو شماره سه: آقا تو رو خدا هر قانونی میذارید بذارید، فقط الزام کنید که سقف و دیوار خونه‌ها آکوستویک باشه که بشه دو تا کنسرت برگزار کرد، صدا میپیچه نمیشه یه چه‌چه بزنیم بدمصب!

عضو شماره چهار: حالا من با دیوارها کاری ندارم، اما تصویب کنید حداقل ارتقاع سقفها هفت هشت متر باشه، آدم دلش میگیره تو این خونه‌های پونصد متری با سقفای سه چهار متری!

عضو شماره 15 1: آقایون تو حرفهاتون مراعات مردم جنوب شهر رو هم بکنید.

عضو شماره پنج: بابا خدای اونا هم بزرگه، نگران نباشید!

عضو شماره چهار: آفرین، منم موافقم، خدا هم باید بزرگ باشه، خدای کوچیک چیه آدم دلش میگیره!

عضو شماره دو: آدم باید دمبل بزنه تا دلش نگیره!

عضو شماره چهار: ایششش... دمبل چیه؟ آدم عرق میکنه بو بد میده! ورزش هم فقط ماشین سواری! انقدر با کلاسه... تازه شوهر من کلی هم ماشین داره! فوتینا!!!

عضو شماره دو: هی شوعر شوعر میکنه واسه من ضعیفه! شووعرت کجاس تا یه اشکل گربه بزنم بهش تا دو هفته نتونه بره دست به آب!

عضو شماره چهار: اوا... آقای رییس با این تهدیدها مقابله کنید خو.اهش میکنم، وگرنه من مجبور میشم با یکی از ماشینای زمخت شوهرم جلسه رو ترک کنم ها!

عضو شماره سه: آقایون، خانوما! یک کم صداتون رو بیارید پایین لطفاً، این دستگاهی که شما دارید توش می‌خونید اصلاً مناسب یه جلسه رسمی نیست، مثل اینکه اینجا رو با یه کنسرت زیرزمینی اشتباه گرفتید.

عضو شماره یک: آره بابا... چرتمون هم پاره شد!

رییس جلسه: بله دوستان، لطفاً بپردازیم به بحث اصلی.

منشی جلسه: اگر دوستان در مورد طرح گفته شده نظری ندارند رأی گیری کنیم، اگر نظری دارند که جلسه فوق العاده بذاریم.

عضو شماره سه: نه بابا... نظر نداریم که، رأی گیری کنید بریم پی کارمون کنسرت داریم امشب!

منشی جلسه: خب دوستان رای بدن... خب تصویب شد!

عضو شماره چهار: تازه من کلی هم پول دارم... گدا!

عضو شماره دو: چی؟... با من بودی؟ وایسا ضعیفه! مگه من دستم به اون شووعرت نرسه!

  • م.ر سیخونکچی

سرما، صف، زنبیل و... مردم را اینطور تکریم می‌کنند!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ق.ظ | ۱۵ نظر

تقدیم به همه دلیرمردانی که در این چند ماه تلاش کردند تا ملت همیشه در صحنه ایران با آغاز دهه فجر یکبار دیگر لذت تکریم را بچشند و با ایستادن در صف یاد روزهای حماسه دهه شصت در ذهنشان زنده شود. تا باد چنین بادا!
 
1
 
- آقا ببخشید!
 
- جونم؟
 
- همینجا مردم رو تکریم می‌کنند؟!
 
- بله عزیزم، شما هم اومدی تکریم بشی؟
 
- بله دیگه... یه چند وقتی بود تکریم نشده بودم، الان در پوست خودم نمی‌گنجم!
 
...
 
- کجا پس عمو؟ چی شد؟
 
- دارم میرم تکریم بشم دیگه.
 
- نه بابا! دیر اومدی زود هم میخوای تکریم بشی بری؟ زرشک!
 
- چطور مگه؟ نکنه تکریم تموم شده؟
 
- نه عزیزم، مگه صف رو نمیبینی؟ برو وایسا ته صف... ما هم میخوایم تکریم بشیم ها!
 
- ئه!...مگه واسه تکریم هم باید تو صف وایسیم؟
 
- پس چی، اصلا خود این صف اصل تکریمه! اون تخم مرغ و برنج بهونه اس، اصل تکریم همین تو صف موندن تو این سرماس!
 
- آهان...!
 
 
2
 
 
- آقا دو تا از این تکریم‌های ما افتاد شکست!
 
- جان؟ چی افتاد شکست؟!
 
- دو تا از این تکریم ها دیگه، این تکریم بیضوی شکل‌ها... شما چی میگین؟ ئه.... آهان شما میگین تخم مرغ!!
 
- آهان! خب حالا چی کار کنم؟
 
- من چه میدونم. شما اینجا مسئول تکریم مردمی، از من میپرسی؟
 
- خب باید حواست باشه نیفته دیگه. من که نمیتونم حواسم به تکریم همه مردم باشه!
 
- من حواسم باشه یا شما؟ شما باید مردم رو یه جور تکریم کنید که شکستنی نباشه! حالا من این یه شونه تکریم رو ببرم خونه زن و بچه نمیگن چرا تکریمت ناقصه؟ من جوابشون رو چی بدم؟
 
- چه میدونم والّا... ببین کسی تکریم اضافه نداره بهت قرض بده!
 
...
 
- آقا اگر کسی هست که دو تا دونه اضافی تکریم شده باشه لطف کنه بده به من، بخدا واسه مریض میخوام!!!
 
- بیا آقاجون... من از صبح تا حالا زیر این برف و تو این سرما بیشتر از بقیه تکریم شدم. بیا این دو تا تکریم رو بگیر ببر!
  
 
3
 
- آقا لطف کن او کرامت من سرخ کردنی باشه!
 
- سرخ کردنی ندارم، ساده‌اس!
 
- ای بابا... این چه وضعیه آخه.... ما گفتیم بعد از هشت سال که کرامت انسانیمون نادیده گرفته شده بود، حالا همزمان با بازیابی عزت در عرصه بین الملل لااقل این اجازه رو داریم که نوع کرامتمون رو خودمون انتخاب کنیم!
 
- آقا حرف سیاسی نزن... بیا این دو تا بطری  روغن رو بگیر برو حالش رو ببر!
 
- بابا لااقل یکیش رو سرخ کردنی بده!
 
 
4
 
- کجا آقا جون؟
 
- اومدم تکریم بشم.
 
- برو پی کارت بابا...
 
- چرا؟ مگه من چمه؟!
 
- چت نیست؟ فکر کردی اینجا هم گداپروری میکنن که با این سر و وضع راه افتادی بیای تکریم بشی؟ اون ممه رو... ببخشید اون یارانه نقدی رو که باهاش گداپروری میکردن لولو برد! اینجا مخصوص آدمای دارای کرامت انسانیه!
 
- یعنی ما نیستیم دیگه؟
 
- نه که نیستی. نه از سرما میلرزی، نه روی لباست رد بارون و برفه، دیشب هم که ندیدم تو صف وایساده باشی، اگر شایسته تکریم بودی یکی از این نشونه ها رو حداقل داشتی؟
 
- عجب!
 
...
 
- حالا کجا میری؟ بیا برو تو شاید دو بسته تکریم 800 گرمی مونده باشه بهت بدن!
 
- نه پدر جان، دارم میرم پیام 24 خرداد رو درک کنم!
  • م.ر سیخونکچی