طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

مکن یارانه ام را قطع...

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ | ۰ نظر

فقیرم بی کسم بیچاره ام بیکار و بی عارم

ضعیفم ناتوانم مستحقم عاجزم خوارم


ذلیلم بی نوایم مستمندم پست و منفورم

مریضم روبه موتم دردمندم ناخوشم زارم


اسیرم مفلسم هیچم غریبم گشنه ام پوچم

حقیرم ضایعم درمانده ام بدبخت و بیمارم


گدایم بی نصیبم بی سوادم املم تندم

بدم افراطی ام لاتم شرورم قاطی ام هارم


فدایم جان نثارم چاکرم خاک کف پایم

غلامم نوکرم عبدم بدهکارم گرفتارم


تو را جان هرآنکس دوست داری میدهم سوگند

مکن یارانه ام را قطع خیلی آرزو دارم!


حسن ملکان


  • م.ر سیخونکچی

نگاهی به موفقیتهای بدون رانت فرزندان آقای هاشمی!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ | ۰ نظر
خانم فائزه هاشمی گفته‌اند که «اقتصاد ایران رانت پرور است»! در همین زمینه به فعالیتهای غیر رانتی برادران و خواهران ایشان که موجب شد اینچنین در اقتصاد پیشرفت کنن اشاره میکنیم:
 
 
مهدی هاشمی
مهدی از همان کوچکی دنبال کار و فعالیت بود. روزهایی که خانواده می‌رفتند ویلای سد لتیان، هرچقدر پدرش داد میزد، بچه بیا یک کم جت اسکی سوار شو، مهدی گوش نمیداد. بجایش می‌رفت کنار سد و به افرادی که آمده بودند با خانواده تفریح کنند، بلال میفروخت! او انقدر سرگرم کارش بود و فقط به تلاش و روزی حلال فکر میکرد که یکبار به پدرش هم که جت اسکی را پارک کرده بود و آمده بود بلال بخرد، بلال فروخت! پدرش هم اشک در چشمانش حلقه زد و به پسرش گفت بگو لااقل یه منقل با بادزبزن برقی برات بخرم که انقدر خسته نشی. مهدی گفت اگر میخواهی بخری، یه ماشین لباسشویی بخر. پدرش اگرچه خیلی حیرت کرده بود و حتی کم مانده بود که از جت اسکی بیفتد، اما رفت و ماشین لباسشویی خرید. مهدی بعد از آن با ماشین لباسشویی لباسهای بقیه را میگرفت و میشست. بعضی وقتها درون جیب لباسها پول هم بود که همراه لباسها شسته میشد. مهدی پولهای شسته شده را به صاحبانش بر میگرداند. پدرش از روی جت اسکی به پسرش افتخار میکرد.
 
محسن هاشمی
محسن از بچگی عاشق قطار بازی بود. به همه میگفت برای تولدش فقط قطار بخرند. به همین خاطر هنوز 10 ساله نشده بود که کلکسیونی از قطارها و ریلهای اسباب بازی داشت. روزهایی که خانواده می‌رفتند سد لتیان هرچقدر پدرش داد میزد، بچه بیا یک کم جت اسکی سوار شو، محسن گوش نمیداد. بجایش می‌رفت بیرون و ریلها را می‌چید و قطار بازی میکرد. اما چون اطراف سد لتیان زمین صاف وجود نداشت و همه اش کوه بود، محسن مجبور بود اول کوه را صاف کند و خاک‌ها را کنار بریزد. اینطوری بود که محسن کم کم علاقه توامانی به قطار و خاک پیدا کرد و علی رغم فشارهای پدرش که دوست داشت او جت اسکی سوار خوبی شود، رفت و مدیریت مترو را قبول کرد و انقدر آنجا ماند تا وقتی که خواست بیاید بیرون، به زور صندلی را از پشتش جدا کردند.
 
