طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۱۴۴ مطلب با موضوع «اعتدلال» ثبت شده است

چگونه هزینه‌های شب عید را کنترل کنیم؟!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر

خود این سوال جای سوال داره؟ مگه مدیریت کردن هزینه‌های شب عید در این روزها کار سختی است؟ یعنی واقعاً در شرایطی که رییس جمهور فرموده تورم صفر شده است، کاری آسانتر از مدیریت کردن هزینه‌ها در شب عید وجود دارد؟ یاللعجب از این مردم که حتی با تورم صفر هم نمی‌توانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند! نکند انتظار دارند تورم منفی شوند و صبح به صبح بروند دم درِ بانک مرکزی و یه چیزی دستی از آقای سیف بگیرند، تا بتوانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند؟ خب وقتی با تورم صفر هم از این کار عاجزید بفهمید که مشکل از شماست دیگه؟ ای بابا...

 
من می‌خواستم همان بند بالا را بنویسم و بروم با تورم صفر هزینه‌هایم را مدیریت کنم، اما بنده خدایی گفت حالا چه میشه‌کرد؛ بالاخره یک عده معدودی هم هستند که عقل معاش ندارند و حتی با تورم صفر هم نمی‌توانند هزینه‌های شب عیدشان را مدیریت کنند، جرم که نکرده‌اند، اونها هم آدمنند و... خلاصه انقدر از این حرفها زد که دلم سوخت و گفتم به ارائه راهکارهام ادامه بدم.
 
مهمترین راهکار اینه که به راهکاری که وزیر محترم جهاد و کشاورزی ارائه کرده عمل کنند. آقای محمود حجتی در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره گران شدن قیمت مرغ تا کیلویی هشت هزار تومان گفته بود: «مردم مرغ هشت تومنی نخرن»!
 
حالا من علامت تعجب گذاشتم و جمله تمام شد اما شما به این سادگی از کنارش رد نشید. در همین یک جمله به اندازه کل قابوسنامه حکمت نهفته است! یعنی انقدر حکمت نهفته است که هیچ بعید نیست از سال بعد بجای بخشهایی از قابوسنامه همین یک جمله را هی توی کتابهای درسی دانش‌آموزان بگذارند. حالا حکمتش به کنار، اگر این کار را بکنند دعای دانش آموزان هم می‌رود پشت دولت و دولت محترم در کم کردن تورم هی موفقیتش بیشتر می‌شود. خب خدا وکیلی هم حفظ کردن اسم صاحب جمله یعنی «محمود حجتی» خیلی آسان‌تر از حفظ کردن نام صاحب قابوسنامه یعنی «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار» است دیگه و کار دانش آموزان هم برای امتحانات ادبیات راحتتر میشود. خود ما از سه روز قبل از امتحان ادبیات وقت می‌گذاشتیم و تا سر جلسه تازه می‌توانستیم تا وشمگیرش را حفظ کنیم! اما اگر آقای حجتی زمان تحصیل ما هم از این حرفها زده بود و جملاتش را در کتاب ادبیات در بخش ادبیات تعلیمی می‌آوردند، سه دقیقه قبل از امتحان کتاب را باز می‌کردیم و نمره‌مان هم بیست می‌شد...
 
خلاصه اینکه اگه همه مردم به توصیه آقای حجتی گوش کنن و «نخرن» به راحتی میتونن هزینه‌هاشون رو مدیریت کنن. اصلاً اگر کسی ماست و پنیر و میوه و آجیل و مرغ و گوشت و برنج و نان و شیر و دوغ و حبوبات و لباس و... نخره اصلاً دیگه شب عیدی هزینه‌ای براش می‌مونه که بخواد مدیریت کنه؟!
 
خداوکیلی دم آقای حجتی گرم که یک تنه به عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وُشمگیر بن زیار و سایر رفقای اسم طولانی‌اش ثابت کرد هنوز هم تو ایران آدم حکیم مثل ریگ ریخته و اصلاً هم آدم برای اینکه خیلی حکیم باشد و همین که دهان باز میکند درّ و گهر بپاشد بیرون لازم نیست اسمش سخت باشد!
  • م.ر سیخونکچی

یه قل دو قل بازی کردن داماد وزیر صنعت با پول بیت المال

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ب.ظ | ۰ نظر

این طنز نیست واقعیت است. اما گفتم اینجا بزارم ببینید از طنز روزگار کیا شدن مسئول تو این دولت:

برخورد نماینده دولت در اکسپو با یک رسانه خبری:



متن کامل مصاحبه:

معماری نیوز: سلام علیکم

محبعلی: سلام

معماری نیوز: جناب آقای محبعلی؟

محبعلی: بفرمایید

معماری نیوز: حال شما چطوره؟ خوبین؟ من سلطانی هستم. سردبیر سایت خبری معماری نیوز

محبعلی: خوب...

