طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

حیـف! یعنی واقعاً آوای باران تمام شد؟

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ | ۱۴ نظر

اگرچه باورش سخت بود اما مجموعه آوای باران هم بالاخره تمام شد! کشدار شدن این مجموعه در قسمتهای انتهایی انقدر توی ذوق میزد که برخی از بینندگان تلویزیون دچار شبهه شده بودند که نکند کار ساخت مصلای تهران زودتر از این مجموعه تمام شود! اما به لطف خدا عوامل آوای باران بالاخره شیر آب را بستند و مردم را خلاص کردند. این از خود گذشتگی در حالی بود که می‌شد سریال را حالا حالاها ادامه داد. برای اینکه هم ثابت کنیم حرف مفت نمیزنیم و هم اینکه به برنامه سازان تلویزیون یاد بدهیم چطور بیش از اینی که بلد هستند، در تولیداتشان آب ببندند، بصورت خیلی خلاصه قسمتهای بعدی این مجموعه را که می‌توانست ساخته شود شرح می‌دهیم.


قسمت پنجاه و هشتم
شکیب: باید یه میلیارد دیگه بسلفی مهندس جون!
نادر: مگه قرار نبود دست از سرم برداری؟
شکیب: حالا همینه که هست. میدی یا دختره رو ول کنم؟
نادر: باشه، میدم.


قسمت شصت و دوم
باران به میله های پنجره آویزان شده و فریاد می‌زند
باران: کمک... کمک... من میخوام برم پیش بابایی... بابایی جونم!


قسمت هفتادم
باران همچنان به میله‌های پنجره آویزون شده و داد میزند 
باران: کمک... کمک... من میخوام برم پیش بابایی... بابایی جونم!
باران که به خاطر هشت قسمت آویزان بودن از میله‌ها دستهایش تاول زده، برای لحظه‌ای دست هایش را از میله ها جدا کرده و درون آنها فوت می‌کند. دوباره به میله ها چنگ زده و باز بابایی جونش را صدا می‌کند!


 قسمت هشتاد و هفتم
شکیب: مهندس جون باید دو میلیارد دیگه اِخ کنی بیاد!
نادر: مردک عوضی... چرا دست از سرم بر نمیداری؟
شکیب: خداوکیلی من هم از کار و زندگی افتادم! اما چی کار کنم که کارگردان گفته تا همه دار و ندارت رو نگرفتم ولت نکن! حالا پول رو میدی یا دختره رو ول کنم تو خیابون!
نادر: میدم بابا!


 قسمت صد و یازدهم
باران همچنان به میله ها چنگ زده است که ناگهان می بیند گل‌پری آمده تا او را آزاد کند اما همینکه در باز می شود شکیب از پشت با گلوله می زند و او را می کشد و باران دوباره می رود سراغ پنجره و از میله هایش آویزان می شود!


 قسمت صد و بیست و ششم
شکیب: مهندس جون باید 5 میلیارد دیگه بدی؟
نادر: ای تف تو روت! چقدر تو پررویی مرد!  من 5میلیارد از کجا بیارم؟
شکیب: من نمیدونم این مشکل توئه.
نادر: مثل اینکه فیلمنامه رو درست و حسابی نخوندی، طبق فیلمنامه من کلاً 3میلیارد دیگه پول واسم مونده.
شکیب: فوتینا! دیشب با نویسنده نشستیم فیلمنامه رو تغییر دادیم. الان هشت میلیارد تو حسابته برو چک کن!


 قسمت صد و پنجاه و هشتم
آفرین می‌آید و در را برای باران باز میکند تا فرار کند.
آفرین: بیا برو خونتون دختره چشم سفید! بیا برو بلکه این ماجرا تموم بشه ما هم به زندگیمون برسیم. بیا برو انقدر من پا به ماه رو حرص نده!
در همین موقع شکیب از پشت سر آمده و با شلیک گلوله حتی زنش را هم میکشد! باران دوباره میرود تا برای حداقل هفده قسمت دیگر از گشت پنجره بابایی جونش را صدا بزند!


