طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۱۴۴ مطلب با موضوع «اعتدلال» ثبت شده است

ادامه تبلیغات پس از چند ثانیه برنامه !

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۷ ب.ظ | ۶ نظر

کارشناسان برای سیر تطور تاریخ آگهی‌های بازرگانی در تلویزیون دوره‌های مختلفی را بر می‌شمارند. مرحله اول زمانی بوده است که بین برنامه‌ها آگهی پخش می‌شده است. مرحله دوم زمانی که بین آگهی ها برنامه پخش می‌شده است. اما کارشناسان عمرا به ذهنشان هم نمیرسده که مرحله سومی هم وجود دارد که حاصل نبوغ و ابتکار شخصی مدیران رسانه ملی است و آن حذف این تقسیم بندی‌های ظاهری است. به نحوی که الان مردم اصلاً نمی‌دانند کی دارد آگهی پخش میشود و کی برنامه. یعنی این دو تا چنان در یکدیگر ممزوج شده‌اند که نگو!

در همین راستا سعی کردیم پیشنهاداتی برای هرچه بیشتر شبیه قلک کردن تلویزیون ارائه دهیم تا مدیران رسانه ملی بیش از پیش در راستای درآمد زایی از برنامه‌های تلویزیون گام بردارند.

1
اذان یکی از طرفیتهای پخش اگهی است که تا حالا به آن فکر نشده است. هر روز سه دفعه و در همه شبکه ها اذان پخش میشود. هیچ بعید نیست در آینده مدیران رسانه ملی به فکر درآمدزایی و جذب آگهی با اذان هم باشند. بدین صورت:
از چند ثانیه قبل از اذان دوربین مردی را نشان میدهد که میخواهد برود بالای مناره تا اذان بگوید. دوربین روی پای او زوم کرده و کفش تن‌تاک را نشان میدهد. مرد برمیگردد و رو به دوربین میگوید، از وقتی تن تاک میپوشم، بالا رفتن از پله‌های مناره سخت نیست!

2
مردم بصورت کاملا فشره و خودجوش در صف ایستاده‌اند. صف بقدری طولانی است که انتهایش را نمی‌توان دید. هر از چند گاهی هم دعوایی چیزی رخ می‌دهد. دوربین میرود در ابتدای صف و مرد سالخورده‌ای را نشان می‌دهد که با مسئول پشت پیشخوان مشغول جر و بحث است.
مرد سالخورده: آقا حالا یه کاری برای من بکن. بخدا از 4 صبح تو این سرما و بدبختی تو صفم.
مسئول: کاری از دست من بر نمیاد پدر جان. چرا اول اس ام اس ندادی ببینی مشمول سبد کالا شدی یانه؟!
مرد سالخورده: آخه من که سواد ندارم پسرم. از این چیزها سر در نمیارم.
مسئول: در این موقع در حالی که به شدت مهربان است، دست میبرد زیر میز و یک بسته آموزشی بالابالا بیرون می‌آورد و به پیرمرد می‌دهد.
مسئول: بیا پدرجان. با این بسته‌های آموزشی هم سواد پیدا میکنی تا بتونی پیامک بزنی و الکی نیای وایسی تو صف و دولت رو به بی‌تدبیری متهم کنی؛ هم دیگه جزو «بی‌سوادهای معدود از یک جای خاصی تغذیه شو» قرار نمیگیری!

3
دوربین دور خانه می‌چرخد و خانه‌ای لوکس با وسایل و مبلمانی شیک را نشان می‌دهد. مردی که باید پدر خانواده باشد –مثل همه پدرهای تبلیغاتی- با پیراهنی کرم رنگ، پلیوری زرد، شلوار بیرونی و جوراب و دمپایی به پا نشسته است و به طرز مسخره‌ای دارد روزنامه گنده‌ای را می‌خواند. یکدفعه پسربچه‌ای می‌پرد داخل کادر.
پسربچه: بابا من حوصله‌ام سر رفت.
پدر: خب چی کار کنم پسرم. ما جزو اقشار کم درآمد مستحق یارانه هستیم. پول ندارم بریم تفریح.
پسربچه: یعنی انقدر پول نداری که یه مایع ظرفشویی بخری بریم خوشگظرفونی؟!
پدر در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده است از جا می‌پرد و می‌رود یک مایع ظرفشویی می‌خرد و با پسرش می‌رود در آشپخانه لوکسشان و بعد از اینکه اینطرف و آنطرف را نگاه می‌کند و اثری از آقای حدادعادل –پاسبان همیشه بیدار زبان فارسی- نمی‌بیند، مشغول «خوشگظرفونی» می‌شود.

