فوتبالیستها قانون مینویسند!
- ۰ نظر
- ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۳:۲۵
معاون اداری مالی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در گفتگو با خودشان (یعنی سایت جماران!) فرمودهاند که: «دلیل طولانی شدن عملیات ساختمانی مرقد امام، نجابت یاران صدیق امام است». منظور ایشان این بوده است که ما نجیب هستیم و خیلی به دولتها فشار نیاورده ایم که به ما بودجه بدهید. اتفاقا در راستای نجابت این افراد همین چند وقت پیش مشخص شد که این موسسه در لایحه بودجه 94، قریب 52 میلیارد تومان (حالا شما فکر کن یک میلیارد ناقابل کمتر یا بیشتر!) بودجه دارد و دو تا سایتش 5 میلیارد بودجه دارند، و حتی انقدر نجابتشان زیاد است که دو برابر نهاد کتابخانههای کشور که کارش رسماً ترویج کتابخوانی است، برای ترویج کتابخوانی بودجه دارند(4 میلیارد تومان ناقابل)! یعنی هرچقدر از نجابت این افراد بگم کم گفته ام!
حالا با توجه به این همه نجابت که در بالا ذکر شد، به نظر شما کدام گزینه درست است:
1) نانجیب بودن کتابخوانها!
2) نانجیب شدن پولها که هرچقدر خرج میکنی جواب نمیدهد!
3) نجیب بودن هزینهها!
4) کلاً نانجیب بودن یا چی؟!
- داداش جون موهات رو چطوری اصلاح کنم؟ عادی یا فشن؟!
- اصلاح نکن داداش... کوتاه کن!
- همون دیگه... شما مدلش رو بگو، من سه سوته اصلاح میکنم!
- آقا جون! من میگم میخوام کوتاه کنم شما هی میگی اصلاح...
- گرفتی ما رو داداش جون؟ خب اصلاح کنم کوتاه میشه دیگه...
- زرشک... اصلاح کنی کوتاه که نمیشه هیچی، زیاد هم میشه!
- جل الخالق... مگه میشه؟
- چرا نمیشه؟ میخوای امتحان کن...
(قیچ... قیچ...قیچ...)
- عه! راست میگیها... زیاد شد!
- موهای تو اینجوریه یا موهای همه؟
- موهای همه... از دیشب که سخنگوی دولت گفته دولت قیمت نان رو گرون نمیکنه اما به نانواها، اجازه میده تا 30 درصد قیمت نان رو اصلاح کنن، کلا دیگه هر کی موهاش رو اصلاح کنه، موهاش زیاد میشه!
2
- قربون بابای گلم برم!
- چی میگی باباجون؟
-الهی من فدات بشم!
- حربف رو بزن پسرم...
- دورت بگردم...
- دِ حرف بزن دیگه...
- باباجون... میگم شما نمیخوای پول تو جیبی من رو اصلاح کنی؟
- چه عجب... یکی تو این خونه پیدا شد دلش به حال من بدبخت بسوزه و هی جیب ما رو جارو نکنه...
- مخلصیم... ما اینیم دیگه... حالا اگر بشه از این ماه یه سی چهل درصدی بزاری روش خیلی خوب میشه.
- بزارم روش... مگه نگفتی اصلاح؟
- چرا دیگه... این اصلاحه دیگه!
- زرشک! پس چرا مثل بچه آدم نمیگی زیادش کن؟
- خب اینجوری باکلاس تره!
- باکلاستره یا ما رو گاگول فرض کردی؟ هان؟ بزنم تو سرت؟
- نه بابا... چرا عصبانی میشی بابا جون؟ خود سخنگوی دولت تو اخبار میگفت دولت قیمت نان رو گرون نمیکنه اما به نانواها، اجازه میده تا 30 درصد قیمت نان رو اصلاح کنن...
- حالا گیرم ما به چشم اون آقا خوش تیپه ما گلابی اومدیم! و سر کارمون گذاشته... تو هم باید اینجوری حرف بزنی... وایسا الان حالیت میکنم...
3
- آقا ببخشید چند دقیقه وقت دارید؟
- امرتون رو بفرمایید!
- میخواستیم اگر بشه این چند جمله رو به مردم بفرمایید ما ضبط کنیم.
-حالا چرا من؟
- آخه شما خیلی شیک حرف میزنید... بزنم به تخته خوش تیپ هم هستید... خلاصه همه چی تمومید!
- خب مگه اینها لازمه؟
- بله دیگه... راستش ما میخوایم یه چیزی رو به مردم بگیم... گفتیم یه نفر مثل شما بگه که مردم فکر نکنن به شعورشون توهین شده! لطفا راست راست تو چشمای مردم نگاه کنید و خیلی شیک این رو بگید!
- برگه رو بدید ببینم مگه چی میخواید بگید... «دولت تصمیمی برای افزایش قیمت...»
ما تا حالا فکر میکردیم فقط بهترین تماشاگران دنیا را داریم. اما بعد از جام جهانی بود که فهمیدیم بهترین گزارشگران را دنیا را هم داریم، چرا که آنها توانستند باخت برابر آرژانتشن، تساوی با نیجریه و باخت برابر بوسنی را بعنوان یک پیروزی بزرگ به ملت قالب کنند! اما تازگیها فهمیدیم ما بهترین بازکنان فوتبال جهان را هم داریم. چرا که مشخص شد خیلی از آنها علی رغم اینکه از هفت هشت ناحیه دچار نقص عضو شدید هستند، اما بخاطر عشق به مردم، مثل چی در زمین میدوند و فوتبال بازی میکنند! باور نمیکنید؟ من که از خودم حرف در نمیآوردم. دستگاههای مسئول اعلام کردهاند که کارت معافیت خیلی از بازیکنان فوتبال را که بررسی کردهاند، دیدهاند آنها به دلایلی مثل نابینایی، قطع نخاع و... از خدمت سربازی معاف شدهاند! یعنی مثلا طرف دو سال پیش بخاطر قطع نخاع از سربازی معاف شده، اما الان دارد مثل یک موجود جاندار تیزرو وسط مستطیل سبز شلنگ تخته میاندازد! واقعا طرف چقدر باید عاشق مردمش باشد که با این وضع جسمانی دست از فوتبال نکشد؛ آنهم با این چندغاز دستمزدی که به فوتبالیستها میدهند! در همین راستا بد نیست به متن مکتوب گزارش یک بازی بین این بازیکنان مجروح و در عین حال تا خرخره متعهد کشور عزیزمان توجه بفرمایید:
سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان و فوتبال دوستان گرامی. امیدوارم که حالتون خوب باشه و برای دیدن یه بازی حماسی آماده باشید.
خب... دو تیم وارد زمین میشن. هر دو تیم با بازیکنانی مجروح و ناقص الخلقه پا به میدان میذارن و طبق لیستی که جلوی من هست، فلج اطفال با چهار بازیکن، بیماریای هست که بیشترین افراد درون زمین به اون مبتلا هستن. بعد از فلج اطفال، کوری مادر زادی با سه بازیکن، گشادی دریچه آئورت و از کار افتادگی نیمکره چپ مغز با دو بازیکن سایر بیماریهایی هستند که بیشترین بازکنان از آنها رنج میبرند. سایر بازیکنان هم هر کدوم بالاخره از یک ناراحتی جانکاه رنج میبرند که از خداوند منان برای اونها درخواست شفای عاجل داریم!
تیم پزشکی مجهزی هم در ورزشگاه حاضر شده. البته قرار است تا شروع فصل بعد یک بیمارستان مجهز در کنار ورزشگاه تاسیس بشه چون سازمانهای بین المللی گفتن این بیماریهایی که بازیکنان شما دارن خیلی خطرناکه و برای حفظ جونشون باید یه بمارستان در نزدیکترین محل به ورزشگاهها باشه.
بریم سراغ بازی. بازی رو تیم (...) آغاز میکنه. بازیکن شماره 17 با اینکه طبق کارت معافیتش باید از هر دو چشم کور باشه، به خوبی مهاجم خودشون رو در اونطرف زمین پیدا میکنه، و توپ رو به اون میرسونه! مهاجم هم که طبق کارت معافیتش اصولا نباید سری در بدن داشته باشه، با یه ضربه سر توپ رو به تیرک دروازه میزنه.
حالا دروازبان تیم (...) باید شروع کننده بازی باشه. طبق لیست من او در دو سالگی بر اثر تصادف دو تا پای خودش رو از دست داده اما حالا ببینید با پاهایی که طبیعتا باید مصنوعی باشه، چه ضربهای به توپ میزنه! توپ تا محوطه 18 قدم تیم حریف میاد... واقعا چه پیشرفتی کرده علم، چه پاهای مصنوعیای ساختن لامصبا!
حالا بازی در محوطه جریمه ادامه داره... بازیکن شماره 10 که قلبش با باطری کار میکنه موقعیت خوبی داره برای ضربه زدن... میخواد ضربهش رو بزنه که میخوره زمین. داور اعتقادی به پنالتی نداره.... کاپیتان تیم سراغ داور میره و نکاتی رو درباره خانواده داور به او تذکر میده... طبق لیست من و بر اساس کارت معافیت این بازیکن، او کر و لال مادر زاده، ولی میبینید که در این شرایط چقدر خوب حرف میزه! ماشّالّا... داور دو سه تا دیگه پنالتی برای این تیم نگیره فکر کنم کاپیتان کاملا زبونش باز بشه و شفا بگیره!
حالا دروازبان این تیم باید بازی رو آغاز کنه. قبل از بازی که با این بازیکن حرف میزدم و صحبت به کارت معافیتش کشید، میگفت که هنوز از نداشتن ریه، مری، کبد، کلیه، جناق سینه و شش رنج میبره و با همه این سختیها به عشق مردم به فوتبال ادامه میده!
بهش گفتم با اینکه تو بدنت هیچ عضوی باقی نمونده و همه رو بخاطر بیماری خالی کردن اما هیکلت خوب رو فرمه ها! گفت هرچی از فوتبال در میاره میده پنبه و پشم شیشه میخره و فرو میکنه تو شکمش تا بدنش یک کم باد کنه! آفرین به این غیرت... آفرین به این جوونمردی! مسئولان ما باید قدر این جوونها رو بدونن!
خب بازی ادامه داره که.... بله... یکی از تماشاگرها مثل اینکه خیلی گرمش شده و لباسش رو درآورده... بله... تصاویر قطع میشه... من هم با شما خداحافظی میکنم!
- سلام آقا دکتر. حال شما خوبه؟
- ممنون... اوووف... چه جورم!
- در خبرها آمده بود که دولت محترم تورم رو کنترل کرده و در زمینه پایین آوردن تورم تا حالا هیچ دولتی مثل این دولت توانایی نداشته، درسته؟
- بله که درسته، پس چی؟ ما قراره سالی ده درصد تورم رو کم کنیم و انشاالله از سال چهارم میریم تو تورم منفی و مردم میتونن بیان یه چیزی از بانک مرکزی بگیرن و برن!
- ولی عدهای میگن کم کردن تورم با متوقف کردن همه فعالیتهای عمرانی و اقتصادی مثل مسکن مهر و جاده سازی و تاسیس کارخانه و... صورت گرفته؛ درسته؟
- مگه مهمه؟ مهم اینه که تورم بیاد پایین که اومده!
- البته یه بنده خدایی گفته بود ملاک پایین اومدن تورم جیب مردمه نه آمار و ارقام!
- بله... اتفاقا جیب مردم خیلی خوبه اوضاعش، جیب من که خوبه لااقل!
- برای سایر حوزه ها هم برنامهای دارید؟
- بله... این روشی که ماب رای پایین آوردن تورم بکار بستیم و جواب داد، موجب شد تا این برنامه رو تو سایر حوزه ها هم بکار ببندیم.
مثلا چی؟
- مثلا برای کاهش آمارغرق شدگان در سواحل شمالی، قراره تا سال بعد از کویر لوت خاک بیاریم و بریزیم تو دریای خزر. طبیعتا دریای خزر اگر خشک بشه دیگه کسی نمیتونه بره توش غرق بشه و مشکل از بیخ حل میشه!
- برای کاهش سوانح رانندگی هم برنامهای دارید؟
- بله... به امید خدا طی یک برنامه چهار ساله قصد داریم وسایل نقلیه رو کلاً از زندگی مردم حذف کنیم. مردم پیاده برن و بیان، برای سلامتی هم خوبه. طبیعتاً اگر ماشینی نباشه، دیگه سوانح رانندگی هم وجود نخواهد داشت.
- عجب... تو حوزه فساد اقتصادی چی؟
- راستش این حوزه یه مقدار کار سخته چون بالاخره دوستان هستن و ممکنه ناراحت بشن! اگر میشد کلا پول رو از صحنه اقتصاد حذف کنیم و مردم به مبادله کالا به کالا روی بیارن، خیلی خوب میشد، اما خب سخته. حالا دنبالش هستیم به برخی دوستان اطمینان بدیم که در عرصه مبادله کالا به کالا هم امکان رانت خواری هست، تا توافق اونا رو هم برای حذف پول بدست بیاریم!
- تو سایر حوزه ها چی؟
- چقدر تو خنگی... همه چیز رو باید بگم، با همین دست فرمون برو ببین تو همه حوزه ها چی میشه دیگه!
- بله... بخشید... حالا میشه بفرمایید مبتکر این طرح خود شما بودید یا کس دیگه؟
- البته دروغ چرا؟! ما نبودیم. ما یه لطیفه ای شنیدیم چند وقت قبل، به ذهنمون زد که این طرح رو بگیریم و گسترش بدیم.
- اون لطیفه چی بود؟
- ریشه همه طلاقها در ازدواج است!
- جدی؟
- بله... به ظاهر طنز این ماجرا نگاه نکنید! واقعا اگر ازدواجی رخ نده، طلاقی امکان داره اتفاق بیفته؟
- نه خدا وکیلی!
- همین دیگه... ما هم از روی این لطیفه به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه برای حل همه مشکلات، حذف همه مشکلاته.
شما چقدر خوبید!
- تازه کجاش رو دیدی؟ ناخنهام رو هم گرفتم!
- آفرین پسر خوب، شبا هم مسواک میزنی؟
- بله... ده دقیقه تمام!
- خب برو بخواب، آفرین عمو جون!
این متن یک طنز قدیمی است که برخی تغییرات جزئی دادم تا برای این روزها مناسب سازی شود! از خالی ماندن وبلاگ که بهتر است!
آی جماعت فضولی هستن این خبرنگارا... آی فضولن! طرف هنوز خستگی دادگاه از تنش در نیومده پریدن جلو که آقا بیا به سوالای ما خبر بده که چه خبر بود و... . در ادامه گفتگوی یکی از خبرنگارا با یک متهم پیش پا افتاده رو که همین چند روز پیش بالاخره دادگاهش برگزار شد، میخوانید. «خ» مخفف خبرنگار و «م.ه.د.ی» مخفف یک موجود خیالی است!
خ: ضمن عرض خسته نباشید و آرزوی اقامتی خوش در کشور باستانی ایران، خودتان را معرفی کنید.
م.ه.د.ی: درست صحبت کن...
خ: بله... ببخشید... لطفا در صورت صلاحدید خودتان را معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر بابام هستم.
خ: دقیقتر معرفی بفرمایید.
م.ه.د.ی: بنده پسر دوم بابام هستم.
خ: عرض کردم خودتان را معرفی کنید نه پدرتان را.
م.ه.د.ی: اگر پدرم را معرفی کنم بیشتر به روند دادگاه و روشن شدن افکار عمومی کمک میکند!
خ: چرا تا این مدت خودتان را به دادگاه معرفی نکردید؟
م.ه.د.ی: نکِشید.
خ: چی؟
م.ه.د.ی: عشقم.
خ: خب چرا حالا معرفی کردید؟
م.ه.د.ی: چون کشید.
خ: عشقتان؟
م.ه.د.ی: نه، دستگاه قضایی. به زور مرا کشید تا اینجا! البته فشار دانشجویان و طلاب هم بی تاثیر نبود که به وقتش در خدمتشان خواهم بود!
خ: آیا از اتهاماتتان آگاهی دارید؟
م.ه.د.ی: زیاد است، کدومشون رو میگی؟
خ: یکی یکی شروع کنیم. قضیه استات اویل...
م.ه.د.ی: اونکه قضیهاش رو حل کردیم.
خ: قضیهاش چی بود؟
م.ه.د.ی: یه نفر رشوه داده بود که به سزای اعمالش رسید و توسط دولت بلژیک تنبیه شد.
خ: به کی رشوه داده بود؟
م.ه.د.ی: اون دیگه مهم نیست. مهم اینه که اون بابا تنبیه بشه و دیگه رشوه نده چون تا کسی نباشه که رشوه بده دیگه رشوه گیری هم به وجود نمیاد!
خ: ولی میگن مثل اینکه شما اونی بودی که...
م.ه.د.ی: اذیت کنی بابام رو صدا میکنم ها...
خ: انتظار از شما اینکه برای افکار عمومی ارزش قائل بشید و به سوالات نماینده اونا که ما خبرنگارا هستیم احترام بذارید...
م.ه.د.ی: بابا...
خ: خوب اگر دوست نداری جواب نده. ظاهرا شما پولشویی هم انجام میدادید.
م.ه.د.ی: مگه نظافت بَده. تو قرآن داریم که النضافط من العیمان!
خ: ولی اون پولها که مال شما نبوده.
م.ه.د.ی: تو قران نگفته که فقط نظافت اموال خود آدم جزو ایمانه، گفته؟
خ: ظاهراً اون پولها موقع شستن هم کمی آب میرفته.
م.ه.د.ی: اون رو دیگه باید از رئیس بانک مرکزی بپرسید که پول بیکیفیت چاپ میکنه!
خ: این وسط نقش شما چیه؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ:خب، آروم باشید. اون پولها رو که میشستید چی کار میکردید؟
م.ه.د.ی: پهن میکردیم تا خشک بشه.
خ: کجا؟
م.ه.د.ی: روی بند. بعضی از افراد فرهنگی -که سابقه وزارت هم داشتند- بودند که شلوارشون روی چند تا بند خشک میشد. ما هم میانداختیم تا کنار اونها خشک بشه.
خ: در اغتشاشات بعد از انتخابات چه کار میکردید؟
م.ه.د.ی: ما فقط نظاره میکردیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی هم برای اینکه خوب ببینیم مجبور بودیم از نزدیک نظاره کنیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: بعضی وقتها هم چون نمیتونستیم در آن واحد چند جا ساندویچ بخوریم، تعدادی رو میفرستادیم تا در صورت نیاز بعضی چیزها رو ببینند و بیایند برای ما تعریف کنیم.
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: گاهی اوقات اون چیزهایی که باید اونها تعریف میکردند اتفاق نمیافتاد، بنابراین اول اونها رو انجام میدادند تا وقتی برای ما تعریف میکنند خدایی نکرده دروغ نگفته باشند!
خ: فقط؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ: در مورد سایت جمهوریت چه مطلبی دارید که بفرمایید.
م.ه.د.ی: اولاً به اون حمزه کرمی بگید که من . دهنش رو..
خ: مودب باشید لطفاً.
م.ه.د.ی: اولاً که بنده خودم معیار ادبم. دوماً که آقا نه و آقازاده.
خ: چه فرقی میکنه؟
م.ه.د.ی: خیلی فرق میکنه. چون خیلی کارها از آقایون بر نمیاد ولی از آقا زاده ها بر میاد!
خ: مثلِ؟
م.ه.د.ی: مثل ساندویچ خوردن تو میدون هفت تیر وسط اغتشاشات!
خ: برگردیم به همون موضوع دهن حمزه کرمی... ببخشید... موضوع سایت جمهوریت.
م.ه.د.ی: بله. ما در آنجا اطلاع رسانی میکردیم.
خ: ولی میگن مثل اینکه شما اونجا به نظام تهمت و افترا میزدید و تخریبش میکردید.
م.ه.د.ی: کی میگه؟
خ: برای حفظ دهنشون نمیتونم اسم ببرم!
م.ه.د.ی: به هر حال دروغه.
خ: مدرکی هم دارید؟
م.ه.د.ی: بابا...
خ: ممنون که لطف کردید و به سوالات من پاسخ دادید.
م.ه.د.ی: برو که حسابی خسته هستم. نمیذارن خستگی دادگاه از تن آدم بیرون بره!