طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۱۴۴ مطلب با موضوع «اعتدلال» ثبت شده است

برنامه بعدی دولت برای تکریم ایرانیان در صف!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ | ۱۰ نظر

دولت محترم تدبیر و امید در گام دوم تکریم ایرانیان توانست مردم را درست در روز ملی فناوری هسته‌ای بار دیگر در صفهای طویل بایستاند! گام قبلی دولت با ایجاد صفهای سبد کالا درست در دهه فجر(!) با موفقیت برداشته شده بود و مردم تکریم شده بودند. در همین زمینه گفتگو کردیم با «آقای کرامت اکرم» مسئول ستاد تکریم ایرانیان تا از برنامه‌های آتی دولت برای تکریم ایرانیان آگاه شویم.

 

سلام آقای اکرم، میدونم که سرتون حسابی شلوغه و سخت مشغول تکریم ایرانی‌ها هستید، به همین دلیل هم ممنونم که به ما وقت دادید. کمی از وضعیت فعلی روند تکریم بفرمایید.

آقای اکرم: خواهش می‌کنم. البته شما لطف دارید ولی ما با آنچه که در طرح سبد کالا به آن رسیدیم هنوز فاصله داریم! اما الحمدلله کار خوب شروع شده و خبرهایی که از شهرستان داریم اینه که صفها به اندازه کافی طویل هست. فقط در تهران روند تکریم کمی کند شده که اون هم بخاطر سرعت بالای اینترنته، که البته با وزارت ارتباطات هماهنگی شده و در اسرع وقت یک کشتی با لنگر آویزان از خلیج فارس عبور خواهد کرد!

خیلی هم خوب! بفرمایید که انتخاب روز ملی فناوری هسته‌ای برای شروع گام دوم تکریم ایرانیان چه بود؟

آقای اکرم: خب قطعاً در دولت تدبیر و امید هیچ کار بی‌حکمت نیست! بالاخره در سالهای گذشته در این روز همایشهایی برای گرامیداشت این روز ملی برگزار می‌شد که ما فکر کردیم وقتش شده که مردم جور دیگری تکریم شوند و یک چیزهایی از دماغشان در بیاید!

آمار دقیقی از میزان تکریم شدگان دارید؟

آقای اکرم: راستش فعلاً عمق تکریم برای ما مهمتر است تا این آمار و ارقام. دوره آمار و ارقام دروغ دادن گذشته است آقا!

بله... ببخشید! آیا ستاد تکریم برای آینده هم برنامه‌های دیگه‌ای داره یا مردم می‌تونن چند وقتی استراحت کنن؟

آقای اکرم: ببینید باتوجه به اینکه امسال سال جهاد اقتصادی و ایناست، استراحتی نخواهد بود و مردم باید خودشون رو برای تکریم‌های پیاپی آماده کنن!

بیچاره مردم!

آقای اکرم: چی فرمودین؟

هیچی! عرض کردم اگر امکانش هست برخی از برنامه‌هایی که در آینده برای تکریم مردم دارین رو شرح بدید.

آقای اکرم: بله، عرض کنم که نکته اول اینه که آنچیزی که بین همه این برنامه‌هخا مشترکه صفه! یعنی ما از هرچه بگذریم از صف نمی‌گذریم!

موفق باشید!

آقای اکرم: خواهش میکنم! اما برنامه‌های بعدی که داریم با توجه به مناسبت‌های پیش رو تنظیم شده. در اولین مناسبت که روز معلم هست، در نظر داریم معلم ها رو بجای دانش آموزان در صف صبحگاه نگه داریم.

بله اتفاقا معلم ها جزو اقشاری هستند که دائما تکریم می‌شوند!

آقای اکرم: بله خب، گفتیم اینبار یه جور تکریم کنن که دانش آموزان هم حالش را ببرند! برنامه بعدی همزمان با سالروز فتح خرمشهره که انشاالله قصد داریم همه مردم این شهر رو ببریم بیرون و بعد بگیم وایسن تو صف تا بتونن برگردن شهرشون!

فکر میکنم این برنامه چند روز طول بکشه!

آقای اکرم: بله، اتفاقا ما احتمال درگیری و جراحت و... رو هم دادیم که بدین منظور با رسانه‌های خارجی برای ارسال عکاس به تعداد کافی هماهنگی شده است!