فاطمه هاشمی
فاطمه از همان عنفوان کودکی آدم خاصی بود. روزهایی که خانواده می‌رفتند سد لتیان هرچقدر پدرش داد میزد، بچه بیا یک کم جت اسکی سوار شو، فاطمه گوش نمیداد و بجایش همینطور خاص می‌ماند. او انقدر خاص ماند تا جاییکه همه –حتی پدرش که داشت به جت اسکی بنزین می‌زد- به این نتیجه رسیدند که هیچکس جز او شایسته ریاست بر بنیاد بیماری های خاص نیست. بنابراین او رییس این بنیاد ماند و هنوز زمانی که بخواهند صندلی را از او جدا کنند نرسیده است.
 
فائزه هاشمی
فائزه دختر پر جنب و جوشی بود. هی جنب و جوش می‌کرد و هی گرسنه میشد و هی غذا میخورد. روزهایی که خانواده می‌رفتند سد لتیان هرچقدر پدرش داد میزد، بچه بیا یک کم جت اسکی سوار شو، استثنائاً فائزه گوش می‌داد! او علاوه بر جت اسکی، سایر چیزهای سوار شدنی را هم سوار می‌شد. از دوچرخه بگیر تا... تا همان دوچرخه. به همین خاطر بزرگتر که شد ریاست فدراسیون اسلامی ورزش بانوان را قبول کرد در حالی که شما اگر تمام ایران را میگشتید یک نفر هم پیدا نمی‌شد چنین چیزی را قبول کند چون تا قبل از آن اصلا وجود نداشت. فرزندان خانواده هاشمی مثل همه مردم این امکان را داشتند که چیزی را که دوست داشتند رییس باشند بوجود بیاورند!  فائزه تا سال 90 در این پست قرار داشت و وقتی خواستند صندلی را از او جدا کنند، هر کاری کردند نشد. بنابراین کلا فدراسیون را تعطیل کردند.
فائزه یکبار برای اینکه ثابت کند موفقیت فرزندان هاشمی ربطی به موقعیت خانودگی‌شان ندارد، در انتخابات مجلس ثبت نام کرد و رای آورد. به او گفتند اگر راست میگویی با نام «خجسته ملک‌آبادی اصل» در انتخابات مجلس ثبت نام میکردی. اما او جواب حکیمانه ای داد و گفت: اینکه اسمت هاشمی نباشد و موفقیتت به رانت خانواده هاشمی ربطی نداشته باشد که هنر نیست، مهم این است که اسمت هاشمی باشد و موفقیتت به آن ربطی نداشته باشد! این دور پنجم مجلس بود. دور ششم در حالی که دیگر توش و توانی برای پدرش باقی نمانده بود تا جت اسکی سوار شود، فائزه رای نیاورد. فائزه بعدا گفت که موفقیت ما ربطی به موقعیت خانوادگی‌مان ندارد، به جت اسکی سوار شدن بابا دارد. این را گفت و ساندویچش را گاز زد.
فائزه دارای چندین مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا است که بیشتر آنها را از دانشگاه آزاد گرفته است. البته دانشگاه آزاد چندین مدرک دیگر هم دارد که فائزه میتوانست آنها را بگیرد اما دستش پر بود!
 
یاسر هاشمی
یاسر از همان کودکی حیوونکی بود و پدرش نمیگذاشت از او دور شود. روزهایی که خانواده می‌رفتند سد لتیان هرچقدر پدرش داد میزد، بچه بیا یک کم جت اسکی سوار شو، یاسر می‌گفت بابا چرا داد میزنی؟ من که همینجا نشستم! یاسر ترک پدرش سوار جت اسکی بود. اینچنین بود که یاسر در آینده هم رییس دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد شد تا همچنان ترک پدرش باشد! او در این سمت کارهایی که مشخصا به دانشگاه آزاد، هیئت امنای آن و دفتر هیئت امنای آن ربط داشت را انجام داد. برای مثال در وبسایت پدرش آمده است «در روزهایی که ایران نیازمند واردات پنیر بود و کسی به کار کردن در اینگونه صنایع علاقه نداشت، یاسر هاشمی برای خودکفایی صنعت پنیر ایران با وزیر وقت جهاد سازندگی همکاری داشت.» یعنی فکر کن وزیر وقت جهاد سازندگی توی خیابان جلوی چند نفر را گرفته باشد و از آنها برای خودکفایی صنعت پنیر ایران کمک خواسته باشد و آنها قبول نکرده باشند، خدا عالم است! اما یاسر این کار را قبول کرد.
 
*
 
اینگونه است که می‌بینیم فرزندان خانواده هاشمی بدون کوچکترین رانتی و تنها با استفاده از تلاش و استعداد شخصی به مدارج بالای همه چیز دست یافته‌اند. خود خانواده هاشمی داشتن فرزندانی چنین موفق را مدیون رفتن به سد لتیان و جت اسکی بازی در روز تاسوعا می‌دانند. چرا که حتما جت اسکی بازی در این روز عزیز بی اجر و مزد نخواهد بود.
  • م.ر سیخونکچی

پیشنهادی به روشنفکران بیکار؛ ترجمه فارسی به فارسی کنید!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۶ ب.ظ | ۰ نظر

 ترجمه یک کتاب از انگلیسی به فارسی کار پرزحمتی است و اگر دقیق و روان انجام شده باشد، حتی قابل تقدیر هم هست. اما اگر آن کتاب انگلیسی خودش ترجمه یک کتاب فارسی بوده باشد آن موقع فقط قابل خنده است! یعنی یکی از عزیزان روشنفکر که برای خودش کلی در ترجمه شهرت دارد و از آن طرف یک ناشری که خیلی هم خود را حرفه ای می دانند، رفته‌اند کتابی را که زبان اصلی‌اش فارسی بوده و به انگلیسی ترجمه شده است، دوباره از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده‌اند! خدا خیرشان دهد، بالاخره از قدیم گفته‌اند بی‌کاری فساد می‌آورد، چی از این بهتر؟


در همین راستا چند پیشنهاد دیگر به دوستان اهل فرهنگ روشنفکرمان ارائه میکنیم تا از بی‌کاری در بیایند:


 


1. دوبله! آقا دوبله را دست کم نگیرید. دوبله چه کم از ترجمه دارد؟ الحمدلله در این سالهایی که سینما وارد ایران شده است کلی فیلم به زبان فارسی تولید شده که اگر از همین الان شروع کنید، تا پنجاه شصت سال دیگر فیلم برای دوبله کردن دارید. اصلا لذتی که در دوبله از فارسی به فارسی وجود دارد، در هییچ دوبله ای نیست.


 


2. الان روشنفکرها سی سال است که هر سال دم عید، برای اولین بار بعد از سی سال فیلم گاو را در سینما نمایش می‌دهند و همیشه هم مورد استقبال مردم قرار میگیرند! یعنی اگر بر اساس اصل لانه کبوتری هم حساب کنیم، الان هر ایرانی باید سه بار فیلم گاو را در سینما دیده باشد، اما همینکه هر سال روشنفکرها این فیلم را (آن هم برای اولین بار) در سینما نشان می‌دهند، مردم هجوم می‌آورند ببینند این فیلم چی هست!


در همین راستا پیشنهاد میدهیم که بقیه فیلمها را در همین برنامه قرار دهند. مثلا هر سال فروردین ماه، فیلم هامون را برای اولین بار بعد از سی سال نمایش دهند، اردیبهشت‌ها فیلم طعم گیلاس را برای اولین بار بعد از سی سال نمایش دهند و... همینطور بروند تا اسفند. کاری هم به سال تولید فیلم نداشته باشید، سی هم عدد جمع و جوری است و هم خوش تلفظ است. روی پوستر همه فیلمها بزنید اولین بار بعد از سی سال!


 


3. بروید فیلمهای هنر و تجربه را ببینید. الان فیلمهای هنر و تجربه هر کدام هفت هشت ماه روی پرده هستند و آخر سر هم نه بخاطر تمام شدن زمان اکرانشان، بلکه بخاطر خش افتادن سی‌دی دیگر بی خیال اکران میشوند و پایین می‌آیند! خب هر وقت بی کار شدید برید این فیلمها را ببینید. هم روشنفکری است، هم قضاوت نمیکند، هم در آنها کلی زل زدن به افق وجود دارد، دیگر چه می‌خواهید؟


الحمدلله انقدر هم استقبال از این فیلمها بالا است که دیگر مردم در آنها سر سندلی دعوا نمی‌کنند، سر ردیف دعوا می‌کنند! یکی می‌گوید این ردیف برای من است، آن یکی می‌گوید نه، خودم زودتر آمدم این ردیف برای من است. البته این دعواها غالبا با خیر خوشی تمام می‌شود چون افرادی که می‌روند هنر و تجربه ببینند همدیگر را به اسم می‌شناسند و بالاخره چشم تو چشم هستند!


 


4. من می‌گویم اگر این کارها را کردید و هنوز بعنوان یک روشنفکر ایرانی وقت خالی داشتید، به فعالیت‌هایتان بعد بین المللی بدهید. ایران همیشه برای یک روشنفکر کوچک بوده. ما ایرانی ها هیچوقت قدر شما روشنفکرها را ندانسته ایم. بروید و ما را در جهالت تنها بگذارید...


بله، میگفتم؛ بین المللی بشوید. یعنی مثلا از انگلیسی به انگلیسی ترجمه کنید! از فرانسوی به فرانسوی و... . برای مثال دن‌کیشوت را به اسپانیایی ترجمه کنید. بعد هم روی جلد کتاب بزرگ بزنید «اولین ترجمه اسپانیایی دن کیشوت منتشر شد». باور کنید می‌گیرد ها! تازه دروغ هم نگفته‌اید

  • م.ر سیخونکچی

چطور رژیم همه را مجبور به دیدن یوسف پیامبر کرد؟

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ب.ظ | ۱ نظر

 بعد از اینکه روزنامه آفتاب یزد در یادداشتی محبوبیت مرحوم سلحشور را «دستوری» خواند و سریال «یوسف پیامبر» را ضعیف دانست، ما رفتیم سراغ تنی چند از بینندگان دستوری این سریال در نقاط مختلف دنیا تا از آنها دلیل اینکه چرا پای این سریال می‌نشینند را بپرسیم:


مصر


-سلام قربان، ببخشید شما چرا سریال یوسف پیامبر را میبینید؟


+سلام، چون اون مبارکِ بی‌همه چیز دستور داده بود همه این سریال رو ببینن و اگر کسی نبینه حسابی مجازات میشه.


-یعنی مبارک شده عامل جمهوری اسلامی؟


-بله، اتفاقا چون در برخورد با کسانی که یوسف رو نمیدیدن مماشات کرد، جمهوری اسلامی برش داشت!


-خب الان که مبارک دیگه رفته، چرا دوباره دارید تکرار سریال رو میبینید؟


+نخیر آقاجون… ما از اون خانواده هاش نیستیم که تا دیکتاتورمون از قدرت برکنار شه دیگه ازش حساب نبریم!


لبنان


-سلام، ببخشید میخواستم بدونم شما چرا سریال یوسف پیامبر رو میبینید؟


+گوشِت رو بیار نزدیک… راستش سید حسن نصرالله دستور داده همه باید توی این ساعت بشینن یوسف پیامبر رو ببینن.


-خب اگر نبینید چی میشه؟


+همه مون رو میکشه! یوسف که شروع میشه، خودش شخصاً میاد بالا سر همه لبنانی ها وای میسته تا سریال تموم بشه.


-بالا سر همه که نمیتونه خودش وایسه!


+چرا… میتونه… از اینا هیچی بعید نیست! رضاخان رو هم همین نصرالله کشت!


سریلانکا


-ای بابا… شما هم یوسف پیامبر می‌بینید؟


+پس چی؟ ببرها خانواده‌ام رو گروگان گرفتن و گفتن اگر یوسف رو نبینم اونا رو میکشن!


-آخه مگه ببر آدم گروگان میگیره، اونا فوق فوقش آدم رو میخورن!


+ببرهای تامیل رو میگم! یه گروه تروریستیه.


-آهان… حالا یوسف تموم شه آزادشون میکنه؟


+آره، اما دوباره فردا شب تا می‌خواد یوسف شروع بشه میاد گروگان میگیره! کار هر شبشونه.


-خب چرا از دستشون فرار نمیکنید تا فردا شب؟


+وقت نمیشه که! آخه تا خانواده میان خونه، میشینیم فیلمهای عباس کیارستمی رو میبینیم، بعد یه دفعه میبینیم دوباره فردا شب شب شده و ببرها اومدن دم در دارن زنگ میزنن!


-یعنی انقدر عاشق فیلمهای کیارستمی هستید؟ هر شب میشینید چند تاش رو پشت سر هم میبینید؟


+نه بابا… تا ۵ دقیقه ش رو میبینیم خوابمون میبیره! الان من زخم بستر گرفتم… ببین! اگه با بچه های بالا در ارتباطی بگو خواهشا به این ببرها بگن واسه فیلمای کیارستمی هم آدم بدزدن، بلکه مجبوری هم شده بشینیم ببینیم آخر این فیلمش چی میشه!


کره جنوبی


-شما هم که دارید یوسف میبینید… نکنه شما رو هم جمهوری اسلامی مجبور کرده؟


+نه، ما رو دولت خودمون مجبور کرده؟


-چرا آخه؟ دیگه به دولت کره جنوبی چه ربطی داره؟ یعنی سلحشور اونا رو هم خریده؟!


+نه… این یه معامله بوده، قرار شده جمهوری اسلامی مردمش رو مجبور کنه بشینن سریالهای کره ای مثل جومونگ رو ببینن، عوضش اینا هم ما رو مجبور کنن یوسف ببینیم!


ایران


-بعله دیگه… وقتی جمهوری اسلامی مردم بقیه کشورها رو مجبور کرده یوسف ببینن، معلومه که زورش به شماها هم میرسه دیگه…


+نخیر… ما خودمون نشستیم داریم یوسف میبینیم.


-یعنی خودتون با میل و رغبت نشستید پای این سریال؟


+با میل و رغبت که نه… از سر ناچاری.


-ولی آخه چرا؟


+راستش ما الان سه چهار ساله که توی این ساعت میخوایم با خانواده بریم فیلمهای هنر و تجربه رو ببینیم اما رژیم کاری کرده که عدل توی این ساعت اونا اکران نمیشن. خواستیم بریم گالری، دیدیم رژیم گالری ها رو توی این ساعت تعطیل کرده. خواستیم بریم توی کافه بشینیم شیک‌میلک بخوریم و درباره رگه‌های پست مدرنیسم در آثار صادق هدایت حرف بزنیم، دیدیم رژیم کافه ها رو هم توی این ساعت میبنده. خواستیم بریم توی پارک آب و آتش به هم آب بپاشیم دیدیم توی این ساعت رژیم آبها رو قطع کرده! خلاصه هر کاری خواستیم بکنیم دیدیم نمیشه الا اینکه بشینیم یوسف ببینیم. رژیم اگر راست میگه اون کارها رو نکنه ببینه بازم کسی میشینه پای این سریال یا نه… والا!

  • م.ر سیخونکچی

قضاوت سخت قره‌سیدرومیانی بین کیارستمی، تارانتینو و اسپیلبرگ!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۳ ب.ظ | ۰ نظر

بعضی ها همچین که دهن باز میکنند همینطور دُر و گوهر می‌ریزد بیرون! بعد هم ملت همینطور صف میکشند که در و گوهرها را جمع کنند. الان هم  آقای میرهادی قره‌سیدرومیانی که نماینده مجلس هستند در گفتگو با خبرگزاری مجلس از کم لطفی صدا و سیما نسبت به عباس کیارستمی انتقاد کرده و و هشدار داده اند که اکنون که او بیمار است فرصت جبران کوتاهی ها است! در بیانات ایشان جملاتی وجود دارد که حیف است لابلای بقیه حرفهای ایشان گم شود. این جملات جان میدهند برای اینکه تقطیع شوند و در توییتر منتشر شوند. اما یکی از آنها خیلی کولاک است. جمله مزبور و کامنتهای پای آن جمله را در ادامه میخوانید:

 


جمله: «کیارستمی ششمین کارگردان بزرگ دنیا است.»


کوئنتین تارانتینو: داداش شما شمردی؟


کیومرث پور احمد: من به نفع جوونترها میرم کنار!


برادران کوئن: توی آمارت ما رو دو تا حساب کردی یا یدونه؟


لئوناردو دی کاپریو: خواستم بگم من اگرچه بازیگر هستم و به همین دلیل هم اخیرا اسکار گرفتم، اما دوران دانشجوییم یه فیلم کوتاه هم ساختم، اگر امکان داره من رو هم در رده بندی تون بیارید استاد. بودن توی رده بندی شما به صد تا اسکار می ارزه.


حسین پناهی: صدای پای تو... در یک عصر دل انگیز بهاری... همچون چای داغی است که یک نفس هورت میکشیم...


هومن سیدی: من اگر جزو 5 تای اول باشم، مقامم رو به رییس جمهور روحانی تقدیم میکنم!


المیرا: اطلاع از تورهای لحظه آخری، چارترهای نصف قیمت در صفحه المیرا جون... فالو کنید.


حجت الله ایوبی: احسنت، سینما به دوستی، رفاقت، خیرخواهی و آزاداندیشی نیاز دارد و این کامنتها نشان از این امر دارد. آینده سینما را روشن میبینم.


مانی حقیقی: همه تون اسکولید بابا!


عباس کیارستمی: آقا دمت گرم، ولی شما که داشتی میگفتی، خب میگفتی کیارستمی سومین کارگردان دنیاس. چی میشد؟


مارتین اسکورسیزی: من خواهش میکنم در رتبه بندی تون تجدید نظر کنید قربان. من فیلمهای قبلیم خیلی بهتر از فیلمهای اخیرم هستند. با تشکر، دوست دار شما مارتین.


رسول صدر عاملی: من میگم بیاید همدیگه رو قضاوت نکنیم!


آلفرد هیچکاک: والا تا ما زنده بودیم از رتبه بندی و این قرتی بازیا خبری نبود. بازم دمش گرم مسعود فراستی که یه تنه نمیذاره ما فراموش بشیم. در ضمن سلطان فقط علی پروین!


تسای مینگ لیانگ: خواستم بگم که اگر من توی لیستت نباشم اصلا اعتراضی نخواهم داشت، همه اسم دارن، ما هم اسم داریم... والا! تسای هستم، یک فیلمساز، از تایوان.


همایون شجریان: حال بابا خوب نیست... آقای قره‌سیدرومیانی، منتظر رتبه بندی شما در حوزه موسیقی هستیم.


پرفسور سمیعی: رتبه در فیلمی که تو میسازی نیست، رتبه در نگاهی است که با آن به جهان مینگری.


دیوید لینچ: آی حال میده میبینم دارید واسه رتبه دو به بعد با هم دعوا میکنید... آی حال میده!


عباس کیارستمی: راستی داداش از این به بعد به کسی نگو فیلمساز جشنواره ای... اونجا که گفتی «کیارستمی هنرمندی جهانی و جشنواره ای است» رو میگم، از دیروز ملت دارن بهم میخندن، دمت گرم.


حسین نوش آبادی: آره... منتظرید من هم یه موضع گیری کنم زرتی فردا تکذیبش کنید؟ من موچم!


استیون اسپیلبرگ: میرهادی جون، قربونت 5 تای اول رو هم مشخص میکردی دیگه... دیدی دعوا شد... همینو میخواستی؟

  • م.ر سیخونکچی

پرفسور سمیعی خطاب به علیرضا افتخاری: خوش اومدی داداش!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۵۰ ب.ظ | ۰ نظر

کوروش و پرفسور سمیعی و حسین پناهی کم بود حالا استاد علیرضا افتخاری هم اضافه شده است به کسانی که جملات مختلفی از آنها نقل میشود. این روزها فضای مجازی پر شده است از نقل قولهایی از علیرضا افتخاری که در آنها دارد به بدبختیهایی که بعد از روبورسی با احمدی نژاد سرش آمده اشاره میکند. مثل این:


«مدتها کلاه می گذاشتم و برای خرید به این ور و آن ور می رفتم. می رفتم فرودگاه، حدفاصل ۱۰ متری من را مردم خالی می کردند. دوستان، دیگر مرا به مهمانی های خود راه نمی داند... من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد وگفت : بابا نکن... سوپر مارکت محل به من جنس نمی فروخت.آرایشگر محل می گفت وقتی شما روی این صندلی می نشینید دیگر هیچ کس به مغازه من نمی آید.»


با این شیب ملایمی که دارد این نقل قولها پخش میشود هیچ بعید نیست چند وقت دیگر این چیزها هم از قول استاد افتخاری پخش شود:


*


کار به جایی رسید که دیگر هیچ پمپ بنزینی به من بنزین نمیداد. مجبور شدم با اتوبوس رفت و آمد کنم. هر اتوبوسی که سوارش میشدم دیگر مردم سوار آن نمیشدند. کم‌کم دیگر همه اتوبوسهای اصفهان خالی حرکت میکردند. شهرداری مجبور شد هی اتوبوس جدید که من توی آن ننشسته باشم وارد ناوگان شهری کند. اینطوری ناوگان حمل و نقل عمومی اصفهان نو شد!

  • م.ر سیخونکچی

پیام اصلی هاشمی به مناسبت شهادت شیخ نمر منتشر شد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۴ ب.ظ | ۰ نظر
روز گذشته پیامی به نام آیت الله هاشمی رفسنجانی به مناسبت شهادت شیخ نمر منتشر شد که عدم نام بردن از آل سعود یا محکوم کردن صریح این اتفاق در آن باعث تعجب شده بود. خبرنگار ما با پیگیری های فراوان به نسخه اصلی پیام ایشان دست پیدا کرد که البته خیلی با قبلی فرقی ندارد:
 
هو الباقی
 
هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار امانش نمیدهد
 
متاسفانه مطلع شدیم پدری فداکار، همسری دلسوز و مردی زحمتکش به نام شیخ نمر باقر النمر به ملکوت اعلی پیوسته است. هم اکنون یک روز است که فرزندان مرحوم نمر عطر پدر را استشمام نکرده اند. یک روز است که همسر آن مرحوم برای سخن گفتن با همسرش به قاب عکس روی دیوار خیره میشود. 
 
اینجانب اصالتا از طرف خودم و نیابتا از طرف همه کسانی که نان و نمک دولت سعودی را خورده‌اند این سانحه دردناک را تسلیت گفته و برای بازماندگان صبر مسئلت مینماییم. باشد که با پایبندی همگان به فضای دیالوگ، شاهد چنین حوادثی نباشیم.
 
  • م.ر سیخونکچی

واردات تانک و آب قره‌قاط از آمریکا ممنوع است!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ | ۰ نظر

به میمنت و مبارکی وعده رییس جمهور محبوب برای حل صد روزه مشکلات کشور محقق شد (حالا یه چند روز اینور و اونور که فرقی ندارد، گیرم هشتصد روز!) و همین روزهاست که با اجرای برجام دیگه مشکلی برای ما نماند جز همین اشتباه بودن رنگ آبی و قرمز شیرهای دستشویی. اولین نشانه‌های رفع مشکلات را هم میتوانید با ارائه مجوز واردات اتومبیل شورلت از امریکا ببینید. این مجوز در حالی صادر شده است که چند وقت پیش دولت یک بخشنامه داد و واردات حدود 270 قلم کالا از آمریکا رو ممنوع کرد. البته چون شورلت و کلا اتومبیل در آن لیست نبود، وارداتش مشکلی ندارد. شاید میپرسید که اگر شورلت که یکی از نمادهای صنعت و حتی فرهنگ آمریکا است توی آن لیست نبوده، پس چه چیزهایی بوده است؟ ما هم مثل شما این سوال را داشتیم ولی بعد از اینکه رفتیم و آن لیست را دیدیم کاملا متوجه شدیم که چرا باید واردات شورلت آزاد باشد اما واردات آن چیزها ممنوع.