4
دوربین شور و شوق وصف ناشدنی مردم در مراسم استقبال از رییس جمهور را نشان میدهد. خیلی شور و شوق وجود دارد. دوربین بصورت کرین از روی سر جمعیت که دو طرف خیابان ایستاده و بصورت اتفاقی نود درصدشان دانش آموز هستند رد می‌شود و می‌رود روی صورت دو دانش آموز زوم میکند.
دانش آموز اول: به نظرت تو این استقبال بی‌نظیر جای چی خالیه؟
دانش آموز دوم: نمیدونم والّا. من خودجوش اومدم، با قصد و نیست قبلی و به زور مدرسه که نیومدم که به بخوام به این چیزا فکر کرده باشم!
دانش آموزم اول: اگه راست میگی چرا روپوش مدرسه تنت هست؟
دانش آموز دوم: راستش لباسم کثیف شده بود مادرم هرچقدر شست تمیز نشد مجبور شدم لباس مدرسه رو بپوشم، مدیونی اگر فکر دیگه‌ای بکنی!
دانش آموز اول دست میکند پشت شمشادها و یک پودر لباسشویی در می‌آورد.
دانش آموز اول: بیا. این رو ببر بده به مادرت تا لباسهاتون رو با این بشوره مجبور نباشید روپوش مدرسه بپوشید تو استقبال از رییس جمهور.
دانش آموز دوم: همین یه دونه رو داری؟ چون مثل اینکه خیلی از اینا که اومدن استقبال لباسهاشون کثیف بوده!!!

  • م.ر سیخونکچی

باورتان می‌شود؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۴۳ ب.ظ | ۱ نظر

«بعضی ها از عدم خشونت دولت سوء استفاده می کنند باید با کارگران اعتصابی که خواهان عیدی هستند آن هم در شرایط کنونی کشور بی رحمانه برخورد کرد ...نباید به این افراد رحم کرد ...»

باورتان میشود گوینده این سخنان آقای رفسنجانی در سال 59 هستند؟ حالا جالب نیست که همین ایشان می آیند و میگویند مردم از برخی تندرویهای اوایل انقلاب ناراحت هستند؟ و از اینها بدتر آیا باورتان میشود ایشان پدر دولت اعتال هستند؟باورتان میشود؟ ندیدید چه کسی سنگ پای مرا برداشت؟!

  • م.ر سیخونکچی

بنزین هم بعله...

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ | ۱ نظر
  • م.ر سیخونکچی

من کلی پول دارم گداها!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۳۴ ب.ظ | ۷ نظر

گزارشی نه چندان محرمانه از جلسه شورای شهر تهران


یکی از هفته نامه‌های تازه روزنامه شده رفته با یکی از زنان ثروتمند تازه عضو شورای شهر شده، مصاحبه کرده و اون بنده خدا هم در کمال تواضع گفته که شوهرش چقدر ماشین دوست داره و بنز و لکسوس و پرادو و... داره اما خودش از این ماشینای زمخت خوشش نمیاد و خونه 500 متری تو نیاوران داره و ریسک ۶ میلیاردی تو صادرات سنگ آهن به چین داره و... خلاصه کلی از این حرفهای زنانه زده برای مردمی که تو صف سبد کالا هستند! از اون طرف هم عضو دیگر شورای شهر کنسرت موسیقی برگزار میکنه و رئیس دانشگاه آزاد فلان جا میشه و دیگری که ورزشکاره و رئیس شورا هم که رفته بوده سر فیلم شهر موشها و گفته بوده من رو رییس شورای شهرتون کنید و...