پس مردم نگران نباشن، عکاس به تعداد کافی هست دیگه؟!

آقای اکرم: بله، نگران نباشن، همه تدابیر اندیشیده شده!

خب... خدا رو شکر. نگرانی مردم رفع شد. برنامه‌های بعدی چی؟

آقای اکرم: اجازه بدید فعلا چیزی نگم اما میتونم این وعده رو بدم که با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان برنامه‌ ویژه‌ای برای تهیه ارزاق مردم داریم که حتماً آنها را شگفت زده خواهد کرد! 

  • م.ر سیخونکچی

بنداز پایین دیگه بابا!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر
  • م.ر سیخونکچی

اقرار بر نیازمندی

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۵۱ ب.ظ | ۰ نظر

سخت است ولی بخند بابا
عید است و موظفی بخندی
 
سرخ است همیشه رویت آری
سیلی خور همت بلندی
 
جز شکر خدا جواب نشنید
هر کس به تو گفت چند چندی
 
عمری ست عزیز و آبرومند
عمری ست بزرگ و سربلندی
 
شرمنده مباش اگرچه باید
اقرار کنی "نیازمند"ی
 
شرمنده کسی که خواست اینسان
شرمنده شوی و لب ببندی

  • م.ر سیخونکچی

تماس با سامانه تلفنی انصراف از یارانه!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ب.ظ | ۱۲ نظر

در خبرها آمده بود که سامانه رفاهی دات آی آر که قرار است از چند روز دیگر میزبان میلیونها ایرانی برای درخواست یارنه باشد از کار افتاده است. از آنجا که این دولت از بیخ دولت تدبیر و امید بوده(صفهای سبد کالا که یادتان هست؟!) و همیشه دنبال افزایش کرامت مردم است، بعید است نسبت به این نقص فنی بی‌تفاوت باشد و حتما راهکاری در نظر خواهد گرفت. یکی از این راهکارها می‌تواند سامانه تلفنی باشد. اگرچه این سامانه هنوز تاسیس نشده است اما ما با آن تماس گرفتیم. شرح مکالمات ما و جناب سامانه تلفنی انصراف از یارانه را بخوانید:

 

سامانه: با سلام. شما با سامانه تلفنی انصراف از یارانه نقدی تماس گرفته‌اید. در صورت تمایل برای انصراف از یانه نقدی شماره یک، و در صورت تمایل برای دریافت یارانه نقدی شماره دو را شماره گیری نمایید.

ما: شماره دو.

سامانه: هموطن گرامی، مثل اینکه توجه نفرمودید! عرض کردیم شما با سامانه «انصراف از یارانه نقدی تماس گرفته‌اید» نه سامانه ادامه دریافت یارانه نقدی! حالا اینکه ما بزرگواری کرده و گزینه دریافت یارانه نقدی را هم قرار داده‌ایم دلیل نمی‌شود که آن را فشار دهید! باتوجه به این نکته یکبار دیگر به سوال قبل پاسخ دهید.

ما: شماره دو.

سامانه: صدبار به این فریدون گفتم این گزینه را نگذار ها! حالا عیبی ندارد. هموطن گرامی شما گزینه دریافت یارانه نقدی را انتخاب کردید. اگر درست نیست گزینه یک و اگر خدای نکرده درست است گزینه دو را فشار دهید.

ما: گزینه دو.

سامانه: هموطن گرامی، مایلید تا فرصت هست کمی به جدیدترین احادیث در رابطه با پاداش اخروی انصراف از یارانه نقدی گوش دهید؟ اگر مایلید شماره یک و در غیر اینصورت شماره دو را فشار دهید.

ما: گزینه دو.

سامانه: هموطن گرامی ظاهرا شما هیچ رقمه بی‌خیال یارانه نقدی نمی‌شوید، اگر صحیح است شماره یک و در غیر اینصورت شماره دو را فشار دهید.

ما: شماره یک.

سامانه: هموطن گرامی، چقدر شما پدرسوخته هستی، بلا! با اینکه اینبار جای شماره یک و دو را عوض کردیم اما گول نخوردید! ولی حالا که انقدر اصرار دارید، باید به این سوالات پاسخ دهید. فقط مد نظر داشته باشید که خودتان خواستید! دریافت یارانه نقدی نشانه نیازمندی شماست. با این وصف شما جزو کدام دسته هستید.

شماره یک: من یک آدم بدبخت بیچاره محتاج به نان شب هستم!

شماره دو: من یک سرپرست خانوار بی‌عرضه هستم که جنم درآوردن نان شب خانواده را نداشته و دولت کرامت افزا باید جور مرا بکشد!

شماره سه: من یک تنبل تن پرور هستم که می‌خواهم مثل بختک چنبره بزنم بر سر منابع ملی و زالووار از آن بمکم!

شماره چهار: به من بدبخت عاجز کمک کنید!

شماره پنج: غلط کردم. من از دریافت یارانه انصراف می‌دهم!

ما: ....

سامانه: هموطن گرامی! اگرچه از پشت گوشی دقیقاً معلوم نیست اما مثل اینکه بدجور پوزتان خورد، درست است؟! اگر تا سه ثانیه دیگر شماره مورد نظر را فشار ندهید به منزله انصراف از دریافت یارانه نقدی بوده و ضمناً جهت بیرون کشیدن یارانه‌هایی که تا حالا دریافت کرده‌اید از حلقومتان اقدام خواهد شد!

ما: گزینه پنج.

سامانه: هموطن گرامی، شما از دریافت یارانه نقدی انصراف دادید. البته چون اینکار را با زبان خوش انجام ندادید از شما تشکر که نمی‌شود هیچ، هزینه این تماس بعلاوه بخشی از هزینه پیامکهای نوروزی ما روی قبض تلفنتان اعمال خواهد شد. با تشکر از تماس شما!

  • م.ر سیخونکچی

یک گفتگوی عادی نوروزی در یک آژانس مسافرتی

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹ ب.ظ | ۶ نظر

- سلام قربان.

- سلام، پیشاپیش سال نوتون رو تبریک عرض می‌کنم. چه خدمتی از من برمیاد؟

- راستش من برای تعطیلات عید دنبال یه برنامه مسافرتی هستم، گفتم شاید آژانس شما بتونه کمکم کنه.

- بله، حتماً. چه جور برنامه‌ای مد نظرتونه؟ تو چه رنج قیمت و تو چه مایه‌هایی؟! متوجه منظورم هستید که!

- بله خب. قیمتش که مهم نیست، الحمدلله من تا همین یکی دو ماه قبل یارانه‌مو میگرفتم و به همین خاطر از این لحظا مشکلی نیست. اما خب از نظر مایه‌ها باید بگم که بالاخره باید با جایگاه بنده جور باشه دیگه، می‌فهمید که؟!

- بله... متوجهم. عرض کنم که یه سری برنامه‌های راهیان نور هست که از نظر مالی هزینه زیادی نداره و برنامه ثابت خیلی از همکاران و هم جایگاه‌های سابق شما تو این ایام بوده، رزرو کنم براتون؟

- نخیر عزیزم، گفتم برای تعطیلات می‌خوام، شما یه برنامه تفریحی پیشنهاد بده نه از این امل بازی‌های عقب مونده‌ها که خستگی رو تو تن آدم میذاره بمونه!

- اوه... بله، شرمنده‌ام. گفتم شاید شما هم بخواید... آخه میدونید نفر قبلی هر سال این سرویس رو از ما می‌گرفت. گفتم شاید شما هم...

- نخیر آقا... ما اومدیم اصلاً هر چی از اون مردک جا مونده رو بریزیم دور!

- بله.. متوجه شدم، شرمنده... من پیام 24 خرداد رو تا حالا انقدر از نزدیک درک نکرده بودم!

- اشکال نداره...

- عرض کنم که یه برنامه‌ای هست که خیلی از مردم تو این ایام دارن، سفر به سواحل شمالی، این چطوره؟

- اووووم... خوبه. یه دو سه روزه‌ش رو رزرو کنید!

- حتماً ممنون که به آژانس ما اعتماد کردید، امیدوارم سالهای بعد هم در خدمتتون باشیم...

- یعنی چی؟ یعنی تموم شد؟!!

- بله دیگه، براتون رزرو کردم، روز حرکت تشریف بیارید دیگه!

- واقعا باعث تاسفه که آدمهای کم‌سواد و معدود تو اینجا هم رسوخ کردن! شما چرا انقدر خنگی عزیزم؟! من گفتم برای تعطیلات برنامه می‌خوام، اینکه فقط دو سه روزش پر شد!

- آهان... بله.. من شرمنده‌ام. آخه گفتم شاید چون امسال جایگاهتون یک کم فرق کرده بخواید چند روزی رو هم به مشکلات مملکت برسید...

- میرسیم آقا... شما کارت رو بکن... دیگه چی داری؟

- عرض کنم که یه برنامه کیش هم داریم که...

- خیلی هم خوبه.. اتفاقاً دوستان بزرگمون هم هر سال میرن اونجا!

- بله... خانوادگی هم میرن، خیلی بهشون خوش میگذره بلاها!

- خوب دیگه خودتو لوس نکن! رزرو کن بریم پی کارمون بابا!

- چشم...

- راستی یه دو تا برنامه بازدید و سخنرانی هم بذار که بگیم اومدیم با عزم ملی اقتصاد و فرهنگ رو مدیریت جهادی کنیم، بلکه دهن یه عده که از جاهای خاص تغذیه میشن بسته بشه!

- بله حتماً... منطقه آزاد کیش خوبه؟

- آره آزاد خوبه، دوست دارم!

- میخواید باتوجه به ایام فاطمیه دو تا برنامه هیئت و عزاداری هم بذارم!

- باز پررو شدی ها عزیزم... همون کاری رو که گفتم بکن!

- بله چشم. ببخشید!

- آفرین... بلیطها رو بفرستید دفتر!

- چشم...

- راستی رفتی از یارانه انصراف بدی یا نه؟

- هنوز که شروع نشده ولی در اولین فرصت حتما میرم! اصلا من هرچی یارانه تو این مدت گرفتیم هم یه جا جمع کردم که تقدیمتون کنم، فکر کنم پشه باهاش چند هزارتا پیامک زد!

- آفرین...

  • م.ر سیخونکچی

بعدی... لطفاً!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ق.ظ | ۲ نظر

اشتون هم آمد؛ با دعوت آمد؛ استقبال ویژه اش را دید؛ گشت و گذارش را زد؛ ملاقاتهایش را کرد؛ با متهمان سیاسی دیدارش را کرد؛ راستی آزمایی اش را کرد؛ از مهمان نوازی ما ایرانی ها ابراز شگفت زدگی اش را کرد!؛ سوغاتی های ویژه ایرانی اش را گرفت؛ چلو کباب و بریون و دوغش را خورد؛ آروغش را زد، و رفت!

بعدی لطفآ!!


امیرحسین مانیان

  • م.ر سیخونکچی

پسته رو ارزون کن خانوم!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ق.ظ | ۱۱ نظر

جناب عفت مرعشی، همسر محترمه جناب آقای هاشمی در گفتگویی فرموده که مهریه من مقداری باغ پسته بود!

حالا هم بنده از همین جا خواستم خدمت ایشون عرض کنم که اگر امکان دارد بخشی از مهریه خود را در راه خدا ببخشند بلکه این شب عیدی یک کم قیمت پسته بیاد پایین و مردم بتونن چند تا دونه پسته ببرن سر سفره زن و بچه‌شون.

در همین راستا و مضافا این راستا که وبلاگ چند روزه خالی مونده و ما هم طنزمون نمیاد، طنزی رو که سال قبل و در آستانه نوروز نوشتم بازنشر میکنم تا شاید جناب عفت خانوم بخونن و دلشون بسوزه و به توصیه ما عمل کنن. البته اگر هم عمل نکردن، ما نمیریزیم تو خیابون! خیالشون راحت. اینجور کارها فقط باید به دستور ایشون صورت بگیره و خلاص!


صف پسته و دیالوگ‌های احتمالی شب عید

صف درمانگاه را که از همان ابتدای تولد تجربه کرده بودیم. ایستادن در صف مدرسه هم که کار دوازده سال از زندگی‌مان بود؛ صف نان را هم که اصلا خودمان اصرار داشتیم بایستیم تا نان داغ کنجدی را بزنیم توی رگ نه نان بسته‌ای بیات شده. خلاصه برای مایی که با صف بزرگ شده‌ایم ایستادن در انواع آن چیز جدیدی نیست اما انصافا تا به حال برای پسته در صف نایستاده بودیم که آنهم به لطف برادران محتکر انجام شد. همان برادرانی که چندتایی‌شان لطف کرده و 5000 تن ناقابل پسته را انبار کرده بودند. وقتی هم که لو رفتند محکوم شدند به این که همه آن 5000 تن را به قیمت مصوب بفروشند!

ای مسئولان بی‌رحم، بازرسان بی‌انصاف، رسیدگی‌کنندگان خونخوار، آخر اینهمه جنایت‌کاری را در کدام صف ایستاده و با قیمت مصوب تهیه‌کرده‌اید که توانستید اینطور اینها را مجازات کنید؟ یعنی کسی که کلی زحمت کشیده و 5000 تن پسته را احتکار کرده، کسی که توانسته صف پسته را هم به آلبوم یادگاری صف‌های عمر ما اضافه کند، حالا چنین کسی تازه باید بشود مثل فروشنده‌های عادی و پسته‌هایش را به قیمت مصوب بفروشد؟ یعنی او اگر لو نمی‌رفت که هیچ، نانش در روغن بود، اما حالا هم که لو رفته تازه فقط بشود مثل فروشنده‌های عادی؟ هعی... ای دنیای بی‌مروت...!

بگذریم.

طبق قیمت مصوب سی هزار تومانی هم که حساب کنی هر دانه پسته تقریبا می‌افتد حول و حوش بیست سی تومان(باور نداری برو بشمار!)، بنابراین احتمال دارد شاهد چنین گفتگوهایی در ایام عید باشیم:

 

مرد میزبان: خیلی خوش اومدید... قدم روی چشم ما گذاشتید.

مرد میهمان: خواهش میکنم... وظیفه بود.

مرد میزبان: اختیار دارید، ما باید خدمت می‌رسیدیم... سهمیه آجیل‌تون رو که دم در تقدیمتون کردن؟ گرفتید دیگه؟

بله، دستتون درد نکنه. پنج تا بادوم بود، هفت تا فندق، چهار تا بادوم زمینی، یه شکلات و البته سه تا پسته بود که این آخری دیگه ما رو شرمنده کرد!

مرد میزبان: اختیار دارید بابا... ما هر چی داریم برای میهمونامونه، فقط حواستون باشه رفتنی داغی پسته‌ها رو تحویل بدید!

مرد میهمان: جان... یعنی چی؟

مرد میزبان: داغی پسته‌ها دیگه... رفتنی باید هر کدومتون شش تا پوست پسته تحویل بدید. البته اگر تعاونی سر کوچه کارت ملی‌مون رو گرو نگرفته بود جسارت نمی‌کردم!

مرد میهمان: البته هرچی شما بفرمایید اما آخه واسه چی؟

مرد میزبان: گفتن باید پوست پسته‌ها رو تحویل بدیم تا مطمئن بشن اونا رو احتکار نکردیم!

مرد میهمان: عجب!

مرد میزبان: بله... حالا بگذریم. از اون تخم طالبی‌های خشک شده میل بفرمایید. اونا کار عیاله، آمار نداره... میل بفرمایید.

(چند دقیقه بعد)

 

بچه میهمان: بابا... بابا... پسته‌هام ریخت تو جوب... بابا...

مرد میهمان: وای... حواست کجا بود پس؟!

مرد میزبان: وای بدبخت شدم... داغی پسته‌ها!

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا... پسته می‌خوام...

مرد میهمان: واقعا شرمنده‌تم داداش جون، یعنی حالا چی‌میشه؟!

مرد میزبان(در حالی که دارد لهجه و نوع حرف زدنش تغییر می‌کند): ای بابا... ما که از آب از سرمون گذشت... چه شیش تا پوست پسته چه سه هزار میلیارد! ما دیگه الان یه پا مفسد اقتصادی هستیم!

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا... پسته می‌خوام...

