طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

طنزهای یک م.ر.سیخونکچی

گاهی فقط میشود طنز نوشت!

اطلاع بی‌واسطه وزیر هزار میلیاردی از جیب مردم!

م.ر سیخونکچی | چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ | ۰ نظر

جناب رییس جمهور محترم همین چند روز پیش فرموده‌اند آنها که می‌گویند تحریم مهم نیست از جیب مردم خبر ندارند. من تا این را شنیدم در فکر فرو رفتم که بالاخره نمی‌شود که حرف رییس جمهور درست نباشد. بالاخره ایشان برای خودشان کلی رییس جمهور هستند و با حفظ سمت رییس دولت راستگویان هم هستند و بنابراین هر چیزی که می‌گویند عین حق و حقیقت است. بعد گفتم پس چطور است که این دولت تا این حد از جیب مردم با خبر است و بقیه نیستند.

یک چیزی که همان اول به ذهنم رسید این بود که آدم برای اینکه از جیب یک کسی باخبر باشد باید دستش در جیب او باشد! همین الان شما اگر دستت را بکنی در جیب بغل دستی و یه دور بچرخانی می‌توانی بفهمی که در جیبش چه خبر است؛ اما خب این که از ساحت دولت بدور است. مگر ممکن است دولت دست کرده باشد در جیب مردم و از این طریق فهمیده باشد که در جیبشان چه خبر است؟ خیر آقا! حالا گیرم یارانه‌ها را چهار روز دیر داده باشند و یکدفعه بنزین را تک‌نرخی (گران نه، تک نرخی!) کرده باشند، اینکه دلیل نمی‌شود.

بعد گفتم حالا شاید لازم نباشد دست هم کنی در جیب کسی و همین که یک نگاهی بندازی کافی باشد. اما باز هم زبانم را گاز گرفتم که لال شو مردک! مگر میشود دولت محترم جیب خلق الله را دید زده باشد؟ نخیر جانم، نمی‌شود؛ امکان ندارد!

دیگر مانده بودم پس دولت محترم چطور انقدر با اطمینان ادعا می‌کند که از جیب مردم با خبر است که یکدفعه چیزی یادم آمد و این سوال برایم حل شد. الان برای شما هم عرض میکنم:

ببینید شما هرچقدر با کارگر و کارمند و باغبان و آبدارچی و نظافتچی و نگهبان و... بیشتر سر و کار داشته باشی طبیعتاً حال روز آنها هم بیشتر دستت می‌آید دیگر. مگر نه؟ خب الان در این دولت برای نمونه فقط یک فقره وزیر هزار میلیاردی وجود دارد که بیست و خرده‌ای شرکت دارد. هر شرکت این بنده خدا حتماً چند تا نگهبان، چند تا آبدارچی، چند تا نظافتچی، چند ده تا کارمند و خلاصه کلی دفتر و دستک دارد. بنابراین طبیعی است که این بنده خدا چندین برابر ما با قشر ضعیف جامعه ارتباط داشته باشد و حال و روزشان را بداند!

الحمدلله، ماشاءالله، چشمم کف پاش از این وزیرها و مدیرها هم که در این دولت کم نیست. تا دلتان بخواهد میلیاردر و کارخانه‌دار و شرکت‌دار و فعال بخش خصوصی مشغول خدمت بی‌منت به مردم در این دولت هستند.

برای یک مثال دیگر عرض کنم که از قدیم گفته‌اند مسئول‌دفتر از همه به یک مدیر نزدیکتر است؛ خب الان هم که مسئول‌دفتر رییس جمهور عزیز خودش فعال بخش خصوصی و رییس اتاق بازرگانی بوده است و کلی کارگر و کارمند و حسابدار و آبدارچی و... زیر دستش بوده‌اند و سالیان درازی ارتباط بی‌واسطه با جیب مردم داشته است! طبیعی است که این بنده خدا هر روز احوال جیب این بنده خداها را می‌گذارد کف دست رییس جمهور دیگر!

تازه اینها که چیزی نیست! رییس‌جمهور اگر بخواهد خیلی بدبین باشد و حرف این وزیرها و مدیرها را همینجوری قبول نکند، دیگر نمی‌تواند به کلی از خویشاوندانش که در نهاد ریاست جمهوری مشغول خدمت هستند و الحمدلله وضعشان هم خوب است بی‌اعتماد باشد که! یعنی می‌خواهم بگویم هرجور نگاه کنی اطراف این دولت پر است از آدم پولدار و میلیاردر که سالیان سال از صمیم قلب اوضاع جیب مردم دستش بوده است! پس اگر رییس جمهور آن حرف را میزند هیچکس حق ندارد چپ چپ نگاه کند!

 

  • م.ر سیخونکچی

درست در روزهایی که نمایشگاه کتاب تهران بعنوان مهمترین خروجی سالانه وزارت ارشاد در حوزه کتاب داشت برگزار می‌شد، وزیر محترم ارشاد از فروشگاه شهر کتاب مرکزی بازدید کردند! بعد ایشون برای اینکه دست خالی نرفته باشند یک چهره فرهنگی مرتبط با حوزه نشر و کتاب هم با خود برداشتند و بردند که این چهره آقای واعظی وزیر ارتباطات بودند. بعد آقای واعظی برای اینکه ثابت کنند چقدر با حوزه نشر و کتاب مرتبط هستند در آن بازدید گفتند: «بخش کافی شاپ کتابفروشی‌های شهر کتاب باید وسعت بیشتری داده شوند»! بعد دو تا شرکت خودروسازی بزرگ کشور که سالیانه کلی ضرر می‌دهند، برای خرید باشگاه استقلال و پیروزی اظهار تمایل کرده‌اند. چند روز قبل هم وزیر ارشاد در مجلس درباره ابعاد پرونده نفتی کرسنت و خسارات وارده بر ایران در این پرونده افشاگری کردند. چند روز بعدش هم سخنگوی سازمان هدفمندی یارانه‌ها گفت: «از زمان پرداخت یارانه خرداد اطلاعی ندارم»!