یعنی مردم تهران ترکوندن با این شورای شهر انتخاب کردنشون؛ موافقید؟ حالا در همین راستا قصد داریم بخشی از گفتگوهای رد و بدل شده در یکی از جلسات علنی شورای شهر رو بصورت گزینش شده برای شما نقل کنیم:

رییس جلسه: خب موشها... ببخشید، شرمنده، دوستان! جلسه رو آغاز کنیم که خیلی کار داریم!

عضو شماره یک: آقا خسته شدیم انقدر جلسه پشت جلسه، یه استراحت دو سه هفته‌ای بدید بریم مسافرت آخه.

عضو شماره دو: اگه صبح به صبح چارتا دمبل بزنی اینجوری جونت در نمیاد نفله!

رییس جلسه: دوستان مودب باشید.

عضو شماره دو: چی گفتی؟

رئیس جلسه: هیچی به خدا، عرض کردم اگر صلاح می‌دونید کمی مراعات رسانه‌ها رو بکنید وگرنه من که خودم کرتم مشتی!

عضو شماره دو: آهان... دمت قیژ!

منشی جلسه: دستور جلسه امروز بررسی قانون جامع شهرسازی تهران، بند سوم، مربوط به مشخصات فنی لازم برای ساختمان سازی است.

عضو شماره سه: آقا تو رو خدا هر قانونی میذارید بذارید، فقط الزام کنید که سقف و دیوار خونه‌ها آکوستویک باشه که بشه دو تا کنسرت برگزار کرد، صدا میپیچه نمیشه یه چه‌چه بزنیم بدمصب!

عضو شماره چهار: حالا من با دیوارها کاری ندارم، اما تصویب کنید حداقل ارتقاع سقفها هفت هشت متر باشه، آدم دلش میگیره تو این خونه‌های پونصد متری با سقفای سه چهار متری!

عضو شماره 15 1: آقایون تو حرفهاتون مراعات مردم جنوب شهر رو هم بکنید.

عضو شماره پنج: بابا خدای اونا هم بزرگه، نگران نباشید!

عضو شماره چهار: آفرین، منم موافقم، خدا هم باید بزرگ باشه، خدای کوچیک چیه آدم دلش میگیره!

عضو شماره دو: آدم باید دمبل بزنه تا دلش نگیره!

عضو شماره چهار: ایششش... دمبل چیه؟ آدم عرق میکنه بو بد میده! ورزش هم فقط ماشین سواری! انقدر با کلاسه... تازه شوهر من کلی هم ماشین داره! فوتینا!!!

عضو شماره دو: هی شوعر شوعر میکنه واسه من ضعیفه! شووعرت کجاس تا یه اشکل گربه بزنم بهش تا دو هفته نتونه بره دست به آب!

عضو شماره چهار: اوا... آقای رییس با این تهدیدها مقابله کنید خو.اهش میکنم، وگرنه من مجبور میشم با یکی از ماشینای زمخت شوهرم جلسه رو ترک کنم ها!

عضو شماره سه: آقایون، خانوما! یک کم صداتون رو بیارید پایین لطفاً، این دستگاهی که شما دارید توش می‌خونید اصلاً مناسب یه جلسه رسمی نیست، مثل اینکه اینجا رو با یه کنسرت زیرزمینی اشتباه گرفتید.

عضو شماره یک: آره بابا... چرتمون هم پاره شد!

رییس جلسه: بله دوستان، لطفاً بپردازیم به بحث اصلی.

منشی جلسه: اگر دوستان در مورد طرح گفته شده نظری ندارند رأی گیری کنیم، اگر نظری دارند که جلسه فوق العاده بذاریم.

عضو شماره سه: نه بابا... نظر نداریم که، رأی گیری کنید بریم پی کارمون کنسرت داریم امشب!

منشی جلسه: خب دوستان رای بدن... خب تصویب شد!

عضو شماره چهار: تازه من کلی هم پول دارم... گدا!

عضو شماره دو: چی؟... با من بودی؟ وایسا ضعیفه! مگه من دستم به اون شووعرت نرسه!