معماری نیوز: خوبید انشااله؟ رسیدن بخیر

محبعلی: سلامت باشید

معماری نیوز: سوال داشتم خدمتتون آقای محبعلی. وضعیت اکسپو در چه وضعیتی هست؟

محبعلی: شما که نوشتین هر چی که میخاستین

معماری نیوز: ما چیزهایی که میدونستیم رو نوشتیم

محبعلی: از کجا میدونستی؟

معماری نیوز: خدا منابع آگاه رو حفظ کنه. اخبار میرسه دیگه.

محبعلی: پس برو از همون منابع بگیر اطلاعاتت رو

معماری نیوز: آخه شما اونجا تشریف داشتین. منابع ما که نبودن اونجا

محبعلی: پس چرا نوشتین اگه میدونین درست نبوده؟

معماری نیوز: نه. نمیگم درست نبوده. شما تنها سفر کرده بودین. برای همین میپرسم اونجا وضعی

چطور بوده و از شما کسب خبر کنیم

محبعلی: خوب به منابعتون بگین برن اونجا خبردار بشن

معماری نیوز: به هر حال شما مامور شدین دیگه. درسته؟ باید به هر حال گزارش بدین از عملکردتون

محبعلی: من به تو گزارش بدم؟

معماری نیوز: نه. به من که نباید گزارش بدین. به افکار عمومی باید گزارش بدین

محبعلی: من نباید گزارش بدم

معماری نیوز: شما نباید گزارش بدید؟

محبعلی: نه

معماری نیوز: آخه یه سفر شخصی که نبوده/

محبعلی: من به مافوقم گزارش میدم و هر کاری که مافوقم بخاد و صلاح بدونه ایشون انجام میده

معماری نیوز: آخه یه بحثی هم هست، این منافع ملی هست و ما فوق شما هم تا حدودی اختارات دارن که بتونن.....

محبعلی: تو اگه منافع ملی رو میفهمیدی، هر چرت و پرتی که بهت گفتن رو نمی نوشتی بچه جون. فهمیدی؟

معماری نیوز: شما از وزارت نفت مامور شدین به وزارت صنعت. درسته؟

محبعلی: به توچه اصلا؟

معماری نیوز: بحث به تو چه نیست. شما باید پاسخگو باشین الان به رسانه ها

محبعلی: نه نیستم. اصلا به توچه؟

معماری نیوز: میدونید که همه مصاحبه هایی که ما و خبرنگارا میکنن داره ضبط میشه. و الفاظی هم که شما دارین به کار میبرین در شان نماینده دولت نیست که رفته برای پیگیری یک پروژه ملی

محبعلی: من الان باید با تو حرف بزنم؟

معماری نیوز: من شما خطاب میکنم شما رو. شما نمی تونی تو بگین

محبعلی: من باید با تو حرف بزنم؟

معماری نیوز: بله شما با رسانه مجبورید که حرف بزنید

محبعلی: تو غلط کردی که همچین چیزی میگی

معماری نیوز: دارین توهین میکنین آقای محبعلی. درسته؟

محبعلی: هر چی

معماری نیوز: شما به یک خبرنگار دارین توهین میکنین.

محبعلی: به دورغ هایی که نوشتین؛ برو ادامه بده

معماری نیوز: به هر حال ما کل اسناد رو منتشر نکردیم. ما منتظر شدیم که شما برگردین...

محبعلی: همه رو منتشر کن

معماری نیوز: اگر آقای نعمت زاده نسبت فامیلی با شما نداشتن این مسئولیت دوباره به شما داده میشد؟

محبعلی: همه رو برو منتشر کن

معماری نیوز: سوال دارم میپرسم از خدمتتون. چون میخایم منتشر کنیم

محبعلی: همه رو برو منتشر کن

معماری نیوز: عرضم یه چیز دیگه است. چون شما از وزارت نفت مامور شدین

محبعلی: همه رو برو منتشر کن

معماری نیوز: میخام بدونم شما صلاحیت خودتون رومیتونین تایید کنید که برای اکسپو ایران بعنوان مدیر اجرایی.....