 قسمت صد و نود و سوم
شکیب: مهندس جون بازم باید پول بدی!
نادر: بابا ندارم، به خدا ندارم، بدبختم کردید، ندارم...
شکیب: من این حرفا حالیم نیست. کارگردان گفته تا پول ندی این سکانس تموم نمیشه، حالا خود دانی!
نادر: بابا برو از طرف من به اون کارگردان بگو تلویزیون بابت هر دقیقه چقدر بهت میده؟ سه میلیون تومن؟ چهار میلیون تومن؟ پنج میلیون تومن؟ نه دیگه، چقدر میده؟ من دو برابرش رو میدم اما دست از سر من برداره انقدر کش نده این سریال رو بزاره برم به زندگیم برسم. بخدا کاری کردید که به همون پادویی دایی طاها راضی شدم! عجب غلطی کردیم کلاه برداری کردیم ها!


 قسمت دویست و بیست و پنجم
شکیب پشت درختها کمین کرده تا اگر کسی خواست بیاید و باران را نجات بدهد، با شلیک گلوله او را بکشد و حداقل برای بیست قسمت دیگر موجبات طول کشیدن سریال را فراهم کند. اما کسی نیست. شکیب بی حوصله- بعد از هشت قسمت- از پشت درخت ها بیرون آمده و شاکی رو به دوربین و خطاب به کارگردان می گوید:
شکیب: بابا مرد حسابی دیگه کسی نمونده که بخواد بیاد باران رو نجات بده، نکنه انتظار داری آصف بیاد.
کارگردان از پشت دوربین کلید در را برای باران پرت می کند و وقتی باران بیرون می‌آید شکیب می زند او را هم می کشد. بعد از آنجا که مجموعه باید پیام اخلاقی داشته باشد، خود کارگردان هم می پرد جلوی دوربین و می زند شکسیب را میکشد تا همه بفهمند اینجور کارها آخر و عاقبت ندارد.
در اینجا سریال تمام میشود ولی در لحظه آخر مرضیه میپرد جلوی دوربین.

مرضیه(لطفا با همان لهجه مضحک مرضیه بخوانید): آخ جون... این بد مصب هم تمام شد، حالا بعد از بیست سال انتظار من و طاها میتونیم بریم ازدواج کنیم!

  • م.ر سیخونکچی

نظرات  (۱۴)

شرم آوره,اینهمه صب تا شب دارن میگن تهران آب نداره تهران آب نداره. بیا, چی اند این فیلما پس؟شما یه روز برو جشنواره ی فیلم فجر ببین تهران آب داره یا نداره

قسمت دویست و بیست وشیشم یادت رفت:  مرضیه و طاها بالاخره میرن محضر و ازدواج میکننن.مرضیه حامله میشه. بچه به دنیا میاد اسمشو میذارن باران.مرضیه و طاها شدیدآ با هم اختلاف پیدا میکنن و میرن دادگاه جدا میشن.بچه رو میسپرن به پرورشگاه.طاها یه روز صبح تو یه اتاق تاریک خودکشی میکنه.فرید میفته دنبال کار طاها که علت خودکشی شو پیدا کنه.کارگردان که میبینه این فرید دیگه خیلی رو اعصابه یه روز پا میشه میره اداره ی فرید و یه چاقو میکنه تو شکمش,فریدم یه چاقو میکنه شکم کارگردان و هردوشون کشته میشن. تو اینجاها سریال هی میخواد تموم شه ولی چون طبق قانون سریالای ایران بالاخره اون آخرا یکی باید عاشق یکی شه هول هولکی,تهیه کننده عاشق مرضیه میشه و...

آقا مسخره نکنید! هر چی بود اسمش سریال بود (هرچند دو ریال نمی ارزید!)
یه نگاهی به این لیست برنامه ها بیندازید لطفا:
شبکه فلان در بهترین ساعت پخش: قرعه کشی جوایز آوازه!
اون یکی شبکه ی فلان در یه ساعت بهتر دیگه : قرعه کشی جوایز سافتلن!
اون یکی شبکه در ساعت بهترتر: قرعه کشی جوایز محسن ، تبرک و ...
عموپورنگ: محصولات زرماکارون!
به خانه برمی گردیم: هر روز نماینده یک یا چند شرکت تجاری با نمایش محصولات اون شرکت ، مهمان ویژه برنامه!
جشن های دهه فجر در : برج فروشگاهی دنیای نور!
البته اینها و هوار تا مثال دیگه غیر از شبکه ی فاخر بازار هستند!
دیگه رسما تلویزیون شده تبلیغات! مونده وسط اذان هم تبلیغات پخش کنه عمو عزت!
ای پدر بی پولی بسوزه!!!!!