 

اصلا آدم وقتی اینها را کنار هم می‌گذارد از اینکه انقدر در این دولت همه چیز به همه چیز می‌آید لذت می‌برد! وزیر ارشاد درست زمانی که دارد نمایشگاه کتاب را برگزار میکند می‌رود از یک فروشگاه کتاب بازدید می‌کند. بعد یک چهره مرتبط مثل آقای واعظی را با خود می‌برد و او هم در آنجا درباره بخش مهم بازار نشر یعنی کافی‌شاپ صحبت می‌کنند؛ آن هم نه خود کافی‌شاپ، بلکه وسعت کافی‌شاپ! بعد وزیر ارشاد مملکت درباره ابعاد پرونده کرسنت حرف می‌زند و از آنطرف سخنگوی سازمان هدفمندی یارانه‌ها می‌گوید که از زمان پرداخت یارانه اطلاعای ندارد!

 

یعنی خداوکیلی الان یکنفر را که تا حالا از نقطه صفر مرزی بین چاد و نیجر پایش را بیرون نگذاشته بیاوری و بپرسی عموجان، فکر میکنی از بین سخنگوی سازمان هدفندسازی یارانه‌ها، رییس اتحادیه لاستیک سازان، مدیر شرکت نخاله سوز فردا و اصغر ترقه چه کسی باید زمان واریز یارانه را بداند می‌گوید سخنگوی سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها!

 

نه اینکه آن بنده خدا اطلاعاتش کامل باشد ها؟ نه! از روی آهنگ کلمات و شبیه بودن اسمها هم که شده تشخیص می‌دهد «سخنگوی سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها» به «یارانه خرداد» بیشتر از بقیه ربط دارد! آنوقت سخنگوی سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها که اصلاً کارش این است که از این چیزها اطلاع داشته باشد و تازه بغیر از اطلاع داشتن این را هم بیاید و به بقیه بگوید رسما اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.

 

چند روز قبل هم خبرنگار صدا و سیما به اشتباه رفته بود سراغ وزیر نفت و از او درباره فروش نفت ایران به روسیه سوال می‌پرسید که آقای زنگنه هم در پاسخ به یک کلمه «نع» اکتفا کرد. خب این بنده خدا تقصیر نداشت که. خبرنگار نباید سراغ وزیر نفت می‌رفت و درباره موضوع بی‌ربطی مثل نفت از او سوال می‌کرد! آخر نفت چه ربطی به وزیر نفت دارد؟

 

وقتی وزیر ارتباطات مملکت درباره وسعت کافی‌شاپ حرف می‌زند و وزیر ارشاد درباره کرسنت و بعد سخنگوی سازمان هدفمندی چیزی درباره زمان واریز یارانه نمی‌داند، حکماً ماجرای فروش نفت ایران به روسیه را هم باید از وزیر مسکن و شهرسازی پرسید دیگر! اگر سوالی هم درباره مسکن مهر وجود داشت باید رفت سراغ وزیر آموزش و پرورش. سوالهای مربوط به تعرفه واردات را هم باید از وزیر ورزش و جوانان پرسید و سوالهای حوزه هسته‌ای را هم وزیر جهاد کشاورزی پاسخ می‌دهند! اتفاقا از شما چه پنهان دیروز سخنگوی وزارت بهداشت را دیدم که تلفنی داشت مشکل مالیاتی کیروش سرمربی تیم ملی فوتبال را پیگیری می‌کرد! بعد از آن هم قرار بود با وزیر علوم برود و بنشیند در شورای رقابت تا بالاخره معلوم شود مردم برای اینکه کشته شوند چقدر باید پول پراید بدهند!

 

اگر این را فهمیدیم آنوقت این را هم می‌فهمیم که چرا سخنگوی دولت وقتی در سال ۹۳ میگوید سال ۹۴ انرژی گران نمی‌شود، درست سوم خرداد یهویی این اتفاق می‌افتد. فهمیدید؟!

  • م.ر سیخونکچی

«بچه؛ آچار فرانسه عصر حاضر» منتشر شد!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ق.ظ | ۱ نظر

معرفی دو کتاب روانشناسی

 

1

«بچه؛ آچار فرانسه عصر حاضر» در قطع رقعی و با قیمت 8275 تومان منتشر شد.

دکتر «سوسن گلشاد» که پیش از این سابقه تالیف کتابهایی چون «بچه، انبر قفلی عصر حاضر» و «بچه، سوزن ته‌گرد عصر حاضر» را در کارنامه داشته است، در جدیدترین تالیف خود به بیان راهکارهایی برای استفاده بهینه از فرزند در خانواده پرداخته است.

دکتر گلشاد در این کتاب 389 صفحه‌ای 200 راهکاری را که می‌توان با به بکار بستنشان فرزند را به یک شیء مفید و کارا در خانواده تبدیل کرد بیان نموده است.

مولف در ابتدای این کتاب و تنها در سه خط مقدمه‌ای مجمل درباره ضرورت خارج کردن بچه از میان گروه ملزومات هزینه‌بر خانواده را شرح داده و سپس راهکارهایی برای استفاده بهینه از فرزند را بیان می‌کند. گلشاد در خط پایانی همان مقدمه بر این نکته تاکید میکند که تا می‌توانید بچه نداشته باشید اما اگر نتوانستید و بچه داشتید، با این کارها او را به یک شیء مفید تبدیل کنید و نگذارید هرچه پول در می‌آورید را فرتی بالا بکشد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«چرا پول دزدگیر ماشین می‌دهید؟ کافی‌ست هر بار که از خانه بیرون می‌روید یکی از فرزندان را هم با خود ببرید و داخل ماشین بگذارید. در اینصورت ماشین را ترک کرده و تا بعد از ظهر از بابت امن بودن جای ماشین خیالتان راحت باشد»

دکتر گلشاد در پایان هر صفحه و بعد از توضیح راهکار مورد نظر، با رسم شکل نحوه قرار گرفتن فرزند در موقعیت یاد شده را به تصویر کشیده است. برای مثال در پایان این صفحه با رسم شکلی نشان داده است که دقیقا تا کدام قسمت از دست بچه باید لای در ماشین بماند تا بصورت یکپارچه داد بکشد و از نزدیک شدن دزدها جلوگیر کند!

در بخش دیگری از کتاب که به اوقات فراغت اختصاص دارد، دکتر گلشاد با بیان این پرسش که «تا کی باید برای اوقات فراغت فرزندانمان هزینه کنیم؟» با والدین تاکید می‌کند که بدنبال کسب درآمد از فرزندانشان برای پر کردن اوقات فراغت بقیه باشند!

در پایان این صفحه انواع قیافه‌های مضحکی که می‌توان از یک فرزند بعنوان دلقک ساخت را در چند تصویر می‌بینیم.

مولف در پایان کتاب راهکاری هم برای والدینی که حوصله این کارها را ندارند ارائه کرده و ایشان را به فروش فرزندشان ترغیب می‌کند. او معتقد است الان چلمن ترین بچه در بدترین شرایط بازار انقدری می‌ارزد که پول یک هفته سفر والدین به ترکیه را تامین کند!


 

2

آخرین اثر مکتوب استاد «فریبرز خوشحال» از امروز در ویترین کتابفروشی‌ها قرار گرفت.

استاد خوشحال یکی از خوشحال‌ترین نویسندگان معاصر هستند که بطور متوسط هفته‌ای یک کتاب منتشر می‌کنند. آخرین اثر مکتوب وی نیز با نام «مفتی طلاق ندهید» با قیمت سه تا صد تومان روانه بازار نشر شده است.

استاد خوشحال در گفتگویی که همزمان با انتشار این اثر روی پایگاه شخصی خود قرا داده است هدف از تالیف این کتاب را کاستن از سرعت فزاینده افزایش طلاق در جامعه عنوان کرده و می‌گوید: «خیلی از مردها فکر می‌کنند که وقتی ذله شدند بهترین راه طلاق است اما اینگونه نیست. طلاق نه تنها آخرین راه، که مسخره ترین راه است. مخصوصاً وقتی که راه‌های سرگرم‌کننده‌تری هم وجود دارد»!

گفتنی است که ستاد «مبارزه با رشد بی‌رویه طلاق» ده هزار نسخه از این کتاب را پیش خرید کرده است.

استاد خوشحال در توضیح این راهکارهای سرگرم‌کننده 58 راهی را که می‌توان با آنها زنان را ذله کرد برشمرده و به مردان توصیه می‌کند. برخی از این راه‌ها بدین شرح است.

·       درست روزی که قرار است میهمان مهمی از خانواده همسرتان به خانه شما بیاید، و درست یک ساعت مانده به ورود آنها، مشغول انجام تعمیرات در منزل شوید. دریل را بردارید و دیوار را سوراخ کنید. بعد جعبه ابزار را بیاورید و همه میخها و پیچها را کف زمین پخش کنید و دنبال یک میخ یا پیچ خاص بگردید! اگر اره و چوب هم داشته باشید و کار چوبی انجام دهید بهتر است. یادتان باشد که در این موقعیت پیژامه راه راه و رکابی تنتان باشد!

·       یک ساعت قبل از اینکه به عروسی یکی از اقوام همسرتان بروید، یواشکی سروقت ماشین رفته و چرخش را پنچر کنید. بعد وقتی که با همسرتان می‌روید و چرخ پنچر ماشین را می‌بینید، با همان کت و شلوار به تعویض چرخ پرداخته و تمام سر و رو و لباستان را سیاه کنید. لاستیک را به بهانه‌های مخالف به خود بمالید! بعد هم برگردید خانه و لباس را تعویض کرده و همان لباس معمولی که موقع سر کار رفتن می‌پوشید را بپوشید. اگر این کارها را کردید، در طول مراسم هم باید دائما کنار داماد بایستید تا در همه فیلم حضور داشته باشید. حتی می‌توانید بروید میکروفن را بگیرید و جکهای مسخره تعریف کنید و مکراراً هم اعلام کنید همسر زری خانم(مثلاً) هستید!

مولف اطمینان می‌دهد که عمل به این راهکارها اگر نتواند از طلاق جلوگیری کند، حداقل موجب خواهد شد که مردها هنگام طلاق دست بالاتر را داشته باشند. دکتر خوشحال در پایان برای اینکه قوت قلبی به خوانندگانش بدهد، تاکید می‌کند که خودش با این روشها توانسته است تا کنون هشت زن را طلاق داده و نه تنها مهریه ندهد که حتی یک پولی هم دستی بگیرد!

 

  • م.ر سیخونکچی

نسل جدید رباتهای خانه‌دار برای ایرانی‌ها!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۲ ب.ظ | ۱ نظر

دو خبر روانشناسی

 

1

نتایج یک پژوهش 10 ساله درباره پرخورها

پژوهشگران یک مرکز علمی، تحقیقاتی، بازرگانی با انجام تحقیقاتی به مدت ده سال بر روی صد انسان پرخور به نتایج جالبی دست پیدا کردند. پژوهشگران موسسه «United Shekam» در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیدند که این افراد بطور متوسط بیش از افراد عادی غذا می‌خورند و بنابراین آنها پرخور هستند!

بر اساس نتایج بدست آمده از این تحقیق ده ساله که هزینه انجام آن بیش از ده میلیون دلار برآورد شده است، این افراد در میان خانواده و بستگان خود هم بعنوان فردی پرخور شناخته می‌شوند.

سرگروه این تیم تحقیقاتی که در کنفرانس خبری که با حضور نمایندگان 153 رسانه مهم جهانی برگزار شد، اعلام کرد که یکی از نتایج جالبی که آنها به آن رسیده‌اند نشان می‌دهد افراد پرخور معمولا چاق هستند و پراهن‌هایی با سایز XXL یا بالاتر را مصرف می‌کنند! او اعلام کرد که یک شرکت تولید کننده پیراهن تترون حاضر شده است نتایج این تحقیق را به قیمت سه میلیون دلار خریداری کند. رییس این شرکت گفته بود که او تا حالا فکر میکرده که انسانهای چاق پیراهن‌های مدیوم استفاده میکنند و به همین خاطر تا مرز ورشکستگی پیش رفته است!

گزاره‌هایی چون «افراد پرخور خیلی غذا می‌خورند»، «افراد پرخور معملا غذا را دوست می‌دارند»، «افراد پرخور با بقیه افراد فرق دارند» و... از جمله نتایج این تحقیق ده ساله بوده است.

گفتنی است پیش از این یک دانشجوی سال دوم روانشناسی بالینی در ایران با پخش کردن صد عدد پرسشنامه بین صد فرد بالای صد کیلو به نتایجی مشابه دست پیدا کرده بود. این دانشجو هزینه تحقیق خود را 30 هزار تومان اعلام کرده بود که همان را هم به اتاقک کپی داخل دانشکده بدهکار است! این دانشجو مدت زمانی را که برای انجام این تحقیق صرف کرده بود سه ساعت و 22 دقیقه اعلام کرد.


 

2

نسل جدید رباتهای خانه‌دار برای ایرانی‌ها

شرکت سونی به تازگی از آخرین ربات ساخته‌ی خود رونمایی کرد.

این ربات که «خاتوناره» نام دارد در دسته ربات‌های خانه‌دار جای می‌گیرد. مدیر روابط عمومی شرکت سونی در مراسم رونمایی از این ربات «خانواده‌های ایرانی» را بعنوان جامعه هدف در نظر گرفته شده برای آن اعلام کرد.

«ریدرو باموشا» اظهار امیدواری کرد این ربات به زودی بتواند به خانه تک تک ایرانی‌ها راه پیدا کند چرا که طوری طراحی شده تا بتواند همه وظایف یک بانوی خانه‌دار ایرانی دهه نود را انجام دهد.

وی در توضیح قابلیت‌های این ربات گفت: در این ربات یک حافظه سه ترابایتی تعبیه شده است که می‌تواند شماره تلفن و فهرست منوی 500 رستوران مختلف را جای داده و بصورت هوشمند از میان آنها غذاهای متنوعی را با توجه به سطح درآمد همسر خود برای وعده‌های غذایی سفارش دهد! این حافظه همچنین امکان به یاد سپاری مسیر رفت و آمد به 2000 مرکز خرید را دارد و علاوه بر این می‌توان با عکس گرفتن از ویترین مغازه‌ها با یک دوربین 50 مگا پیکسلی، برای مناسبتهای خاص، میهمانی‌های مختلف و همچنین فصلهای مختلف سال یک لباسی را که خیلی وقت پیش دیده بود به یاد بیاورد!

باموشا در توضیح سایر قابلیت‌های این ربات خانه‌دار ایرانی گفت: برای ستون فقرات این ربات از نوعی آلیاژخاص که از ترکیب پوست خربزه و تیتانیوم حاصل شده استفاده شده است. این آلیاژ این امکان رابرای ربات فراهم می‌آورد که بدون کوچکترین احساس خستگی یا فرسودگی تا هشت ساهت بصورت مداوم روی تبلت یا گوشی تلفن همراه خم بوده با شبکه‌های اجتماعی ور برود!

استفاده از بانک واژگان 150 هزار کلمه‌ای با قدرت پردازش هزار کلمه در ثانیه برای پاسخ دادن به گوشه و کنایه‌های مادر شوهر و خواهر شوهر، تعبیه چیپ‌ست‌های شش وجهی در گوش‌های ربات برای گوش دادن به سخنان شش نفر بصورت همزمان و... از دیگر امکانات این ربات است.

 ریدرو باموشا در پایان اعلام کرد که شرکت سونی این ربات را با چک کارمندی بصورت اقساطی نیز بفروش می‌رساند.

  • م.ر سیخونکچی

طنز/ چگونه در برنامه «هفت» گفتگو کنیم؟!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ | ۱ نظر
 همانطور که واضح و مبرهن است برنامه سینمایی «هفت» یکی از برنامه‌های پر مخاطب تلویزیون است که باعث شده میانگین خواب مردم ایران در شبهای شنبه به طور محسوسی کاهش پیدا کند. در همین زمینه خواستیم ببینیم که مجری توانمند این برنامه چگونه با میهمانان این برنامه گفتگو می‌کند و چه سوالاتی از انها می‌پرسد که برنامه‌اش انقدر جذاب است:

100022

شروع بخش گفتگو:

در خدمت بازیگر/ کارگردان/ تهیه کننده/ فیلمبردار/ گریمور/… توانمند سینما هستیم. از ایشون می‌خوام که اگر سلام و علیکی با بینندگان دارند انجام بدهند که بعد از ان من سوالاتم رو مطرح کنم.

میهمان سلام می‌کند و مجری سوالاتش را شروع می‌کند:

به طور کلی نظرتون درباره سینمای ایران چیه؟!

میهمان ۱۰ دقیقه هر چیزی که درباره سینمای ایران به ذهنش می‌رسد را می‌گوید و مجری فقط یکبار وسط صحبتهای او خودکارش را از جیبش در می‌آورد و بر می‌گرداند سر جاش! بعد از ده دقیقه مجری سوال چالشی و جدیدی را مطرح می‌کند:

یعنی به نظر شما مردم ما با سینما قهر کرده‌اند؟!

میهمان ۱۰ دقیقه دیگر بقیه چیزهایی که درباره سینمای ایران به ذهنش می‌رسد را بیان می‌کند. مجری در بین این ده دقیقه با خوردن یک قلوپ آب نقش موثری در جهت دهی به گفتگو ایفا می‌کند! سوال سوم مجری تاریخ سینمای ایران را به بعد و قبل از این سوال تقسیم می‌کند:

به نظر شما برای اینکه حال سینمای ایران بهتر بشه چی کار باید کرد؟!

میهمان واقعا هرچقدر تلاش می‌کند دیگر بیشتر از ۵ دقیقه چیزی درباره سینمای ایران به ذهنش نمی‌رسد! مجری در این ۵ دقیقه برای اینکه به میهمان کمک کند تا چیز بیشتری بگوید دو بار از کلمه «عجب» و یکبار از عبارت «جدی میگید؟» استفاده کرده و دو بار هم لبخند میزند!

هنوز ۵ دقیقه از زمان در نظر گرفته شده برای گفتگو باقی مانده، بنابراین مجری یک سوال دیگر هم می‌پرسد:

اگر حرف دیگری هم دارید بفرمایید!

میهمان که به جان خودش نمی‌داند دیگر چه باید بگوید، از مسئولان می‌خواهد که به سینمای ایران کمک کنند، به هنرمندان اعتماد داشته باشند و بگذارند نسیم خیرخواهی سینماگران از پنجره هنر به جامعه بورزد!