  • م.ر سیخونکچی

دوره آموزشی درک پیام 24 خرداد

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۳۱ ب.ظ | ۱ نظر

بعد از اینکه جناب مسئولان محترم و مردمی، در رابطه با نارضایتی های فعلی مردم در زمینه سیاست خارجی و مسائل داخلی از جمله اقتصادی و سبد کالا، با موجی از اعتراضات روبرو شدند، در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در رابطه با دلیل این نارضایتی ها، گفتند: «چرا پیام 24 خرداد را درک نکردید؟!»

به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم تا قبل از فرا رسیدن سال نو و در قالب یک دوره فشرده، مبانی درک و شناخت پیام انتخابات 24 خرداد را برای آن دسته از عزیزان کم درک کنی! که هنوز نسبت به این پیام شیرفهم نشده اند، برگزار کنیم تا آن‌ها هم حسابی شیر فهم شوند! گفتنی است به شرکت کنندگان در این دوره بعد از آزمون کتبی و شفاهی و عملی، گواهی معتبر داده می‌شود که می‌توانند بگذارند دم کوزه و هر وقت تشنه شدند آبش را بخورند.

کلید شناسی مقدماتی
مدرس: دسته کلید اعظم(به سخنان یکی از تئوریسین‌های اصلاح طلبان که گفته بود حاضر است جاسوییچی اعتدال باشد مراجعه فرمایید)
سوابق استاد: دارای مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری در رشته کلیدسازی از دانشگاهKeybridgh، سابقه 20سال حضور مستمر و شبانه روزی در بازار کلیدسازان تهران، حضور در چند برنامه براندازی نرم و تا حدودی سخت.
اصول لبخند زدن به شیطان بزرگ
مدرس: جواد فیسبوکی
سوابق استاد: بیش از هشت سال ریاست حلقه لبخندزنان آمریکایی دوست، داشتن چند فقره عکس یادگاری در کنار سرتیم لبخند زنان اتحادیه اروپا، سابقه چندبار حضور در دانشگاه های مطرح کشور برای سخنرانی در حوزه لبخند بین الملل و چگونگی دفاع از حقوق تضییع شده ملت به وسیله لبخند زدن.

سبد شناسی و راه های پر کردن آن
مدرس: اسحاقِ جان‌بابا یا اسحاق‌جانِ بابا
سوابق استاد: دارای مدرک دکتری در فرستادن پیام در حوزه سیاست خارجی به ویژه به کشور کویت که مردمش بعد از دیدن تصاویر صف سبد کالا در ایران بروند خدا را شکر کنند. مسئول و مجری طرح «سبدهای پر و جیب های خالی»، از همه مهمتر داشتن رابطه بسیار نزدیک با آقای پدرخوانده!

روش های بستن یک قرارداد خوب!
مدرس: آقا بیژن 
سوابق استاد: هشت سال حضور موفق در رأس سازمان بریزید و بپاشید اما اسراف نکنید، عضو هیأت علمی دانشگاه کلیدسازان نوین ایران و مدرس درس «بستن قراردادها بدون آنکه گندش دربیاد»، متخصص در حوزه خوردن قسم در رابطه با یک قرداد خوب!


احسان سالمی- هفته نامه 9 دی

  • م.ر سیخونکچی

ما خیلی هنری هستم و کلاً هم از سینمای دولتی بدمان می‌آید!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۲۱ ق.ظ | ۵ نظر

جشنواره فیلم فجر خیلی مهم است. اصلاً انقدر مهم است که نگو. اصلاًتر مگر می‌شود آنهمه آدم خوش تیپ یک جایی جمع شوند و آنجا مهم نباشد؟! اما امسال اختتامیه این جشنواره علاوه بر خوش‌تیپ بودن حاضران، به دلایل دیگر هم مهم بود. آمدن دولت تدبیر و امید(فرشته) و بیرون رفتن دولت سابق(دیو!) که با بیرون رفتن خود باعث شده بود فرشته درآید موجب شد تا خیلی از حاضران در افشانی بکنند. این درافشانی‌ها به قدری سیاسی بود که از وسط های مراسم برخی افراد ترسیدند که نکند اشتباه آمده و در یک میتینگ سیاسی نشسته‌اند و خودشان هم خبر ندارند. حالا بگذریم که از افراد کاملا هنری که در مراسم بودند مانند همسر و دختر آقای هاشمی رفسنجانی!

در همین راستا پیشنهاد می‌شود از سال بعد کنگره مرکزی حزب اعتدال و توسعه و اختتامیه جشنواره فیلم فجر بصورت همزمان برگزار شود تا هم در هزینه‌ها صرفه‌جویی شود و هم در عقده گشایی دوستان صرفه جویی صورت گیرد.
 در این صورت احتمالاً گزارش رسانه‌ها از آن اختتامیه-کنگره به شرح زیر خواهد بود:

مجری: خب... خیلی خوشحالم که در این جمع هنری سیاسی مجری گری می‌کنم. شما هم خوشحالید؟
جمعیت:  ببععععله!
مجری: خودم می‌دونستم! اصلاً مگه میشه یه همچین دولتی سر کار باشه و ما خوشحال نباشیم؟ دولت از این خوشحال‌تر داریم؟ نه داریم؟ ملت... داریم؟
جمعیت:   ننننخخخخیییر.
مجری: خب دیگه لوس بازی بسه! با از بین رفتن دولت قبلی، سیاست از سینما کلاً بیرون رفت و الان سینما اصلاً توسط مسئولان سیاسی مدیریت نمیشه. به همین دلیل خواهشمندم از رئیس گروه مشاوران حلقه استراتژیک معاون سیاسی ریاست جمهوری تا برای سخنرانی پشت تریبون قرار بگیرند.
رئیس گروه مشاوران حلقه استراتژیک معاون سیاسی ریاست جمهوری: بنده خیلی خوشحالم که در جمع شما هنر دوستانِ سیاست‌بیزار! صحبت می‌کنم. من در اینجا به همین جمله بسنده می‌کنم که سینما خیلی مهم است. همین. بیش از این چیزی ندارم که بگویم. همین هم از سرتان زیاد است. بروید حالش را ببرید مطرب‌ها!
مجری: چقدر آدم کولی بودند این آقای مسئول! آدم عشق می‌کند از این مسئولین هنر دوست هنر فهم هنر شناس! شما هم کیف می‌کنید ملت؟!
جمعیت :  بببععععلللله!
مجری: باید هم کیف کنید. بعد از اون دولت نکبتی مگه جرأت دارید کیف نکنید؟! جرأت دارید ملت؟ اگر جرأت دارید بگید تا اسمتون رو بدم به یک آشنا که مشاور غیرامنیتی رئیس جمهور است!
جمعیت: نه... نداریم!
مجری: آفرین به شما هنرمندان که پیام 24 خرداد رو خیلی خوب دریافت کردید! اما در مورد جایزه‌های سینمایی. من اسامی بخش اول برگزیدگان رو پشت سر هم دیگه می‌خونم و خودشون سریع بیان بالا سیمرغشون رو از روی میز بردارن و برن پایین. هر کدوم هم قبل از پایین رفتن باید یه کنایه‌ای چیزی به دولت قبل یا نظام بندازن. اگر هم کسی سیمرغش رو به رئیس جمهور تقدیم کنه که دو امتیاز مثبت داره و بیرون سالن باهاش نقداً حساب میشه. ولی کنایه رو فراموش نکنن. اصلاً مگه اختتامیه بدون کنایه میشه؟ میشه ملت؟ داریم؟
جمعیت؟ نه... نداریم!
مجری: آفرین به شما ملت فهیم که می‌دونید چی داریم و چی نداریم. خب به علت ضیق وقت و البته اهمیت هنر مجبوریم سیمرغ ها رو از همینجا پرت کنیم تو بغل برگزیدگان تا برسیم به اصل برنامه کاملاً هنری امشب. از آنجا که میدونید هنر خیلی چیز خوبی‌ست در اختتامیه جشنواره فیلم فجر برای شورای سیاستگذاری حزب اعتدال و توسعه هم رأی گیری خواهد شد. واجدین شرایط رأی گیری رأی های خودشون رو به گلدان ها بندازن.
راستی همین الان به من گفتن که یکی از کارگردان ها جای یکی از چهره‌های سیاسی نشسته. با کمال احترام به ساحت هنر خدمت آن کارگردان عزیز عرض میکنم که پاشو مردک جلمبر بی‌سواد از جای خاصی تغذیه شو! پاشو ببینم! خجالت نمیکشی جای آقای (...) نشستی؟! پاشو یه لنگه پا وایسا ببینم! دستاتم بگیر بالا. یالّا!
جمعیت: یالّا... یالّا...
مجری: همین الان خبردار شدم که بخاطر این جسارت که ساحت هنر به ساحت سیاست کرد همه مسئولان سیاسی و دولتی جلسه را ترک کرده و 11 تا سخنرانی بعدی ما که قرار بود توسط اینها انجام شود رفته روی هوا. من هم در همینجا به نشانه اعتراض تریبون را ترک کرده و شما را به آقایی که آشنا هستند و اصلاً سوابق امنیتی نداشته و از بیخ فرهنگی هستند می‌سپارم. باشد که رستگار شوید!

  • م.ر سیخونکچی

صرفه جویی سینمایی-سیاسی!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۵۹ ق.ظ | ۴ نظر

باتوجه به مشکلات اقتصادی دولت، و با توجه‌تر به اینکه سینما در دولت جدید باید تا دسته از سیاست جدا شود، قرار است از سالهای بعد گردهم آیی حزب اعتدال و توسعه و اختتامیه جشنواره فیلم فجر بصورت همزمان و در یک ساعت و یک سالن واحد برگزار شود. با اینکار علاوه بر هزینه‌ها، در عقده گشایی هم صرفه جویی شده و عقده گشاها فقط یکبار عقده گشایی می‌کنند!

  • م.ر سیخونکچی

ستاد مرکزی توزیع سبد کالا!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۴۸ ب.ظ | ۳ نظر
  • م.ر سیخونکچی

خدا 4 سال بعد رو به خیر کنه!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ | ۲۳ نظر

قبل از انتخابات: شما خوبی، خانواده خوبن؟ فداتون بشم، قربون این ملت سرافراز و عزیز برم، چقدر شما ماهید، چقدر شما گلید، من خاک پای شمام، من نوکر شمام، شما اصلا بیا بزن تو گوش من... بیا بزن... جون من بیا بزن، نه آقا تا نزنی اصلا از جام تکون نمیخورم، بیا بزن...


دو ماه بعد: خدایا از استبداد رای و بستن دهان منتقدان به تو پناه میبرم.


هشت ماه بعد: منتقدان ژنو یک عده معدود کم سواد هستند.


یک سال بعد: یه عده آدم بو گندو‌ی پیف پیفو دارن از ما انتقاد میکنن.


دو سال بعد: هوی... دهنت رو ببند عوضی! میدونی از کی داری انتقاد میکنی؟!


دو سال و نیم بعد: تو (...) میخوری انتقاد میکنی، مگه اینجا خونه باباته الدنگ؟! فکر کردی چون حقوقدانم جوابت رو نمیدم؟


سه سال بعد: من دهن تو رو سرویس میکنم...


سه سال و 11 ماه بعد: هر کی به من انتقاد کرده مادر فلانه! با توام... آره با توام ازگل عوضی! 


سه سال و 11 ماه و 28 روز بعد: من فداتون بشم! قربونتون برم، ملت نجیب و عزیز ایران... حال و احوال دهنتون چطوره؟!...

  • م.ر سیخونکچی

سرما، صف، زنبیل و... مردم را اینطور تکریم می‌کنند!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ق.ظ | ۱۵ نظر

تقدیم به همه دلیرمردانی که در این چند ماه تلاش کردند تا ملت همیشه در صحنه ایران با آغاز دهه فجر یکبار دیگر لذت تکریم را بچشند و با ایستادن در صف یاد روزهای حماسه دهه شصت در ذهنشان زنده شود. تا باد چنین بادا!
 
1
 
- آقا ببخشید!
 
- جونم؟
 
- همینجا مردم رو تکریم می‌کنند؟!
 
- بله عزیزم، شما هم اومدی تکریم بشی؟
 
- بله دیگه... یه چند وقتی بود تکریم نشده بودم، الان در پوست خودم نمی‌گنجم!
 
...
 
- کجا پس عمو؟ چی شد؟
 
- دارم میرم تکریم بشم دیگه.
 
- نه بابا! دیر اومدی زود هم میخوای تکریم بشی بری؟ زرشک!
 
- چطور مگه؟ نکنه تکریم تموم شده؟
 
- نه عزیزم، مگه صف رو نمیبینی؟ برو وایسا ته صف... ما هم میخوایم تکریم بشیم ها!
 
- ئه!...مگه واسه تکریم هم باید تو صف وایسیم؟
 
- پس چی، اصلا خود این صف اصل تکریمه! اون تخم مرغ و برنج بهونه اس، اصل تکریم همین تو صف موندن تو این سرماس!
 
- آهان...!
 
 
2
 
 
- آقا دو تا از این تکریم‌های ما افتاد شکست!
 
- جان؟ چی افتاد شکست؟!
 
- دو تا از این تکریم ها دیگه، این تکریم بیضوی شکل‌ها... شما چی میگین؟ ئه.... آهان شما میگین تخم مرغ!!
 
- آهان! خب حالا چی کار کنم؟
 
- من چه میدونم. شما اینجا مسئول تکریم مردمی، از من میپرسی؟
 
- خب باید حواست باشه نیفته دیگه. من که نمیتونم حواسم به تکریم همه مردم باشه!
 
- من حواسم باشه یا شما؟ شما باید مردم رو یه جور تکریم کنید که شکستنی نباشه! حالا من این یه شونه تکریم رو ببرم خونه زن و بچه نمیگن چرا تکریمت ناقصه؟ من جوابشون رو چی بدم؟
 
- چه میدونم والّا... ببین کسی تکریم اضافه نداره بهت قرض بده!
 
...
 
- آقا اگر کسی هست که دو تا دونه اضافی تکریم شده باشه لطف کنه بده به من، بخدا واسه مریض میخوام!!!
 
- بیا آقاجون... من از صبح تا حالا زیر این برف و تو این سرما بیشتر از بقیه تکریم شدم. بیا این دو تا تکریم رو بگیر ببر!
  
 
3
 
- آقا لطف کن او کرامت من سرخ کردنی باشه!
 
- سرخ کردنی ندارم، ساده‌اس!
 
- ای بابا... این چه وضعیه آخه.... ما گفتیم بعد از هشت سال که کرامت انسانیمون نادیده گرفته شده بود، حالا همزمان با بازیابی عزت در عرصه بین الملل لااقل این اجازه رو داریم که نوع کرامتمون رو خودمون انتخاب کنیم!
 
- آقا حرف سیاسی نزن... بیا این دو تا بطری  روغن رو بگیر برو حالش رو ببر!
 
- بابا لااقل یکیش رو سرخ کردنی بده!
 
 
4
 
- کجا آقا جون؟
 
- اومدم تکریم بشم.
 
- برو پی کارت بابا...
 
- چرا؟ مگه من چمه؟!
 
- چت نیست؟ فکر کردی اینجا هم گداپروری میکنن که با این سر و وضع راه افتادی بیای تکریم بشی؟ اون ممه رو... ببخشید اون یارانه نقدی رو که باهاش گداپروری میکردن لولو برد! اینجا مخصوص آدمای دارای کرامت انسانیه!
 
- یعنی ما نیستیم دیگه؟
 
- نه که نیستی. نه از سرما میلرزی، نه روی لباست رد بارون و برفه، دیشب هم که ندیدم تو صف وایساده باشی، اگر شایسته تکریم بودی یکی از این نشونه ها رو حداقل داشتی؟
 
- عجب!
 
...
 
- حالا کجا میری؟ بیا برو تو شاید دو بسته تکریم 800 گرمی مونده باشه بهت بدن!
 
- نه پدر جان، دارم میرم پیام 24 خرداد رو درک کنم!
  • م.ر سیخونکچی