  • صدا و سیما
  • با سلام
    از جنابعالی دعوت می شود
    تا در جشنواره وبلاگ نویسی حماسه اقتصادی شرکت نمایید.
    مهلت ارسال آثار تا 22 بهمن 1392
    برای اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمایید.
    basij.irib.ir/weblog3
    مرکز بسیج صدا و سیما
    سلام رفیق
    انگار جدیدنا اصلا حوصله نداری چه برسه به حوصله من
    نکنه کفگیر خورده ته دیگ زدی تو سوژه های آب دوغ خیاری
    الانا دیگه سوژه بیات خریدار نداره
    بیا اینقده غیبت کردی صدا و سیما گوشش صدا کرد برو بچ بسیجی رو فرستاد ارشادت کنند به کار فرهنگی ، بیا مصداق  امر به معروف توسط صدا و سیما ! فقط مواظب باش به کار جهادی نکشه :)
    راستی رفتی اونور! سلام ما رو به بچه ها برسون
    اونوقت آدرس همونور اولش ((s)) داره یا (( f )) ؟؟؟
    مردونه جواب بده
    پاسخ:
    ببین من حوصله انقدر فکر کردن درباره مسائل رو ندارم
    اگر داشتم همون مهندسی معدن رو ادامه میدادم
    نمیومدم طنزنویس بشم که!
    این محمد حسینم چه آدم گیریه.ول کن دیگه بابا. اه
  • محمد بذلی عین الدین
  • دهه فجر ، دهه تجدید قوای نیروهای انقلابی و تجدید میثاق ملت با انقلاب است . مقام معظم رهبری
     —————————————————————————————
    سلام
    آقای ...
    اصلا فقط تو خوبی
    تو برو جلو بشین
    تو سوباسا در فوتبالیستای 4
    اصلا تو ماست مالی کننده حرفای علی مطهری
    اصلا حرفای تو درسته ! یا اینکه ما نمفهمیم حرفای تو درسته.
    اصلا تو دارنده 10 سبد کالا
    اصلا شما 3 تا نقطه
    اصلا سیخونکچی رو با نون بخور سیر شی فقط نمک بزن ، نمکش تموم شده.
    اصلا یا حق
    جالب بود   داداش..
    خودمونیما جهت رو هم که عوض کردی تا خدایی ناکرده اتفاقی برات نیفته . ولی خب کا خیلی خوبی کردی /
    میترسیدم همین روزا یهو محو بشی خدایی نکرده با وبلاگت
  • سجاد مؤذنی
  • شما از پشت پرده ی توافق ژنو اطلاع دارید؟
    شما اطلاع دارید در توافق ژنو چه چیزی دادیم و چه چیز گرفتیم؟
    ناگفته های توافق ژنو از زبان سید محمد نبویان(پیشنهاد ویژه)
    گوش ندید از دستتون رفته ...
    پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید و گوش بدید !...
    دانلود در...
    http://sajjad-m.blog.ir/
    بعد از گوش دادن به سخنرانی نظر فراموش نشه
    اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
    معمولآ به هر سایت و وبلاگی که سر میزنم نویسنده یه نیمچه پروفایلی از خودش اون بغل مغلا گذاشته.این قضیه چرا راجع به وبلاگ شما صادق نشده؟! 
    پاسخ:
    بابا دم شما گرم
    شما خودت اسم درست و حسابی هم نداری اونوقت میگی ما چرا پروفایل نداریم!
    :)
    حق با شماست
    سعی میکنم درستش کنم

    قرصاتم که نمیخوری محمد حسین...

     

    لطف میکنید.

    فقط عکستون رو نذارید بهترم میشه!

    چون آدم هر دفعه تا میاد مطلبو بخونه هی قیافه ی نویسنده اش میاد رژه میره جلو چشماش, آدم زهرمارش میشه(حتی اگه خوش قیافه باشید) .

  • سجاد مؤذنی
  • ولنتاین مبارک !...
    اصلا این ولنتاین چی هست؟
    توضیح کامل در ...
    http://sajjad-m.blog.ir/
    نظر یادت نره ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی