طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۱۴۴ مطلب با موضوع «اعتدلال» ثبت شده است

فوتبال چیه؟!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۴ ب.ظ | ۳ نظر

تا همین چند سال پیش شرط حضور در پستهای مدیریتی ورزش، داشت عکس با شورت ورزشی بود! اما الان وضعیت طوری شده است که اگر طرف یکبار در عمرش منچ بازی کرده باشد، می‌شود یک پا مدیر ورزشی برای خودش. نمونه‌اش همین دو هیئت مدیره جدید باشگاه‌های استقلال و پرسپولیس که در میان اعضایشان همه جور آدم سیاسی و اقتصادی و حتی آدمهای ورزشی هم دیده می‌شود!! بنابراین احتمالا در اولین جلسه این هیئت‌ مدیره‌ها این جملات رد و بدل شود:


عضو شماره یک: خب آقایون بگید الان ما باید چکار کنیم؟


عضو شماره دو: باید اوضاع باشگاه رو سر و سامون بدیم دیگه!


عضو شماره سه: خیلی هم خوب. من میگم هرچی ساختمون و زمین واسه باشگاه هست رو بکوبیم یه مجتمع 18 طبقه تجاری اداری مسکونی دربیاریم، سود داره ها!


عضو شماره چهار: نه آقا این چه حرفیه؟ میدونی این ساختمون‌ها و زمین‌ها چند ماه دیگه که انتخابات بشه چه قیمتی پیدا میکنه؟ ستادهای انتخاباتی هر اتاق رو چند میلیون اجاره می‌کنن!


عضو شماره پنج: من میگم باید تصمیمی بگیریم که به نفع ورزش و هوادارها باشه.


عضو شماره یک: هوادار چیه؟


عضو شماره دو: اونایی که میان تیم رو تشویق میکنن دیگه.


عضو شماره یک: تشویق چیه؟


عضو شماره سه: مثل سهامدارهای یه کارخونه که تو ورزشگاه جمع شده باشن!


عضو شماره یک: ورزشگاه چیه؟


عضو شماره چهار: بابا همونجا که بیشتر میتینگ‌های سیاسی و انتخاباتی برگزار میشه دیگه. فقط گاهی هم تو اونجا فوتبال بازی میکنن!


عضو شماره یک: فوتبال چیه؟!!

  • م.ر سیخونکچی

رکورد تملق زده شد!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ | ۵ نظر

آقای صالحی امیری که در ابتدای دولت یازدهم بعنوان وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان به مجلس معرفی شد و رای نیاورد، چند روز پیش در قامت رییس کتابخانه ملی رکوردی دیگر را جابجا کرد. ایشون در مراسم رونمایی از کتاب خاطرات سال 1370 آقای هاشمی گفت: بنده بعد از نماز قلم دست گرفتم تا خیر مقدم یادداشت کنم اما به خود گفتم در حضور این عزیز(هاشمی) چه بگویم، دیدم قلم پاسخ مناسبی نمی‌دهد و یاد مرحوم دکتر شریعتی افتادم، "فاطمه، فاطمه است" پس هاشمی هم هاشمی است از این رو امیدوارم سلامت و سعادت همراه این عزیز باشد.

حال باید گفت که آقای صالحی امیری! یعنی درود به شرفت! اصلاً شرف به درودت که نشون دادی تغییر مسئولیت هیچوقت مانعی جدی برای رکوردزنی نیست. تو با این کار ضمن زدن مشت محکم به دهان نمایندگانی که به تو رای نداده بودند، ثابت کردی که اگرچه عده‌ای دلواپس مانع از وزیر ورزش بودنت شدند، اما تو در جایگاهی جدید هم همچنان رکورد میزنی، رکورد جابجا میکنی؛ حالا رکورد دوی با مانع و اسب سواری و وزنه برداری و... نشد، رکورد تملق را که می‌توان جابجا کرد! دمت گرم!

فقط لطفا در رکورد زنی‌های بعدی کاری به کار افرادی چون دکتر شریعتی نداشته باش. خودت به تنهایی رکورد بزن و تن این بنده خداها رو تو گور نلرزون. آفرین عمو!

گفتنی است پیش از این رکورد تملق در در دست یک مجری همایش بود که برای ابراز ارادت به آقای هاشمی به یک دست بسنده نکرده و هر دو دست را بصورت جداگانه بوسیده بود!

 

  • م.ر سیخونکچی

بپا دودی نشی!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ب.ظ | ۰ نظر
  • م.ر سیخونکچی

میشه با شناسنامه بگم زیپتون بازه؟!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ق.ظ | ۳ نظر

نام پدر: م.ش

ش.ش: 02021014

صادره از: تهران

ت.ت: 25/15/1452

رنگ مورد علاقه: راه‌راه بنفش و صورتی

غذای مورد علاقه: آبگوشت با پیاز زیاد از یک جای خاص

تحصیلات: بیسواد

رنگ چشم: قرمز تند

سایز پا: 46

سایز پیراهن: XXXXL

دور کمر: فعلاً 52 ولی با این سرعتی که پیش میره فردا رو نمی‌تونم دقیق بگم!

بسه یا همچنان توضیح بدم؟!

 

 

 ***

جناب رییس جمهور محترم فرموده‌اند که منتقدان با شناسنامه از دولت انتقاد کنند. خیلی هم خوب! درستش هم همین است. اصلاً آدم که از زیر بوته عمل نیامده! حتما پدر و مادری، سابقه و پیشینه‌ای، محله و همسایه‌ای دارد دیگر. اصلش ما که خیلی خوشمان آمد. برای اینکه حسن نیتمان را هم نشان بدهیم از همین مطلب شروع کردیم و زیر اسم مبارک سیخونکچی‌مان، شناسنامه پر و پیمانی هم نوشتیم تا خدای نکرده خلاف حرف رییس جمهور کاری نکرده باشیم. بعدش هم بند و بساطمان را زدیم زیر بغلمان و آمدیم تا حضوری یک انتقاد کوچک از دولت بکنیم. دم در ورودی مسئول محترم بیخ گلویمان را گرفت که کجا؟ گفتیم که... اصلاً بگذارید همه آنچه بین بنده و مسئول محترم رد و بدل شده است را بنویسم تا خودتان بخوانید:

 

مسئول محترم: آهای! کجا سرت رو انداختی پایین داری میری تو! اون مرد که هر کس سرش رو مینداخت پایین میرفت پیشش رفته است!

بنده: شرمنده، راستش حواسم نبود، بابام گفت بشین پیام 24 خرداد رو درک کن ها؛ من هی پشت گوش انداختم!

مسئول محترم: خب حالا، فرمایش؟

بنده: اومدم یه انتقاد کوچکی از دولت بکنم و برم پی کارم.

مسئول محترم: شناسنامه‌ات رو با خودت آوردی؟

بنده: بله، ایناهاش.

مسئول محترم: خیلی خب، برو هفت سری کپی از تمام صفحاتش بگیر بیا!

بنده: چشم.

(ما رفتیم و گرفتیم و آمدیم)

بنده: بفرمایید.

مسئول محترم: ببینم... ای بابا.. اینا رو از کجا گرفتی؟

بنده: همین کپی سر خیابون.

مسئول محترم: نه دیگه! هر کپی که قبول نیست! ما فقط با یه جا قرارداد داریم و کپی‌های اونجا رو فقط قبول می‌کنیم. نه که یه وقت خدای نکرده فکر کنی خبریه ها؟! نه! فقط چون کارشون دقیق و درسته و تو مسائل حقوقی و قراردادها کارشون درسته!

بنده: باشه، چشم، حالا کجا هست؟

مسئول محترم: برو دفتر کپی و ثبت قرار داد «کرسنت» یه سری کپی بگیر و برابر اصل کن و بیا!

(ما رفتیم و گرفتیم و آمدیم)

بنده: بفرمایید اینم کپی برابر اصل با مهر دفتر «کرسنت»!

مسئول محترم: بده ببینم... آفرین.

بنده: حالا میتونم انتقادم رو بگم؟

مسئول محترم: ای بابا! چقدر عجله داری عزیزم؟ حالا باید بری تو سایت enteghadbashenasnsmeh.ir مشخصاتت رو ثبت کنی و بیای.

بنده: اونم به چشم.

(ما رفتیم و ثبت کردیم و آمدیم)

آقا بفرمایید اینم کد پیگیری.

مسئول محترم: بده ببینم... کجا ثبت کردی؟

بنده: همین کافی‌نت سر خیابون.

مسئول محترم: نه دیگه، نشد! ما فقط با یه کافی‌نت قرارداد داریم، باید بری اونجا و ثبت کنی! نه که خدای نکرده فکر کنی چیزی به ما ماسیده ها؛ نه جان تو! چون اونا کارشون درسته و تو سایت و فضای مجازی حرفشون حرفه، ما هم باهاشون قراررداد بستیم، همین!

بنده: عیبی نداره، بفرمایید کجا باید برم؟

مسئول محترم: آهان... تریف می‌برید طرفای قیطریه، کافی‌نت «جمهوریت»، یه آقا حمزه اونجا هست کارتون رو راه میندازه!

بنده: چشم.

(ما رفتیم و در آنجا هم ثبت کردیم و آمدیم)

بنده: بفرمایید. اینم کد پیگیری ثبت مشخصات با مهر کافی‌نت «جمهوریت». راستی آقا حمزه سلام رسوند گفت چه خبر از داش مهدی!

مسئول محترم: غلط کرد مردک نفهم! بگو خودش سلام برسونه، چرا ما رو قاطی میکنه...

بنده: باشه حالا، چرا قاطی میکنی؟ ببین الان میتونم انتقادم رو بگم.

مسئول محترم: نخیر، هنوز چندتا مرحله مونده. باید بری چندتا آزمایش پزشکی و ژنتیکی بدی ببینیم اصلاً این اصل و نسبی که تو شناسنامه اومده درسته یا نه، از کجا معلوم اصلاً بچه سر راهی نباشی؛ هان؟

بنده: باشه چشم، حتما باز هم باید برم یه جای خاصی دیگه، تو این مورد با کی قرار داد بستید؟

مسئول محترم: آباریکلا پسر باهوش! خوشم به هوشت! ببین باید بری بیمارستان ]...[ نه که فکرکنی...

بنده: بله می‌دونم، چیزی به شما نمی‌ماسه!

مسئول محترم: آفرین. حالا برو.

(ما رفتیم و آزمایش دادیم و آمدیم)

بنده: آقا اینم برگه آزمایش. ثابت شد ما اصل و نسبمون درسته یا نه؟!

مسئول محترم: بعععععله.

بنده: حالا انتقاد بکنیم؟

مسئول محترم: مگه سر آوردی پسر جون؟ حالا باید بری یه گواهی بیاری که در زمان دولت قبل حداقل هفده تا فحش به دولت داده باشی؟ وگرنه معلومه مغرضی و صلاحیت انتقاد نداری؟!

بنده: اصلاً بی‌خیال بابا. من فقط می‌خواستم به یکی از وزرا بگم زیپت بازه! دیدیش بهش بگو، خوبیت نداره میون مردم. خداحافظ!

 

 

 

  • م.ر سیخونکچی

چرا این را آن موقع نساختیم یا برعکس؟!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۴۱ ب.ظ | ۷ نظر

آدم دلش می‌سوزد، اشک در چشمانش جمع می‌شود. آخر خدای مهربان! من و قلب کوچکم یک سوال داریم! مگر این اصلاح‌طلب‌ها چه گناهی کرده‌اند؟ درست است که هر چند سال یکبار محض تفنن یک فتنه‌ای، کرسنتی، ژنوی، چیزی به آب می‌دهند، اما خداوکیلی یعنی انقدر پیش تو مغضوب‌اند که این سرنوشت را برایشان رقم زده‌ای؟

کدام سرنوشت؟ همین سرنوشت محتوم نکبتی دیگر! آن از طرفدارهایشان که یا اتو در برق می‌زنند یا کچل می‌کنند و انتظار دارند نظام ییهو سقوط کند، این هم از تئوریسین‌هایشان! همین آقای محمدجواد حق‌شناس را عرض می‌کنم. هفته‌نامه پنجره رفته با ایشان مصاحبه کرده درباره مستند «من روحانی هستم» بعد ایشان برای نشان دادن عمق خباثت سازندگان این مستند چنان دلیل محکمه‌پسندی ارائه کرده که آدم چهار شاخ می‌ماند والّا!

ایشان فرموده اگر سازندگان این مستند پیش از این هم به این اطلاعات درباره آقای روحانی دسترسی داشتند چرا چند سال پیش این مستند را نساختند؟!

آقا یه لحظه سکوت را رعایت کن لطفا؛ خانم بچه‌ات را ساکت کن، پسرجان بشین! ببینید! می‌دانم باورش سخت است اما بخدا راست می‌گویم. این بنده خدا فرموده چرا این مستند را سه سال پیش نساخته‌اند! دقت کنید دوستان! الان یکسال است که انتخابات برگزار شده و آقای روحانی شده رییس جمهور، بعد این آقا گفته که مثلا چرا 5 سال پیش درباره آقای روحانی مستند نساختند!

مثل اینکه مثلا چرا نود سیاسی را سال 79 نساختند؟! یا چرا غربی‌ها آرگو را سال 1342 نساختند؟! یا چرا ما سال 1947 نتوانستیم به جام جهانی 1998 صعود کنیم؟ چرا انقدر لفتش دادیم صعودمان را؟! اصلاً چرا ... چرا اصلاً ما همین الان مستندی با عنوان «من میرزاقلی استرآبادی هستم» نمی‌سازیم ؟!

خدای مهربان، خدای کریم، خدای شاپرک‌ها، خدای ابرهای بارور، خدای بیابان‌های ترک خورده، خدای برج میلاد، خدای اتوبان آهنگ، خدای من، اگر درهای رحمتت را به روی اصلاح‌طلب‌ها بسته‌ای، یک جوری خصوصی بهشان بگو تا بنده‌های خدا انقدر زندگی را سخت نگیرند. خداییش وضعشان جوری شده که ما هم دلمان برایشان می‌سوزد!

  • م.ر سیخونکچی

کار کار احمدی نژاده!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ | ۴ نظر
  • م.ر سیخونکچی

تعویق گرانی کالا!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ق.ظ | ۰ نظر
  • م.ر سیخونکچی

غلام دولت تدبیر، تاجدارانند

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۷ ق.ظ | ۱ نظر

غلام دولت تدبیر، تاجدارانند1

جنون گرفته ی عقلش خِردمدارانند


سیاست «نَه به یارانه» نقل محفل هاست

اگرچه سوژه ی تلخند ما هزارانند!


خودت بگو که «نیازمند» هستی یا «نخبه»؟

در انتخاب، همه صاحب اختیارانند


 «نیازمند» عجب واژه ی قشنگی است

که با زبان خوش افراد را بتارانند2


به هرچه از تو بپرسند، راست پاسخ ده

اگر دروغ بگویی، پدر درآرانند!


تو ثبت نام مکن!، آبرو خریده، برو!

که مستحق «کرامت» فقط «حقیر»انند


هنوز بعد دوصد فحش، انصرافی نیست

شگفت، ملت ما را که بی بخارانند!


تو عاقبت ز فشار انصراف خواهی داد

و صاحبان سیاست چه بُردبار انند!


 عجب نسیم «کرامت» وزیده ای مردم

چه چشم ها به «امیدش» امیدوارانند!


 دوباره دوره ی قشر «عزیز» و قشر «حقیر»

و «إنَّ أکرَمَکُم»3 باز مایه دارانند!

 عجب مزاح عجیبی که «فوق پولداران»

مشوقان تو در انصراف یارانَند [یارانه اند]


من انصراف ندادم! اگرچه می دانم

هزار وصله ی دیگر در انتظارانند!


به گوش کس نرسد انتقاد دلسوزان

به مجلسی که در آن جمله جان نثارانند!


هزار مرتبه بنزین گران کنید!، که من

پیاده می روم و دیگران «سوار»انند

 

 

1: قالب شعر برگرفته از غزل «غلام نرگس مست تو تاجدارانند» از حافظ

2: فراری دهند

3: «إنَّ أکرَمَکُم عِندَ الله أتقیکم»: «گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترینتان هستند» (قرآن کریم)

 


امیرحسین مانیان

  • م.ر سیخونکچی

کچل مغزپسته‌ای که می‌گن من هستم!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۰۴ ق.ظ | ۳ نظر

گفتگو با یک جنبش سبزه‌ای پیشرو


جنبش در آستانه اتمام ۵ سالگی خود پروژه‌ای را عملیاتی کرد که نشان می‌داد گذشت زمان هیچ خللی در بیشمار بودن این جنبش ایجاد نکرده است. اعضای این جنبش در عملیاتی هماهنگ و با حضور حداقل ۱۷ نفر، شاهد کچل شدن اعضا بود. اعضای این جنبش برای همدردی با زندانیان سیاسی و فتنه‌گر و منافقین و... سرهای خود را تراشیدند. در همین راستا ما با کلی بدبختی بالاخره یکی از این بیشمار‌ها را پیدا کرده و از او راز توفیق جنبش را پرسیدم. گفتگوی ما با او را در زیر می‌خوانید: 


خبرنگار: سلام. در ابتدا خودتون رو معرفی بفرمایید. 

بنده کچل مغز پسته‌ای هستم. 


خبرنگار: ممنون از این معرفی مختصر و مفید. لطفا قصدتان از کچل کردن سرتان را بفرمایید. 

کچل مغز پسته‌ای: بله. راستش بنده و دوستانم که جمعاً ۱۷ نفر شده و یک جمعیت بیشمار را تشکیل داده‌ایم برای نشان دادن همدردی خود با زندانیان این کار را انجام دادیم. 


خبرنگار: برنامه‌های بعدیتان چیست؟ 

کچل مغز پسته‌ای: بنده و دوستانم بیصبرانه منتظریم که شایعه برهنه کردن زندانیان هم به بیرون درز کنه تا با کمال میل برای همدردی برهنه بشیم! حدس می‌زنیم در این صورت اقبال هم به جنبش سبز بیشتر بشه و بتونیم رکورد ۳۰ نفر بیشمار رو جابجا کنیم! 


خبرنگار: موفق باشید! اما کمی هم از گذشته خود بگویید. برای رسیدن به این طرح کچلی چه مسیری را طی کردید. 

کچل مغز پسته‌ای: اتفاقا جپیش خوب کسی آمدید چون من از ابتدا در همه طرح‌ها حضور داشتم و واقعا اینطوری نبوده که در اولین قدم کچل بشیم! مامسیر طولانی رو طی کردیم تا به بلوغ لازم برای کچل شدن رسیدیم. 


خبرنگار: عجب! 

کچل مغز پسته‌ای: بله! ببینید ما طرح‌هایی مثل راهپیمایی سکوت رو داشتیم که در نوع خودش یک شکست تمام عیار بود و اگرچه مفتضح شدیم اما تونستیم باعث خنده خلق الله بشیم و از قدیم هم گفتن که همین کارهای خوب و شاد کردن مردمه که واسه آدم میمونه! 


خبرنگار: دیگه چی؟ 

کچل مغز پسته‌ای: ما طرح‌هایی مثل کثیف کاری در زمان برگزاری اجلاس کشورهای عضو عدم تعهد رو هم داشتیم. 


خبرنگار: خب، اون چی شد؟ 

کچل مغز پسته‌ای: ما تا تونستیم گند زدیم. یعنی با توجه به اینکه اساسا تخصص خاصی در گند زدن داریم، سعی کردیم با بیشترین ظرفیت گند بزنیم که البتهدر این طرح هم به نتایج دلخواه نرسیدیم. 


خبرنگار: وا! چرا؟ 

کچل مغز پسته‌ای: چی بگم؟ بخاطر اینکه اکثر اعضای جنبش، جنبش رو مثل خیار به سواحل شمالی فروختند و ترجیه دادند بجای تلاش در راستای آرمانهای جنبش، از تعطیلات استفاده کنند وبرن کنار دریا بجنبونن! 


خبرنگار: اوهوم! دیگه چه طرح‌هایی داشتید؟ 

کچل مغز پسته‌ای: آرمانی‌ترین طرح ما زدن همزمان اتو‌ها به برق برای رفتن برق جمهوری اسلامی بود! 


خبرنگار: یعنی جدا شما اتو‌هایتان را به برق زدید که برق جمهوری اسلامی بره و نظام سرنگون بشه؟! 

کچل مغز پسته‌ای: بله، دقیقاً! 


خبرنگار: پیروز باشید! 

کچل مغز پسته‌ای: قربون شما! البته این طرح هم جواب نداد! 


خبرنگار: آخه چرا؟ حیف نبود طرح به این خوبی؟! 

کچل مغز پسته‌ای: والا خودمونم نمی‌دونیم چرا اینطوری شد. روی کاغذ باید جواب می‌داد. آخه مگه جمهوریاسلامی چقدر برق داره که ما هرچی اتو زدیم به پریز، برقای نظام تموم نشد؟! 


خبرنگار: شاید جنس اتو‌ها خوب نبوده! 

کچل مغز پسته‌ای: شاید! 


خبرنگار: بگذریم! طرح دیگه‌ای هم بود؟ 

کچل مغز پسته‌ای: بله، البته یه سری طرح‌ها هم بود که به مرحله اجرا نرسید. 


خبرنگار: چرا؟ 

کچل مغز پسته‌ای: چون بودار بود! 


خبرنگار: خاک عالم! مگه چی بود؟ 

کچل مغز پسته‌ای: بودار بود دیگه! 


خبرنگار: خب بودار یعنی چی؟ 

کچل مغز پسته‌ای: ببینید ما در راستای همون زدن اتو‌ها به پریز، تصمیم گرفتیم که همگی بصورت هزمان بریم دستشویی و بعد از باز کردن شیر آب، در ساعتی مشخصی و همزمان، با انگشت جلوی شلنگ آب رو بگیریم تا یکباره آب در لوله‌ها جمع شده و فشار آب بزنه سد‌ها رو بترکونه و نظام رو آب ببره! خب اون دستشویی بوداره دیگه! 


خبرنگار: عجب! پس به واقع باید شما رو یک کچل مغز پسته‌ای تمام عیار دونست. 

کچل مغز پسته‌ای: بله... من یک کچل دوست داشتنی هستم!

  • م.ر سیخونکچی

گلریزان برای رقص لزگی!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۵ ب.ظ | ۱۰ نظر

همزمان با اینکه چند میلیون ایرانی از دریافت یارانه 45 هزار تومانی انصراف دادند تا دولت با تمام قدرت به مردم خدمت کند، همسر رییس جمهور همراه با سایر زنان کابینه در کاخ سعدآباد جمع شدند و به تماشای رقص لزگی پرداختند!

از آنجا که برخی فکر می‌کردند این چیزها با بعضی‌چیزهای دیگر تناقض دارد، مسئولان امر را در جریان این تناقض گذاشتند. مسئولان امر هم در حالی که با شدت هرچه تمام‌تر سر خود را تکان می‌دادند اعلام کردند که به زودی مراسمی برای رفع این تناقض برگزار خواهند کرد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش از آن جلسه است.

تا گردن مسئولان امر بیش از این درد نگرفته برویم و شرح ماجرا را بخوانیم!

*

مسئول امر: خب آقایان و خانم‌ها. ما اینجا جمع شدیم تا یک تناقض را برطرف کنیم. تناقض اینجاست که در شرایطی که دولت برای خیلی از کارهای مهم خود بودجه کافی ندارد، برخی از مردم با پررویی تمام از خیر 45 هزار تومان نمی‌گذرند! آیا وقت آن نشده که دست به دست هم دهیم و این تناقض را برطرف کنیم؟

حضار: شده... شده...

مسئول امر: من از همراهی شما ممنونم. خب برای شروع از گوش آقای وزیر صنعت شروع میکنیم. به هزار نفر احتیاج داریم که از یارانه شون انصراف بدن تا وزیر محترم صنعت و تجارت بتونه بره خارج و گوش مبارک رو عمل کنه؟ کیا انصراف میدن؟

حضار: بابا ایشون که هزار میلیارد سرمایه داره، گیر این یه قرون دوزارها نیست!

مسئول امر: بله. اتفاقا من هم با این مورد شروع کردم تا بر همگان مبرهن شود که ما چشممون به پول مردم نیست و در این کار خیر، فقیر و غنی برامون فرق ندارن!

حضار: به به...

مسئول امر: خب... بله... دوستانی که دستشون رو بردن بالا بیان بیرون و برن پیش اون آقا تا اسمشون رو ثبت کنه و دکمه انصراف رو بزنه.

مورد بعدی، برای استخر و سونای ساختمان ریاست جمهوریه. طبق برآوردها هفت میلیارد ناقابل هزینه داره بازسازی اون ساختمون. یعنی اگر 153846 نفر انصراف بدن پولش جوره. البته بگم‌ها! یه خورده‌ای هم میمونه که خود دولت تقبل میکنه!

حضار: به به به این دولت که به فکر مردمه. تقبلش رو بخوریم!

مسئول امر: خب.. بله.. .خدا رو شکر که شما مردم انقدر فهیم هستید. بودجه جور شد.

مورد بعدی بودجه لازم برای میهمانی بانوان دولت در کاخ سعد آباد به صرف شام و شیرینی و رقص لزگی هست. همت کنید و چهار پنج هزار نفر دیگه هم انصراف بدید تا بودجه این مراسم هم جور بشه. آباریکلا... دست بجنبونید ببینم بابا!

حضار: به به... برای رقص لزگی انصراف ندیم، برای چی انصراف بدیم؟!

مسئول امر: قربون شما ملت فهیم برم من! خدا رو شکر بودجه این ضیافت هم جور شد!... البته... یه لحظه... بله... همین الان خبر دادن که یکی از حاضران در اون ضیافت می‌خواد به یکی از بانوان لزگی‌کار(!) شاباش بده اما کیف پولش رو جا گذاشته. 40 نفر دیگه هم به نیت شاباش رقص لزگی انصراف بدن تا این بنده خدا هم که انقدر تن و بدن رو تکون داده ناامید از این مهمونی نره! خیر ببنید، خدا هیچ وقت وسط رقص ناامیدتون نکنه! الهی هیچوقت پاتون وسط رقص پیچ نخوره! انصراف بده در راه خدا....

*

تناقضتون حل شد؟! برید انصراف بدید تا دوباره نیومدم تناقشتون رو برطرف کنم!

  • م.ر سیخونکچی