مجری از میهمان که زحمت کشیده آمده تشکر میکند و از مخاطبان که تا این وقت شب پای این گفتگوی جذاب نشسته‌اند تشکر می‌کند. زمانی که وله بخش بعد پخش میشود مجری سرش را بلند میکند و می‌بیند ای دل غافل! بجای مهناز افشار، مسعود کیمیایی روبرویش نشسته بود اما از آنجا که سوالهای او از همه عوامل سینما یک چیز است، هیچکس متوجه نمیشود مجری فکر میکرده میهمان یکی دیگر بوده است!

  • م.ر سیخونکچی

بیاید بریم قربون آدمایی...

م.ر سیخونکچی | يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ | ۱ نظر

بیاید بریم قربون آدمایی
که آخر هفته میرن هاوایی

قربون هر کی که موهاش بلونده 
به جای کیهان خوراکش لومونده

هر کی که صبح بجای چای شیرین 
میخوره نون تست و موز و ساردین 

هر کی که جای مستراح تو خونه
داره توالت فرنگی یه دونه 

هر کی که صبح بجای سلام عامو
وقتی میبیندت میگه هاو آر یو

هر کسی که تو فضای مجازی 
مشغول بحث علمیه با نازی! 

پنجشنبه شبها کلاس آز داره
حیف که منیژه یه کمی ناز داره! 

صبحای جمعه واسه حل تمرین
یا فریبا میره به پیست دیزین! 

قربون برج سازای دولا پهنا
وارد کننده های اهل معنا!

تولید کننده های پارتی رانتی
همه مدیرای یقه سه سانتی!

سردارای صاحب آقازاده
جوونای خوشگل با اراده! 

که با تلاش و کوشش اضافه
پول درآوردن خریدن سانتافه!

قربون بچه های استوونه
پادشاهای این دوره زمونه 

همون که تو عکسا پیداس دندونش 
ده میلیارده وثیقه زندونش

آره عزیز من اینا عزیزن 
تو این زمونه قرتیا عزیزن

این روزا روز فوکل و کلیپسه
گذشته وقت ساسون و پلیسه

دوره آیفون و گلکسی نوته
دوره تیپ زدن با شورت و کته

دوره دور دوره شبا تو جردن
از زور پرخوری تو کافه مردن

دوره اسکار و کن و لوکارنو 
رو فرش قرمز راه رفتن با مایو 

دوره صلح و آشتی و روبوسی 
دوره موضع گیری سینوسی 

وقت تساهله ببم جان بفهم
حسن اقا هوله ببم جان بفهم! 

دوره بستن با خود کدخدا 
یه بار با کنگره، باراک هم جدا 

دوره رید... به خطوط قرمز 
دوره لاس زدن با توت قرمز 

خلاصه وقت اعتماد سازیه 
دوره لوزان و ژنو بازیه

تو این زمونه اون کسی برنده س 
که عاقله نه اینکه مثل بنده س 

عاقله مثل آدمای ساکت 
میشینه یه گوشه شبیه ماکت 

اگر نماینده مجلس باشه
عمرا اگر یه لحظه از جاش پا شه 

عمرا اگر که اعتراضی کنه
با صندلی سبزش بازی کنه

خلاصه توی سال انتخابات
حتی اگر که فحش دادن به بابات 

اگر نماینده مجلس هستی
باید براش کف بزنی دو دستی!

هرچی نباشه تبلیغات پول میخواد 
برا ستاد آدم شاسکول میخواد

باید دم این و اونو ببینی
بری تو ختم این و اون بشینی

خدایی توی این همه درگیری
مرض داری با هسته ای ور بری؟!

با دولت فخیمه در بیفتی
 یهو تو مستراح دمر بیفتی

خر نشی نطق قبل دستور کنی 
ستاره اقبالتو کور کنی 

بزار به خیر بگذره اقا امسال
گور بابای هسته ای... بی خیال

  • م.ر سیخونکچی

رابطه جالب بین تورم و قیمت بنزین و خودکشی پنگوئن‌ها!

م.ر سیخونکچی | شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر

آقای محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت در برنامه تلویزیونی تاکید کرد که قطعا افزایش قیمت بنزین به افزایش قیمت کالاها نخواهد انجامید. ما اولش فکر میکردیم اینطور نیست اما بعد که دیدیم ایشان با این اعتماد بنفس این را می‌گویند، رفیتم با چند نفر صحبت کردیم ببینیم آیا واقعا اینطور است، دیدیم بله اینطور است:

 

۱

- سلام. ببخشید می‌خواستم بدونم به نظر شما افزایش قیمت بنزین به افزایش قیمت کالاها خواهد انجامید؟

- بنزین؟

- بله... بنزین، همون که میریزن تو باک.

- باک؟

- باک ماشین! در داره، بنزین رو میریزن توش تا ماشین راه بره؟

- ماشین؟

- ماشین دیگه... میشینن توش، بار میزنن روش...

- هان؟

- هیچی... ممنون.

- چی؟

-...

 

۲

- سلام قربان. میخواستم ببینم شما بعنوان یه راننده تاکسی با توجه به افزایش قیمت بنزین کرایه‌ها رو هم افزایش میدید یا نه؟

- سلام. عرض کنم که نخیر... چرا افزایش؟ ما وقتی بنزین گرون میشه کرایه‌ها رو کاهش میدیم؟!

- جداً؟ آخه چرا؟

- همینطوری محض تنوع! دور هم دیگه با مسافرا می‌خندیم. تا حالا افزایش دادیم چی شد؟! گفتیم حالا کاهش بدیم! کی به کیه؟!

- ممنون... من پیاده میشم... چقدر تقدیم کنم؟

- تقدیم کنی؟ زکی! بیا این هزار تومن رو هم دستی بگیر... مسیرت طولانی بود شد هزار تومن. قبل از گرون شدن بنزین برای این مسیر ۵۰۰ تومن میدادیم به مسافر، الان هزار تومن میدیم!

 

۳

- سلام آقا... میخواستم ببینم شما که بقالی دارید با افزایش قیمت بنزین تا حالا شاهد افزایش قیمت اجناس بودید یا نه؟

- سلام. عرض کنم که اصلاً.

- چرا؟

- چرا نداره! برای چی باید گرون بشه. ربطی نداره خب!

- پس به چی ربط داره؟

- تعداد پنگوئنهایی که هر سال تو قطب خودکشی میکنن!