محبعلی: تو میخای تشخیص بدی؟

معماری نیوز: نه من دارم از شما میپرسم

محبعلی: تو چقدر سواد داری؟

معماری نیوز: من آدم بیسوادی هستم

محبعلی: من فوق لیسانس شهرسازی ام. لیسانس معماری ام.

معماری نیوز: پس تو وزارت نفت اونوقت سمتتون چی بوده؟

محبعلی: اونجا «یه غل دو غل» بازی میکردم

معماری نیوز: پس با این سابقه شما میتونید اکسپو رو مدیریت کنین؟

محبعلی: آره دیگه. تو اکسپو هم «یه قل دو قل» بازی میکنم.

معماری نیوز: پس آبروی کشور میره درسته؟

محبعلی: برو گم شو بابا. تو اگه آبرو میفهمی اون چرت و پرت ها  و دروغ ها رو نمی نوشتی. اگه یه مقدار وطن پرست بودی میومدی اول از خودم میپرسیدی بعد مینوشتی.

معماری نیوز: ماموریت شما 8 روز بود. ما منتظر موندیم که شما بیاین. اما مدت زیادی شما اونجا موندین.

محبعلی: صبر میکردی. هیچ اتفاقی نمی افتاد

معماری نیوز: الان این اطلاع رسانی شده. شما باید برای افکار عمومی جواب بدید. درسته؟

محبعلی: تو الان کار خودتو کردی دیگه. اطلاعت رو رسوندی دیگه. من پاسخ نمیخام بدم.

معماری نیوز: آهان. پس پاسخگو نیستید شما؟

محبعلی: نه. اون چیزایی که شما نوشتید من پاسخ نمیدم.

معماری نیوز: ما یه تعداد سوال دیگه هم داریم. چطور میشه خدمت برسیم و حضورا اینا رو بپرسیم از خدمتتون؟

محبعلی: نه من وقتش رو ندارم

معماری نیوز: آخه نمیشه که. شما پروژه ملی دستتون هست. نمیشه پاسخ ندید که.... 

محبعلی بدون خداحافظی تلفن را قطع کرد...


منبع: http://memarinews.com/vdchwqni.23nxqdftt2.html

  • م.ر سیخونکچی

خانه سالمندان مفتکی!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ق.ظ | ۰ نظر

یکی از دوستان میگفت و خوب هم میگفت. گفت این کارگزارانی‌ها بچه‌های اولشون که به سن سربازی رسید، بحث خرید سربازی رو راه انداختن. الان هم که بچه های دومشون ده سال از سربازیشون گذشته بحث خرید غیبت سربازی رو! با این حساب از همین الان میشه فهمید که احتمالا چند سال دیگه، یهویی مجلس طرح رایگان شدن مهدکودک ها، و بعدتر رایگان شدن خانه سالمندان رو تصویب خواهد کرد.

این کارگزارانی‌ها کی تموم میشن راحت شیم؟!

  • م.ر سیخونکچی

بانک مرکزی بدجور به وظایف خودش عمل می‌کند!

م.ر سیخونکچی | پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ق.ظ | ۰ نظر
یکی از نماینده‌های مجلس چند روز پیش گفته بود که مقدار قابل توجهی از پولهای آزاد شده توافق ژنو با «چمدان» از کشور خارج شده است. خبرنگاری هم همین موضوع را از آقای سیف، رییس بانک مرکزی پرسیده است. طبق روایت سایت شبکه خبر(اینجا)، حاصل این سوال و جواب این بوده است:
 
خبرنگار: آیا بانک مرکزی خروج چمدانی ارزهای توافق ژنو ازکشورمان را تائید می‌کند یا خیر؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند.
خبرنگار: آیا خروج این ارزها در راستای تعادل بازار بوده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
 
اگر این خبرنگار و سایر خبرنگارها و حتی سایر افرادی که خبرنگار هم نیستند بیشتر از این گیر می‌دادند و در آن روز سوالهای دیگری هم می‌پرسیدند احتمالاً چنین اتفاقاتی می‌افتاد:
 
روز – داخلی- ادامه جلسه پرسش و پاسخ
 
خبرنگار: آیا بانک مرکزی خروج چمدانی ارزهای توافق ژنو ازکشورمان را تائید می‌کند یا خیر؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: با زنبیل خارج شده است؟!
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: با زنبیل وارد شده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: زنبیل و ساک و چمدان و بقچه نکته انحرافی قضیه بوده است؟
آقای سیف: بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
خبرنگار: موفق باشید!
آقای سیف: حتماً بانک مرکزی وظایف خود را انجام می‌دهد.
 
روز – خارجی – دمِ درِ بانک مرکزی
 
عابر پیاده ‌(در حالی که به خودش می‌پیچید): آقا ببخشید سرویس بهداشتی کدوم وره؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
عابر پیاده(در حالی که بیشتر به خودش می‌پیچید): چی؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
عابر پیاده(در حالی که قرمز شده است): آقا مسخره بازی در نیار... ریخت!
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
عابر پیاده: (در حالی که دیگر به خود نمیپیچد!): بیا... دیدی ریخت!
آقای سیف: گفتم که بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
 
 
روز – خارجی – جلوی پارکینگ خانه
 
خانم (خانمی میانسال در حالی که دست پسر کوچکی را در دست دارد): ببخشید آقا ساعت چنده؟
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
خانم: چنده؟
آقای سیف: بانک مرکزی بدجور به وظایف خود عمل می‌کند!
خانم (در حالی که دارد دست پسرش را می‌کشد و می‌دود تا زودتر دور شود): وا... خدا مرگم بده... ببین گرونی چه به روز مردم آورده... پس چی میگفتن تورم صفر شده؟!
 
شب – داخلی – پذیرایی
 
پسر: بابا مدیرمون گفته فردا دویست هزار تومن بیاریم مدرسه واسه حق برنامه‌های فوق العاده در زنگ تفریح. خودمم ۵۰ تومن لازم دارم.
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
پسر: ببین بابا من مثل اون خبرنگارها نیستم اینطوری بپیچونیم ها!
آقای سیف: بانک مرکزی به وظایف خود عمل می‌کند!
پسر: من هم باشم مدیرمون اونطوری نیست! حالا خروج اونهمه پول رو پیچوندی و چیزی نگفتی اما مدیرمون این دویست تومن رو از حلقومت میکشه بیرون... خود دانی...
 
  • م.ر سیخونکچی

سیگار گران نمی‌شود، تورم هم که صفر است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۲۵ ب.ظ | ۲ نظر

آدم اشک در چشمانش حلقه می‌زند. در همین روزهایی که ما مشغول خرید شب عید هستیم و با توجه به خبر رییس جمهور درباره «صفر» شدن تورم در بهمن ماه، داریم چشم بازار را در می‌آوریم و وانت وانت آجیل و لباس و میوه و گوشت و... می‌خریم و می‍‌بریم منزل، نمایندگان ما در خانه ملت شب و روز ندارند. بزرگترین دغدغه ذهنی ما این روزها این است که اینهمه خرید شب عید را که با توجه به تورم «صفر» خریده‌ایم کجا جا بدهیم، اما نمایندگان مجلس دارند با دوراندیشی به افقهای دوردست اقتصاد کشور چشم می‌دوزند و با دقتی عجیب دارند بودجه سال بعد را تصویب می‌کنند. بعد هم چیزهایی تصویب می‌کنند که آدم می‌خواهد همین الان دربست بگیرد و برود بهارستان و جلوی مجلس از خوشحالی در پوست خودش نگنجد!

 
شما هم این خبر را بخوانید و بعد ببینید نگنجیدن ندارد! نه خدا وکیلی ببینید نگنجیدن دارد یا ندارد دیگر: «نمایندگان مجلس با افزایش ۱۰ ریالی قیمت هر نخ سیگار مخالفت کردند. دولت نیز مخالف این افزایش بود.»
 
تورم که صفر شده بود، مرغ هم اصلا هشت هزار تومان نشده بود، حالا هم که نگرانی‌مان از بابت افزایش ده ریالی هر نخ سیگار رفع شده است، با اینهمه خوشبختی اگر خودمان را از هشت نقطه آتش بزنیم حق داریم یا نه؟
 
