این متن یک طنز قدیمی است که برخی تغییرات جزئی دادم تا برای این روزها مناسب سازی شود! از خالی ماندن وبلاگ که بهتر است!
آی جماعت فضولی هستن این خبرنگارا... آی فضولن! طرف هنوز خستگی دادگاه از تنش در نیومده پریدن جلو که آقا بیا به سوالای ما خبر بده که چه خبر بود و... . در ادامه گفتگوی یکی از خبرنگارا با یک متهم پیش پا افتاده رو که همین چند روز پیش بالاخره دادگاهش برگزار شد، میخوانید. «خ» مخفف خبرنگار و «م.ه.د.ی» مخفف یک موجود خیالی است!
خ: ضمن عرض خسته نباشید و آرزوی اقامتی خوش در کشور باستانی ایران، خودتان را معرفی کنید.
م.ه.د.ی: درست صحبت کن...
خ: بله... ببخشید... لطفا در صورت صلاحدید خودتان را معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر بابام هستم.
خ: دقیقتر معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر دوم بابام هستم.
خ: عرض کردم خودتان را معرفی کنید نه پدرتان را.
م.ه.د.ی: اگر پدرم را معرفی کنم بیشتر به روند دادگاه و روشن شدن افکار عمومی کمک میکند!
خ: چرا تا این مدت خودتان را به دادگاه معرفی نکردید؟
م.ه.د.ی: نکِشید.
خ: چی؟
م.ه.د.ی: عشقم.
خ: خب چرا حالا معرفی کردید؟
م.ه.د.ی: چون کشید.
خ: عشقتان؟
م.ه.د.ی: نه، دستگاه قضایی. به زور مرا کشید تا اینجا! البته فشار دانشجویان و طلاب هم بی تاثیر نبود که به وقتش در خدمتشان خواهم بود!
خ: آیا از اتهاماتتان آگاهی دارید؟
م.ه.د.ی: زیاد است، کدومشون رو میگی؟
خ: یکی یکی شروع کنیم. قضیه استات اویل...
م.ه.د.ی: اونکه قضیهاش رو حل کردیم.
خ: قضیهاش چی بود؟
م.ه.د.ی: یه نفر رشوه داده بود که به سزای اعمالش رسید و توسط دولت بلژیک تنبیه شد.
خ: به کی رشوه داده بود؟
م.ه.د.ی: اون دیگه مهم نیست. مهم اینه که اون بابا تنبیه بشه و دیگه رشوه نده چون تا کسی نباشه که رشوه بده دیگه رشوه گیری هم به وجود نمیاد!
خ: ولی میگن مثل اینکه شما اونی بودی که...
م.ه.د.ی: اذیت کنی بابام رو صدا میکنم ها...
خ: انتظار از شما اینکه برای افکار عمومی ارزش قائل بشید و به سوالات نماینده اونا که ما خبرنگارا هستیم احترام بذارید...
م.ه.د.ی: بابا...
خ: خوب اگر دوست نداری جواب نده. ظاهرا شما پولشویی هم انجام میدادید.
م.ه.د.ی: مگه نظافت بَده. تو قرآن داریم که النضافط من العیمان!
خ: ولی اون پولها که مال شما نبوده.
م.ه.د.ی: تو قران نگفته که فقط نظافت اموال خود آدم جزو ایمانه، گفته؟
خ: ظاهراً اون پولها موقع شستن هم کمی آب میرفته.
م.ه.د.ی: اون رو دیگه باید از رئیس بانک مرکزی بپرسید که پول بیکیفیت چاپ میکنه!
خ: این وسط نقش شما چیه؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ:خب، آروم باشید. اون پولها رو که میشستید چی کار میکردید؟
م.ه.د.ی: پهن میکردیم تا خشک بشه.
خ: کجا؟
م.ه.د.ی: روی بند. بعضی از افراد فرهنگی -که سابقه وزارت هم داشتند- بودند که شلوارشون روی چند تا بند خشک میشد. ما هم میانداختیم تا کنار اونها خشک بشه.
خ: در اغتشاشات بعد از انتخابات چه کار میکردید؟
م.ه.د.ی: ما فقط نظاره میکردیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی هم برای اینکه خوب ببینیم مجبور بودیم از نزدیک نظاره کنیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: بعضی وقتها هم چون نمیتونستیم در آن واحد چند جا ساندویچ بخوریم، تعدادی رو میفرستادیم تا در صورت نیاز بعضی چیزها رو ببینند و بیایند برای ما تعریف کنیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی اوقات اون چیزهایی که باید اونها تعریف میکردند اتفاق نمیافتاد، بنابراین اول اونها رو انجام میدادند تا وقتی برای ما تعریف میکنند خدایی نکرده دروغ نگفته باشند!
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ: در مورد سایت جمهوریت چه مطلبی دارید که بفرمایید.
م.ه.د.ی: اولاً به اون حمزه کرمی بگید که من . دهنش رو..
خ: مودب باشید لطفاً.
م.ه.د.ی: اولاً که بنده خودم معیار ادبم. دوماً که آقا نه و آقازاده.
خ: چه فرقی میکنه؟
م.ه.د.ی: خیلی فرق میکنه. چون خیلی کارها از آقایون بر نمیاد ولی از آقا زاده ها بر میاد!
خ: مثلِ؟
م.ه.د.ی: مثل ساندویچ خوردن تو میدون هفت تیر وسط اغتشاشات!
خ: برگردیم به همون موضوع دهن حمزه کرمی... ببخشید... موضوع سایت جمهوریت.
م.ه.د.ی: بله. ما در آنجا اطلاع رسانی میکردیم.
خ: ولی میگن مثل اینکه شما اونجا به نظام تهمت و افترا میزدید و تخریبش میکردید.
م.ه.د.ی: کی میگه؟
خ: برای حفظ دهنشون نمیتونم اسم ببرم!
م.ه.د.ی: به هر حال دروغه.
خ: مدرکی هم دارید؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ: ممنون که لطف کردید و به سوالات من پاسخ دادید.
م.ه.د.ی: برو که حسابی خسته هستم. نمیذارن خستگی دادگاه از تن آدم بیرون بره!