- جداً؟ جالبه! چطور؟

- مثلا هفته پیش گفتن ۲۷۳ تا پنگوئن خودکشی کردن، ۵۰ تومن رفت رو قیمت کنسرو لوبیا چیتی، بعد از سه ساعت گفتن یکیشون رو تو اورژانس شوک دادن، برگشته، ۱۰ تومن قیمتش اومد پایین. به بنزین ربطی نداره!

- ممنون... لطف میکنید یه بسته دستمال کاغذی بدید...

- بفرمایید... ۳۷۰۰ تومن میشه.

- عه... پریروز خریدم ۳۶۰۰!

- خدا اموات شما رو هم بیامرزه، اون پنگوئنه عمرش به دنیا نبود، دیروز تموم کرد!

  • م.ر سیخونکچی

نمی‌دانم می‌دانید توافق ژنو یعنی چه یا نه؟ اما حتما می‌دانید که امروز آقای عراقچی در مجلس از پذیرفتن حق طرف غربی برای بازرسی از مراکز نظامی ایران سخن گفته است. فکر میکنید چطور شد که در این یک سال و نیم از «میدانید توافق ژنو یعنی چه» به اینجا رسیدیم؟! اینجوری:

 

مرحله اول: این مذاکرات فقط درباره موضوعات هسته‌ای است.

 

مرحله دوم: ما فقط درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کنیم اما طرف مقابل دوست دارد درباره سایر موضوعات هم مذاکره کند.

 

مرحله سوم: ما فقط درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کنیم اما طرف مقابل هی می‌پرد وسط صحبت ما و درباره موضوعات غیر هسته‌ای مذاکره می‌کند.

 

مرحله چهارم: ما فقط درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره می‌کردیم اما گفتیم یه دقیقه صبر کنیم ببینیم این طرف مقابل چی می‌خواد بگه هی میپره وسط حرف ما.

 

مرحله پنجم: طرف مقابل درباره موضوعات غیر هسته‌ای حرفش رو زد بعد که ما خواستم بپریم وسط حرفش و درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره کنیم با پشت دست زد تو دهنمون!

 

مرحله ششم: تا ما بیایم دهنمون رو صاف و صوف کنیم و دوباره درباره موضوعات هسته‌ای مذاکره کنیم طرف مقابل بحث بازرسی از مراکز نظامی رو مطرح کرد.

 

مرحله هفتم: ما قاطعانه گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را نمی‌دهیم.

 

مرحله هشتم: ما غیر قاطعانه گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را نمی‌دهیم!

 

مرحله نهم: ما همینطوری با خنده در حالی که داشتیم با آقاشون قدم میزدیم گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را نمی‌دهیم.

 

مرحله دهم: ما گفتیم که موافقید اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را ندهیم؟

 

مرحله یازدهم: ما گفتیم که اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را می‌دهیم به شرطی که ۴۸ ساعت قبل اعلام کنند کجا را می‌خواهند بازدید کنند.

 

مرحله دوازدهم: ما گفتیم اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را می‌دهیم اما ناظران را با چشم بسته به آن مرکز برده و آنجا یهویی چشمشان را باز میکنیم.

 

مرحله سیزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که ما را هم با خود ببرند! آنها هم به شرط آنکه قول بدهیم زیاد حرف نزنیم و مزاحم بازرسی آنها نشویم قبول

کردند!

 

مرحله چهاردهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که چشم ما را نبندند و با خود ببرند و بگذارند کنارشان بایستیم و بازرسی از مراکز نظامی دیگران را یاد بگیریم!

 

مرحله پانزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما قویا شرط کردیم اجازه بازرسی از جاهای خیلی خصوصی مراکز نظامی ما را ندارند.

 

مرحله شانزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما به شرط اینکه اگر خواستند وارد جاهای خیلی خصوصی مراکز نظامی ما شوند اول در بزنند.

 

مرحله هفدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما قرار شد اگر خواستند وارد جاهای خصوصی مراکز نظامی ما شده و در زدند و یکی گفت «اهن»، لااقل ۵ ثانیه صبر کنند تا طرف شلوارش را بکشد بالا!

 

مرحله هجدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که آنها دست علی بدهند بیایند نظارتشان را بکنند و بروند و مشکلی درست نکنند و از اطلاعات بدست آمده برای کارهای بد بد استفاده نکنند!

 

مرحله نوزدهم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما آنها هم باید قول بدهند با اطلاعاتی که از این بازدیدها بدست می‌آورند علیه دانشمندان ما کاری نکنند یا حداکثر برای آنها سبیل آتشین بکشند!

 

مرحله بیستم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم به شرطی که بعد از بازرسی و قبل از ترور دانشمندان هسته‌ای یا فرماندهان نظامی ما ۳ ساعت به ترور شوندگان فرصت بدهند با خانواده خود خداحافظی کنند!

 

مرحله بیست و یکم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم اما آنها باید قول بدهند که اگر خواستند بر اساس این اطلاعات دانشمندان ما را ترور کنند بین هر ترور حداقل باید یک هفته فاصله باشد تا بتوانیم در شان این افراد مراسم ترحیم گرفته و رییس جمهور و وزیر امورخارجه فرصت داشته باشند در مراسم ختم و گرامیداشت آنها شرکت کنند! طرف غربی باید ما را درک کند که واقعا امکان حضور در بیش از هفته‌ای یک ختم برای دولت ممکن نیست و ما از این خط قرمز امکان ندارد کوتاه بیاییم. حرف استراحت و اوقات فراغت مسئولان است، الکی که نیست! ضمنا اگر هم خواستند در دو هفته تعطیلات نوروز کسی را ترور کنند باید طرف حتما اهل کیش باشد که مسئولان بتوانند در ختمش شرکت کنند و یادش را گرامی بدارند! وقتی میگیم اجازه بازرسی‌های مدیریت شده را دادیم یعنی این!

 

مرحله بیست و دوم: ما اجازه بازرسی از مراکز نظامی خود را دادیم، شرطی هم نگذاشتیم اما آنها گفتند اصلا احتیاجی به اجازه ما ندارند و هر وقت عشقشان بکشد می‌آیند و از هر جا که خواستند بازرسی می‌کنند و می‌روند! بنابراین اصلا موضوع اجازه دادن یا ندادن ما برای بازدید آنها از مراکز نظامی از موضوع مذاکرات خارج شده است و خدا شاهد است که اصلا در اینباره مذاکره نمی‌کنیم!

  • م.ر سیخونکچی

چاپ آخر/10

 

 

نمایشگاه غذای تهران!

یکی از مسئولان شرکت آسان پرداخت که کارهای فروش اکترونیکی نمایشگاه کتاب و دستگاه‌های پوز و... را انجام می‌دهد خیلی طبیعی و بدون اینکه کوچکترین چین و چروکی در صورتش مشاهده شود، گفته است مطمئناً تراکنش‌های اغذیه فروشی‌های نمایشگاه بالاتر خواهد بود!

حالا که تراکنشهای اغذیه فروشی‌های نمایشگاه «کتاب» بالاتر از تراکنشهای کتابفروشی‌های نمایشگاه «کتاب» است، آن هم مطمئناً، بنده پیشنهاد میکنم سال بعد در همین زمان و همین مکان نمایشگاه غذای تهران (در چند بخش غذاهای عمومی، غذای کودک،غذای بین الملل، غذای دانشگاهی و...) برگزار شود و در کنارش چند غرفه هم به فروش کتاب بپردازند. اینطور شاید فروش کتابفروشی‌ها بیشتر از اغذیه فروشی‌ها شود!

 

 

گفتگو با یک نویسنده پرفروش نمایشگاه

خدا بخواد دو رقمی میشیم!

 

چاپ آخر: سلام قربان. اگر امکان داره میخواستم بعنوان یک نویسنده پرفروش با شما مصاحبه کنم...

نویسنده: از کجا هستید؟

چاپ آخر: از چاپ آخر!

نویسنده: نه... من با رسانه‌های داخلی حکومتی مصاحبه نمیکنم. دیشب هم اگر دیده باشید معرفی کتابم تو بی‌بی‌سی پخش شد. یه ساعت دیگه هم قرار مصاحبه با دویچه وله دارم. گفتگو با رادیو زمانه هم الان رو سایته...

چاپ آخر: باشه... پس من رفتم...

نویسنده: نه... کجا... آقا!

چاپ آخر: بله... گفتید مصاحبه نمیکنید دیگه!

نویسنده: نه... چیزه... حالا من گفتم، شما یک کم اصرار کنید دیگه...

چاپ آخر: نه، من اصراری ندارم!

نویسنده: حالا که اصرار میکنید مصاحبه میکنم!

چاپ آخر: عرض کردم اصراری ندارم!

نویسنده: حالا مصاحبه کنید دیگه!

چاپ آخر: نه، با اجازه تون...

نویسنده: آقا نرو...

چاپ آخر: عه! آقا ول کن لباسم رو!

نویسنده: تو رو خدا... یک کم مصاحبه کن! یه کوچولو...

چاپ آخر: آقا کار دارم... شما هم گفتی فقط با خارجی‌ها مصاحبه میکنی دیگه!

نویسنده: غلط کردم... جون مادرت!

چاپ آخر: دیگه افه نیای ها!

نویسنده: چشم... قول میدم.

چاپ آخر: خب... بفرمایید که کتابتون که پرفروش بوده چیه؟ یه توضیحی بدید لطفاً.

نویسنده: مرامی قبلیاش رو که تو مصاحبه نمیاری؟

چاپ آخر: نخیر.... سوال رو پاسخ بدید لطفاً... میرما!

نویسنده: چشم... ببخشید... عرض کنم که کتاب من در واقع یکسری دریافتهای ضمنی من هست از زندگی اجتماعی در جامعه‌ای که ارزشها رو به واسطه حضور پارادایم‌های فرهنگی از دریچه تنگ بایدها و نبایدها میبینه و به همین دلیل بازخوردهایی که میگیره از اون چیزی که در واقعیت هست کمی به نوعی مازوخیسم ارتجاعی تمایل داره و...

چاپ آخر: آقا بسه... خب... بسه... سردرد گرفتم!

نویسنده: چشم...

چاپ آخر: کتابتون چند تا فروخته تا حالا که بعنوان پرفروش تو همون شبکه‌ها و سایتها معرفی شدید؟

نویسنده: آمار امروز رو ندارم چون مشغول مصاحبه با وی او ای بودم...

چاپ آخر: باز شروع کردی؟!

نویسنده: ببخشید... عرض کنم که آمار امروز رو ندارم اما تا دیورز هفت تا فروخته بودیم!

چاپ آخر: هفت تا؟!

نویسنده: بله... البته بدون احتساب اون دو تا نسخه پرینتی که دادم بودیم به ویراستار و مدیر انتشارات. با احتساب اونا میشه 9 تا!

چاپ آخر: پیش بینی‌تون چیه؟

نویسنده: ما روی دو رقمی شدن هدف گزاری کرده بودیم که فکر میکنم با توجه به تمدید زمان نمایشگاه برسیم بهش!

چاپ آخر: عجب... شما برو با همونا مصاحبه کن!

 

 

 

مشاوره چاپ آخر:

سوال: با سلام. بنده رضامنصورعالی هستم، 58 ساله که کتاب خاطراتم را نوشتهو برای انتشار در اختیار چندین ناشر قرار داده‌ام اما همگی آنها با این توضیح که بخش قابل توجهی از این خاطرات از نظر تاریخی سندیت ندارد و در تعارض با خاطرات خیلی افراد دیگر است و احتمالا مجوز نخواهد گرفت، از انتشار آن امتناع می‌کنند. از جنابتان درخواست یاری و مساعدت جهت پیدا کردن راه حل مقتضی را دارم. عنایت شما مزید امتنان خواهد بود.

پاسخ: خب عرض کنم که راستش الان فقط یه نفر هست که خاطراتش بدون ممیزی چاپ میشه و به راحتی در کتابفروشی‌ها و نمایشگاه کتاب به فروش میرسه. راه حلی هم که به نظرمن میرسه اینه که برای شما اگر صرف منتشر شدن این خاطرات مهمه، شما با چشم پوشی از نقش خودتون تو این خاطرات، اونا رو بدید اون بنده خدا بعنوان خاطرات خودش منتشر کنه. همانطور که گفتم چون خاطرات «حاج آقا» ممیزی نداره قطعا خاطرات شما هم میره زیر چاپ و... فقط دیگه از شما اسمی به میون نمیاد دیگه! مثل این میمونه که خاطرات شما رو به بدن یه آدم مهم پیوند زده باشن!