البته تکلیف دولت که روشن شده بود و با سخنان یکی از اعضای کابینه درباره قلیان و متعلقاتش مشخص شده بود چرا دولت با افزایش یک ریالی قیمت هر نخ سیگار مخالف است. فقط می‌ماند مجلس که ممکن است برای نمایندگان حرف در بیاورند. مثلا ممکن است یک عده فکر کنند که نمایند‌ها خودشان دستشان توی کار است و خلاصه پاکت پاکت...!
یا اینکه فکر کنند مثلا این نماینده‌ها بیشترین رایشان را از سیگاری‌ها گرفته‌اند. یا اصلا شاید یک عده آدم اراجیف‌گو بیایند بگویند که آقا این نماینده‌ها و دولتی‌ها شبها بجای نان، مثلا سر سفره‌شان سیگار هست و املت را با سیگار می‌خورند! اراجیف‌گو هستند دیگر، هیچ چیز از آنها عجیب نیست! حتی ممکن است یک عده اراجیف‌گوی ماشین حساب به دست بیایند بگویند یک نفر سیگاری اگر روزی سی نخ هم سیگار بکشد این عدم افزایش قیمت ماهی کمتر از هزار تومان به نفعش خواهد بود، اما همین آدم اگر بخواهد ماهی سه بار نیم کیلو پای مرغ بخرد و سوپ درست کند، افزایش قیمت مرغ بیشتر از هزار تومان توی پاچه‌اش خواهد کرد! همین است دیگر؛ وقتی همینطور ماشین حساب ریخته زیر دست و پای مردم باید هم شاهد چنین اراجیف‌هایی باشیم!
 
حالا دیگر نمی‌دانند که بابا جان! وقتی تورم صفر شده است! وقتی با این روند نزولی تورم احتمالا تا چند ماه بعد تورم منفی می‌شود و مردم صبح صبح می‌توانند بروند دم درِ بانک مرکزی و یک چیزی دستی بگیرند! وقتی الان میروی بازار میگوید مرغ هشت هزار تومان، دو ساعت بعد میروی می‌گوید هفت هزار و پانصد تومان، سه ساعت بعد میروی میگوید، شش هزار تومان و احتمالا فردا خود مرغ‌فروش می‌آید دم درِ خانه‌تان و زنگ را می‌زند و چهار تا مرغ پاک شده را مفتی و با التماس تقدیم می‌کند و می‌رود! وقتی تورم صفر چنین کاری با مملکت کرده است، خب حالا دیگر وقت ثابت سازی قیمت سیگار است دیگر. اصلاً خود این عدم افزایش ۱۰ ریالی قیمت هر نخ سیگار ثابت می‌کند که تورم صفر شده است! من و شما هم غلط میکنیم فکر کنیم تورم به افزایش قیمت نان و مرغ و میوه و... ربط دارد.  تورم به سیگار و دود ربط دارد... ای جوووووون!
 
- دربست بهارستان... هشت تومن!
 
  • م.ر سیخونکچی

اشک تو چشام حلقه زد!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ | ۰ نظر

اصلا اشک تو چشمام جمع میشه وقتی اینهمه غیرت دولت یازدهم نسبت به امام راحل رو میبینم.
هیئت نظارت گفته 9دی رو بخاطر شائبه اهانت به امام توقیف کرده!

  • م.ر سیخونکچی

همخوانی زنها با مردهای لال!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۳۳ ب.ظ | ۰ نظر

من نمی‌فهمم چرا یک عده انقدر به وزارت ارشاد درباره تک خوانی زنان گیر می‌دهند؟ بابا جان تک خوانی نیست، هم‌خوانی است. یک زن با چند مرد همخوانی کرده است فقط مشکل این است که آن مردها چون کر و لال بوده‌اند، صدایشان ضبط نشده!

  • م.ر سیخونکچی

ریزگردهای بی ادب!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۱۲ ق.ظ | ۰ نظر

میگن ظاهرا آقای روحانی به ریزگردها دستور داده از خوزستان خارج بشن، حتی اخم هم کرده بهشون. اما اونا که گوش نمیدن، از بس بیشعور و بی ادب هستن!

  • م.ر سیخونکچی

چه بابای خوبی!

م.ر سیخونکچی | دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۲۰ ب.ظ | ۲ نظر

از امروز در بولتن روزانه روزنامه جوان در جشنواره فجر که در برج میلاد توزیع میشود، طنز مینویسم. این اولیش است! 


(باجه اطلاعات سالن همایشهای برج میلاد؛ آقا و خانمی محترم که واقعا هیچ گناهی ندارند مسئول باجه هستند! در روزهایی که جشنواره فجر در اینجا برقرار است و فیلمها برای اهالی مطبوعات و رسانه و خیلی افراد دیگر به نمایش در می‌آید، اتفاقاتی پیرامون این باجه رقم می‌خورد که برخی از آنها را قرار است در این ستون ببینید؛ ضمنا مطمئن باشید که این اتفاقات را در جایی غیر از اینجا نخواهید دید، حتی دور و بر خود باجه اطلاعات مذکور!)