 

مثلا در آن لیست واردات «قره‌قاط» ممنوع شده است! تازه نه خود قره‌قاط، که آب قره‌قاط! البته من دقیقا نمی‌دانم این قره‌قاط چه چیزی هست که حالا واردات آبش ممنوع شده است، اما چند روز است که بسیار نگران آن افرادی هستم که عادت داشتند صبح‌ها کنار تخم مرغ آبپز و بربری و پنیر لیقوان آب قره‌قاط هم بخورند اما نمی‌توانند!

 

در این لیست همچنین ذکر شده که واردات آبگوشت هم از آمریکا ممنوع است! فکرش را بکن! آبگوشت! دیگر نمیتوانیم آبگوشت آمریکایی بخوریم... حیف و دوصد دریغ!

 

  • م.ر سیخونکچی

دولت اینطوری کشور را با نفت 25 دلاری اداره کرد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۲ ب.ظ | ۰ نظر
جناب آقای روحانی در حالی که نهمین صد روز از آن صد روزی که زمان انتخابات وعده دادند را پشت سر میگذاریم، گفتند: «آن‌ها که می‌گویند دولت یازدهم چه کرده توجه کنند که دولت یازدهم کشور را با نفت 25 دلاری اداره کرده است».
ما خواستیم ببینیم دولت چطور این کار را کرده است، دیدیم اینطوری:
 
- قربان...
+ مسکن مهر رو تعطیل کنید...
 
- بله.. میخواستم بگم که...
+ وام‌ ازدواج رو تعطیل کنید...
 
- قربان بزارید من حرف بزنم آخه...
+ چه حرفی؟ مگه نمیخوای بگی تورم رو چطور بیاریم پایین؟
 
- نه قربان! خواستم عرض کنم قیمت نفت کشیده پایین... چطور مملکت رو اداره کنیم؟
+ چقدر اومده پایین؟
 
  • م.ر سیخونکچی

احمدی نزاد چطور با ساخت مسکن مهر قیمت نفت را در دولت روحانی کاهش داد!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۴۰ ب.ظ | ۰ نظر
رییس جمهور محترم با افتخار گفته‌اند که دولت مملکت را دارد با نفت 25 دلاری اداره می‌کند و دولت قبل با نفت 120 دلاری هیچ کاری نکرد و از این حرفها. راستش ما هر جور فکر میکنیم میبینیم اینکه آدم نفت 120 دلاری را تحویل بگیرد و ظرف دو سال بکندش 25 دلار افتخار کردن که ندارد هیچ، موجب شرمندگی هم هست. اما از آنجا که آقای روحانی به این قضیه افتخار می‌کند ما هم گفتیم پس حتما تقصیر این کاهش قیمت متوجه دولت ایشان و ژنرالهایش نیست. پس تقصیر کیست؟ معلوم است دیگر، احمدی نژاد! میگویید نه؟ ببینید:
 
سوال: چرا احمدی نزاد مسئول کاهش قیمت نفت است نه دولت روحانی؟
جواب: احمدی نژاد در آن هشت سال که سر کار بود همه نفتهایی را که استخراج می‌کرد نمی‌فروخت. بلکه مقدار زیادی از آنها را ذخیره کرد. بعد الان آن نفتهای ذخیره شده را با قیمت پایین ریخته است توی بازار و به این ترتیب قیمت نفت را آورده پایین!
 
  • م.ر سیخونکچی