  • م.ر سیخونکچی

در همین راستا وضعیت فرهنگ مملکت این است!

م.ر سیخونکچی | سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ب.ظ | ۰ نظر

چاپ آخر/9 

 

در همین راستا وضعیت فرهنگ مملکت این است!

همانطور که مستحضرید مهدی خزعلی چون غرفه‌اش بخاطر دادن اطلاعات دروغ هنگام ثبت نام نمایشگاه کتاب پلمپ شده بود، اعتصاب غذا کرد. در همین راستا معاون فرهنگی وزارت ارشاد با توجه به این عمل خلاف خزعلی ضمن حضور در دفتر وی، از این فتنه‌گر عذرخواهی کرده و او را مورد دلجویی و تفقد قرار داده بود. در همین راستا وزیر ارشاد در تایید اقدام دلجویانه معاونش، درباره فحاشی خزعلی به سران نظام گفت: «خزعلی طبیعتش این است و خارج از طبیعت نیز نمی‌تواند عمل کند»!

وزیر ارشاد همچنین در این راستا که نمایشگاه کتاب بعنوان بزگترین رویداد کشور در حوزه کتاب و یکی از کارهای اساسی وزارت ارشاد در حال برگزاری است، به بازدید از فروشگاه شهر کتاب مرکزی رفت! او در همین راستا چند چهره فرهنگی از جمله وزیر ارتباطات و محمد هاشمی رفسنجانی را با خود برد. وزیر ارتباطات هم در همین راستا در این بازدید گفت: «بخش کافی شاپ کتابفروشی‌های شهر کتاب باید وسعت بیشتری داده شوند»!

در همین راستا که خواندید وضعیت فرهنگ مملکت هم همین است که می‌بینید!

 

 

آگهی‌های نمایشگاه کتابی

حتی اگر اسم روزنامه‌ات «چاپ آخر» باشد، باز هم ناچاری که آگهی بگیری تا چرخ اموراتت بگذرد. اما اگر اسم روزنامه‌ات «چاپ آخر» باشد، اینطوری بهت آگهی می‌دهند:

 

 

1

نگران چه هستید؟

هنوز دیر نشده

کتاب شما را به نمایشگاه می‌رسانیم

(انتشارات سه‌سوت‌چاپ با یک عالمه مسئولیت)

 

2

ویترینی 70 سانتی در بخش کودکان و نوجوانان نمایشگاه کتاب اجاره داده می‌شود

با ویوی خوب و در دید بازدیدکنندگان

با قابلیت فروش اودکلون، سی‌دی، خوشبو کننده ماشین، لنگ، سینه ریز و...

کسانی که وسالشان هرچه فرهنگی‌تر باشد در اولویت هستند

(مدیریت غرفه نشر کودکان امروز، کاسبان فردا)

 

3

یک عدد ساندویچ ژامبون گم شده است

از یابنده تقاضا می‌شود نخور بدبخت، دو روزه مونده، میمیری!

(شاهین)

 

4

کتاب شما را در لیست پرفروشها جا می‌دهیم

نصف قیمت

بین ده تای اول 200 تومن

بین 5 تای اول 500 تومن

پرفروشترین کتاب نمایشگاه دو میلیون تومن

(خبرگزاری شاسنا/ دفتر تکثیر و چاپو لمینت دانشجوی سابق)

 

5

به تعدادی جوان با تیپ فرهیخته برای شلوغ کردن جلوی غرفه نیازمندیم

متقاضیان همراه خود کلاسور، شیشه آب معدنی، عینک دودی و کوله بیاورند

(غرفه انتشارات فردای روشنفکر)

 

 

مشاوره چاپ آخر:

سوال: سلام. من 5 ساله دنبال رفتن اونور آب هستم. همه کار هم کردم اما نشده. همین ماه پیش هم بصورت غیرقانونی اقدام کردم که تو مدیترانه از آب گرفتنم، داشتم غرق می‌شدم! یه بار هم تو کوههای کردستان عراق داشتم یخ می‌زدم. سه بار همه پولم رو خوردن؛ یعنی نامردا چشمام رو بستن گفتن بعد از مرز باز میکنیم، تو بیابونای اطراف شاهرود ولم کردن! گفتم ببینم شما که فرهیخته هستید راهی به نظرتون نمیرسه.

پاسخ: واقعاً تعجب آوره در شرایطی که راه‌های سالم، سریع، و جواب پس داده‌ای وجود داره، شما به این کارهای خطرناک و غیر رسمی رو آوردید. ببینید! شما اول یک وبلاگ باید بزنید. چند روز پشت سر هم مطلب بنویسید درباره نبود آزادی بیان در ایران. یک حساب اینستاگرام هم دست کنید و عکسهای سیاه و سفیدی از خودتان در حال سیگار کشیدن، قهوه خوردن، طناب دار در دست، به افق خیره شده، وسط اتوبان ایستاده و... بگزذارید در آن حساب. بعد یک کتاب 40 صفحه ای بنویسید. محتواش هم خیلی مهم نیست. چند تا فحش رکیک توش بدید و صحنه‌های اتاق خوابی بزارید توش. اگر نمی‌تونید بعضی دفاتر انتشاراتی هستن که این کار رو براتون انجام میدن. طبیعتا کتابتون مجوز نمی‌گیره اما تا نظر رسمی ارشاد بیاد شب و روزتون رو تو کافه‌ها و محافل و انجمن‌های ادبی بگذرونید. (با توجه به روی کار اومدن دولت تدبیر و اومد باید فحشهای رکیک‌تری بدید، فحشهای رکیک معمولی مجوز میگیرن!) نظر رسمی ارشاد که اومد شروع کنید به انتقاد از سانسور در ایران و ممیزی رو زیر سوال ببرید. در این مدت حتما از یکی از سفارتخونه‌ها با شما تماس می‌گیرن، تماسشون رو رد نکنید یه وقت. مراحل بعدی توسط سفارت مورد نظر انجام خواهد شد. موفق باشید.

  • م.ر سیخونکچی