مرد میهمان: خاک بر سرم... حالا چی کار کنیم؟

مرد میزبان: ولش کن بابا... اون رو من یه کاریش میکنم... فعلا یه جور این بچه‌ات رو ساکت کن کله‌مون رو خورد.

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا...

مرد میزبان: دِ خفه‌ش کن دیگه... الان انقدر پسته پسته میکنه همساده‌ها فکر میکونن خبریه!

مرد میهمان: آخه چطوری... من که چیزی به فکرم نمی‌رسه.

مرد میزبان: خب... خب صبر کن ببینم... هی بچه، بیا اینجا بینم!

بچه میزبان: جونم باااا...

مرد میزبان: زکی... پدرسوخته تو چرا حرف زدنت عوض شد؟!

بچه میزبان: آقا رو... نا سلامتی ما هم الان برا خودمون یه پا آقازاده هستیم دیگه! فک کردی قصه پوست پسته‌ها رو نشنیدم؟!

مرد میزبان: تو شیکر خوردی با هفت جد و آبادت! اصلا ولش کن... بگو بینم پسته‌هات رو داری یا تو هم ریختی تو جوق آب؟!

بچه میزبان: نه قربونت... دو تاشون رو خوردم، یکیش مونده!

مرد میزبان: خب پس جفتتون گوش بدید. برید یه گوشه مثل بچه آدم همون یه دونه پسته رو با هم کوفت کنید و صداتون هم در نیاد!

بچه میهمان: با هم... آخه چطوری؟ فقط یکیه که!

مرد میزبان: خب چنقذه خنگی... یکیتون پسته رو لیس بزنه، شوریش که تموم شد، بده اون یکی بخوره دیگه!

بچه میزبان: بابا خجالت بکشید! این گدا بازی‌ها چیه؟... هوی بچه! این یه دو نه پسته هم واسه خودت؛ خودت هم بلیسش، هم شوریش که تموم شد بخورش!

مرد میزبان: اِ...اِ...اِ... کجا میری چش سفید.

بچه میزبان: پسته‌ها مال شما... من یه آقازاده‌ام، دارم میرم ساندویچ بخورم؛ الآنه که آبجی همشون رو تنهایی بخوره!


  • م.ر سیخونکچی

کلیس!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۰۱ ب.ظ | ۱ نظر
  • م.ر سیخونکچی

اتوبوس‌ها را هم پلمپ کنید

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۳۳ ب.ظ | ۱۸ نظر

ارائه راهکارهایی به دولت اعتدال برای راحت شدن از دست ما


خدا رحمت کند دولت اصلاحات را. رئیسش بنده خدا هی می‌گفت برای من هر 9 روز یک بحران درست کردند ولی ما کهقبول نمی‌کردیم. اما حالا خود ما برای این گل نوشکفته، دولت اعتدال عزیز هر روز 9 بحران داریم درست می‌کنیم. بله، خود ما، خود ما «بی‌سوادهای معدودِ از یک جای خاص تغذیه شو» را می‌گویم. همین خود ما داریم هی بحران درست می کنیم و عین خیالمان هم نیست. نمونه آخرش همین بحران‌های اتوبوسی که هوار کرده‌ایم سر دولت. یکبار آقای رییس سینما می‌گوید کلی آدم با اتوبوس آمده بودند پشت دیفال برج میلاد که اگر فلان فیلم سیمرغ گرفت یهو بریزند داخل و همه جا را آتش بزنند. خب ما را می‌گوید دیگر. پس چی؟ خود ما را می‌گوید. از آن گذشته حالا هم رسانه‌هایشان می‌گویند که فروش بالای فیلم معراجی‌های دهنمکی بخاطر این است که دانش آموزان را با اتوبوس می‌برند سینما! ای خیر نبینیم ما که نمی‌گذاریم یک اتوبوس خوش از گلوی این دولت پایین برود. بمیریم ما این دولت راحت شود! حالا هم عیبی ندارد. برای اینکه دولت از شر این فتنه‌های اتوبوسی ما راحت شود خودمان چند پیشنهاد ارائه میکنیم بلکه این آخر عمری کمی از بار گناهانمان کاسته شود.

1
آقا اتوبوس را کلا از کشور جمع کنید. برای دولتی که تاسیسات هسته‌ای را پلمپ کرده است کاری دارد چند دستگاه اتوبوس را هم جمع کند با زنجیر ببندد به نرده؟! خداوکیلی اگر کاری داشته باشد. ما که میدانیم دولت از نجابتش است که گذاشته هنوز مردم اتوبوس داشته باشند، اما آقا ما لیاقت این الطاف را نداریم. جمعش کنید برود پی کارش. راننده‌هایشان را هم بی‌کار کنید بفرستید پیش رفقای شهید احمدی روشن خلاص؛ والّا!

2
تجمع بیش از سه نفر را در اتوبوس‌ها ممنوع کنید. حالا کاری ندارم که اصلاً دلیل وجود اتوبوس همین تجمع است اما بالاخره لیاقت ما همین است که دو نفری بنشینیم تو اتوبوس و کرایه همه صندلی‌های خالی را هم حساب کنیم تا بفهمیم که خودروی عمومی جای فتنه انگیزی نیست.

3
تجمع بیش از دو اتوبوس در یک خیابان را ممنوع کنید. در هر خط دو تا اتوبوس بگذارید که مردم را ببرند و بیاورند. اینجوری دیگر انقدر اتوبوس به وفور یافت نمیشود که مردم تویشان تجمع کنند و بروند برای آشوب یا فیلم نگاه کردن.

4
اتوبوسها را جمع کنید و جایشان تراموا بگذارید. اینجوری ترامواها فقط میتوانند در مسیرهای مشخص و روی ریلها حرکت کنند و غلط میکنند سر خود بروند پشت دیفال برج میلاد کمین کنند یا خلق الله را ببرند تا فیلم‌های دهنمکی هی هفت هشت میلیارد تومان بفروشد.

5
اصلا من که فکر می کنم می بینم هر چی بدبختی در این کشور وجود دارد از همین اتوبوس است. مردم سوار همین اتوبوس ها می شوند می روند سر صبح زبر برف و باران تو صف سبد کالا می ایستند و تدبیر دولت را زیر سوال می‌برند؛ همین اتوبوس ها مردم را می‌برند نمازجمعه که بعدش مرگ بر آمریکا بگویند؛ همین اتوبوس ها مردم را می‌برند راهیان نور که هی یادشان بماند ما برای حفظ استقلال چقدر هزینه داده‌ایم. ای تف تو روح هرچی اتوبوس است که با آن هیکل گنده‌اش اندازه یک فولکس قورباغه‌ای شعور ندارد و هی بازیچه مردم می‌شود. آقا جمع کنید این اتوبوس ها را. فقط چند تا از آنها را برای روز مبادا کنار بگذارید. بالاخره چند تا از آنها برای آوردن دانش آموزان به مراسم استقبال از سفر استانی رییس جمهور لازم است دیگر؛ نه؟!

  • م.ر سیخونکچی

مناظره صادق زیباکلام با آبراهام لینکلن

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ | ۹ نظر

بعد از اینکه صادق زیباکلام در مناظره با حجت الاسلام خسروپناه آمریکا را در شلیک به هواپیمای مسافربری ایران و تلاش برای کودتا که منجر به واقعه طبس شد، تبرئه کرد(اینجا)، جمعی از آگاهان که تازه فهمیدند تا حالا بی‌خود لقب آگاه را یدک می‌کشیدند و دوزار چیز حالی‌شان نیست، از آقای زیباکلام خواستند که ضمن مناظره با آبراهام لینکلن آنها را بیش از پیش درباره همه چیز آگاه کند و از این جهل مرکب دربیاورد.

آقای زیباکلام که اخیرا مناظره با یک جوان بیست و خورده‌ای ساله را هم پذیرفته بود، در حالی که نمی‌توانست خوشحالی خود را برای مناظره مخفی کند گفت: «باشه... کی... کجا؟» و آبراهام لینکلن هم با آغوش باز پذیرفت چون اعتقاد داشت اینجوری شاد برای لحظه‌ای از عذاب عالم برزخ نجات پیدا کند.

این شد که حالا شما می‌توانید بخشی از آن مناظره را در ادامه بخوانید:

 

 

مجری: سلام عرض می‌کنم خدمت همه حضار مخصوصاً دو میهمان عزیز، آقای صادق زیباکلام از ایران و آقای آبراهام لینکلن از آمریکا. از آقای زیباکلام می‌خواهم که شروع کننده مناظره باشند.