1

دینگ... دینگ... هم اکنون فیش پذیرایی در قسمت مربوطه توزیع می‌شود، خواهشمند است با توجه به اینکه اینجا سالن اصحاب هنر و رسانه است، فیش را تحویل بگیرید... دینگ... دینگ...

-           سلام آقا...

-           سلام. خوش آمدید... چه کمکی میتونم بکنم؟

-           قسمت مردونه کجاس؟

-           قسمت مردونه؟... آهان... سرویش بهداشتی آقایان پایین پله ها...

-           نه... منظورم این نبود. خود سالن اصلی مردونه کجاس؟

-           متوجه نمی‌شم قربان... قسمت مردونه‌ی چی؟

-           قسمت مردونه‌ی جشنواره دیگه!

-           مردونه و زنونه نداره که قربان... عه... جسارته اما می‌دونید که الان اینجا چه خبره؟

-           جشنواره مد و لباسه دیگه! من اومدم تو فکر کردم اینجا قسمت زنونه‌شه... گفتم حتما مردونه هم داره!

2

دینگ... دینگ... به اطلاع همه حضار می‌رساند نشست خبری فیلم ]...[ هم اکنون در حال برگزاری است. لطف کنید یه چهار پنج نفر برید بشینید، سالن خالیه، خیلی ضایس نامردا!

-           سلام خانم!

-           سلام. بفرمایید در خدمتم.

-           شما شماره‌ای، آدرسی، ایمیلی از این بابای فیلم «قول» ندارید؟

-           نخیر متاسفانه...

-           پس چطور اطلاعاتی هستید آخه!

-           من شرمنده‌ام جداً!

-           خیلی حیف شد... دیدی؟ بچه‌اش زد یه بچه‌دیگه‌ای رو به کشتن داد، باباهه یه سیلی هم نزد در گوشش، نشست براش شعر خوند. گفتم یه شماره‌ای چیزی گیر بیاریم آشنا شیم ببینیم ما رو به فرزندی قبول میکنه!

3

دینگ... دینگ... حضار محترم شرمنده! سانس‌ها قاطی شده، زمان نمایش فیلم‌ها رفته تو هم دیگه! راستش ما فکر میکردیم از اینهمه فیلم 90 دقیقه‌ای لااقل یکیش تو 75 دقیقه تموم میشه، اما نشد لاکردار! عجالتا این یکی دو روز رو خودتون حدس بزنید هر فیلمی کی شروع میشه تا ایشالا درستش کنیم... دینگ... دینگ

-           سلام خانم... این کتابچه‌های «هنر و تجربه» تموم شد؟

-           سلام... نخیر.. این زیر گذاشتیم. می‌خواید؟

-           بله... یه ده پونزده تا لطف کنید.

-           زیاد نیست؟

-           نه که حالا صف کشیدن براش! کسی نمی‌بره که. کل فیلماش رو سه هزار نفر نرفتن ببینن، حالا مجله‌اش رو میان ببرن؟!

4

دینگ... دینگ... پسربچه‌ای سه ساله گم شده. هر کی پیدا کرد از بالای برج بندازه پایین؛ اینجا جای بچه‌اس آخه؟ مردم کی می‌خوان رعایت کنن پس؟ والّا بخدا!

 

 

-           سلام خانم.

-           سلام... در خدمتم.

-           این کارت منه، تو کار رنگ و قلمو و بوم نقاشی هستم.

-           موفق باشید... چه کاری از من بر میاد؟

-           بی‌زحمت این رو برسونید خدمت کارگردانهای فیلم «ارغوان»، بفرمایید حاضرم وسائل نقاشی رو با تخفیف تقدیمشون کنم. قسطی هم میدم! اینطوری دیگه لازم نیست روی پرده سینما نقاشی کنن!

5

دینگ... دینگ... حرف خاصی نداشتم. کسی گم نشده؟ کسی با کسی کار نداره؟ ماشین پراید گوجه‌ای راه کسی رو نبسته؟ دینگ... دینگ...

-           سلام آقا...

-           سلام. بفرمایید.

-           آقا اینجا چیزی نمی‌فروشن؟

-           نخیر قربان...

-           مشمبا هم نمیدن؟

-           نخیر متاسفانه...

-           اون پسره هم نمیاد دو ساعت روپایی بزنه؟

-           بعید میدونم!

-           پس این چه جشنواره‌ای شد؟ جمعش کنید بابا!

  • م.ر سیخونکچی

آقای همساده و نماینده‌اش در سازمان ملل!

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۳۴ ق.ظ | ۱ نظر
 اینگونه اعتبار به پاسپورت ایرانی بازگشت!

آقا ما یه روز پا شدیم دیدیم  بار خورده، گفتیم بریم اعتبار رو به پاسپورت ایرانی برگردونیم. پا شدیم رفتیم سازمان ملل. گفتیم آقا این پاسپورت ایرانی چه مشکلی داره شما هی گیر بیخود می‌دید؟ گفتند شما؟ گفتیم ما؟ گفتند بله، شما؟ گفتیم آقا ما آقوی همساده‌ایم دیگه! چطور ما رو نمیشناسی؟ گفتن کی شما رو راه داده اینجا؟ گفتیم ما؟ گفتند بله دیگه شما، کی شما رو راه داده اینجا؟ گفتیم خودمون اومدیم دیگه، ما دیدیم حالا که قراره با هم دوست باشیم و همه مشکلات رو بزاریم کنار، پاشیم بیایم ببینیم شما چه مشکلی با این پاسپورت ایرانی دارید؟ گفتند پا شو برو بیرون آقا! گفتیم ما؟ گفتند بله، شما! پاشو برو بیرون! آقا ما انقدر ضایع شدیم، انقدر ضایع شدیم که نگو! اما اصلاً به روی خودمون نیاوردیم ها! برگشتیم گفتیم می‌دانید سازمان ملل یعنی چه؟!

وقتی برگشتیم گفتیم اینبار تلفنی پیگیری کنیم ببینیم مشکل اونا با پاسپورت ایرانی چیه. حالا مگه 25 تومنی گیر می‌اومد زنگ بزنیم! به جواد گفتیم آقا تو 25 تومنی داری؟ گفت ما؟ گفتیم بله شما، 25 تومنی داری؟ گفت نه بخدا هرچی پول خورد داشتم دادم اون جان سوار اسب شد تو شهربازی! خلاصه آقا با یه بدبختی زنگ زدیم بهشون!

گفتیم آقا شما مشکلتون با این پاسپورت ایرانی چیه؟ گفتند شما؟ گفتیم ما؟ گفتند بله شما! گفتیم ای بابا ما آقوی همساده هستیم دیگه! گفتند می‌دونستیم خواستیم یک کم سر به سرت بزاریم بخندیم! آقا انقدر خندیدند... انقدر خندیدند که نگو! ما هم خوشحال شدیم که دل جوون مردم شاد شده آقا. خلاصه گفتیم آقا شما مشکلتون با این پاسپورت ایرانی چی چیه؟ گفتن تلفنی که نمیشه گفت. گفتیم خب ما رو که انداختید بیرون. گفتند خب نماینده‌ت رو بفرست حرف بزنیم. آقا ما هم گشتیم همین دور و برمون یه آقای با سابقه‌ای که قبلا هم رفته بود اونجا فرستادیم. فرداش دیدم برگشت! گفتیم پس چرا برگشتی؟ گفت ما؟ گفتیم بله شما، چرا برگشتی پس؟ گفت راهمون ندادن! بعدش هم نشستیم با همین نماینده انقدر خندیدیم... انقدر خندیدیم که نگو!

بعد دوباره زنگ زدیم گفتیم شما پس چرا این نمیانده ما رو راه ندادید؟ گفتن ما؟ گفتیم بله، شما! گفتن همینجوری، باهاش حال نکردیم! گفتیم خب اینکه قبلا هم که اومده بوده اونجا، گفتن اون موقع حال می‌کردیم، الان حال نکردیم! بعد هم هر هر خندید آنقدر خندیدن که نگو! ما هم گذاشتیم همچین که سیر خندید جوون مردم، گفتیم حالا ما چه کنیم با این برگردوندن اعتبار به پاسپورت ایرانی؟ گفتن آقا شما فعلا کلاهت رو بچسب باد نبره، برگردوندن اعتبار به پاسپورت ایرانی پیشکش! آقا ما انقدر خندیدیم... انقدر خندیدیم...
  • م.ر سیخونکچی