زیباکلام: بله. من هم سلام عرض میکنم خدمت همه مخصوصاً آبراهام عزیز. عرض کنم که اگر حاکمان فعلی آمریکا هم جلوی من نشسته بودند من خیلی ازشون انتقاد نمی‌کردم، چه برسد به این آبراهام خان که خب حتماً جز حقوق بشر، آزادی، پیشرفت، جامعه مدنی، جریان آزاد اطلاعات و... هدفی در دوران ریاست جمهوری خود بر آمریکا نداشته.

لینکلن: تازه برده داری را هم لغو کردم!

زیباکلام: احسنت... آفرین... ای خدا کنه با رضاخان عزیز و مقتدر و خدوم و پاک دست و میهن پرست محشور بشی!

لینکلن: اتفاقا شدیم! دو سه تا اتاق اونورتر داره عذاب میشه بنده خدا؛ خیلی هم بهش سخت میگیرن!

زیباکلام: یعنی آدم شماها رو که از نزدیک میبینه تازه میفهمه چرا همیشه یه ندایی از درونش می‌گفته آمریکایی‌ها رو دوست داشته باش!

لینکلن: اتفاقا ما هم همه مردم رو دوست داریم. اصلاً آمریکا کشور دوست داشتنی‌هاست. ما با هیچ کس دشمنی نداریم و راضی به کشتن هیچ انسانی نیستیم.

زیباکلام: فدات بشم الهی آبراهام جون. اتفاقا من چند روز پیش هم تو مناظره با یه نفر «معدودِ کم سوادِ از جای خاصی تغذیه شو» گفتم که آمریکایی‌ها عمراً از روی قصد هواپیمای مسافربری ما رو زده باشن. موشکه دیگه، یهو در میره میاد میخوره به هواپیما!

لینکلن: آفرین... البته همچین یهوی یهو هم نبوده!

زیباکلام: چرا آقا! الان اینهمه ساله آمریکایی‌ها در مورد قضیه تحقیق کردن، بالاخره اگر کاپیتان راجرز مقصر بود می‌گفتن دیگه...

لینکلن: حالا شما خیلی به این قضیه گیر نده، ولش کن!

زیباکلام: نه آقا! ولش کن یعنی چی؟! بخاطر دویست و خورده‌ای زن و بچه بیگناه الان بیست ساله دارن به آمریکا فحش میدن؛ اینکه نمیشه، تا کی می‌خوان به این ابرقدرت ظلم کنن و کسی هم صداش در نیاد؟!

لینکلن: والّا چه عرض کنم؟ می‌خوای صندلی‌هامون رو عوض کنیم تو جای من بشینی، من جای تو؟!

زیباکلام: واسه چی؟

لینکلن: هیچی، همینجوری گفتم!

زیباکلام: من تو همون مناظره هم گفتم که تو قضیه طبس هم که آبان 58 اتفاق افتاد آمریکا قصد کودتا نداشت؟!

لینکلن: جداً... پس قصدمون چی بود؟!

زیباکلام: نمیدونم، ولی میدونم شما اصلاً عقب افتاده نیستید و اگر قصد کودتا داشتید، آبان 57 کودتا می‌کردید.

لینکلن: اما خب آبان 57 که هنوز انقلاب پیروز نشده بود! واسه چی باید کودتا می‌کردیم؟!!

زیباکلام: دیگه من نمی‌دونم. من فقط میدونم شماها عقب افتاده نیستید. ما عقب افتاده هستیم که فحش میدیم به شما!

لینکلن: میگم جداً بیا جاهامون رو عوض کنیم!

زیباکلام: چه گیری دادی آبراهام جون، نشستیم دیگه!

لینکلن: آخه من معذبم!

زیباکلام: خدا نکنه، چرا فدات شم؟!

لینکلن: آخه احساس می‌کنم جای یه آمریکایی تمام عیار رو غصب کردم! فکر کنم تو شایسته‌تر باشی برای اینکه از طرف آمریکا تو این مناظره صحبت کنی!!! دلم به حال مردم ایران سوخت!

  • م.ر سیخونکچی